همسرکُشی به دلیل تصمیم زن برای جدایی
سایر منابع:
سایر خبرها
ظاهر و لباس های ناجور ویشکا آسایش کنار پژمان جمشیدی/عکس
...، اما یک روز به خودم آمدم و دیدم من دارم همین طور وقتم را هدر می دهم بدون این که حس واقعی ام را به رضا بگویم به همین خاطر، بی خیال قضاوت ها شدم و با او در مورد حس واقعی ام، حرف زدم و به او گفتم که دوست دارم با او آشنا شوم و ازدواج کنم. خوشبختانه این پیشنهاد من با استقبال مواجه شد و من و رضا با یکدیگر ازدواج کردیم و بعد من قید زندگی در خارج از کشور را زدم و به ایران آمدم تا در کنار همسرم یک زندگی خوب و خوش را تجربه کنم و حالا هم از این تصمیم خیلی خوشحال هستم، که رضا همسرم است. ...
بازداشت نامادری 4 ماه پس از مرگ پسر 8 ساله
خیر؟ جدایی به خاطر اختلاف در ادامه تیم تحقیق به سراغ مادر بچه ها رفت وی گفت: به خاطر اختلافاتی که با همسرم داشتم از او جدا شدم. چون از نظر مالی نمی توانستم بچه ها را نگه دارم و از طرفی پدرشان می خواست بچه ها پیش او باشند پسرهایم نزد او ماندند و قرار شد در هفته دوبار بچه ها را ببینم، اما دیر به دیر آن ها را می دیدم. یک شب قبل از حادثه بچه ها را پیش خودم بردم، چون تولد پسر کوچکم ...
تبریک شیلا خداداد برای تولد عشقش + عکس
...، به همین خاطر، من نمی توانم بگویم که اگر زندگی ام خوشبختانه دوام داشته است، مدیون راهکاری است که اتخاذ کرده ام. من و همسرم هر دو سعی کردیم برای رسیدن به آرامش در زندگی مان تلاش کنیم و اجازه ندهیم مسائل پیش پا افتاده، روی زندگی ما اثر بگذارد. دست پختم خوب است اما... شیلا خداداد: همیشه دوست داشتم که خودم در خانه آشپزی کنم، به همین خاطر به ندرت پیش می آید که غذا ...
زن متاهل دست از سر شوهرم برنمی دارد
. مخفیانه آن شماره تلفن را برداشتم و با طرف مقابل که یک زن بود تماس گرفتم . به او گفتم دست از سر من و زندگی ام بردار، اما او با پررویی پاسخ داد: من سال هاست با ناصر دوست هستم و تو باید آن خانه را ترک کنی! وقتی درباره آن زن غریبه تحقیق کردم متوجه شدم که او زنی متاهل است اما به دلیل اعتیاد همسرش جدا از یکدیگر زندگی می کنند و حتی همسر او نیز از روابط غیراخلاقی اش اطلاع دارد. در این گیر و دار از ناصر خواهش ...
سوغاتی دردسرساز باجناق
به گزارش خلیج فارس؛ نهم آذر مرد طلافروشی به کلانتری 124 قلهک رفت و گفت: چند روز قبل مردی 45 ساله به مغازه طلا فروشی ام آمد و 4 قطعه شمش طلا 24 عیار یک اونسی را فروخت. اما بعد از عیارسنجی آن ها متوجه تقلبی بودن شمش ها شدم. از آنجا که آدرس و نشانی از فروشنده طلاها نداشتم شکایتی هم مطرح نکردم. تا اینکه دیشب همان مرد به نام ساسان با من تماس گرفت و گفت 36 قطعه شمش طلا برای فروش دارد. به دنبال شکایت ...
قتل دوست صمیمی به خاطر خواهرزن/گفت به تو ربطی ندارد؛ خفه اش کردم!
من با سمیرا رابطه دارم. این موضوع آ ن قدر من را ناراحت کرد که با فریبرز دعوا کردم و در جریان کشمکش او را خفه کردم. متهم ادامه داد: در لحظه ای که داشتم دوستم را می کشتم، آن قدر عصبانی بودم که متوجه کار خودم نبودم. بعد از اینکه به خودم آمدم، دیدم یک جسد روی دستم مانده است. بلافاصله از ماشین پیاده شدم. در ذهنم این طور نقشه کشیدم که قتل را به خاطر سرقت جلوه بدهم؛ به همین خاطر دو فقره چک ...
زبان بسته های قرنطینه
...> فقط سالمندان نیستند که در خانه تنها مانده اند. سارای 29 ساله 3 سال است ازدواج کرده. او به عنوان اپراتور یک شرکت کامپیوتری مشغول به کار است اما به خاطر کرونا چند ماهی می شود به صورت شیفتی دورکاری می کند. همسرش، بهیار است و در اورژانس کار می کند: من آدمی هستم که اصلاً طاقت تنها ماندن ندارم. از وقتی هم که ازدواج کرده ام، هر وقت همسرم شب کشیک بود، می رفتم خانه مادرم می ماندم. خودم هم سر کار می رفتم و ...
اسرار مرگ پسر 8ساله در اعترافات نامادری
آشنا شدم و اسفند98 یعنی 2 ماه بعد از آشنایی با یکدیگر ازدواج کردیم. او اخلاقش خوب بود اما بعد از مدتی اختلافاتمان بر سر مسائل جزئی شروع شد. طوری که فکر جدایی از او به سرم زد، اما از حرف و حدیث مردم می ترسیدم. به همین دلیل می خواستم به زندگی ام پایان بدهم. اختلافات تان به خاطر وجود بچه ها بود؟ نه اصلا. من آنها را خیلی دوست داشتم. اما شوهرت در تحقیقات گفته که اصرارداشتی آنها با ...
شهیدی که خیلی ها دوست داشتند جای او بودند+تصاویر
برای امام حسین (ع) کارهایم را می کردم. همه سال هایی که با همسرم زیر یک سقف آمدیم، یادم نمی آید حتی یک بار نماز همسرم قضا شده باشد. در 50 سالی که ازدواج کردم، یادم نمی آید کوچک ترین حرفی را خصوصا در مورد بچه ها از پدرشان مخفی کرده باشم. اگر یک روز بچه ها از مدرسه دیر به خانه می رسیدند، شب به پدرش اطلاع می دادم. حرف هر دویمان یکی بود. روی حرف پدرشان حرف نمی زدم. الان هم واقعا از همه بچه هایم راضی هستم ...
جزئیات 50 روز زندگی شیما صباگردی و بهلول در خانه وحشت / بهلول: گاهی با هم شیشه می کشیدیم
اما در یک لحظه به شدت عصبانی شدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم. چرا عصبانی شدی؟ در حال تماشای تلویزیون بودیم. ساعت حدودا 11شب بود. فکر می کنم فیلم می دیدیم که شیما گفت قرص های اعصابش تمام شده است. از من خواست که به داروخانه بروم و برایش قرص بخرم. می گفت مدتی است که قرص اعصاب می خورد. من رفتم اما پیدا نکردم و خیلی زود به خانه برگشتم. گفت قرص چه شد؟ گفتم پیدا نکردم. همین باعث شد که عصبانی ...
بلاتکلیفی 14 ساله یک قاتل؛ یا اعدام یا آزادم کنید
.... بعد به کارگرانم گفتم اگر پلیس سراغ شما آمد بگویید من در مغازه بودم و به همین دلیل آنها هم حرف مرا تأیید کردند. بعد از اعترافات متهم او صحنه قتل را بازسازی کرد و با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد،اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند و خواستار قصاص متهم شدند. آنها حاضر به گذشت نشدند. قضات هم پس از بررسی ...
صیادمنش: در لیگ اوکراین می توانم دیده شوم/ زاهدی: از دیناموکیف و پرسپولیس و سپاهان پیشنهاد داشتم
اوکراین با توجه به اینکه خیلی به من بازی نمی رسید، خوب بود. آنها اعتقادی به جوانگرایی ندارند و من هم با خواسته خودم جدا شدم و یک سال و تیم در زوریا خواهم بود. لیگ اوکراین لیگ خوبی است و می توانم دیده شوم. شهاب زاهدی، بازیکن تیم فوتبال المپیک دونتسک اوکراین نیز درباره عملکردش در لیگ اوکراین عنوان کرد: به خاطر شرایط درگیری در کیف هستیم و بازی های ما آنجا برگزار می شود. امسا ل قالب تیم حفظ شد و ...
قاتل 62 ساله دختر 15 ساله به حرف آمد
من گفت که همسرم و فرزندانم معلوم نیست در کشور ترکیه چه کار می کنند. به هرحال من نسبت به خانواده ام تعصب داشتم، وقتی او فحش داد عصبانی شدم و با شالی که دور گردنش بود او را خفه کردم. وقتی فهمیدم فوت کرده خیلی پشیمان شدم، اما فایده ای نداشت و کار از کار گذشته بود که تصمیم گرفتم او را در مکانی دفن کنم. فکر نمی کردی که خانواده اش به شیما تعصب دارند و دنبالش هستند؟ [سکوت متهم] ...
بی مهری در چه حدی!
هم از بیمارستان مرخص شده بودم و کاملاً زمین گیر شده بودم با اینکه مدیر کل بنده را با آن وضعی که داشتم دید و متوجه وضع جسمانی بنده شد و بنده برای ایشان درخواستی نوشته بودم و در درخواست خودم یک میلیون بعنوان مساعده ازحقوقم شده بودم بعد از تمام شدن حرف همون درخواستم را دادم دست ایشان اگر می دانستم اون بلا را به سرم می آورد هیچ وقت چنین اشتباهی نمی کردم درخواست بنده را باز کرد و دید که ...
پرونده رانندگی ام سفید است
ها گذشت و اوایل دهه 70 نخستین گروه از بانوان در این حرفه به صورت رسمی فعالیت خود را آغاز کردند و من با دیدن آنها مصمم تر شدم. پس از مدتی توانستم همسرم را نیز متقاعد کنم که گواهینامه پایه یک را بگیرم. اغلب اوقات با او راهی جاده می شدم تا هم تنها نماند و هم به قول معروف فوت و فن کار را یاد بگیرم. تقریباً 4 سالی بر همین منوال گذشت. یک شغل پر خطر و کم درآمد این بانوی راننده ادامه می ...
صیادمنش: استقلال سود خوبی از انتقالم به فنرباغچه برد
هنگامی که من استقلال را ترک کردم به من گفتند که خودت را به مصدومیت زدی تا به خاطر انتقال بازی نکنی اما واقعاً این گونه نبود و پس از آن در قطر به تمرینات استقلال اضافه شدهم که مصدوم شدم و در مجموع این فصل را از دست دادم و پس از آن به ترکیه رفتم. حتی مسئولان استقلال می توانند بگویند که من خودم اصرار داشتم بازی کنم اما از ناحیه همسترینگ مشکل داشتم. وی افزود: چند پیشنهاد داشتم اما به این جمع ...
دوبار از استقلال پیشنهاد داشتم و جواب منفی دادم
.... من با افتخار مازنی هستم و روی مردم استانم تعصب دارم. رسول پناه به هیچ عنوان حق نداشت توهین کند و کار بسیار زشتی انجام داد. مردم مازندران انسان های شریفی هستند و شما می بینید در همه تیم های لیگ برتری چند بازیکن مازنی حضور دارند. آدم ها نباید به همین راحتی به خودشان اجازه دهند به بقیه توهین کنند. من واقعاً از آن حرف ها ناراحت شدم و واکنش نشان دادم. محمد نادری از پرسپولیس به تیم رقیب ...
اظهارات متهم پس از قتل همسرش: کاش خودم را می کشتم
شدم و سعی کردم او را احیا کنم، اما نشد. به این ترتیب متهم برای بازسازی صحنه جرم به محل حادثه برده شد و او بار دیگر آنچه رخ داده بود را توضیح داد و گفت: من از کارم پشیمانم. من و مینا همدیگر را دوست داشتیم و زندگی مان خوب بود. حتی حاضر بودم او را ببخشم، اما همسرم اصلاً پشیمان نبود و خیلی راحت به من گفت که حاضر نیست به زندگی با من ادامه دهد. همین حالا هم دیگر دوست ندارم زندگی کنم و مرگ برایم ...
ماجرای زن جوانی که در کوه های دروازه قرآن شیراز چادرنشین شد
قبل صاحبخانه اسباب و اثاثیه پدرم را بیرون ریخت و ما به خاطر اینکه توان اجاره کردن نداشتیم تصمیم گرفتیم به شیراز سفر کنیم. اینجا دیگر کسی ما را نمی شناخت. به همین دلیل در کوه های دروازه قرآن چادر زدیم. دخترم را در مدرسه ای در زیباشهر ثبت نام کردم صبح ها پیاده او را به مدرسه می برم و خودم در خانه های مردم کار می کنم و.... . زن جوان از زندگی اش می گفت و پدرش با حسرت بدون اینکه کلمه ای صحبت ...
تجاوز به دختر جوان جلوی چشمان دوست پسرش
از ترس جانش از محل فرار کرد. دو جوان شرور مرا ربودند و با خود به خانه باغی روستایی منتقل کردند. آن ها مرا مورد آزار و اذیت قراردادند و با گوشی تلفن همراه از صحنه فیلم گرفتند. تهدیدم کردند اگر شکایت کنم دوباره سراغم می آیند و این بار مرا به قتل می رسانند . بعد مرا نیمه جان رها کردند و متواری شدند که به سختی خودم را به خانه رساندم. از ترسم حرفی به خانواده ام نزدم، اما کابوس آن روز مدام با ...
مرد متهم به همسرکشی در انتظار محاکمه
خواهرم فرستاده و از او حلالیت خواسته و بچه ها را به او سپرده بود.این مرد درباره روز حادثه گفت: من و همسرم قهر بودیم. او لباس پوشید که از خانه بیرون برود و پسرم را هم با خودش برد، بعد از چند لحظه پسرم برگشت. گفتم چرا همراه مادرت نیستی، گفت دوست داشتم در خانه بمانم. من نگران شدم، چند دقیقه بعد با مادر همسرم تماس گرفتم که بپرسم مینا به خانه او رفته یا نه که او فحاشی کرد و گوشی را قطع کرد. بعد با تلفن ...
مرد خطاکار محاکمه می شود
خانه مان آمد. مدتی گذشت که متوجه رفتار های غیر عادی همسرم شدم. کنجکاو شدم که فهمیدم او با مرد غریبه ای رابطه دارد. قبل از صحبت با همسرم شماره آن مرد را از گوشی ناهید برداشتم، اما وقتی در گوشی خودم ذخیره کردم فهمیدم همان نصاب کابینت است. متهم ادامه داد: چند بار در این مورد با همسرم صحبت کردم، اما اشتباهش را قبول نمی کرد و هر بار که از محل کار با همسرم تماس می گرفتم گوشی او برای مدت زیادی اشغال بود ...
کارآفرینی در خانه/ کرونا برایم یک کارگاه سوسیس و کالباس راه انداخت
بیشتر بین مان شد. همسر من چون کارش پژوهشی ست بسیار مرا تشویق به کار پژوهشی می کرد اما من همیشه کار تکنسینی را بیشتر دوست داشتم. یعنی کارهای عملی آزمایشگاهی را ترجیح می دهم به کار یک محقق. بعد از دانشگاه رفتن دختر بزرگم هم مقداری از حساسیتم کم شد برای همین تصمیم گرفتم سه روز به پژوهشگاه بروم و شرایط را طوری آماده می کردم که مشکلی هم در خانه پیش نیاید. در کل یک عقایدی که من و همسرم داریم این است که ...
دستگیری مادرخوانده به اتهام قتل پسربچه 8 ساله
شدی؟ من کارمند بودم و سال 95 ازدواج ناموفقی داشتم که بعد از دو سال مجبور شدم از شوهرم جدا شوم. شوهرم مرد عصبی بود و همیشه مست می کرد و مرا کتک می زد. او رفیق باز و شراب خوار بود و از طرفی من فرد معتقدی بودم و نمی توانستم با کار ها و رفتار های او کنار بیایم که تصمیم گرفتم از او جدا شوم. یک سال و چند ماه تنهایی زندگی کردم که دی ماه 98 از طریق یکی از دوستانم با شوهر دومم آشنا شدم و او هم ...
ماجرای آزار و اذیت فوتبالیست به دختر بی گناه
را از او نگیرند. فوتبالیست جوان نیز موافقت کرد و بچه نزد آن خانواده باقی ماند. در ادامه، فوتبالیست جوان پای میز محاکمه رفت. او گفت: من این دختر را دوست داشتم و هنوز هم دوستش دارم و حتی گفتم حالا حاضرم با او ازدواج کنم، اما خانواده اش قبول نمی کنند و خود دختر هم قبول نمی کند. من به او تجاوز نکردم و رابطه ما به خاطر علاقه ای بود که به او داشتم. آن زمان من به دلیل موقعیت کاری ...
خاطرات یک بیمار کرونایی/ روایت شب هایی که صبح نمی شد
: قدر سلامتی خود و اطرافیانتان را با جان و دل بدانید. آن روز های تلخ، سلامتی بزرگترین آرزویم بود. مدام فکر می کردم چرا من؟ کجا بی دقتی کردم؟ چرا اینطور شد؟ و مدام با خودم می گفتم باید بیشتر رعایت می کردم و باورم نمی شد که مریض شدم. حاج خانم گفت همه دوست داریم سلامت باشیم و اگر کرونا را جدی نگیریم و این روز ها قرنطینه و دستورالعمل های بهداشتی را رعایت نکنیم اولین کسی که ضربه می بیند خودمان ...
در آرزوی دیدار
دادم دستش. گفت: لازم نیست مادر، همین جوری می رم، اگه نیاز شد برمی گردم و ساکم را می برم. وقتی گفتم داخل جیب اش پول گذاشته ام برداشت و داد دستم. گفت: مادر اونجا بهمون همه چی می دن. لازم نیست! با پدرش او را از زیر قرآن رد کردیم و من هم به دنبالش به طرف ورزشگاه تختی رفتم. آنجا جمعیت آن قدر زیاد بود که او را ندیدم. فقط یک لحظه موقع حرکت اتوبوس دیدم که سرش را ...
مرگ معمایی زن جوان در امامزاده عقیل صالح آباد
پسرم به خانه برگشت و گفت همراه مادرش نرفته است. من که نگران نرگس شده بودند با مادر او تماس گرفتم اما مادرش با پرخاشگری پاسخم را داد و گفت باید بدهی ام را به آنها برگردانم.این مرد درباره اختلاف با خانواده همسرش گفت: در سال 85 مبلغ 8 میلیون تومان از پدر نرگس قرض گرفتم اما در این مدت نتوانسته بودم بدهی ام را بدهم به همین خاطر با آنها اختلاف داشتم. آن روز من در خانه منتظر همسرم بودم که خواهر نرگس به من ...