سایر منابع:
سایر خبرها
زوج جوان: زندگی ما مثل فیلم ترسناک است!
کنم تا ترک کند، اما نه تنها موفق نشدم بلکه رضا در این سال های اخیر به مصرف شیشه روی آورد و همین باعث شد به بیماری های روحی هم مبتلا شود. نرگس عقیده دارد توهم مصرف شیشه عوارضی در رضا به دنبال داشته: رضا بدبین شده بود و گمان می کرد من و دخترم می خواهیم او را بکشیم.یک روز صبح وقتی از خواب بیدار شدم گمان می کردم رضا سر کارش رفته.مشغول کارهای خانه شدم.دخترم هم مدرسه بود. دو ساعت بعد وقتی ...
برده شیطان بودم! / زن خائن دور از چشم شوهرش برایم خانه مجردی گرفته بود + عکس
کلانتری های مشهد خدمت می کردم. ابتدا در پاسگاه انتظامی انداد بودم و بعد هم در گوجگی، سیدی، جهاد و آخر سر هم در کلانتری نجفی خدمت کردم! چگونه با ن آشنا شدی؟ یک روز که زیر پل الغدیر ایستاده بودم سوار خودرواش شدم، چون او مسافرکشی می کرد. همان روز مخ مرا زد! آن قدر از سرمایه و اموالش تعریف کرد که وسوسه شدم! می گفت: هر جا مشکلی داشتی به من بگو. بعد هم شماره تلفنم را گرفت و از آن روز مدام در ...
گفت وگوی منتشرنشده با فریبرز رییس دانا؛ شعار ما پهلوانی و کرم و آزادگی بود با خاطراتی درباره جلال آل ...
تاثیر خاصی بگذارد؟ معلم ها روی من تاثیر بد گذاشتند. دو- سه معلم داشتم که به خاطرم مانده. یکی خانمی که بعدا معلم قرآن ما شد. هنوز چهره اش را به خاطر دارم. بچه بودم و شلوار کوتاه پوشیده بودم. با کناردستی ام زیاد حرف زدم. آن معلم خیلی با ترکه روی پای من زد و آزارم داد. این رفتارش باعث شد که از درس دادنش بیزار شوم. او نماد مهربانی نشد. در حالی که بعدا که بزرگ و بالغ شدم، خانه ما در شاپور کنار ...
آن زن مخ مرا زد تا اینکه شوهرش را کشتم
خدمت می کردم. چگونه با ن آشنا شدی؟ یک روز که زیر پل الغدیر ایستاده بودم سوار خودرواش شدم چون او مسافرکشی می کرد. همان روز مخ مرا زد! آن قدر از سرمایه و اموالش تعریف کرد که وسوسه شدم! می گفت هر جا مشکلی داشتی به من بگو. بعد هم شماره تلفنم را گرفت و از آن روز مدام در کافه ها و رستوران ها بودیم! وقتی خدمت سربازی ام به پایان رسید ، حدود یک ماه با او قطع رابطه کردم. چرا ...
قتل داماد در حمایت از خواهر
بودم باید با همسرش درست رفتار کند، اما او به تذکر های من توجهی نداشت. روز حادثه وقتی به خانه خواهرم رفتم، دیدم آن ها دوباره با هم درگیر شده اند و هاشم خواهرم را کتک می زند. آن قدر عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم. برای همین در حمایت از خواهرم سراغ سلاح شکاری ام رفتم و با آن هاشم را به قتل رساندم. سپس فرار کردم. من می خواستم از خواهرم حمایت کنم و رفتار های هاشم باعث شد از دستش عصبانی شوم، اما ...
مرد کرجی همسر و دختر خود را با اسید سوزاند
بودم تا این که یک روز تصمیم به اسیدپاشی گرفتم. روز حادثه اسید تهیه کرده و همسر و دخترم را از خانه تعقیب کردم. وقتی به محل خلوتی رسیدند روی آن ها اسید پاشیدم. متهم ادامه داد: بعد از آن یک شب خانه خواهرم ماندم و، چون می دانستم پلیس در تعقیبم است، به چند شهر رفتم و در آنجا کار های ساختمانی و... را انجام می دادم و با نام جعلی زندگی پنهانی داشتم تا این که به زادگاهم در یکی از شهر های غربی ...
حاج حسن شب عروسی اش عازم جنگ با ضد انقلاب شد
من که به تو گفتم قرار است بمیرم تو باور نکردی! گفتم خدا نکند. درد و بلای تو به جان من بیفتد. آن شب بچه ها خانه مان بودند؛ حاج حسن بلند شد وضو گرفت و نماز مغرب را خواند، اما نماز عشاء را نتوانست ایستاده بخواند و در حالت خوابیده خواند. وقتی دیدم حال حاجی خوب نیست به خودم جرئت دادم و از او پرسیدم چه خوابی دیده بودی که به یقین می گفتی من رفتنی ام؟ گفت من حضرت علی (ع) را خواب دیده بودم. بعد حاج حسن ذکر ...
این دو برادر قد و نیم قد بلای جان تهرانی ها شدند
... گفت وگو با سارق دو متری از کی سرقت می کردی؟ من آشپز رستوران بودم اما کرونا باعث شد که رستورانمان تعطیل شود. ما هم که بیکار شده بودیم، مانده بودیم خرج و مخارج زندگی مان را از کجا تأمین کنیم که به فکر سرقت افتادم. البته به خانواده ام گفتم در کار خرید و فروش دلار هستم و درآمدش هم خوب است. برادرت چگونه با تو همراه شد؟ من در خواب حرف می زنم. هر آنچه در روز برایم رخ می دهد در ...
کوچکترین غسال داوطلب اموات کرونایی کیست؟
عطیه اکبری: جهادی ها وسط میدانند، همین حالا در موج دوم کرونا که آمار مبتلایان هر روز بالاترمی رود و ویروس کرونا آن روی خودش را به ما نشان می دهد. همین حالا که کرونا دیگرمرزبندی سنی هم سرش نمی شود و اتفاقا روی جوان ترها دست گذاشته و قدرت نمایی می کند. حالا که پزشکان از سرعت انتشار این ویروس در بدن می گویند، آنها که وسط میدان می آیند فکر همه جا را می کنند، ...
پای حرف های این خانواده مدافع حرم
خیلی مضطرب شده بود تا اینکه پس از چند روز به زیارت حضرت زینب(س) رفت و آرام شد. پدر شهید: به برادرش گفته بود اگر شهید شد در جوار حرم سیدالکریم دفنش کنیم که این امر هم شکرخدا محقق شد. فارس: از آخرین دیدار بگوئید. مادر شهید: قبل از عید 99 از سوریه آمدند. ساعت 2 بامداد بود نم نم باران می بارید، پدر و خواهرش خواب بودند، من هنوز بیدار بودم که زنگ آیفون به صدا درآمد تصویر ...
چرا چهره مردمی تلویزیون خودش را مدیون کارتون خواب ها می داند؟
مختص بچه های زیر 17 سال است. امروز شما 35 برادر در مرکز ما داری؛ از 7 ساله تا 17 ساله. یکی از برادرهایت 12 ساله است و همان کسی است که روزی با سوزن درِ ماشین را باز می کرد و امروز ساز می زند و توانایی دارد دو زبانه حرف بزند. سفالگر و عکاس است و امروز رویای بزرگی دارد. با همه قلبم از شما تشکر می کنم. رجبی در ادامه بیان کرد: ما از روز سوم اسفند ماه تمام مراکز را قرنطینه کردیم، همه فضا ...
این روزها دلم برای بوسه ای تنگ می شود
" لالایی" را می خوانند، خاطرات شیرین دوران کودکی در مقابل دیدگانم به نمایش در می آید و مرا با خود به گذشته و سال های دور می برد؛ زمانی که با بوسه های گرم و پرمحبت مادرم از خواب بیدار می شدم و در کنار خود، دنیایی از عشق و مهربانی را در صورت جوان و زیبای فرشته ای می دیدم که بهشت زیر پای اوست و خداوند زیبایی ها، برای همیشه و تا ابدیت دوستش دارد. گاهی اوقات و در ساعاتی از شبانه روز، خود را به خواب ...
تفاوت قد و اعتراف در خواب کار دست سارق 2 متری داد
مرتکب شده بودم در خواب تعریف می کردم. برادرم که کنجکاو شده بود در خواب از من سؤال می کند و من هم ماجرای بیکار شدنم و سرقت هایم را برای او تعریف کردم. روز بعد برادرم گفت اگر او را وارد ماجراهای سرقتم نکنم، مرا لو می دهد من هم به خاطر این که آبرویم در خانه نرود چاره ای نداشتم که برادرم را هم در این سرقت ها همراه خودم کنم. هرچه گیرمان می آمد بین خودمان تقسیم می کردیم برای همین به همدستم ...
راز مینا در دفترچه خاطراتش چه بود؟! / او کریم را دوست نداشت!
پدری کشید، می خواست تکیه گاهش استوار باشد، می خواست درس بخواند تا برای خودش کسی شود، می خواست زندگی اش نمونه باشد، ولی نگذاشتند. منصوره بغض کرد و گفت: در این دو ماه بعد از عروسی روزی چند بار شکایت اخلاق شوهرش را می کرد. امروز نوبت من بود حیاط را بشویم، دیدم خبری ازش نیست، نگران شدم، در خانه را که باز کردم دیدم خوابیده، گفتم مزاحمش نشوم، کارم که تمام شد، دوباره بهش سر زدم. هر چه صدایش ...
مرادی: با حضور کادرفنی جدید همه خوشحال هستیم
خودم تمرکز نداشتیم گل خوردیم. این گل در زمان بدی بود و دیگر فرصت جبران نداشتیم. مرادی درباره رفتارش برابر پرسپولیس که با تصمیم مهاجری در اختیار باشگاه قرار گرفته بود نیز گفت: ضربانم بالا رفته بود و عصبانی بودم. اولین بار بود که در این شرایط قرار می گرفتم. فکر می کردم می توانم بیشتر به تیمم کمک کنم. هنگام بیرون آمدن از زمین عصبانی شدم اما بعد از بازی از همه عذرخواهی کردم. به جز شکست ...
راز سارقی که در خواب حرف می زد
خرید و فروش دلار اما یکی از شب ها خودم رازم را فاش کردم. من عادت دارم در خواب حرف بزنم. بچه که بودم در خواب راه هم می رفتم. گاهی وقت ها تمام وقایع روز را در خواب تعریف می کردم. به همین دلیل اکثر اوقات در اتاقم تنها می خوابیدم تا اینکه یکی از شب ها برادر کوچک ترم بی خوابی به سرش زده و به اتاقم آمده بود تا وسیله ای بردارد. همان موقع من داشتم در خواب حرف می زدم و در لابه لای حرف هایم از سرقت هایم ...
آخرین خبر از پرونده قتل ریحانه عامری به دست پدر در روز چهلم این جنایت خانوادگی + فیلم
بود که مادرم به خانه بازگشت و به پدرم زنگ زد که برای ناهار غذا بخرد که پدرم به خانه آمد. پدرم به خانه آمد و همگی با هم ناهار خوردیم، پدرم چایی هم خورد بعد به اتاقش رفت و خوابید و من هم در سالن خواب بودم که ناگهان با جیغ و فریاد های مادرم از خواب بیدار شدم. پدرم همیشه در پارکینگ را قفل می کرد و هیچ کس نمی توانست از آنجا وارد یا خارج شود، اما آن روز پدرم فراموش کرده بود در را قفل کند و ...
دستگیری دزدان قد کوتاه و بلند تهرانی که سرقت خود را در خواب فاش می کردند +عکس
زندگی ام را از کجا تهیه کنم تا اینکه به فکر سرقت افتادم و برای اینکه خانواده ام متوجه سرقت هایم نشوند ادعا کردم در کار خرید و فروش دلار مشغول به کار شده ام. وی افزود: من یک عیب بزرگ دارم و آن هم حرف زدن در خواب است و هر اتفاقی که روزها برایم رخ می دهد در خواب می گویم و اگر در زمان خواب کسی از من سوال بپرسد همه را صفر تا صد جواب می دهم. یک شب در اتاقم خواب بودم که برادرم برای برداشتن یک ...
احمد کشوری، خلبانی بر فراز آسمان سنندج
بگویند ای سلطان ملک یلان و دلیران، ما جان خود را در جوانی فدای اسلام می کنیم تا در غم جواد تو شریک باشیم و ارادت و اطاعت از شما را به عمل بیان کنیم نه به زبان. احمد کشوری و برادرش محمد، از خیل این شهیدانند. احمد بیست و هفتمین بهار زندگی اش را سپری می کرد. شبی در خانه به خواب رفته بودم که در عالم رؤیا دیدم در باز شد و آقایی با چهره ای نورانی و قد و قامتی خوش وارد اتاق شد. با خود گفتم: این مرد ...
این زن با میله آهنین بر سر شوهرش ضربه زد و او را آتش زد
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا ؛ این ها بخشی از اظهارات زن 40 ساله ای است که سی و یکم فروردین گذشته، در جنایتی هولناک، شوهر بازنشسته اش را با ضربات جسم سخت به قتل رساند و سپس برای از بین بردن آثار قتل، جسد و بخشی از خانه را آتش زد! چند سال داری؟ متولد فروردین سال 59 هستم! 40 سال دارم. تا کلاس چندم درس خوان ...
مرگ دردناک عرفان 2 ساله روی دستان مادرش / عقرب گزیدگی در اندیکا + عکس
بیمارستان نرسید. مادر عرفان در آخر گفت: بعد از این اتفاق به خانه پدر همسرم آمدم و دیگر به خانه خودمان برنمی گردم. چند روز است زندگی بدون پسرم برایم جهنم است. اگر امکانات درمانگاه بهتر بود و رسیدگی بهتری به او می شد شاید به این زودی فرزندم را از دست نمی دادم.در حالی که من زنده ام، برخی اعلام کرده اند مادر عرفان هم چندی قبل بر اثر عقرب زدگی جان باخت. آزادبخت، مسوول پیشگیری شبکه ...
سید مهدی سید صالحی: دوست نداشتند در اصفهان بت شوم
.... من شبا در خلوت خودم گریه می کردم و می گفتم خدایا من به کسی بدی نکردم، کاری کن با عزت برگردم. نشان به آن نشان که نیم فصل شد و تیم به آنتالیا رفت. سر تمرینات رفتم و درست بعد از 6 ماه به تمرینات بازگشتم و لطف خدا را در زندگی ام دیدم. وقتی در زمین می ایستادم و می خواستم به توپ ضربه بزنم، توپ که اینجا بود، توپ را به خط کرنر می زدم چون 6 ماه بود بازی نکرده بودم. کاری ندارم. یواش یواش در بازی های ...
روایت یک شاهد عینی از حمله منافقین به شهرهای مرزی/ درهای دنیا را به روی قلبم بستند
تا آخر عمرم رحمان و علیمردان را نبینم؟ نکند توی درگیری کشته شوند؟ وقتی عراقی ها و منافقین به علیمردان و رحمان برسند، چه کار می کنند؟ صبح که از خواب بلند شدم، گفتم بروم شیان، پیش پدر و مادرم. بی قرار شده بودم. حداقل می رفتم پیش خانواده ام تا کمی آرام شوم. خداحافظی کردم و راه افتادم. روی جاده، منتظر ماشین بودم که مرا تا نزدیکی شیان ببرد. یک دفعه ماشینی جلویم ایستاد. خوب که نگاه کردم ...
از کرونا بیشتر از گرسنگی نمی ترسیم!
رزق و رونق هنوز از خواب کرونایی بیدار نشده و این ویروس همچنان بر خیابان ها سایه انداخته اما بعضی ها به اجبار خانه های امن خود را ترک می کنند، در آن حوالی مادری را با دختربچه اش که چهره ای کبود دارد، می بینم، در میان زباله های سفید و سیاه کنار خیابان سعی داشتند ظروف پلاستیکی را جدا و پس مانده های غذاهایی را جمع کنند که بتوانند شکمشان را سیر کنند. پدرم گفت دخترم ببین این خانم با بچه اش ...
فریاد یخ
دیوارِ ایوان پنهان کنم و خودم در ابهام آن لحظاتی که گذشته بود خیره به دیوار ماندم خود را پشت سر مادرم پنهان کردم. در آن شب تابستانی گرم، چنان سرد و یخ کرده بودم که نمی شد باور کنی ترس چنین، گرما را از رگ هایم بگیرد و لرزه بر آروارهایم بیندازد و با گریه ای بر پشت شانه مادرم آرام شدم. از پناه شانه ی مادرم، چشمم به برق چشمان پر مهر پدرم افتاد که رگه ای از پشیمانی در آن موج می زد... ...
اعترافات تکان دهنده پسر مشهدی به قتل مادر
پولش هزینه خورد و خوراکم و مصرف موادم را تأمین می کردم. چند روز پیش بود که از سوی پلیس دستگیر و بعد هم به کمپ ترک اعتیاد منتقل شدم. به هیچ کس نگفتم که مادرم را کشته ام چون اگر کسی از رازم باخبر می شد قطعا مرا لو می داد. ابراهیم تبر در پاسخ به دیگر سؤال قاضی میرزایی با این موضوع که با خانواده اش در ارتباط بوده است، گفت: از زمانی که مادرم را به قتل رساندم ارتباطی هم با آن ها برقرار نکردم ...
پدر شهید مدافع حرم : تروریست ها جگر پسرم را از پیکرش بیرون کشیدند
حمید شهید شده و دلم آشوب بود. بستگان همه آمده بودند خانه دایی حمید. فرمانده سپاه هم آمده بود. وقتی دیدم همه آمدند متوجه شدم. من خواب شهید شدن حمید را دیده بودم و قبل از رفتنش به او گفته بودم. روز 13 فروردین که مردم برای تفریح به دامن طبیعت می روند و شاد هستند خانواده ما پریشان و نگران بودند. لحظه ای که فهمیدیم درگیری شان با تکفیری ها زیاد شده آتشی در دلمان برپا شد، حسی به ما می گفت خبری ...