سایر منابع:
سایر خبرها
گفت وگو با خانم دکتر طالب همسر جانباز شهید ناصر توبئی ها عروج از آغوش حاج قاسم تا باغ بهشت!
فاش نیوز - برای توصیف جانباز شهید "ناصر توبئی ها" هر زبانی قاصر است. نمی دانیم او را فرمانده بی بدیل روزهای جنگ بنامیم، یا "ایوب"ی که صبری بی نهایت بر دردهای متعدد جانبازیش داشته و یا جانبازی شاکر محض که غیر از رضای دوست، در سرش اندیشه ای نبوده است. هر آنچه بوده عاشقی وارسته بوده که شهادتش از زمان جانبازی سال ها طول کشیده و با بال عشق، ذره ذره لایق جانان شده و با پرتو گرفتن از شهادت در آستان ...
روایتی از مظلوم ترین شهدای دفاع مقدس
یک عمر دوباره به من بخشید و مجبور شدم یک ماه در بیمارستان و هشت ماه در منزل استراحت کنم و این فرصت طلایی به وجود آمد. راضی بودم به رضای او. اَلخَیرُ فی ما وَقَع . در این مدت بچه های جبهه و جنگ یکی یکی خبردار می شدند و به عیادتم می آمدند. هر روز زمان ملاقات دوروبرم شلوغ می شد. هر یک از این بچه ها نکته ای می گفت و خاطره ای در ذهنم زنده می شد. چندی در بیمارستان ماندم و بعد به منزل رفتم. من که فرصت ...
مادرم گفت طلا بگیر؛ گرفتم!
ماشین می خواست سبقت بگیرد، راه دادم و خودم را کشیدم شانه جاده اما شانه کم بود و چپ کردم و حدود 10 معلق خوردم. هیچ کس نبود که نجاتم بدهد. خودم را از ماشین بیرون کشیدم و به اورژانس و خانواده ام تلفن کردم. قطع نخاع شده بودم و شرایطم اصلا خوب نبود. دکترها از این که من حتی بتوانم روی ویلچر بنشینم، ناامید شده بودند چه برسد به این که بتوانم راه بروم. اما خانواده ام به من نمی گفتند که چه شده و مدام می ...
یادی از هاشم بندار، فرمانده شهید گردان لیلةالقدر لشکر 5 نصر
؟ گفت: حسین موجی -به دلیل اینکه در جبهه مرا چندبار موج انفجار گرفته بود، بچه ها به من می گفتند حسین موجی- وقتی هاشم این جمله را گفت، خوش حال شدم که فکر و حافظه اش کار می کند. از طرفی تعجب می کردم، وقتی دکتر های معالج می گفتند که از دست ما کاری برای ایشان ساخته نیست. روز بعد که برای مأموریت به سبزوار رفتم، یکی از برادران سپاه سبزوار گفت: می دانی چه شده است؟ گفتم: نه. گفت: دیروز هاشم شهید شده است. حسین انگیزه، هم رزم شهید ...
گرفتن رضایت با یک بوسه
...> مادر شهید: به گمانم سال 73 بود؛ در جریان جنگ های کابل. **: سال 73 بچه ها چند سالشان بود؟ مادر شهید: فقط فهیم را آوردم که 2 ساله بود. **: بقیه بچه ها ایران به دنیا آمدند؟ مادر شهید: بله. **: از راه قاچاق آمدید ایران؟ مادر شهید: نه، از سر مرز با پاسپورت آمدیم؛ ویزا داشتیم. مادر و برادر شهید نعیم رضایی **: از همان ...
خداوند فرزندم را برای روزهای سخت آفرید/ سعید در کودکی دو بار طعم مرگ را چشید
جنگ که تمام شد بعد به دانشگاه می روم. یادم است وقتی آمد برایش تشک پهن کردم و گفتم بعد از چند وقت که آمدی خانه بهتر است در جای راحت استراحت کنی. به او گفتم حتی برایت رخت خواب دامادی هم دوختم. همان موقع از روی تشک غلط خورد و آمد رو قالی دست باف نخ نما. گفت مامان اگه بدونی بچه ها در چه شرایطی می خوابن. خودش می گفت شنیدن کی بود مانند دیدن. نوید شاهد سمنان: همرزمان شهید از لحظه شهادتش ...
داییِ بچه فوتبالیست ها
توانست از من دل بکند. بعد از چهار روز دوباره آمد سراغم: ما هفت تا تیمیم، خب راستش فکر کردم تیم تو هم باشد چه عیبی دارد؟ نه؟ از اینکه به بچه هایم هویت داده بودم توی پوستم نمی گنجیدم. چهار تیم از ملاشیه بود که تیم یکشان دست مرحوم ناصر صیاحی بود. این ها قهرمان جام گندم طلایی بودند توی استان خوزستان. یک تیم هم از لشکرآباد و سه تا از شلنگ آباد؛ با تیم منی که بین این همه بزرگسال از شدت کوچکی انگشت نما شده ...
گرفتار در دام شیطان
برای سرگرمی جوابش را می دادم اما وقتی به خودم آمدم، دیدم وابسته او شده ام و یک هم صحبت خوب پیدا کرده ام. اگر یک روز با او حرف نمی زدم دیوانه می شدم. یک ماه بعد اصرار های سینا برای دیدن همدیگر شروع شد. باید راهی پیدا می کردم تا با خیال راحت به دیدن او بروم. شروع به بهانه گیری کردم و گفتم در خانه تمرکز ندارم و باید به کتابخانه بروم. این نقشه جواب داد و هر زمان می خواستم سینا را ببینم به بهانه رفتن به ...
روایت صحرا کریمی، فیلمساز افغانستانی از آخرین ساعت های حضور در سرزمین مادری همزمان با ورود طالبان به کابل
الله اکبر تا مخالفت خود را با طالبان نشان دهیم و همزمان از نیروهای نظامی مان حمایت کنیم. هرگز باور نمی کردم طالبان از راه برسد. شاید هم من ساده ام. نمی دانم. من 37 سال دارم. در کابل به دنیا آمده و در ایران بزرگ شده ام. بعد برای درس خواندن به اسلواکی رفتم و وقتی مدرک دکتری فیلمسازی را گرفتم، تصمیم گرفتم به افغانستان برگردم. فکر می کردم بهتر است داستان ها را از کشور خودم روایت کنم تا اینکه ...
بازیگری که زود رفت
.... من به خاطر آن کار سه سال و نیم شمال بودم. برای من که بچه کوچکی بودم و قبلا هم این کار را انجام نداده بودم، خیلی سخت بود؛ چون این سریال بسیار سنگین بود. اما شرایطی که آقای جوزانی و آقای کاسه ساز در طول کار فراهم کرده بودند، خوب بود و از سختی کار کم می کرد. برای اولین بار بود که این تعداد آدم را می دیدم و مجبور بودم با 40-30نفر یک جا باشم و زندگی و کار کنم. استرس داشتم و احساس دلتنگی و غربت می ...
زندگی و درآمد خوبی داشت، اما اعتقادش او را به دفاع از حرم کشاند/ زیر عکسش نوشت شهید مدافع حرم
در مأموریت و از ما دور بود و من مجبور می شدم بیشتر سختی های زندگی را تحمل کنم، ولی همیشه خود را آدم خوشبختی می دیدم. جانبازی شهید شالیکار در کدام عملیات رقم خورد و خط جهاد ایشان از چه زمانی آغاز شد؟ آقا محمد همیشه فعال بود. با آنکه در پیروزی انقلاب اسلامی 9 سال بیشتر نداشت، ولی همراه مادرش در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت داشت. ایشان زمان جنگ در سن 15 سالگی به جبهه رفته بود. در سال ...
تسبیح آبی رنگ
یک پاسدار باشم. نه از قبل او را می شناختم و نه با او برخورد کرده بودم. در یک مدرسه ای کار می کردم. این ها هم از سپاه آمدند به مدارس و کار فرهنگی می کردند برای جبهه و بچه ها. آقای گیلکی بیشه، راننده آن مدرسه بود و با سپاه ارتباط داشت و ایشان بود که مرا معرفی کرد. همین که اسمش را بردند فهمیدم، چون زبانزد بود. وقتی خانواده رفتند تحقیق کلی از ایشان تعریف کردند. از زمان انقلابش می گفتند. از ...
شهید مدافع حرمی که بی تاب روضه رقیه(س) بود
...از بیابان های داغ...پای برهنه...دست های سنگین دشمن. روح الله این ها را می گفت و بلند بلند گریه می کرد. از خود بی خود شده بود همه با دیدن حال روح الله به گریه افتادند. آخر او عاشق حضرت رقیه بود. وقتی جنگ در سوریه شروع شد و شنید تکفیری ها تا حرم حضرت رقیه رسیدند بی قراری هایش بیشتر شد. حتی نمی توانست به راحتی غذا بخورد. می گفت: من نباید الان اینجا باشم و آن حرامی ها برسند نزدیک ...
تاریخ شفاهی دانشگاه علوم پزشکی تهران: مصاحبه با دکتر حسین قناعتی
که همه بچه ها این کار را انجام می دادند و مسابقه ای برای ایثار بود که با وضعیت امروز فاصله بسیاری داشت؛ در این سال ها من درگیر جنگ و جبهه شدم که در پشتیبانی عملیات بیت المقدس و عملیات رمضان که فتح خرمشهر بود کمک کردم در عملیات مسلم ابن عقیل به عنوان رزمنده در خط مقدم حاضر بودم. بعد از دیپلم به دنبال ادامه تحصیل نرفتید؟ در این سال ها از درس فارغ شده بودم ولی کتاب های استاد ...
"هاشمیه"؛ الیزابتی که هیچ وقت مایوس نشد
خیلی راضی کننده بود و به نظر من اگر طلا می گرفت ولی با این رکورد نبود، اینقدر خودش و من خوشحال نمی شدیم. این رکورد یعنی هر کاری کردیم به راستی و درستی بوده است. البته همیشه به شاگردانم می گویم پس از موفقیت از من تشکر نکنید و از خدا ممنون باشید زیرا من تنها یک واسطه در این مسیر بودم. هاشمیه دختر خوش قلبی است و خیلی هم به خدا ایمان دارد و همه این ها دست به دست هم داد تا او به موفقیت بسیار خوبی ...
آزارهای کلامی که زندگی افراد را به جهنم بدل می کنند
... مهدی بعد از یک سفر به چابهار تصمیم گرفت برای همیشه از همسرش جدا شود: عید سال 97 با همسرم به چابهار رفتیم. خانم های چابهار لباس های بسیار زیبای سوزن دوزی شده و رنگارنگی می پوشند. من خیلی دوست داشتم همسرم نیز لباس های زیبا با رنگ های شاد بپوشد، برای همین به او گفتم ببین چقدر این لباس ها زیبا هستند، برای تو هم یکی از این لباس ها می خرم. تا این حرف را زدم شروع به دادوبیداد کرد که تو چشم ات به زنان ...
سَر ذبیح الله همچون اربابش حسین (ع) از بدن جدا شده بود
ربیعی بزرگوار در 21 شهریور ماه سال 1365، طی عملیات پدافندی در ادامه عملیات والفجر 8 در فاو، جامه سرخ شهادت به تن کرد. سپس پنج روز بعد با بدرقه اهالی قائم شهر، در گلزار شهدای امام زاده صالح روستای کوچکسرا آرام گرفت. مشکاتی یکی از همرزمان شهید می گوید: با هم داخل یک سنگر استراحت می کردیم. نیمه های شب، موقع نگهبانی صدایم زد که آقا رضا! بلند شو. می خواهم از تو خداحافظی کنم. گفتم: مگر می خواه ...
حامد امیری: اتفاقی که برای من افتاد را کسی درک نمی کند/ معلولان هم حقی دارند اما انگار نه انگار!
تاریخ وجود نداشت کسی یک کلاس بالاتر ورودی کسب کند. آن زمان کمیته ملی پارالمپیک و فدراسیون گفتند این ورزشکار ورودی کسب کرده اما مقام نمی آورد و با پافشاری به مسابقات اعزام شدم و در همان کلاس بالاتر مدال نقره بدست آوردم. حامد امیری گفت: زمانی که از مسابقات برگشتم پیگیری کردم که در کلاس خودم چه رشته ای وجود دارد و بعد از اینکه فهمیدم پرتاب نیزه است گفتم که تمرین می کنم اما باز گفتند بدنت ...
هنوز کسی نظری ندارد
حامد هادیان- روزنامه نگار سال هاست که تصمیم داشتم برای ساخت مستند یا گرفتن گزارش از وضع افغانستان به آنجا سفر کنم مثل سوریه، عراق و لبنان. ولی به هزار و یک دلیل عقبش انداختم. این بار ولی 2 ماه پیش و با توجه به جدی تر شدن پیشروی های طالبان دوباره تصمیم گرفتم که بروم. چند روز بعد پایانه مرزی اسلام قلعه افغانستان در مرز زمینی با ایران، توسط طالبان سقوط کرد. فرانس کاپا یکی از بزرگ ...
ماجرای اخراج عبدالکریمی از دانشگاه آزاد از زبان خودش / دانشگاه آزاد، حکم دادگاه را نادیده گرفت
سخنرانی تمام حرف من این بود که مشارکت نباید مشارکت صوری باشد بلکه این مشارکت باید مشارکت حقیقی باشد و گفتم درست است بچه های جبهه و جنگ در ایام جنگ 8ساله و دفاع مقدس خیلی فداکاری ها کردند و من همه اینها را به رسمیت می شناسم اما اگر مشارکت مردم نبود، امکان مقاومت ما در برابر نظام سلطه جهانی نبود. تمام جهان در برابر ما ایستادند و فقط با مشارکت مردم بود که ما توانستیم؛از آن روستایی که برای رزمندگان تخم ...
غافلگیری دشمن از سوی غواصان هنگام سحر
آماده برای هر عملیاتی مطرح شد. حاج حسین خرازی دلش می خواست عملیات کربلای 3 در خشکی باشد، چراکه معتقد بود در آب یک دشمن اضافه هم داریم. او به نیروهایش گفت به ما یک مأموریت داده شده است که اسکله الامیه را که در 20 کیلومتری دهانه خلیج فارس است با لشکر امام حسین (ع) اشغال کنیم. مقدمات کار چیده و خیلی سریع آموزش نیرو های گردان یونس شروع شد. تعدادی از رزمندگان از زمان عملیات والفجر 8 آماده بودند ...
شرح چگونگی اعزام شهید مرتضی کریمی به سوریه از زبان مادر شهید
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس ، شهید مدافع حرم مرتضی کریمی جانشین فرمانده گردان امام حسن مجتبی (ع) بود که روز 21 دی 1394 در خانطومان سوریه آسمانی شد و پیکرش شش سال در منطقه ماند و پس از شش سال به وطن بازگشت. به این مناسبت، هیئت میثاق با شهدا (هیئت دانشگاه امام صادق (ع)) در صفحه اینستاگرام خود فیلمی از مصاحبه با والدین شهید کریمی منتشر کرد. مشروح سخنان در این فیلم به ...
بانوی افغان به کدام وصیت همسرش عمل نکرد؟! + عکس
...، گفتگویی نیز با مادر شهید مصطفی جعفری خواهیم داشت؛ زن مقاومی که همسرش (پدر شهید) را نیز در راه دفاع از حرم به جبهه نبرد فرستاد و پیکر پاکش را تجویل گرفت؛ زن نستوهی که همین الان هم چشم انتظار فرزندانش است که در دفاع از حرم و برای مبارزه با تکفیری ها در سوریه هستند... شهید مصطفی جعفری همان شیرمردی است که وقتی در نبرد حلب، عرصه به همه تنگ شد، بی سیم را دست گرفت و فریاد زد که ما سر می ...
یادداشتی برای نکوداشت حاج عباس سرخیلی فرمانده جهادی، گمنام و با اخلاص
های خود را به دو گردان زرهی افزایش داد و با یک گردان نفربر و دو گردان پیاده در عملیات بدر و مأموریت های پدافندی مناطق عملیاتی موسیان و فکه حضور یافت. در سال 1364، عباس سرخیلی نیروهایش را در تیپ 72 محرم ابتدا در عملیات عاشورای 2 در منطقه عملیاتی چنگوله وارد معرکه کرد و سپس در عملیات سرنوشت ساز والفجر 8 تحت امر تیپ 8 نجف اشرف قرار گرفت. از این پس تیپ 72 محرم در لشکر 8 نجف اشرف ادغام شد ...
ماجرای بهداری مردمی استادیوم آزادی برای مداوای مجروحان شیمیایی
یکی از رزمندگان دفاع مقدس در بیان خاطراتی به نحوه امدادرسانی به مجروحان دفاع مقدس در پشت جبهه پرداخت. انتشارات مرز و بوم در صفحه اینستاگرامی خود روایت سید مسعود خاتمی مسئول بهداری کل سپاه در دوران دفاع مقدس از امداد و درمان مجروحان در پشت جبهه را روایت کرد که در ادامه می خوانید. بعد از عملیات والفجر 8 و تصرف جزیره فاو، ما با تعداد زیادی از مصدومان شیمیایی مواجه شدیم که از ...
محروم از مدارک، محروم از حقوق!
مرتضی قنبری وفا - موضوع نداشتن مدارک گواهی حضور در جبهه، نداشتن مدارک گواهی همزمان بالینی و صورت سانحه برای جانبازان و رزمندگان، به یک معضل بسیار جدی مبدل شده که بسیاری از رزمندگان و جانبازان جنگ تحمیلی با آن مواجه هستند و با گذشت ده ها سال از زمان هشت سال دفاع مقدس، گویا بسیاری از رزمندگان و جانبازان مجبورند، قید اعتبار این مدارک را بزنند. به دو موردی که برای خود بنده پیش آمده بود اشاره می کنم ...
روایت نبردنفسگیر گروهان شهید" کریمی"درخانطومان
درگیر بودیم واقعاً قطع نمی شد. شهید محمد اینانلو 10 یا 20 قدم جلوتر می رفت. پشت سرش می رفتم که کنار هم نباشیم و برای تک تیرانداز حالت سیبل نشویم. در حال حرف زدن بودم که دیدم آقای مرتضی کریمی نشسته است. یک لحظه باورم نشد آقامرتضی است. آقا مرتضی بسیار شوخ طبع بود. حتی وقتی بچه هایش را تنبیه می کرد باز با شوخی این ها را تنبیه می کرد و واقعاً 5 دقیقه او را به عنوان یک آدم جدی ندیدم. اما آن زمان ...
آشنایی بامداح شهید فرج فرامرزی
راهپیمایی ها فعالیت های سیاسی خوبی داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران یکی از اعضای فعال مسجد مارالان و اهل هیئت های حسینی در حسینیه ی مارالان شد. او علاوه بر زنجیرزنی، نوحه خوانی و عزاداری نیز می کرد. با شروع جنگ تحمیلی در پشتیبانی از رزمندگان اسلام، شب و روز در تلاش بود. در همان سال ها در بنیاد دیزل تبریز، مشغول به کار شد و پس از مدت کوتاهی، رفتن خود به جبهه را مطرح کرد اما مدیریت آن ...
خانم بازیگر جوان از مرد عینکی خواستگاری کرد / ویدا جوان کیست ؟ + عکس
، اولین نمایی که جلوی دوربین رفتم در اتاق یک بیمارستان بود. رضا عطاران روی تخت خوابیده بود و من و همسرم به عنوان کسانی که با او تصادف کرده بودیم به دیدنش رفتیم. وارد اتاق که شدم مستقیم به دوربین نگاه کردم. بعد گفتم آقای فرید من دارم به دوربین نگاه می کنم (خنده) یعنی حتی نمی دانستم کجا را باید نگاه کنم ولی این اشتباه همان یک بار بود. تجربه خیلی جالبی بود. خب! خیلی اشتباه داشتم؛ چون هیچ چیزی به من ...