سایر منابع:
سایر خبرها
رؤیاهایت را به سینما بسپار
! یادتان هست پارسال همین موقع ها شهر غرق غوغای خرید مدرسه بچه ها بود؟ یادتان هست همه ما سارا و دارا، مریم و محسن، شیرین و فرهاد، خانم و آقای سیب، بدون فاصله یکدیگر را در آغوش می گرفتیم وقتی که مدرسه ها خندان بود! وقتی پاییز دم در بهار منتظر بود تا زنگ خداحافظی را برای برگ درختان به صدا درآورد؟ این را آفتاب و مهتاب به خوبی به خاطر دارند. هر غروب سر در گریبان به خانه برمی گردم از ...
مدرسه های دوگانه سوز!
کاملاً متفاوت برگزار شد؛ کمی تا قسمتی آفتابی، متمایل به ابری سیاه، همراه با بارانی سفید، با گلوله های تگرگ! به زبان ساده یعنی شیر تو شیر! متین و چند نفر دیگر از بچه های کلاس به مدرسه آمده بودند؛ چون روز جمعه، وزیر گفته بود بیایند؛ احمد و چند نفر دیگر نیامدند، چون کرونا گفته بود نیایند. یاور می خواست مدرسه بیاید، اما راهش دور بود و سرویس مدرسه تعطیل، من هم نمی خواستم ...
از ارک تا عرش!
دفع می کنی و بعد صدای حاج ابوالفضل دامادش می آید: یه حمد شفا به نیت همه بیمارا بخون و نوحه را می خواند، بعد هم واحد و شور... جمعیت که کم کم پراکنده می شوند همچنان صدای گریه از حیاط مردانه می آید. حاجی هنوز دلش قرار نگرفته برای خودش زمزمه می کند. برمی گردیم خانه مادرم؛ نگران فاطیما هستم. حالش خوب است. آن قدر که دستبند غنیمت گرفته ام را از چنگم ...
رهیافته آمریکایی:برای مقابله با شبهات مسلمانان درباره مسیحیت، تصمیم گرفتم به مطالعه قرآن بپردازم
را شفا دهد ( و پیش از آن، خودم را هم شفا داده بود)، بنابراین خداست (استغفرا...). ولی آن شب از دو جهت بسیار تعجب کردم یکی این که حضرت علی (ع) این قدر سریع و کامل جوابم را داد و دیگر با وجود این که اصلا او را نمی شناختم، دعایم را مستجاب کرد. البته حالا که مسلمان شده ام می دانم که حضرت عیسی (ع) و حضرت علی (ع) هیچ کدام بدون اذن خدا قدرت شفا دادن ندارند. بعد از این واقعه بود که فهمیدم همه معجزات حضرت ...
داستان مرده خورها از صادق هدایت
حق آب و گل دارید. خانم مشدی چه ناخوشی گرفت که این طور نفله شد؟ منیژه: سه شب و سه روز بود که من خواب به چشمم نیامد. خانم، من بر بالین این مرد جانفشانی کردم، رفتم از مسجد جمعه برایش دعای بی وقتی گرفتم، حکیم موسی را برایش آوردم گفت ثقل سرد کرده، من هم تا توانستم گرمی به نافش بستم، برایش گل گاوزبان دم کردم، زنیان و بادیان، سنبل طیب، گل خارخاسک، تاج ریزی، برگ نارنج به خوردش دادم، دو روز بعد ...
پاسخ صریح پناهیان به حاشیه های اخیر و منتقدانش/ دنبال مطرح کردن خودم نبودم
همه جمعیت، همه آواره شدیم! این هایی که دم از آزادی می زنند این کار را کردند، درحالی که اصلاً من خیلی حرف های سیاسی را نمی زدم. بعد از اینکه جلسه ما را پلمب کردند، یکبار قرار شد در یک ساختمانی که مربوط به آموزش و پرورش بود، برای تجمعی از دانش آموزها به مناسبت میلاد امام رضا(ع) سخنرانی کنم. دیگر قمی ها که ما را می شناختند، با اینکه بچه تهران بودیم ولی در قم درس طلبگی می خواندیم و همان جا ...
ترنس هایی که قربانی نگاه های سنگین می شوند/از 5 سالگی به بعد حواستان به علایق بچه هایتان باشد/رسانه ملی ...
مادرم برای اینکه آبرویشان حفظ شود به زور برایم همسر اختیار کردند. می گفتم: بابا... حس من دخترانه است و نمی توانم با دختری ازدواج کنم اما بالاخره مراسم عروسی ام را برگزار کردند. از همان شب اول ازدواجمان بهانه های مختلفی می آوردم تا با همسرم نزدیکی نکنم چون از همبستر شدن با همسرم حس حالت تهوع بهم دست می داد و از این کار متنفر بودم. بالاخره عمر زندگی مشترک ما بیشتر از 30 روز طول نکشید و از ...
پشت صحنه سرزده | ساخت سریال در اوج روزهای کرونایی/ برپایی مراسم توبه با رعایت پروتکل های بهداشتی!
روزها ادا می کنند. ** سریالی رمضانی با تم محرم این سریال ابتدا برای شب های قدر ساخته شده بود اما به دلیل اینکه اشاره های مستقیمی به شب قدر ندارد، مناسب ماه محرم نیز هست. علاوه بر این فضای حاکم بر سریال به گونه ای است که محرم و ماه رمضان را پوشش می دهد. ** رعایت پروتکل های بهداشتی در پشت صحنه نکته جالبی که وجود دارد این است که همه بچه های گروه اعم از ...
وقتی مرد بچه دار نمی شود!
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: وقتی نتیجه آزمایش را گرفتم، فهمیدم همسرم مشکل دارد و قادر به بچه دار شدن نیست. نمی دانستم چگونه به او بگویم و چه رفتاری داشته باشم، جدای از غم و غصه خودم، به شدت نگران برخورد خانواده همسرم بودم، چون پدر و مادرش خیلی نوه دوست داشتند و منتظر ورود یک عضو جدید به خانواده بودند، حالا با این شوک غیرمنتظره، نمی دانستیم چکار کنیم. جملات بالا، نمونه حرف هایی است که تقدیر برای ...
سلام آقای دوایی!
برده شده و سهم دوایی در ضیافت قیصر ، رضا موتوری ، داش آکل ، گاو ، پستچی ، طوقی ، خداحافظ رفیق ، تنگنا ، صبح روز چهارم ، رگبار و... بیش از هر منتقدی است. موج نو وقتی موجودیت یافت که مطبوعات به حمایتش پرداختند و قافله سالار سینمایی نویس ها در آن سال ها پرویز دوایی بود. نقش اش چنان کلیدی بود که خداحافظی اش با نقدنویسی و بعد مهاجرتش، به افول نقد فیلم در ایران انجامید. منتقدی که کیمیایی از او به استادی ...
دختر 16 ساله به خاطر نجات مادرش ازدواج کرد / سرنوشت میترا اشک همه را در آورد
فکر بدی به ذهنم راه بدهم. امیدوار بودم که روزی همسرم را پیدا می کنم. به ناچار برای تامین هزینه های اعتیاد و زندگی در خانه های مردم به کارگری مشغول شدم. با این حال زندگی ام به سختی می گذشت و نمی توانستم هزینه های اعتیاد خودم و کودک خردسالم را تامین کنم. از طرف دیگر از پدرم کمکی نگرفتم چراکه می ترسیدم مرا مجبور به طلاق کند و از سوی دیگر نیز او از اعتیادم خبر نداشت. بالاخره روز ها گذشت تا ...
همه سیزده سالگی ام نگاهی متفاوت به خاطرات یک رزمنده 13 ساله
نشینی شب قبل جا مانده اند و احتمالاً این وسط گیر افتاده اند. مطمئن بودم شب حمله می کنند. باید خودم را به جان پناهی می رساندم و منتظر می ماندم. چون غروب نزدیک بود، عراقی ها داشتند آمادة پاکسازی می شدند. آن ها مطمئن بودند با این حجم آتشی که روی سر ما ریخته اند کسی زنده نمانده یا اگر مانده یارای مقاومت ندارد. آن قدر شدت انفجار ها روی گوشم تأثیر گذاشته بود که خیلی از صدا های اطراف را نمی ...
مسئولیت پذیر باشیم و حجم کار مدافعان سلامت سرزمین مان را بیش از این سنگین نکنیم
. رسم عاشقی خوب آموخته، سالیان مدید پروانه وار گرد شمع وجود بیماران چرخیده بود و خوب می دانست رسم عاشقی، عافیت طلبی نیست. "محمد شکری"؛ پرستار مجرب و دلسوز بیمارستان ثامن الائمه(ع) ناجا که در جریان شیوع کرونا در کشور، در راه خدمت و تلاش برای بهبودی بیماران کرونایی سر از پا نمی شناخت در پی ابتلا به کرونا و شدت بیماری 17 مرداد ماه سرانجام به آرزوی دیرینه خود دست پیدا کرد و به کاروان شهدای مدافع ...
روزبه در عملیات بدر سال 62 مجروحیتش خیلی شدید بود به طوری که خبر شهادتش را دادند و ما برای گرفتن پیکرش ...
دید آرام شد. یک روز به بنده گفت: به دوستان روزبه سلام برسون و بگو من نیاز ندارم بچم برگرده! گفتم: چرا این حرف را می زنی؟ گفت: چون دیشب خواب روزبه رو دیدم. در ابرها و حالش خیلی خوب بود. من ناراحتی کردم که چرا نیومدی و روزبه گفت سلام برسون به دوستانم و این قدر بی تاب من نباشید. سر طناب دست خودم است. وقتی گفته سر طناب دست من است یعنی هر موقع خودم بخواهم برمی گردم. خب داعش درخواست پول زیادی ...
هزاران فیش برای دفن جنازه ها صادر شد!
مقابل پدر و مادرش بود، می گوید: یک بنده خدایی را در خیابان شکوفه در خانه شان را زدند. او بچه همان خانه بود. نمی دانم حالا آن خانه را فروخته اند یا نه، ولی تا چندی قبل جای گلوله ها روی در آهنی بود. در آن روز چند گلوله به در خورده بود و آن ها آن بچه را جلوی پدر و مادرش کشتند. (15) با وجود این اسناد، اما رژیم شاهنشاهی تعداد کشته شدگان واقعه را تنها 87 نفر اعلام می کند! (16) حمایت کارتر از ...
هنرمندان کوچک دیروز الان دقیقا کجا هستند؟
میرباقری و ... همکاری داشته است. آریامنش همان دختربچه ای است که با هنرنمایی در نقش مهشید در سریال دردسر والدین معروف شد و بعد از آن در چند کار دیگر مثل خوش رکاب ، معصومیت از دست رفته ، مختارنامه و ... هم دیده شد. وی در گفت و گو با زندگی سلام درباره ماجرای ورودش به دنیای بازیگری می گوید: پنج ساله بودم و مادرم آن موقع نمایندگی بیمه داشت و مسعود نوابی، کارگردان سریال، همسایه ما بود. یک روز که اتفاقی او ...
اسکوچیچ: افکار منفی را از زندگی تان دور بریزید
ریِکا و نتایجی درخشان آغاز کردید. آغاز مربیگری من، در شرایطی فوق العاده رقم خورد. در آغاز کار آن قدر صاحب پیروزی شدیم که به من لقب آقای صددرصدی داده شد. نخستین بازی ما مقابل اوسیک بود. من تا قبل از آن، مربی دوم تیم بودم و بعد از رفتن مربی اول، جایگزین او شدم و حس کردم که بازیکنان با من، ارتباط خوبی دارند. عصر همان روز رئیس باشگاه چند بار با من تماس گرفت و وقتی دید پاسخی ندادم نگران شد. نزدم ...
اسکوچیچ: سبک بازی ام شبیه مسعود شجاعی بود
بدون لذت انجام می دهند ولی من از کارم کِیف می کنم. وقتی ده ساله بودم و برادرم سه ساله بود، مادرم در اثر بیماری از دنیا رفت. آن هم دقیقا در روز تولد ده سالگی من. به همین خاطر، همیشه در روز تولدم، به جای این که بیشتر به خودم فکر کنم، به یاد مادرم می افتم. پدرم بعد از این واقعه هرگز ازدواج نکرد و به معنای واقعی برای دو فرزند کوچک خود جنگید. بعد از آن باقی زندگی ام مثل سایر کودکان خیلی نرمال بود. با رفتن ...
مروری بر تاریخ یک روضه 250 ساله در مشهد
تیمسار به سر میز صبحانه بیاید. او همسر دکترفرخ رو پارسا رئیس آموزش و پرورش بود. بعد از سربازی به سراغش رفتم و او مرا به سازمان آب فرستاد. خودم خواستم آنجا باشم، چون انتقالی نداشت که مرا از امام رضا (ع) جدا کند. آن زمان مهندس ناظر از من پرسید: این تیمسار چه کاره تو است؟ من راستش را گفتم. همانجا استخدام شدم و کنتورنویس در شهر شدم. آشپزی روضه ها با من است در شوکت الدوله یک خانه 300 متری ...
یک دم در این ظُلام درخشید و جَست و رفت*/ نویسندگان و اهالی سینما از مسعود مهرابی می گویند
فرهنگ امروز/ تینا جلالی در ادامه روزهای غم انگیز از دست دادن ناگهانی و غیرمنتظره اهالی هنر در ماه های گذشته که خبرش بر سرمان آوار می شود 10 شهریور مسعود مهرابی نیز از دنیا رفت. مورخ، روزنامه نگار، نویسنده، کاریکاتوریست و مدیرمسوول مجله فیلم با نزدیک به 4 دهه فعالیت در سینمای ایران. فارغ از تمام مدح و ثناهایی که این چند روز برای این روزنامه نگار فرهیخته نوشته شده آن چیزی که ...
13 آهنگ عاشورایی از 13 خواننده پاپ+صوت
...> باز اومدم آبروداری کنی برای دردم تو یه کاری کنی بهت بگم از همه دل بریدم و تموم مردونگیاتو دیدم و باز اومدم تا که بگم دار و ندارم صبر و قرارم گره افتاده به کارم ... سلام آقا سلام خدای احساس، درمون درد من حضرت عباس صد دفعه گفتم و دوباره می گم، آقای من آقای خوب دنیاس اون هنوزم فکر یه قطره آبه به فکر اون بچه ایه که خوابه به ...
سایه ها در تبعید
سوپرمارکت چشمانش گرد می شود: نه! . حالا که می دانی، چه احساسی داری؟ مرد میانسال وحشت به جانش می افتد: من سیاسی نیستم. یک لقمه نان می برم سر سفره زن و بچه ام. تو رو خدا برای من دردسر درست نکن. با لابه و التماس می خواهد نام و نشانی از او برده نشود. واژه تبعید برای او آنقدر ترسناک هست که بعد از چند سؤال کرکره مغازه اش را پایین بکشد و برود! هیچ سرنخی از یک تبعیدی نمی توان در شهر فیروزآباد یافت ...