نقشه عاشق تلگرامی برای دختر دلباخته
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای رابطه نامشروع دخترجوان در 13 سالگی با پسر همسایه
گرفته ام که هیچ امیدی به آینده ام ندارم. شادی آهی کشید و گفت: پدرم و همسرش زندگی نسبتا خوبی دارند و سرگرم بزرگ کردن فرزندشان هستند. مادرم نیز ازدواج کرده است و یک دختر 3 ساله دارد. او هر وقت مرا می بیند مقداری پول داخل کیفم می گذارد و با ترس و لرز می گوید زودتر به خانه پدرت برگرد که شوهرم تو را نبیند و... مادربزرگم و عمه ام نیز که این آش را برای زندگی ما پخته اند گرفتار مشکلات زندگی ...
یک اشتباه بزرگ زندگی ام را به آتش کشید ؛ خبر بارداری ام چون پتکی بود که بر سرم فرود آمد
زن 39ساله که به اتهام ترک انفاق از همسرش شکایت کرده بود، درباره سرگذشت اسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: پدرم بازنشسته ای آبرودار و بسیار مظلوم است که هیچ وقت در برابر خواسته ها و توقعات من و خواهر و برادرم نه نمی گفت و به خانواده اش عشق می ورزید. در این شرایط من تا مقطع لیسانس تحصیل کردم و چند سال بعد، در حالی که 27سال داشتم، در یک آزمایشگاه صنایع غذایی مشغول کار ...
قتل مادر و برادر به دلیل شکست خوردن در خواستگاری
برادرم می شنیدم در این شرایط چهار بار قصد ازدواج داشتم و به خواستگاری می رفتم اما هیچ کدام از این خواستگاری ها به سرانجام نرسید و طرف های مقابل به من زن نمی دادند! دلیل آن نیز همین حرف ها و تهمت هایی بود که پشت سر خانواده ام زده می شد! و رفتارهایی که پدر و مادرم داشتند! این تهمت ها درباره برادرم نیز از سه سال قبل شدت گرفته بود و آرام آرام مرا به همین تهمت ها متهم می کردند تا جایی که آخرین ...
مرد هوس باز زندگی سه دخترش را تباه کرد/ خودکش دختر جوان به خاطر همخوابی پدر با زنان خیابانی
خراسان در شهریور 98 نوشت، چشمانم را باز کردم هنوز گیج و منگ بودم نمی دانستم مرده ام یا زنده هستم. چند لحظه بعد پرستاران را بالای سرم دیدم و تازه فهمیدم که از مرگ نجات یافته ام. دختر 15 ساله که به همراه مادرش وارد کلانتری شده بود تا راز های عجیبی را فاش کند، در حالی که بیان می کرد با جان و دل راضی به طلاق پدر و مادرم از یکدیگر هستم، درباره ماجرای اقدام به خودکشی اش به کارشناس اجتماعی ...
رابطه نامشروع نوعروس بی شرم در دوران نامزدی با یک مرد | اعتراف عجیب : در منجلاب فساد گرفتارم و نمی توانم ...
بیشتر اوقاتم را در شبکه های اجتماعی تلفن همراه سپری می کردم که بالاخره سیاه بختی های من نیز از همین شبکه های اجتماعی شروع شد. یک روز که غرق در تلفن همراهم بودم با پسر جوانی به نام احد آشنا شدم. او اهل تبریز بود و با جملات زیبای عاشقانه مرا وابسته خودش کرد. از آن روز به بعد رابطه من و احد به صورت پیامکی و تلفنی ادامه یافت به گونه ای که دیگر تقریبا قادر را فراموش کرده بودم و همه زندگی ام ...
شوهرم بسیار بدقواره و بدریخت است
جوانی سر به راه و با وقار است. خلاصه مخالفت های من فایده ای نداشت و مجبور به ازدواج با او شدم در شب عقدکنان فقط اشک می ریختم چرا که از همان دوران کودکی هیچ وقت محبتی از پدرم ندیده بودم و او دست نوازش بر سرم نکشیده بود. مادرم نیز به شدت از پدرم می ترسید و تنها به حرف او گوش می کرد در میان همین دل شکستگی صیغه عقد جاری شد و من و ساعد نامزد شدیم اما چند روز بعد تازه فهمیدم او نه تنها پول و ...
انتقام سوزناک دختر عصبانی از پسر مورد علاقه اش
زیادی میان من و او وجود دارد و نمی توانیم با هم زندگی خوبی داشته باشیم. وقتی این موضوع را به او گفتم و خواستم که رابطه مان را تمام کنیم او عصبانی شد و با اسید من را سوزاند. با شکایت مهران، میترا بازداشت شد اما او که خودش نیز با اسید سوختگی مختصری داشت به مأموران گفت: پس از آنکه با مهران آشنا شدم او به من ابراز علاقه کرد و گفت قصد ازدواج دارد. بعد از مدتی من را به خانه اش دعوت کرد و ...
اقدام عجیب دختر جوان سوژه شد ؛ من عروس بی حیایی هستم!
نمی دانم با چه رویی می توانم به چشمان پدر و مادرم نگاه کنم وقتی به کارهای احمقانه خودم فکر می کنم که چگونه به چشمان نگران مادرم نگاه کردم و گفتم: من فقط با موسی ازدواج می کنم و بس! از خودم متنفر می شوم که چرا لحظه ای به نصیحت های دلسوزانه پدر و مادرم فکر نکردم و این گونه آینده ام را به تباهی کشاندم حالا هم پشیمانی سودی ندارد. . . دختر جوان در حالی که عنوان می کرد من قربانی یک رابطه ...
قتل هولناک زن تهرانی زیر دوش آب/ او مثله شده بود!
: من سرکار بودم وقتی شب به خانه برگشتم از پدر و مادرم خبری نبود چندبار مادرم را صدا کردم اما جوابی نیامد وقتی وارد حمام شدم ناگهان با دیدن زمین غرق در خون و تکه های جسد مادرم شوکه شدم. خیلی طول کشید تا به خودم مسلط شدم و به پلیس خبر دادم.جسد به دستور بازپرس جنایی برای مشخص شدن علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. تحقیقات میدانی حکایت از آن داشت که زن میانسال دچار وسواس رفتاری بوده واختلاف ...
صحبت های پژمان جمشیدی به حواشی اخیر تیم ملی
پاراگ مربیگری کردم و قهرمان جام حذفی تهران شدیم بعد که بحث بازیگری پیش آمد و دیگر کلا از فوتبال دور شد. من سال 81 در مراسمی با خانم بهاره رهنما آشنا شدم و همیشه دوست داشتم پیمان همسر سابقش را ببینم چند مصاحبه از او خواندم و به نظرم آدم جذابی آمد. خانم رهنما گفت شوهرم پرسپولیسی است و یک شب شام من را به منزل شان دعوت کرد. من و پیمان خیلی دوست شدیم با هم به فوتبال می رفتیم و فوتبال ...
یک سال همراهش بودم و 6 سال منتظر بازگشتش
بیرون غذا می خریم. تنها چیزی که ایشان می خواست در خانه مان باشد، ماشین لباسشویی بود آن هم به خاطر اینکه می گفت دوست ندارم تو در کار منزل اذیت بشوی. پس انس و علاقه زیادی بین شما بود؟ بله. همینطور است. می توانم بگویم او عاشق شد و بعد به خواستگاری آمد و این عشق روز به روز بین مان بیشتر شد. چهار ماه بعد از عقدمان که مفصل صحبت کردیم، گفت من دو آرزو داشتم؛ یکی اینکه به تو برسم و دوم ...
از شگرد خاص پدر و پسر در لباس پلیس تا قتل هم سلولی در ترمینال
بازداشت مأموران قلابی آغاز شد تا اینکه چند روز بعد شکایت مشابهی به پلیس رسید. در آن شکایت نیز مامورنماها با همین روش دست به سرقت کارت عابر بانک یک شهروند زده بودند. درحالی که شمار شکایت ها افزایش پیدا کرده بود مأموران پلیس توانستند سه مأمور قلابی را که یک پدر و پسر و یک مجرم سابقه دار بودند بازداشت کنند. آنها در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند. در ابتدای ...
دو پسر اول طلاهایم را گرفتند بعد تجاوز کردند
زن 20 ساله درباره سرگذشت خود می گوید: چهار سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم را در یک سانحه دلخراش رانندگی از دست دادم و بدین ترتیب عمه ام سرپرستی مرا به عهده گرفت. من عمه ام را همانند مادرم دوست داشتم تا این که وقتی به 18 سالگی رسیدم مرا برای یکی از فرزندانش خواستگاری کرد. آبتین جوانی خوشرو و با اخلاق بود اما من او را مانند برادرم دوست داشتم چرا که از همان دوران کودکی در کنار آن ها زندگی می کردم ...
روایتی از آخرین عید شهید صیاد شیرازی/ خوشحالم که رهبر از من راضی است
تشکر کرد. بعد گفت: صبر کنید من الان برمی گردم. از خانه رفت بیرون. خیلی طول نکشید، برگشت با یک گلدان توی بغلش. آورد داد دست مادرم. گفت این مال شماست. گل قشنگی بود؛ از این گیاه های آپارتمانی. مامان گفت به چه مناسبت حاج آقا؟ بابا گفت برای تشکر از زحمت های شما. از من یادگاری داشته باشید. بهروز گفت: حاج آقا، می گفتید می رفتم یک گلدون براتون می آوردم که موندنی باشه. بابا خندید، گفت: یعنی گلدون من بده ...
روایتی از ایران اندیمشک
سه برابر تو است. چند هفته اصرار و التماس کردم تا پدر و مادرم راضی شدند. شش ماه از موشکباران روز قدس اندیمشک گذشت. یک روز آقای لرستانی آمد گتوند. عقد کردیم و آمدیم اندیمشک. خانه اش ویران بود. محمد ادیبی نژاد همسایه ما بود. خانه ای با حیاطی بزرگ داشت. یکی از اتاق هایش را اجاره کردیم تا خانه خودمان را بسازیم. آقای لرستانی اجازه نداد ستاد بازسازی، خانه را تعمیر کند. بچه هایش که ازدواج کرده ...
افشای راز عروس جوان که پنهانی به خانه برادر شوهرش رفت !
آورش باعث شد تا به فکر سرقت از خانه برادرم بیفتم. پسر جوان ادامه داد: کلید خانه برادرم را داشتم و یک روز بدون این که به همسرم حرفی بزنم به خانه برادرم رفتم و دست به سرقت زدم و چون نمی خواستم نقشه ام لو برود حدود دو ماه سکوت کردم و پولی را که به دست آورده بودم پنهان کردم تا این که تصمیم به خرید یک خودروی گران قیمت گرفتم. همسرم پس از خرید خودرو رفتارش تغییر کرد و دیگر بهانه ...
نامه سارق باوجدان به تازه داماد تهرانی / آلبوم عروسی را به صاحبش بازگرداند
به گزارش رکنا، اوایل تیر امسال زوج جوانی در تماس با پلیس از خانه شان خبر دادند. مرد جوان گفت: من تازه ازدواج کرده ام و چون هر شب خانه یکی از اقوام میهمان هستیم زیاد در خانه نبودیم، امشب هم در خانه خاله همسرم دعوت بودیم اما زمانی که برگشتیم با دیدن خانه به هم ریخته شوکه شدیم. همسرم به همراه آلبوم عکس را داخل چمدانی گذاشته بودیم که سارق چمدان را با آلبوم عکس ها و طلاها با خود برده است ...
فرار از 20سال تباهی
به گزارش ایسنا، حدودا 100 روز پیش بود که بدون هیچ وسیله شخصی، تنها با یک دست لباس بر تن به همراه مدارک هویتی، شبانه خودش را راهی خانه ای امن در جنوب تهران می کند تا بعد از 20 سال تباهی و سیاهی، زندگی اش را از چنگ مواد افیونی بیرون بکشد و خود را نجات دهد؛ از زندگی آغشته شده به سراسر نشئگی و خماری. معاشرتی است و خوش برخورد. لحن آرامی دارد، اما در عین آرام بودن، کمی از شیطنت درونی اش را هم چاشنی گفتارش می کند. نامش زهراست و یکی از هزاران زنی است ...
قصه تلخ زنی که شوهرش او را وادار به تن فروشی می کرد
به جای من بازجویی شود. چند روز بعد از اعترافی که می کردم، می گفتم دروغ گفتم، دلم می سوخت؛ نباید بقیه در آتشی که من روشن کرده بودم می سوختند. در آخر تصمیم گرفتم همه چیز را خودم بگویم. من را وادار به تن فروشی می کرد و با پولی که به دست می آورد مواد می خرید و خرجی خانه را تأمین و به نزدیکانش رسیدگی می کرد. دیگر حالم از او به هم می خورد و نمی توانستم تحملش کنم. یک بار خانه را ...
آموختن درس شهادت از دانشگاه کربلا
شدم حتما پیش تو می آیم، همچنان در لباس مقدس پاسداری به اسلام و مسلمین خدمت کن، هرچند ما توفیق خدمت به اسلام را نداشتیم و خدا می داند که از روی یکایک این ملت شهیدپرور و ایثارگر شرمنده هستم که نتوانستم کاری انجام دهم. از پدر و مادرم و خواهران و برادرم می خواهم که مرا حلال کنند و اگر گناه و اشتباهی از من سر زده به بزرگواری خود ببخشند. دعای همیشگی بعد از نماز را برای امام فراموش نکنید. از خداوند قادر عزت و بقا برای اسلام و مسلمین و طول عمر برای رهبر کبیر انقلاب اسلامی را خواهانم. والسلام. ...
زری و فخر رازی
هفت هشت بار به دیدنش رفتم. یک بار دست مرا گرفت و گفت: مردم درباره من چه می گویند؟ گفتم: بی بی سکینه همسایه که تو را برای پسرش که کارگر بناییست خواستگاری کرده بود و جواب رد داده بودی بیشتر از همه از تو بد می گفت. حالا او هم می گوید خدا از سر تقصیراتم بگذرد. همه زن های محله برای دیدن غده 9.5 کیلویی به دیدن زری می رفتند. زری بعد از چهل روز به خانه آمد. کم کم من دوازده سالم شده ...
شهیداکبر قاسمی: دست از رهبر برندارید که فنا می شوید
دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت... برگ سبزی، تحفه درویش، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. 3199/ تبرک لحظاتمان با شهید اکبر قاسمی بسم الله الرحمن الرحیم ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه . درود بر انبیاءگرامی اسلام خصوصا خاتم آنها حضرت محمد (ص). سلام بر حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فدا و نایب بر حقش امام امت خمینی کبیر ...
زندگینامه شهید عبدالمجید رحیمی
چاپ و حتی در کتاب ها استفاده شد. بعدها چند نفر از جوانان محل پاکت های نامه بچه های جبهه را برایمان آوردند که با عکس مجید مزین شده بود. بعد از مدت ها حتی در سالگرد فتح خرمشهر یعنی در سوم خرداد ماه تصویر برادرم را در تلویزیون نشان می دادند . جمله ناب شهید عبدالمجید جمله ای سوزاننده دارد که با آن می خندد به ریش تمام دنیا پرستانی که زیانکارِ دو عالمند: همه خیال می کنند جنگ، سر من ...
مرگ پیشگام جهانگردی
کارمان آمد؛ چون آن زمان، مثل الان نبود که همه جا پر از بمب بنزین باشد. عیسی و عبدالله، بودجه ای را که در اختیار داشتند، به دو بخش تقسیم کردند. با بخشی از آن پول، وسایل سفرشان را تهیه کردند و با بخشی دیگر، پول و سکه طلا خریدند. هرکدام دلار برداشتیم و چند سکه طلای آن زمان را به قیمت 80تومان خریدیم. البته فقط پول را خرج کردیم و سکه ها را بعد از 10سال با همان قیمت هشتاد تومان فروختیم. امیدوار ...
اخبار حوادث امروز (28 تیر 1401) از قتل هولناک کارمند بانک سپه به دست همکارش در نیشابور تا توضیحات پلیس ...
...> فرمانده انتظامی ثلاث باباجانی گفت: درگیری دو کودک خردسال در این شهرستان با مداخله والدین آنها به قتل پدر یکی از کودکان منجر شد. قتل هولناک کارمند بانک سپه به دست همکارش در نیشابور فرمانده نیروی انتظامی نیشابور از قتل یکی از کارکنان بانک سپه نیشابور به دست همکارش خبر داد. انهدام باند سرقت از خانه ها در خاورشهر فرمانده انتظامی شهرستان ری از دستگیری و انهدام ...
پسری که نامزدش را طعمه مرد پولدار کرد!
عشق پسر بی پول به دختر دایی اش باعث شد برای ازدواج با او نقشه اخاذی از صاحب کار ثروتمندش را طراحی کند اما در این بازی خطرناک هر دو گرفتار شدند. به گزارش وقت صبح به نقل از ایران، چندی قبل، مهندس جوانی نزد پلیس رفت و از اخاذی 10 هزار دلاری دختر جوانی شکایت کرد. او گفت: من مدیر یک شرکت طراحی داخلی ساختمان هستم و اوضاع مالی خوبی دارم. چند روز قبل شماره ناشناسی روی تلفن همراهم ...