سایر منابع:
سایر خبرها
صدق؛ رمز نزدیکی به خدا + فیلم
(ره) بپرسم تا در آن زمان کوتاه هم کسب فیض کرده باشم. گفتم نزد خدا گلایه شما را خواهم کرد. ایشان گفتند برای چی؟ پاسخ دادم من می خواستم آدم شوم اما آقای بهجت من را آدم نکرد. ایشان پرسیدند جدی می گویی؟ پاسخ دادم بله. مرحوم بهجت(ره) از من پرسیدند آیا در آینه نگاه کردی؟ پاسخ دادم بله. ایشان دوباره پرسیدند نه، نگاه کردی؟ من هم پرسیدم چطور؟ ایشان پرسیدند اینکه می نمایی هستی؟ در آن زمان عجب درسی برای من ...
از شجاعت در میدان نبرد تا ناگفته هایی از عشق به امام خامنه ای
المبین تو اون تونل را شما فراهم کردی؟ گفتم بله. از ایشان پرسیدم که چرا به این منطقه آمده اید، وضعیت خیلی خطرناک است که ایشان لبخند ملیحی به من زدند. هنوز دقایقی نگذشته بود که یک خمپاره شصت در چند متری ما به خودرو اصابت کرد و تمام آن جیپ سوخت. آن شب ایشان توی تک تک سنگرها رفت و با تمام این برادران سپاهی، بسیجی و سرباز که در ابهام بودند صحبت کرد و این ناراحتی را از دل آنها درآورد. در همان ...
سیب زمینی فروش افغان در ایران چه می کرد؟!
کوچک بودم. خواستگار برای من می آمد؛ مامانم یادش است؛ مامانم می گفت دختر من خیلی کوچک است؛ می گفتند نه، باید بدهی. **: شما در بین خواهرتان بزرگتر بودید یا کوچکتر؟ همسر شهید: من بزرگتر بودم. **: الان آنها هم ازدواج کرده اند؟ همسر شهید: بله، همه شان ازدواج کرده اند. **: پدرتان کِی به رحمت خدا رفتند؟ همسر شهید: پدرم 18 سال پیش به رحمت خدا ...
برات شهادت حاج محمد را حاج قاسم امضا کرد
مردم می آیند سر مزار و فاتحه می خوانند و حاجت هایشان را طلب می کنند. این عزت را خدا به ایشان داده است و خوش به سعادتشان. حاج آقا گفت، این خفته در خاک از اولیای الهی است و حس خوبی به آدم می دهد. به من گفت، برایم دعا کن. همه را برای خودت نخواه! گفتم، نه حاج آقا ان شا ءالله خدا حاجت شما را بدهد. نمی دانستم که حاجت ایشان شهادت در آغوش امام رضا (ع) بود این هم به این سرعت. سردار ایشان را پیش خودش برد، برات ...
جای خالی براهنی در تهران
را گفتید؟ ساعدی: فروشنده... بعد آمد و گفت که شما ساعدی هستید؟ گفتم بله. آن بابا هم همه او را می شناسند، اسمش داود رمزی بود. او گفت اه اله و بله شما چرا از سانسور ناراحت هستید، کاری ندارد، ترتیبش را می دهیم شما با خود هویدا صحبت بکنید. بعد دو روز بعدش او زنگ زد، او شماره تلفن مرا گرفته بود و گفت که قضیه این طوری است و هویدا گفت که همه بیایند که من ببینم موضوع چیست. یک عده از ما دور هم جمع شدیم ...
دعوای رضا رویگری با خانم بازیگر | توهین رضا رویگری به سارا خوئینی ها
.... اگر مریض نشده بودم برنامه های زیادی داشتم. خانم کریمی شما صدای آقای رویگری را دوست دارید؟ تارا: عاشق صدایش هستم. خب تن صدای رضا خیلی زیباست. اما بعد از بیماری وقتی کاری را خواندند و شنیدم اصلا مانده بودم که واقعا این صدای خودش است؟ چیزی که واقعا می خواهم این است که رضا یک بار دیگر بتواند بخواند. آقای رویگری از کارهای خودتان آرشیوی دارید؟ رضا: همه ...
ماجرای دیدار جلال مقامی با مقام معظم رهبری | جای 500 هنرپیشه صحبت کردم
...، خبرنگاری به من زنگ زد و گفت چه حس و حالی دارم بعد از فوت عمر شریف؟ راستش با این سوال خنده ام گرفته بود و به او گفتم چه حسی می خواهم داشته باشم؟ مگر فامیلم است!؟ خدا رحمتش کند(با خنده) اما وقتی رابین ویلیامز خودکشی کرد، خیلی ناراحت شدم. به جای او در نقش های متفاوتی صحبت کرده بودم. به نظرم بازیگر بسیار خوبی بود و بازی هایش هم تنوع زیادی داشت. به همین دلیل از فوت او ناراحت شدم. همه نقش هایی که ...
وقتی فرزند وزیرشعار کرمان بی سر برمی گردد
محمدمهدی بگویید؟ او سال اول راهنمایی بود. همه بچه ها اول سال تحصیلی کیف و کفش و لباس مدرسه می خریدند. ما هم رفتیم برای مدرسه بچه ها خرید کردیم و برگشتیم. فردای آن روز از سر کار که برگشتم دیدم یک مبلغی روی طاقچه است. گفتم: این پولا چیه؟ بچه ها گفتند: ما نمی دونیم. دوباره سوال کردم تا اینکه دخترم گفت: شما که صبح به اداره رفتید، مهدی گفت به نظر من بابا هر چی پول داشته برای ما وسیله خریده و ...
قوانینی که باید به فرزندمان بیاموزیم
به یک خانواده با ارزش در اجتماع می کند، اشاره می شود: 1- با همه اعضای خانواده با احترام صحبت کنیم اگر شما به عنوان پدر و مادر با همه اعضای خانواده با احترام صحبت کنید، بچه ها هم یاد می گیرند؛ بنابراین اولین قدم این است که اگر بچه ها شما را صدا می کنند، بگویید: بله مامان، بله بابا ، جانم عزیزم . 2-اول در بزنیم وقتی می خواهید وارد اتاق بچه ها شوید، اول در بزنید و به ...
توصیف نشریه فرانسوی درباره شهید صیاد/ ماجرای دو خلبانی که حاضر نشدند منافقین را بزنند/ ناگفته های ...
آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی ها را؟ اینها (خلبان ها) بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم، الان حسابش را می رسیم. سوار بالگرد شدند و رفتند. جایتون خالی. اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان. خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله ها که داخل بود، مثل آتشفشان می رفت... این جملات بخشی از خاطرات سپهبد شهید صیاد شیرازی از آغاز عملیات ...
گفتگو با ستاره جدیدترین غول کش فوتبال ایران
به صورت حرفه ای بازی می کنم. از آن زمان با جان و دل تمرین می کنم و از تفریحاتم زده ام و فقط تمرین می کنم. تفریحم شده تمرین. زندگی ام شده تمرین. خیلی جاها با خانواده ام نرفتم تا تمرین کنم. شاید 13 سال است که تمرین می کنم و حالا اتفاقات خوبی در حال رخ دادن است. تمام شعارم در این مدت این بوده که تلاش کن، خدا می بیند. خدا زحمتی را بدون مزد نمی گذارد. می گفتم فقط باید به خدا توکل کنم. خودتان می دانید در ...
روایت کم تر دیده شده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات
؟ اینها بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می رسیم. سوار هلی کوپتر شدند و رفتند. اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهمات شان خود ماشین منفجر شد. بعدهم این گلوله ها که داخل بود، مثل آتشفشان می رفت بالا. بعد هم اینها را هر چه می زدند، از این طرف، جایشان سبز می شدند، باز می آمدند. بعد از 24 ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی ...
دلتنگی یک برادر شهید از دست تنهایی!
بهرام - اینجانب برادر شهید هستم که مجردبوده مدت 38سال است شهیدشدند پدرومادرم حقوق وی رادریافت میکنند و هیچگونه مزایایی به ما تعلق نگرفته من و دو تن برادر دیگرمان هرسه بعدازشهید به خدمت سربازی هم رفته ایم که یکی از برادرانمان براثرترکش وجانباز 25درصد بود که سال 96به رحمت خدا رفت. یکی دیگر از برادرانم 11ماه بسیجی دارد وبه خدمت سربازی هم رفته وخودم نیزسال76به سربازی رفتم هیچ کدام ازطرف ...
تکه ای از شب را بیدار باشید
چون ما باغ فراوانی داشتیم، چند شبی ایشان را به باغ دعوت کرده بودیم. ولی پدرم نمی گذاشتند ما در باغ بمانیم. ما بچه ها باید برمی گشتیم. یک شب من گفتم که می خواهم امشب اینجا بمانم تا ببینم، ایشان چه کار می کنند. اولین بار بود که پهلوی ایشان می خوابیدم. خوابم نمی برد تا ببینم ایشان چه می کنند. یک بار دیدم ایشان بلند شدند و وضو گرفتند و در تاریکی نشستند. ابتدا به نظرم آمد که ایشان شعر می خواندند. صدای ...
می گفت درجه های روی شانه ام نماد قدرت نیست نشان مسئولیت است
نگاهی به فلسفه شهادت داشتند و در این باره با شما و خانواده صحبت کرده بودند؟ من مطمئن بودم که ایشان روزی به شهادت خواهد رسید. خاطرم هست همان سال در خوزستان سیل آمد و شهید قاسم سلیمانی به مناطق سیل زده رفت و مردم به استقبال شان رفتند. من همان زمان به همسرم گفتم شاید خبر شهادت پدرتان را بشنویم. بعضی ها قبل از شهادت بوی شهادت می دهند. اخلاص و پاک بودن شهید صیاد بوی شهادت می داد. ایشان خیلی برای ...
درخشش قرآنی لعل
.... بله ای که با دل و جان گفتم فائزه رستگارمقدم متولد سال 1369 است و در خانواده ای مذهبی متولد شده است. او هم بعد از دیپلم، حفظ قرآن را آغاز کرده و حالا حافظ پنج جزء قرآن کریم است. آقامسعود که به خواستگاری اش رفت، به دلیل اینکه حافظ قرآن بود، با جان و دل پذیرفت. می گوید: تابستان همان سالی که ازدواج کردیم، حفظ قرآن را شروع کردم و پنج جزء را حفظ شدم. بعد در حوزه ثبت ...
اعتراف به قتل در خانه ویلایی
چه کسی صحبت می کنی، اما رامین چند ضربه به من زد و وارد خانه شد. او وقتی نازنین را دید به طرفش دوید. نازنین با دیدن رامین خودش را جمع و جور کرد و گفت به تو ربطی ندارد من کجا می روم و چه کارهایی انجام می دهم . سعی کردم آن ها را آرام کنم که رامین رو به من کرد و گفت این موضوع به تو ربطی ندارد . او را به سمت آشپزخانه هل دادم که رامین گفت آب می خواهد. رفتم برایش آب بیاورم که یکباره رامین از ...
گفتگو با مصطفی حسنی کارگر قاری برجسته که منزل پدری اش همچنان محفل تلاوت است
آقامصطفی با برادرش محسن به سه چهار روز پیش از حادثه منا بازمی گردد. می گوید: سقوط جرثقیل کنار کعبه اتفاق افتاده بود و شماری از زائران شهید شدند. مادرم به شدت مضطرب شده بود و با کلی نگرانی سرانجام پس از پنج ساعت موفق به تماس و صحبت با برادر شدیم. با ناراحتی گفت همان حوالی بودم، اما توفیق شهادت نصیبم نشد! هم من و هم مادرم از این حرف او غمگین شدیم. من به او گفتم شما تازه از مسابقات بزرگی بازگشته اید و افتخارآفرینی کرده اید؛ حالاحالا به این چیز ها فکر نکن! او همین حس وحال را در پاسخ به احوال پرسی یکی از دوستان قاری اش هم منتقل کرده بود و گفته بود: آرزو داشتم من هم جزو شهدای خانه خدا بودم! ...
مهران مدیری آبروی نوازنده معروف را برد | افشاگری مهران مدیری از گذشته آقای نوازنده
شهرزاد کیست.شهرزاد مدیری هم در واکنش به این عکس گفت:جالبی ماجرا اینجاست که مامان من هم عکس را فرستاد و به من زنگ زد و گفت شهرزاد مردم حق دارند بندگان خدا بخاطر اینکه منی که مامان توام دارم میگم خانمه واقعا ته چهره تو رو داره و واقعا شبیه من بود.مهران مدیری هم از آن دست هنرمندان است که علاقه ای به انتشار اطلاعات از زندگی خصوصی اش ندارد و با وجود شایعات فراوان تابحال هیچ عکسی از همسرش منتشر نشده است. ...
مهران مدیری آبروی نوازنده معروف را برد | افشاگری مهران مدیری از گذشته آقای نوازنده
شهرزاد کیست.شهرزاد مدیری هم در واکنش به این عکس گفت:جالبی ماجرا اینجاست که مامان من هم عکس را فرستاد و به من زنگ زد و گفت شهرزاد مردم حق دارند بندگان خدا بخاطر اینکه منی که مامان توام دارم میگم خانمه واقعا ته چهره تو رو داره و واقعا شبیه من بود.مهران مدیری هم از آن دست هنرمندان است که علاقه ای به انتشار اطلاعات از زندگی خصوصی اش ندارد و با وجود شایعات فراوان تابحال هیچ عکسی از همسرش منتشر نشده است. ...
مصطفایی که خلیل خدا شد-فاطمه ظاهری بیرگانی
را باز کردم مصطفی بود. تک و تنها. گفتم پسرم چرا تنهایی؟ زن و بچه ات کجا هستند؟ در جواب گفت: خانه پدر خانمم هستند. من قرار است با دوستانم جایی بروم، آمده ام به شما یک سری بزنم. شروع کرد سر و صورتم را بوسیدن و مرا محکم در آغوشش فشار داد. به او گفتم چقدر بوی خوبی داری؟ خندید وگفت: پس نمی دانی بوی من چقدر فرق دارد؟ بوی من خیلی خوب است. به سمت اتاق پشتی رفت، جایی که پدرش در بستر بیماری خوابیده بود و ...
میخوری یا به خوردُت بدم؟
و آن را مزه مزه کردم... - چیه بی بی این آخه؟ چقدم بدمزه اس... - بخور دیه ادا درنیار، گفتم خو چن تا دَر و دَووی گرمه. بخور دیه بوش نکن. یَی ضرب برو بالا... چشمانم را بستم و لیوان را تا ته سرکشیدم... چند دقیقه ای که گذشت بی بی نگاهم کرد.. - خوبی گلاب؟ - بله بی بی جون، چطور مگه؟ مگه قرار بوده بد باشم؟ - نه ننه، بری چه بد ...
لحظه شهادت سید مرتضی آوینی
قرار است در تشیع شرکت کنند . گفتم: چرا از قبل نگفتید که ما آمادگی داشته باشیم؟ گفتند: ساعت 8:30 صبح آقا زنگ زدند و پرسیدند شما نرفتید مراسم تشییع؟ گفتیم داریم می رویم؛ فرمودند: مراسم تشییع در حوزه هنری است؟ گفتیم: بله. فرمودند: من دلم گرفته، دلم غم دارد؛ می خواهم بیایم تشیع پیکر پاک شهید آوینی. حجت الاسلام زم، راز خون، صفحه 30 ...
سبک زندگی شهید اصلانی به روایت همسرش/ باید دوید؛ با نشستن نمی توان خادم مردم شد
ست به دامن آقا می شوم بانو از سال 1378 تاکنون خادم حرم امام رضا(ع) است و همسرش هم به نحوی دیگر خادم مردم و محرومان بود. از سیاهپوش شدن محله سیدی مشهد در روز تشییع همسرش تعریف می کند: نه اینکه همسرم باشد و بگویم هر کس دیگری هم بود و این طور خدمت می کرد، می گفتم. از خدا می خواهم یکی مثل خودش حتی بهتر از خودش جایگزین کند برای خدمت به مردم محروم آن محله. مثل آن روز که رفتم حرم آقا و برای ...
برای تأمین امنیت بچه ها چه کنیم؟
تا هیچ هدیه یا خوراکی را خصوصا زمانی که شما حضور ندارید از کسی قبول نکند. به فرزندتان آموزش دهید که ممکن است کسی بیاید و بگوید که دوست دارد به تو چیز جالبی نشان دهد، مثلا یک حیوان خانگی یا یک اسباب بازی قشنگ یا یک خوراکی عالی، اما هیچ وقت و هیچ وقت نباید بدون اجازه مامان یا بابا با کسی به جای دیگری بروید. حتما به آن فرد بگویید که باید از پدر و مادر اجازه بگیرید بعد به همراهش بروید. ...
سردار سرزمین های داغ خوزستان و گردنه های برافراشته کردستان
اینها بفهمانم که این دشمن است. گفتم: بابا! من با این درجه ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی. مسئولیت با منه... حالا کار خدا را ببینید! منافقین سرلوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. حالا من خودم توپچی بودم. اگر من می خواستم بزنم با اولین گلوله، مغز بالگرد را می زدم. چون با توپ خیلی راحت می شود زد. فاصله یا برد 20 کیلومتری می زنیم، حالا که فاصله 500 متری، خیلی راحت می شد زد. اینها مثل اینکه ...
شهیدمحمد زارع: پشتیبان ولایت فقیه باشید
ینصرنی امام حسین (ع) است که از فریاد خمینی بت شکن شنیده می شود و به کمک اسلام و قرآن رفتن است. پدر و مادرم با اینکه من کوچک تر از آنم که برای شما سخن بگویم ولی یک وصیت دارم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و دست از اسلام نکشید، همیشه یار وفادار نسبت به امام باشید و دین خدا را یاری کنید و در نماز جمعه ها مثل همیشه شرکت کنید. از پدر و مادرم و خویشاوندانم و دوستان و آشنایان بالخصوص از برادران بسیجی می خواهم که مرا جدا حلالم بکنید و التماس دعا دارم، دیگر عرضی ندارم به جز طول عمر و سلامتی امام عزیز و رزمندگان اسلام. انتهای پیام/ 89001/ ...
بزرگترین حسرتم خدمت نکردن به استقلال است
با العربی قطر بازی داشتیم. مربی شان برزیلی بود داخل زمین رم می دوید و حین آن با بازیکنانش صحبت می کرد و بچه ها هم حرکت ریتمیک انجام می دادند ولی همه همسو. ما برای اینکه کم نیاوریم به بچه ها گفتم به من نگاه کنید و همراه با آنها با جدیت حرکات را انجام می دادم. آن ها بیست دقیقه گرم کردند فقط مربی شان آهسته وسط می دوید. من در عرض ده دقیقه خودم غش کردم بعد آمدند گفتند حالا چرا آنقدر جدی انجام می دادید ...
شهید رضا قشقایی سپربلای دانشمندهسته ای شد
احمدی روشن را بر زبان بیاوریم اما نامی ازشهید رضا قشقایی فرد نیریم. قشقایی فرد، کارمند سازمان انرژی اتمی بود، دوست و یار نزدیک شهید مصطفی احمدی روشن. شهید احمدی روشن، رضا را برادر خطاب می کرد و می گفت: من که برادر نداشتم، رضا از این به بعد برادر من است. او به پدر ومادرش توصیه می کرد و می گفت؛ همانطور که با من راحت هستید، با آقا رضا راحت باشید. مادر شهید می گوید: رضا سال 57 با ...
قرائت وصیت نامه سردار پاسدار شهید سید منصور نبوی توسط مدیر کل بنیاد مازندران
...> شهادت میراث ماست که از پیامبر گرامی اسلام ( ص ) و ائمه معصومین ( ع ) به ارث برده ایم و بهترین راه و آسان ترین راه رسیدن به معشوق، شهادت است. ای امت حزب الله، قلبهایتان را با یاد خدا صیقل دهید و مواظب حرکات و رفتارتان باشید که خدای نا خواسته امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) از شما دلخور نشود و به اوامر پیامبرگونه امام گوش فرا دهید و روحانیت خط اسلام و امام را حمایت و پشتیبانی نمائید و با وحدت و انسجام تان، مشتی محکم باشید بر علیه تمامی منافقین و ابر جنایتکاران. برای پیروزی اسلام و سلامتی امام دعا کنید. والسلام انتهای پیام/ ...