یک کیف قاپ: کرونا باعث شد سرقت کنم!
سایر منابع:
سایر خبرها
تلاش سارق مسلح محکوم به اعدام برای فرار از چوبه دار/ او دو بار توبه کرده
حادثه24- سردسته باند سرقت مسلحانه از طلافروشی های پایتخت که محکوم به مرگ شده است با ارسال نامه ای به کمیسیون عفو و تخفیف مجازات محکومین خواهان نجات خود از اعدام شد. این مرد تبهکار که از سال 91 اقدام به سرقت های مسلحانه و سریالی از طلافروشی های پایتخت کرده بود به همراه اعضای باندش در اسفند همان سال دستگیر شد.متهمان که مهدی 36ساله، جعفر41ساله و عباس 30ساله بودند به سه فقره سرقت مسلحانه ...
برده شیطان بودم! / زن خائن دور از چشم شوهرش برایم خانه مجردی گرفته بود + عکس
برای ارتکاب این جنایت هولناک برادر 22 ساله اش را نیز با خود همراه کرده بود هجدهم تیر گذشته مرد 44 ساله پژوسوار را در لانه مجردی خودش به قتل رساند و روز بعد جسد او را درون دو کیسه گونی در حاشیه جاده روستای سالارآباد رها کرد. نامت چیست؟ متولد چه سالی هستی؟ سال 73 و در یکی از روستا های سرخس به دنیا آمدم. در همان روستا تحصیل کردی؟ تا راهنمایی در روستا بودم ...
حاج حسن شب عروسی اش عازم جنگ با ضد انقلاب شد
از هفت سال من و همسرم همراه دیگر فرزندانم از روستا به تکاب نقل مکان کردیم. ماجرای فلج شدن مادر شهید درباره حضور داوطلبانه فرزندش در سپاه تکاب می گوید: بعد از پیروزی انقلاب، سپاه تکاب تأسیس شد و تعدادی از جوان ها وارد سپاه شدند که حسن هم جزو آن ها بود. با توجه به درگیری های ضدانقلاب در غرب کشور، من خیلی نگران حسن بودم، اما نمی شد کاری کرد؛ پسرم قد رشید و هیکل ورزیده ای داشت ...
هنگام نماز مغرب و عشاء بود که تلویزیون خبر شهادت حسین را داد
قرمز پیشش می آیند و از او می خواهند که همراهشان شود و با آن ها برود. صبح روز بعد، این خواب را برایمان تعریف کرد؛ وقتی خواب را برای مادرشوهرم تعریف کردم، مادر شوهرم در تعبیر این خواب گفت که تعارف برادرت کن. از روزی که برادرم این خواب را دید اصرار بر رفتن به جبهه و جنگ و دفاع از دین داشت تا این که داوطلبانه عازم جبهه شد. در ابتدا، در بانه کردستان به مدت سه ماه و نیم خدمت کرد. بعد از سه ماه و ...
از فارغ التحصیلی و بیکاری تا افسردگی و مرگ!
. دوست داشتم دلشون رو بسوزونم. یک ورق و نیم قرص آرام بخش خوردم و از خودم فیلم گرفتم فرستادم برای برادرم، حالم داشت هر لحظه بد و بدتر میشد، ترس همه وجودم گرفته بود یک لحظه حس کردم نمی خوام بمیرم چهره خواهر کوچکم اومد جلو چشمام که حتما با مرگ من به این شکل خیلی غصه می خورد. زنگ زدم اورژانس و از حال رفتم. چند روز تو کما بودم تا به هوش اومدم، خانوادم، اما نترسیدن فقط گفتن اگر می مردی ما چطور به مردم ثابت ...
گزارش یک قتل روایت یک اعدام/ 20 روز تا نجات احمد از چوبه دار فاصله است
برادر من باشد وجود ندارد. بیشتر بخوانید: جزئیات قتل در اتوبان رسالت/ پسر 18 ساله راننده پژو را کشت ماجرای قتل موبد زرتشتی در کرمان چه بود؟ حقیقتی که گم شد وی می گوید: برادرم را سه روز در اداره آگاهی نگه داشتند و گفتند برای حفظ امنیت جانی او را با خودمان می بریم. بعد از 3 روز که جواب پزشک قانونی آمد دو مامور پرونده و نه قاضی یا رئیس آگاهی از احمد اعتراف می گیرند ...
این دو برادر قد و نیم قد بلای جان تهرانی ها شدند
.... با دستگیری یکی از موتورسواران او اعتراف کرد که به همراه برادرش اقدام به کیف قاپی می کرده است.با اعترافات پسر دستگیر شده که ریز نقش و کوتاه قد بود مأموران وارد عمل شدند و با دستگیری برادر وی که پسری قد بلند بود راز سرقت های سریالی این دو برادر فاش شد. متهمان به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفتند و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. ...
محاکمه سارقان اجیرشده به اتهام قتل مرد ثروتمند
مرگ پدرخوانده اش نشان دهد، گفت: روز جمعه بود و من همراه همسر و دو فرزند خردسالم به خانه ناپدری ام رفته بودم. ما پس از خوردن ناهار خداحافظی کردیم و به خانه مان در کرج برگشتیم. عصر من با ناپدری ام تماس گرفتم، اما او پاسخ نداد. من که نگران او شده بودم، ماجرا را به برادر ناتنی ام گفتم. در حالی که تناقض گویی های شایان شک پلیس را دوچندان کرده بود، او در نهایت به اجیر کردن سه نفر برای سرقت از خانه ناپدری ...
3 قتل مرموز در یک پرونده جنایی
برای ابلیس سیاه مرد طمعکاری برای تصاحب اموال پدرخوانده اش با اجیر کردن ابلیس سیاه و سناریوی قتل پیرمرد را رقم زد. بیشتر بخوانید سرقت های خشن سارق 2 متری و برادرش تفاوت قد عجیب دو برادر کیف قاپ خشن سرنخ مهمی برای دستگیری آن ها به دست پلیس داد. بیشتر بخوانید 3 قتل مرموز در یک پرونده جنایی فرد یا افراد ناشناس، سه مرد را که یکی از آنان، یک هموطن ...
سیر تا پیاز زندگی نامه رویا میرعلمی بازیگر سینما + تصاویر
... سال ها پیش هم اجرای پیانویی از کارن همایونفر دیده بودم که هنوز بعد از سالها مجذوب هنرنمایی اش هستم و همین باعث شد اسم پسرم را کارن بگذارم. خصوصیات اخلاقی او میگوید: اطرافیان لطف دارند و مرا مهربان می دانند ، من در زندگی فقط سعی می کنم خود را برتر از دیگران ندانم و این را وظیفه خود می دانم. آشپزی تا به امروز محال بوده کسی دستپختم را تجربه کند و ...
گفت وگوی منتشرنشده با فریبرز رییس دانا؛ شعار ما پهلوانی و کرم و آزادگی بود با خاطراتی درباره جلال آل ...
تطاول به خودش دراز کرد. دوران کودکی شما چگونه سپری شد؟ دوران کودکی من با محرومیت بسیار زیاد همراه نبود. در روستا خیلی زندگی کردم و خیلی زود احساس کردم که دوست دارم مردمی باشم، اما نتوانستم و نخواستم که خارج از سلطه پدر بروم. اقتدار او را قبول داشتم و او را دوست داشتم. فرامرز (برادر بزرگ) اما برخلاف من دست به شورشی کور زد و خودش را نابود کرد و در سن 52 سالگی از دنیا رفت. بقیه ما ...
چگونه امام محمد باقر (ع) تشیع را در عصر ظلمت و حکمرانان مروانی و هشام حفظ کردند؟
نفوذ معنوی امام(ع) بیمناک شد و ضمن ظاهر سازی و ارسال هدیه برای آن حضرت پیغام داد که حتماً همان روز دمشق را ترک گوید! همچنین، بر اثر خشمی که از این پیروزی علمی به او دست داده بود، کوشش کرد درخشش علمی و اجتماعی ایشان را با نیرنگِ تهمت از بین ببرد؛ او امام (ع) را به گرایش به مسیحیت متهم کرد و ناجوانمردانه، به برخی از فرمانداران خود (مانند فرماندار شهر مدین) چنین نوشت: محمد بن علی، پسر ...
راز سارقی که در خواب حرف می زد
خرید و فروش دلار اما یکی از شب ها خودم رازم را فاش کردم. من عادت دارم در خواب حرف بزنم. بچه که بودم در خواب راه هم می رفتم. گاهی وقت ها تمام وقایع روز را در خواب تعریف می کردم. به همین دلیل اکثر اوقات در اتاقم تنها می خوابیدم تا اینکه یکی از شب ها برادر کوچک ترم بی خوابی به سرش زده و به اتاقم آمده بود تا وسیله ای بردارد. همان موقع من داشتم در خواب حرف می زدم و در لابه لای حرف هایم از سرقت هایم ...
محاکمه پسری که برای سرقت از ناپدری اش سارق اجیر کرد/ آن ها پیرمرد را خفه کردند
با جسد او روبه رو شدم. به دنبال اظهارات پسر جوان، شایان به عنوان نخستین مظنون ردیابی و بازداشت شد. او که سعی داشت خودش را بی اطلاع از مرگ پدرخوانده اش نشان دهد، گفت: روز جمعه بود و من همراه همسر و دو فرزند خردسالم به خانه ناپدری ام رفته بودم. ما پس از خوردن ناهار خداحافظی کردیم و به خانه مان در کرج برگشتیم. عصر من با ناپدری ام تماس گرفتم اما او پاسخ نداد. من که نگران او شده بودم، ماجرا ...
دستگیری دزدان قد کوتاه و بلند تهرانی که سرقت خود را در خواب فاش می کردند +عکس
زندگی ام را از کجا تهیه کنم تا اینکه به فکر سرقت افتادم و برای اینکه خانواده ام متوجه سرقت هایم نشوند ادعا کردم در کار خرید و فروش دلار مشغول به کار شده ام. وی افزود: من یک عیب بزرگ دارم و آن هم حرف زدن در خواب است و هر اتفاقی که روزها برایم رخ می دهد در خواب می گویم و اگر در زمان خواب کسی از من سوال بپرسد همه را صفر تا صد جواب می دهم. یک شب در اتاقم خواب بودم که برادرم برای برداشتن یک ...
حرف زدن هنگام خواب، سرقت دالتون ها را برملا کرد
روی زمین کشاند و در نهایت کیفم از دستم در رفت و سارق موتور سوار هم کیف پر از دلارهایم را سرقت کرد. همزمان با ادامه تحقیقات درباره این حادثه مأموران پلیس با شکایت های مشابه ای مواجه شدند که همگی حکایت از آن داشت سارق موتور سوار که مرد قدبلندی است با گذاشتن کلاه کاسکت یا ماسک بهداشتی در نزدیکی صرافی ها و طلافروشی ها کمین می کند و پس از خرید شهروندان از صرافی ها و طلافروشی ها آن ها راتعقیب ...
متهم: الان هم از مرده شوهرم می ترسم!
بخوانید قتل کارگر مبل سازی برای 100 هزار تومان دزدان موتورسوار وقتی با مقاومت دوکارگر جوان مواجه شدند یکی از آن ها را مجروح و دیگری را به قتل رساندند. بیشتر بخوانید متهم: الان هم از مرده شوهرم می ترسم! کارد به استخوانم رسید از این همه فشار در زندگی و خسته شدم و او را کشتم... بیشتر بخوانید درددل دوستانه با جنایت پایان یافت پسر جوان وقتی ...
همسنگر شهید آوینی
ندیده بودم. ما با هم در یک محل زندگی می کردیم و چون پدرشان در تعاونی بودند همه ایشان را می شناختند، خانواده همسرم همگی فرهنگی بودند، پدر همسرم بازنشسته آموزش و پرورش بودند و یک دختر و دو پسر داشتند. قبل از اینکه رضا به خواستگاری من بیاید خواب دیدم که زنگ در را می زنند. دیدم می گویند ادعونی استجب لکم ، من هم در جواب گفتم: بخوانید من را تا شما را اجابت کنم. آن روز همه چیز را ...
اعترافات باورنکردنی پسر معروف ترین قاچاقچی مواد مخدر جهان
می رفت . پسر پابلو اسکوبار در ادامه در مورد ماجرای کشته شدن مادرش می گوید: در یکی از این سرقت ها در اواخر سال 1965، پدر اطلاعاتی در مورد محل پول های به سرقت رفته دریافت می کند. با پشتیبانی افراد مافوق و همکارانش در سرویس اطلاعاتی بریتانیا، او یک عملیات نظامی سنگین را برای بازپس گیری آن پول ها انجام می دهد و این همان زمانی است که مادرم کشته شد. پاتریک- مردی که او را پدر صدا می زدم- از محل ...
احمد کشوری، خلبانی بر فراز آسمان سنندج
بگویند ای سلطان ملک یلان و دلیران، ما جان خود را در جوانی فدای اسلام می کنیم تا در غم جواد تو شریک باشیم و ارادت و اطاعت از شما را به عمل بیان کنیم نه به زبان. احمد کشوری و برادرش محمد، از خیل این شهیدانند. احمد بیست و هفتمین بهار زندگی اش را سپری می کرد. شبی در خانه به خواب رفته بودم که در عالم رؤیا دیدم در باز شد و آقایی با چهره ای نورانی و قد و قامتی خوش وارد اتاق شد. با خود گفتم: این مرد ...