سایر منابع:
سایر خبرها
وداع با پدر در روزی که حال و هوایش متفاوت بود!
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: دوست پدرم من را بغل کرد و تا آنجا که می توانست دنبال مینی بوس رزمنده ها راه افتاد. دستم در دستان پدر بود. تا آنجا که می شد دستش را گرفتم. در همان کودکی احساس می کردم شاید دیگر او را نبینم. این خاطره هیچ وقت از یادم نمی رود دختر شهیدمحمدتقی محمدپور از آخرین روز دیدار با پدرش می گوید. شهید محمد پور ششم مهر 1339 در خانواده سنتی و مذهبی در بازار محله (مسجدجامع ...
کمتر از شهادت شایسته پدرم نبود/ خوبی های پدرم بی مزد و منت بود
...> دختر شهید مدافع سلامت با بیان اینکه پدر من منتظر هیچ پاداشی در قبال خدمات خود نبود، تصریح کرد: او کاری به کسی نداشت و کار خود را همیشه انجام می داد و خدا را شاکرم که دختر این پدر بودم. به گزارش مهر مراسم وداع و تشییع پیکر شهید مدافع سلامت، عصر امروز با حضور مقامات محلی و استانی و همچنین کادر بهداشتی درمانی کاشان برگزار شد که تصاویری از برگزاری این مراسم را از دریچه دوربین مسعود محسنی مشاهده می کنید: کد خبر 5052811 ...
تاسیس دانشگاه خواهران نمود عملی توجه آیت الله مهدوی کنی به مساله زنان بود
آورد بسیار سخت بود قطعا زندگی با یک شخصیت انقلابی و مبارز سختی های خود را دارد. با توجه به اینکه قبل از انقلاب هم ایشان از مبارزان نهضت امام(ره) بودند، شما خاطره ای از سختی هایی که به واسطه نوع فعالیت پدر ایجاد شده بود، به خاطر دارید؟ من آن زمان دختر کم سن ایشان بودم و خاطرات از این نوعی که مدنظر شما است وجود داشت. من خودم آسیب دیده این مسائل پیش از انقلاب هستم چراکه وقتی پدر ...
قصه میرزا کوچک خان جنگلی و اصغر راه بلد
شما کی هستید؟ مرد گفت: کوچک جنگلی ام جوان. تو این روستا دنبال یه راه بلد می گردم. می خوام ما رو برسانه به این جا. یک نقشه از توی جیبش درآرود و به پدرم نشان داد. عمه سرور تعریف می کرد پدر من همین مسیر خانه تا مزرعه رو سه، چهار روز یه بار گم می کرد و بعد از دو، سه ساعت پیچ خوردن تو روستا می رسید. قصه میرزا کوچک خان جنگلی و اصغر راه بلد حالا از یه ...
مادربزرگ من ترکیبی از خاله ریزه و جودی ابوت بود
...> پاپابزرگ آلبوم را بست و گفت: به کجاها که آدم رو نمی بری دختر. تازه یه چیز دیگه هم یاد آمد. بگم از تعجب شاخ درمی آری. این یکی رو به هیچ کس نگفته بودم. اصلاً خودم هم یادم رفته بود. عمه سرور من، یک چیزهایی از پدرم و جهت یابی افتضاحش تعریف می کرد که باورت نمی شه. درباره میرزا کوچکه. از زور تعجب خنده ام گرفت. گفتم: میرزا کوچک چه ربطی به پدر شما داشت پاپا بزرگ؟ ...
مومو و شکل جدید کودک آزاری
مسائل برایشان جذاب است و بیشتر از جذابیت آنها را ادامه می دهند؟ متاسفانه بسیاری از بچه ها در تنهایی زیادی به سر می برند. بچه ای که والدینش درگیر نزاع و دعواهای زن و شوهری هستند. بچه ای که در اتاقش نشسته است و پدر و مادر اصلا نمی دانند که او در اتاقش مشغول چه کاری است؟ بچه ای که اصلا ارتباط و گفتگویش با خانواده شکل نگرفته است. بچه ای که می گوید اگر به پدرم بگویم پدرم مرا خیلی دعوا می کند. یا پدر و ...
روایت یکی از 10 متهم اصلی باغ آلو که پس از توبه به سر خط زندگی برگشت
باعث تکرار نزاع های خونین می شود. گاهی می زند و گاهی می خورد؛ 98 درصد درگیری ها به دلیل خودم نبود. تعصب بچه محل و دختر محل و چیز هایی شبیه به این گاهی باعث نزاع می شد. چاقوداشتن مرسوم بود، چون همه طرفین دعوا داشتند. با یک کاسب یا آدم معمولی طرف نبودیم. با کسانی روبه رو می شدیم که مثل خودمان بودند. حتی گاهی قاضی مرا با سند آزاد می کرد به خانواده اطلاع نمی دادم تا چند وقت دوستانم را در زندان ببینم ...
درخواست اجابت شده پدر شهید از امام زمان (عج)/ اطلاع شهید عرب از مکان و زمان شهادتش
عاقبت به خیر شده خوشحال بودم، چون اگر مرگی به غیر از شهادت داشت الان یادی از او نبود. خواهر شهید ادامه داد: یک هفته از عملیات می گذشت، اما از او بی خبر بودیم، مادر خیلی نگران شد و دلش جوش می زد. یادم هست پدرم نامه ای برای امام زمان (عج) نوشت تا در ضریح امام رضا (ع) بیاندازیم که ما رفتیم و نامه را در ضریح انداختیم. بعد از ظهر همان روز دوستش خبر شهادت برادرمان را آورد. آقای محمدی روحانی ...
گفتگو با سوسن نیک ذات که 14 سال پیاپی برنده جایزه صلح بین الملل در حوزه کودکان شده است
فرهنگ سازان کودکان پارس فعالیت می کنیم. مردم داری را بیاموزید نیک ذات به قولِ خودش صلح را از دامن خانواده یاد گرفته است. مادرش خانه دار و پدر رئیس مخابرات بود. پدر، مادر و مربیانی که داشتیم ما را هدفمند تربیت کردند. شغل پدر طوری بود که هم زمان چند مسئولیت داشت و باید به مناطق مرزی و محروم نیز می رفت. با این حال، مادرم همان موقع دختران جوانی را که وضع اقتصادی شان خوب نبود به خانه می ...
روزنامه سراج/حاج حسن قصه ما/شهید عاشق قران بود/شهید مدافع وطن و حرم
بودم ودیدم همان نامی است که در عالم خواب دیده ام. شهید در بین سوالات خواستگاری به همسرش گفته بود که تلاش می کند پاسدار شود واگر روزی رخت سبز سپاه را به تن کرد منتظر شهادتش باشد. پدری مهربان مهدیه خانم دختر شهید نقل می کند 5 سال قبل از شهادت بابا، پدرم در روز تولد محمد، برادر بزرگترم به زیارت حضرت معصومه مشرف شدند قرانی برای من خریدند وقلم قرانی برای محمد و شب بعد از اینکه جشن تولد ...
عملیات نجات در پی درخواست کودکانه حنانه
، اما گاهی از بیماران و سالمندان در خانه هم پرستاری می کند. مادرش آن روز گویا برای مراقبت از یکی از بیماران رفته و یک ساعتی بچه ها را در خانه تنها گذاشته بود. پیش از این هم کودکان دیگری برای کمک خواهی با سازمان آتش نشانی تماس گرفته بودند؟ چند سال پیش بود که بچه ای با سازمان تماس گرفت، البته نه جانش در خطر بود و نه مشکلی وجود داشت، ترسیده بود. به خاطر هوای بارانی مادرش او را به مهد نبرده ...
مادر هر بار خبر شهادت فرزندانش را شنید سجده کرد
مادرم همیشه می گفت من شما را بدون وضو شیر ندادم. این حرف برای امروز که همه خانه ها به آب دسترسی دارند کار ساده ای به نظر می آید، اما در گذشته که مردم مجبور بودند از چشمه آب بیاورند و درآن سرما و برف برای تأمین آب مورد نیازشان فاصله زیادی را طی کنند کار سختی بود. مادرم به این امر توجه داشت و هنگام جنگ می گفت حالا خدا را شکر می کنم که فرزندانم سربازان امام زمان (عج) هستند. مادر انسان متعبدی بود. به هیچ عنوان غیبت کسی را نمی کرد. علاقه زیادی به امام خمینی و راه شهدا داشت. ایشان همیشه ما و پدرم را به حضور در فعالیت های انقلابی و جبهه تشویق می کرد. ...
از دلشوره مومو تا کانال مثبت 18
شده است و می ترسم که فرزند من هم گرفتار شود. می ترسم اتفاقی بیفتد و من نتوانم کاری کنم . اما مادر دانش آموز کلاس اول دبستان، دل پُرتری دارد و گفت: قبل از اینکه مدارس استان تهران تعطیل شود، فرزندم دو روز در هفته آن هم یک ساعت به مدرسه می رفت. اصلا این یک ساعت چیزی نیست. بچه کلاس اولی اگر به مدرسه نرود که چیزی یاد نمی گیرد. به حرف ما هم که گوش نمی کند. سختش است که درس بخواند . ...
غیر از لباس تنش، چیزی از مال دنیا نداشت
رضاشاه درافتاد که در خانه، پدر نمی توانست در مقابل پسرش از ترس خاندان کثیف پهلوی، اسم شاه را ببرد. مبارزه مسجد گوهرشاد باعث شد که مردم سال ها در انتظارش بودند. شاه در کتابش هم نوشته بود که دو نفر روحانی من و پدرم را بسیار آزار دادند. بهلول پدرم را و آیت الله خمینی مرا. منبع : روزنامه جوان
یادی از شهید حسن آقاسی زاده شعرباف، در سی وسومین سالگرد شهادتش | آقامهندس جنگ
تا در کنار یک هدیه دنیوی، هدیه ای آخرتی نیز داشته باشند. بعد از یک هفته که عروسی گرفتیم، برای مأموریت سمت خواف و بعد تربت حیدریه رفتیم و در مجموع در 29 شهر با شهید همراه بودم. آن زمان حسن آقا در جهاد سازندگی مشغول به کار بودند و پس آن به سپاه منتقل شدند. با یک چمدان چند روز بعد از عروسی راهی شدیم و من چند سال بعد با داشتن سه بچه، تنها همان یک چمدان را داشتم. لوازم زندگی چیزی نداشتیم. حتی تلفن ...
9 ساله بودم که قاتل شدم
، کیف قاپی و قتل. چرا قتل؟ ناموسی بود، با شمشیر زدم تو گردن یک نفر که قطع نخاع شد و فوت کرد. چند ساله بودی؟ 9 سالم بود که دست به قتل زدم، 7 سال در کانون اصلاح و تربیت بودم و یکسال در زندان و با پرداخت دیه آزاد شدم. خیلی زود دست به چاقو نشدی؟ بچه دروازه غار هستم و در آنجا به خاطر بچه محل ها دست به چاقو شدم. چرا بعد از آزادی دزدی کردی؟ از روی بدبختی ...
راز ماندگاری کلاه قرمزی چه بود؟ + فیلم
ترها با بزرگترها ساخته شد یا مثل زندگی که شقایق دهقان، علیرضا رئیسی و پرستو گلستانی بازیگرانش بودند که نشان می داد پدر و مادری که چند فرزند دارند، با چه مسائلی مواجه هستند و چگونه باید با آن کنار بیایند. یا اینکه شاگرد اول ها را می آوردیم و با اجرای آقای محمود شهریاری میانشان مسابقه علمی برگزار می کردیم تا برای بقیه ایجاد انگیزه شود که درس بخوانند و آن ها هم تلاش کنند. پروین ...
روایت زندگی یک پزشک مهاجر گلشهری | ویزیت رایگان نذر آقا اباعبدا... (ع)
کوتاهی به ایران می آید. محمد می گوید: پدر و مادرم در مشهد یکدیگر را ملاقات کردند و بعد از مدت کوتاهی با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج 3 دختر و یک پسر بود. محمد فرزند دوم خانواده است. خواهر بزرگ ترش دانش آموخته کارشناسی حقوق و ازدواج کرده است و در کابل زندگی می کند. خواهر دوم او دانشجوی مهندسی شهرسازی دانشگاه فردوسی مشهد است و خواهر کوچک تر نیز 11 سال دارد و در دبستان مشغول تحصیل است ...
مروری بر خاطرات مرحوم رضا رضاپور که امروز ششمین سالروز درگذشت اوست
جواد اشکذری گردآوری و منتشر شده است. کشف استعداد در دومین ماه از سال 1323 در مشهد و محله نوغان به دنیا آمدم. دوران دبستان را در مدرسه نمونه هروی گذراندم. همان مدرسه باعث ورودم به کار های هنری شد. آن زمان در مشهد مدرسه تئاتر نبود؛ ولی مدرسه نمونه ای بود که زیر نظر آمریکایی ها اداره می شد. قبل از آن و تا کلاس سوم در مدرسه غفاری درس می خواندم، ولی بعد ها که مدرسه هروی نزدیک خانه ما ...
آقای دولت! فکری به حال جوانان مجرد کن
عهده گرفت؟ تبعات روانی آسودگی این تصمیم برای آسان سازی به پای کیست؟ این آرزوی شیرین که هر پدر و مادر ایرانی برای دختر و پسرش می خواهد حالا تبدیل به یک کابوس برای خانواده ایرانی تبدیل شده است و از همان روز که کودک متولد می شود والدین نگران آینده او هستند. این در حالی است که بسیاری از دغدغه ها مالی است و خانواده را دچار اضطراب کرده است. اگر می خواهید این دلهره را در چهره ها ببینید کافی است سری به ...
ربودن پسر نوجوان برای انتقام جویی
این ماجرای عاشقانه از یک پیام در واتساپ شروع شد و خیلی زود دختر و پسر نوجوان به هم علاقه مند شدند، اما این دوستی فقط چند روز طول کشید و پسر جوان خیلی زود به فرنوش گفت که دیگر نمی خواهد با او در ارتباط باشد. دختر 17 ساله که از این حرف آرش شوکه شده بود، با اصرار از او خواست تا علت این تصمیم ناگهانی را به او بگوید، اما آرش همچنان بر جدایی پافشاری داشت. انتقامگیری برادر ها گریه و ...
این دختر یک تنه به نبرد با بی سوادی در نقاط محروم قصرقند رفته است
تهران (پانا) - با کمک خیرین 12 سرویس بهداشتی در روستاهای کپرنشین ساختیم؛ روستاهایی که در نزدیکی مرز بودند و با نبود این سرویس های بهداشتی با مشکلات بسیاری باید دست وپنجه نرم می کردند به گزارش شهروند، همیشه از محدودیت ها و قانون های نانوشته ای که مانع پیشرفت دختران مناطق محروم بود، ناراضی بود. از اینکه می دید یک پسر می تواند بدون هیچ دغدغه ای درس بخواند و دختران همه در سن کم راهی خانه ...
ازدواج زوری یک فرد دوجنسیتی
نبود تا موقع کادو دادن و روبوسی بچه ها حس و حال چندش آوری داشتم،روز تولدم بود و من هیچ حس خوشایندی نداشتم حس کردم هیچ رفتارم به رفتار و حرکات همکلاسی هام شبیه نیست،فردای تولد رفتم پیش معلم بهداشت همینکه خواستم بهش حرفم بزنم گفت:چیز عجیبی نیست که زمان بلوغت گذشته، دختر باید حیا داشته باشه صبر کن تو هم بلوغ می زنی...بعدترها از سایت های پزشکی و... فهمیدم که ترنس هستم اما از ترس حرف مردم و کتک های پدرم ...
سقفهای شیشه ای که با رمز خودباوری در خطوط مترو شکسته شدند
.... خب، کار سنگینی بود و گاهی خسته می شدم و هنوز صحبت کردن با پدر و مادرم این خستگی را جبران می کرد، خوب یادم هست که روزی خیلی از کار خسته شدم و ساعت 6 عصر بود و به پدرم تلفن کردم و گفتم خیلی خسته ام. بعد از چند دقیقه بود که تماس گرفت و گفت دخترم، کدام ایستگاه مترو نزدیکت هست؟ گفتم ایستگاه دروازه دولت، گفت خواهش می کنم برو چند دقیقه بشین آنجا و مردم را تماشا کن. حرفشان را گوش کردم و رفتم و واقعاً ...
روایت خانواده مصلحی که معلم دانش آموزان نابینا و کم بینا هستند
که بودیم هم کلاسی ها از مشکل ما مطلع بودند و متأسفانه گاهی ما را اذیت می کردند، به عنوان مثال جلوی ما می ایستادند و می گفتند: اینا چندتاست؟ یا رفتاری شبیه به این که در آن زمان موجب رنجش ما می شد؛ اما در گذر زمان که متوجه شدند ما هم به همان وضعیت بینایی می توانیم مثل آن ها درس بخوانیم، رفتارشان تغییر کرد و کم کم با یکدیگر دوستان صمیمی شدیم. این را بگویم که در دوران کودکی این گونه نبود، بلکه روز هایی ...
راز عجیب هوو!
و با تشریح سرگذشت خود، به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: 17 ساله بودم که عاشق پسرخاله ام شدم. این عشق و علاقه هر روز عمیق تر می شد تا این که من دیپلم گرفتم. پسرخاله ام دو سال از من بزرگ تر بود و در دانشگاه تحصیل می کرد، اما خانواده ها رضایت قلبی به این ازدواج نداشتند. در این شرایط من و عارف دست به دامان مادربزرگم شدیم و او را به عنوان بزرگ تر فامیل واسطه کردیم تا با پدر و مادر مان صحبت کند. مادربزرگم ...
شب شعر حبیب حرم |صحنه ای که شهید همدانی را منقلب کرد/ تعبیر زیبای سردار در آخرین اربعین عمرش
ت آور است؛ نیست؟ این که این همه شهید بر سر تمام کوچه های شهر ایستاده اند تا نشانی مسیر خانه های ما شوند این که این همه شهید رفته اند تا بهانه ی ترانه های ما شوند حیرت آور است؛ نیست؟ ** با نگاه قدسی خود نورها را دیده بود از فراسوها فراتر، نورها را دیده بود پای درس عارفان با شیخ اشراق انس داشت پای دار عاشقان منصورها را دیده ...
مربی کیوکوشینگ کاراته اراکی که مدافع حریم ولایت شد/منش پهلوانی در رفتار شهید مسلمی متجلی بود
کردن اینجانب کشیده اند، تشکر می کنم. از شما عذرخواهی می کنم که نتوانستم حتی گوشه ای از زحمات شما را در این دنیا جبران کنم و امیدوارم در آن دنیا به لطف حضرت زهرا(س) دستگیر شما باشم . پدر و مادرم، حرفی که با شما دارم این است که در نبود من صبور باشید و خدای نکرده حرف یا عملی انجام ندهید که باعث رنجش دل امام زمان(عج) و رهبر عزیزتر از جانم و خوشحالی دشمنان اسلام شود و بدانید که فرزند شما در ...