سایر منابع:
سایر خبرها
افزایش قتل با آدمکش های اجاره ای
را کشیدم و به پسردایی ام موضوع را گفتم. او هم مردی را معرفی کرد که با گرفتن 50 میلیون تومان کار را تمام کند، اما آن مرد بعد از گرفتن پول فرار کرد. زن جوان ادامه داد: پسردایی ام خودش با چند ضربه شوهرم را کشت و با کمک برادرم و دوست پسر دایی جسد را از خانه خارج کردند و چند روز بعد ما لو رفته و دستگیر شدیم. قتل خواهر با قاتل سه میلیونی آذر ماه سال 97 مردی در تماس با ...
ماجرای یک قتل هولناک به خاطر زن صیغه ای
. ما هم شک نداریم که پدرمان این کار را کرده ولی خودش قبول نمی کنه. سه تا خواهریم، یک برادر. ما سه تا خواهر؛ 8 سال پیش ازدواج کرده بودیم. سر خونه زندگی خودمان بودیم. برادرمم که 7 سال داشت همان روز مدرسه بود. تازه کلاس اول رفته بود. یک روز حدود ساعت 5 عصر پدرم با من و دو خواهر دیگرم تماس گرفت. گفت؛ مادرتان از صبح بیرون رفته و تا به الان به خانه برنگشته. همه جمع شدیم خانه پدرم. به کلانتری، به ...
مهاجر افغان آرزوی شهادت در دفاع مقدس داشت
.... بعد که ما آمدیم به ایران، چهار سال بعدش طالبان شهیدش کردند، بیست و سه رمضان و شب قدر شهیدش کردند. **: شما ساکن کدام ولایت افغانستان هستید؟ همسر شهید: ولایت غزنی، ولسوالی تربه **: چند خواهر و برادر هستید؟ همسر شهید: سه تا خواهر و یک برادر هستیم. چهار برادرم فوت کردند. یکی 25 ساله بود و جهادی بود؛ فراری بود در ایران، بعدش که رفت به افغانستان، مریض شد ...
روایتی از مهمانی در خانه باصفای تاکسی دار مشهدی که 4 فرزند معلول دارد
...> با یک دعوت مهمانمان شد قرارمان با بهروز جوانشیر، بعد از انتشار پستی در صفحه اجتماعی یکی از اعضای شورای شهر جفت وجور می شود. خودش می گوید: به مناسبت روز معلول به مراسمی دعوت شده بودیم. مراسم که تمام شد رفتم و به مجید طهوریان عسکری، از اعضای شورای شهر که میهمان برنامه بود، گفتم: چهار فرزند معلول دارم و خوش حال می شوم یک روز به خانه ما بیایید. دو روز بعد از شورای شهر تماس ...
(18+) روایت هایی صریح درباره آزمایش بکارت
تو خونواده مون این رسمو داریم. شوهرم هم به مامانم گفت این مسئله شخصیه و بهتره به خودمون بسپاریدش. اون هیچ وقت از من نخواست که براش گواهی بگیرم اما من به اصرار مامانم رفتم دکتر. حتی رفتار خود دکتر بعد از معاینه برام عجیب بود و فکر می کرد من اصالتا متعلق به یه استان محروم هستم در حالی که من تو تهران به دنیا اومدم و همینجا هم زندگی کردم. وقتی مامانم گواهی رو به شوهرم نشون داد اصلا بهش نگاه نکرد و گفت ...
صحنه ای از حاج قاسم که هیچ دوربینی شکار نکرد
و فروتنی است و هر آنچه می گوید از دل برآمده و بر دل می نشیند. می گوید صحبت کردن از آن اقیانوس بسیار سخت است و افتخار می کند که از سال هفتاد و بعد از اتمام تحصیلات هم رکاب درمان حاج قاسم بوده است. بوسه باران با پای برهنه برای او افتخار است که در ایام بیماری پدر و مادر حاج قاسم، احوال پرس خانواده این شهید بوده و می گوید: خاطرم هست شب هایی که حاج قاسم برای انجام عملیات آماده می ...
ستارگان مسیحیِ آسمان دفاع مقدس
منزل مان، با این همه گرفتاری ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم هایش می رفت چقدر بزرگ است. شهید روبرت لازار شهید آشوری روبرت لازار مدت ها مفقودالاثر بود. چند روز مانده بود سربازیش تموم شود، اما قبول نکرده بود برگردد و سرانجام بعد از قطعنامه شهید می ...
اسرار تازه از قتلگاه مخوف دختران در تهران
یکی از آن ها داخل کمد دیواری زندانی شده بود، نجات دادند. تحقیقات اولیه نشان می داد مرد 33 ساله به اسم سعید و با همدستی خواهرش، دختران فراری را در راه آهن شناسایی و بعد از طرح دوستی آن ها را به اسارتگاه مخوف خود کشانده و آن ها را مورد تعرض قرار داده است. او در جریان کار های مخوف و پلید خود یکی از زنانی را که در دام وی گرفتارشده به خاطر تهدید به افشاگری و فرار از خانه وحشت، به قتل رسانده ...
خاطره مادر شهیدان خالقی پور از تنها ملاقات خود با حاج قاسم/ روستازاده ای که حتی قلب های دشمنان را هم ...
او می گذاشته؛ اظهار کرد: اما با افتخار نوکری کردم و همه کارهای او را خودم به تنها به حول و قوه الهی انجام دادم. وی افزود: خدا یاری ام کرد تا شب و روز در خدمت او باشم به دلیل علاقه شدیدی که به هم داشتیم؛ فکر نکنید همه چیز{زندگی} گل و بلبل است اما من با گذشتی که داشتم گفتم تا آخر می ایستم و ایستادم و امروز شما مرا در جمع خودتان قبول کردید. بانو منهی سپس از تنها خاطره ای که از ...
روایت مرد میدان از جنوب شرق ایران تا کرملین/ رویش یک قاسم آباد از دل شرارت!
حاج قاسم در کاخ کرملین اقامه شد حاج قاسم در رابطه با نماز اول وقت خیلی اهمیت می داد در هیچ سفری تعلل در نماز نمی کرد یک روز راهی قنات ملک بودیم در بیایان وقت نماز رسیده بود علی رغم این همه تهدید ماشین را نگه داشت و نماز خواند وقتی تمام شد نماز، گفتم حاجی نمازتان قبول باشه. گفت نه، من در طول عمرم یک نمازی خواندم که خیلی ارزش داره، گفتم حاج آقا شما همه نمازهاتون قبوله، گفت نه در کاخ ...
مادر 33 ساله در گلستان 4 قلو به دنیا آورد
آسایی توانسته شکم این تعداد بچه را سیر کند. این مادر بارور وقتی که به عقد شوهر 40 ساله اش درآمد تنها 12 سال داشت و مجبور شد با مردی ازدواج کند که 28 سال از او بزرگتر بود. یکسال بعد از ازدواج اولین دوقلوی مریم به دنیا آمد. حالا او و تمام بچه هایش چاره ای ندارند جز اینکه زندگی سراسر دشواری خود را در چهار آلونک سیمانی کوچک ادامه دهند. مریم اهل اوگانداست و دورتادور خانه اش پر شده از مزارع کشت ...
روایتی از زندگی و نحوه شهادت شهید علی پیروزی
درب خانه به صدا در آمد و وقتی درب را باز کردم چند نفر مسلح به زور وارد خانه شدند و سراغ علی را گرفتند من هم ترسیده بودم و گفتم شما کی هستید و با او چکار دارید، ی از آن ها جواب داد چند تا سوال داریم و ازش می پرسیم چرا با جمهوری اسلامی همکاری می کند، شوهرم را در اتاقی که خوابیده بود بیرون آوردند، علی می دانست که گروهک ها او را به شهادت می رسانند. همسرم دختر کوچکمان را بوسید و ضد انقلاب ...
خاطره مادر شهیدان خالقی پور از دیدار با حاج قاسم
به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، فروغ مهنی شامگاه چهارشنبه در گردهمایی دختران حاج قاسم در کرمان اظهار داشت: در وصیت نامه ام خطاب به فرزندانم نوشتم، چادر مشکی من را روز تشییع من تا بزنید و روی تابوتم بگذارید که بدانند زیر این چادر زهرانمایی، فرزندانی بزرگ شدند که یک ملت را به وجد آوردند و مبادا دشمن شما را از چادر بزند. مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی پور و همسر جانباز احمد خالقی پور با اشاره به اینکه همسرجانبازش هشت سال در ...
عامل قتل نامادری و کارمند شرکت راه آهن: در دادسرا فهمیدم 2 نفر را کشته ام
داشت ازدواج کرد. در این مدت با نامادری ام اختلاف داشتم. وقتی وارد خانه شدم نامادری ام با دیدن من دوباره شروع به غر زدن کرد و من که خیلی ناراحت و عصبانی بودم دست به اسلحه شدم. بعد از شلیک به او بی هدف در شهر پرسه می زدم تا اینکه صبح روز بعد پدرم به من زنگ زد و گفت برو خودت را معرفی کن، من که تصور نمی کردم دست به دو قتل زده باشم خودم را به پلیس معرفی کردم. من واقعاً پشیمانم از همه بیشتر برای پدرم نگران و ناراحت هستم. از اعدام و مجازت نمی ترسم و از این ناراحتم که با این کار آبروی پدرم رفت و عذاب وجدان این کار مرا دیوانه کرده است. ...
فیلم پسر کوچک ناصر محمدخانی از همسر چهارمش ! / ناصر هنوز زیر سایه شهلا جاهد !
را کاملا می شناسم. چند روز ناصرخان را نبینم به کما می روم به خانم فکوری می گویم که بعد از پنج سال زندگی مشترک با ناصرخان از این تصمیم تان راضی هستیدمی گوید: خدا من را خیلی دوست داشت که ناصرخان را سر راه من برای ازدواج قرار داد. او این قدر مهربان، خوب، باشخصیت و ... است که من به همه فامیل و آشناها گفتم که امیدوارم زودتر از ناصرخان بمیرم چون حتی نیم ساعت بدون او نمی توانم به ...
تغییر سرنوشت یک دختر روستایی با فداکاری یک معلم
به امکانات محدود رفاهی و آموزشی در روستا، اظهار داشت: بعد از گذراندن سه سال اول در مقطع ابتدایی، ترک تحصیل کردم؛ چون آن زمان اجازه نمی دادند که دختران بیشتر از این مقطع تحصیل کنند. سه سال بعد، خانم زهرا قلیلیان که از شهر به روستا آمده بود تا بی سوادها را شناسایی و برایشان کلاس برگزار کند؛ به صورت اتفاقی درب خانه ما را هم زد و با پدرم صحبت کرد و در نهایت من و خواهرم سر کلاس او حاضر شدیم. نهضت ...
پایان مرگبار درگیری 2زن همسایه/ قاتل: به او گفتم دفعه قبل بدون اینکه کتکت بزنم مرا به دادگاه کشاندی، اما ...
و کینه بین ما را شدیدتر کرد. تا اینکه روز حادثه او دوباره به مقابل خانه من آمد تا شارژ پرداخت کند اما با نیش و کنایه شروع به صحبت کرد، به او گفتم من دفعه قبل تو را نزده بودم اما مرا محکوم کردی کاری نکن این بار واقعاً بزنمت. اما او حرفی به من زد که خیلی عصبانی شدم و کنترل رفتارم را از دست دادم و او را هل دادم که سرش به دیوار خورد و نیمه هوش شد بعد هم با روسری خودش، او را خفه کردم. وقتی شوهرم ...
پدرشهیدی که هنوز خون بالا می آورد! + عکس
زنگ زد و گفت آره، شوهرم گفته لباس هایتان را آماده کنید برویم اصفهان. بعد من به شوهرم زنگ زدم. رفته بود سرکار. زنگ زدم و گفتم تو را به ارواح رفتگانت و مادرت قسم می دهم اگر خبری شده به ما بگو. بعد شوهرم پشت تلفن گفت که خدا صبرت بدهد که صفر رفته! از آنجا دیگر با یک بدحالی آمدیم و شب رسیدیم خانه داداشم مصطفی چون که گفتند شب خانه نروید، به مامان و بابا خبر نداده ایم. ما دوازده شب رسیدیم خانه ...
لو رفتن پیشنهاد رابطه جنسی کارگردان مشهور به سحر قریشی
اون شرایط فقط خدا به من رحم کرد. هی زنگ زدم و به راننده گفتم در دفتر را باز نمی کنند. بعد گفتم که خود ایشان هم زنگ بزنند اما باز هم در را باز نکردند و بعد متوجه شدم آنجایی که من رفتم اصلا دفتر این کارگردان سرشناس نبود.چون خیلی شناخت از موقعیت دفاتر نداشتم نمی دانستم که اینجا دفتر َآن کارگردان مطرح نیست. آنجا دفتر نبود و در هم روی من چون راننده ایستاده بود باز نشد و من هم برگشتم اما یک ...
اعترافات هولناک: خواهرم را با پارچه و چسب نواری خفه کرد م و آتش زد م
بود ، مشخص شد که جنایت د ر منزل خواهر 45 ساله مقتول صورت گرفته است بنابراین کارآگاهان این زن 45 ساله را که معصومه نام د ارد ، مورد بازجویی های فنی قرار د اد ند . زن 45 ساله که اعتیاد شد ید ی به مواد مخد ر صنعتی از نوع شیشه د ارد ، د ر ابتد ا سعی می کرد خود را بی خبر از ماجرای قتل خواهرش نشان د هد اما وقتی د ر برابر اسناد و مد ارک انکارناپذیر قرار گرفت، لب به اعتراف گشود و گفت: شوهرم د ر یکی از ...
عصرانه هایی با طعم کار
کار کنم مجبور هستم. علیرضا بر این باور است که افرادی که او را از بین این همه آدم انتخاب کرده و او را برای کارکردن می برند، فرستاده های خدا هستند به همین دلیل تمام تلاش خود را انجام می دهد که کار ها را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. مهربان بودن که هزینه ندارد معمولاً مرا کسانی برای کارکردن انتخاب می کنند که برای پاک کردن خانه، مغازه، حیاط، شستشوی شیشه نیاز به نیروی ...
حضور الناز حبیبی در اکران خصوصی قهرمان /عکس
حرفه را دنبال می کند. الناز حبیبی برای 3 فیلم از کیانوش عیاری جلوی دوربین رفت، سریال فاصله ها را بازی کرد و بعد با پروژه سینمایی پیتزا مخلوط همکاری کرده، سریال سی امین روز که در ماه رمضان پخش شد را بازی کرد و همچنین در سریال آقای سیروس مقدم به نام تا ثریا نقش آفرینی کرده است. ازدواج و طلاق الناز حبیبی: الناز حبیبی در سال 1391 با مهدی صاحب زمانی ازدواج کرد همسر وی در خارج از ...
فراز هایی از زندگی نامه خودنوشت شهید سردار سلیمانی
... اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت: می تونی آجر بیاری؟ گفتم: بله. گفت: روزی دو تومان می دم، به شرطی که کار کنی. خوشحال شدم که کار پیدا کردم ... [چند ماه بعد، یک]شب، آهسته پول هایم را شمردم: همه دو تومانی و تعداد زیادی هم دوریالی، پنج ریالی و ده شاهی بود؛ سرجمع 1250 تومان! از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم، موفق شدم بعد از پنج ماه، هزار تومان برای پدرم پول بفرستم ... بالاخره موفق شدم قرض پدرم را ادا ...
سراج حوادث/ راز هولناک شیطان دخمه وحشت فاش شد
حرف های مرا باور کردند. وی درباره ملاقات با زهرا و ساناز در خانه وحشت گفت: من یک هفته اسیر آن خانه بودم که در هر روز و شب صدای ناله ای از داخل کمد به گوشم می رسید. ابتدا با ساناز که در اتاقی حبس شده بود روبه رو شدم و بعد هم فهمیدم که دختر دیگری داخل کمد حبس است که کلید آن فقط در اختیار سعید و خواهرش است. روزی متوجه شدم که سعید کلید را کجا مخفی کرد و وقتی او بیرون رفت کلید را برداشتم و ...
فرار از منزل دختر جوان را به سمت اعتیاد کشاند/کمبود محبت در خانواده، بی سوادی والدین و فقر فرهنگی ...
که توان مقابله با آنها را نداشتم و تصمیم گرفتم یک بار هم که شده مواد را تجربه کنم تا ببینم واقعاً به من آرامش می دهد یا نه با هروئین شروع کردم و از همان روز اول به آن وابستگی خاصی پیدا کردم، احساس سرخوشی عجیبی به من دست داد و همه مشکلاتم را فراموش کردم. بعد از چند روز که پولی برای پرداخت مواد نداشتم دوستم مرا از خانه اش بیرون کرد من دوباره به خانه خودمان رفتم و دیگر هیچ بحثی با آنها نمی ...
داستان کوتاه گوساله ی کوچولو
سوت ظهر را زد سروکله ی مامان پشت انبار پیدا شد و از کاکا سراغ بابا را گرفت. من ساکت ماندم چون نمی خواستم دهن لقی کرده باشم اما از همه ی ماجرا خبر داشتم: هن سم بم گفته بود که صبح باباجانم سعی داشته او را هم با خودش ببرد. مامان گفت:کاکا هن سم! وقتی بات حرف می زنم این جور هاج و واج نشین... گفتم آقا موریس کجاست؟ کاکا هن سم نگاهی به من کرد و بعد چشمش را به توده ی تراشه ها ...
ماجرای گمشدن پسر 17 ساله یاسوجی چه بود؟
به گزارش تازه نیوز، طی دو روز گذشته خبر گمشدن نوجوان 17 ساله ای با نام “رامین درفش” از طریق فضای مجازی و خانواده این فرد اعلام و از نگرانی خانواده وی خبر داده شد. این فرد گمشده که بعد از خروج از منزل تا عصر پنجشنبه به خانه برنگشته بود، موجب نگرانی زیادی برای مادر و خانواده اش شد و از مردم خواسته شد در صورتی خبری در این رابطه داشته باشند به شماره تلفن اعلام شده، تماس بگیرند و به ما اطلاع دهند. ...