مرد33ساله شیشه ای: همسر 16ساله باردارم گفت کمی پول بده برای بچه مان ...
سایر منابع:
سایر خبرها
پدر خبیث همسر و دوقلوهایش را رها کرد!
به گزارش جهان نیوز به نقل از خراسان، زن 26 ساله درحالی که بیان می کرد یک عاشقی احمقانه در دوران نوجوانی همه عمرش را به تباهی کشید، اشک ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: در یکی از شهرک های حاشیه نشین تهران به دنیا آمدم. پدرم راننده تریلر بود و روز و شب های زیادی را در جاده های کشور به سر می برد اما درآمد زیادی نداشت به طوری که روزگار ما به سختی می گذشت. با ...
صدای آقای هاشمی برایم چالش داشت
20دقیقه گریم شما را شبیه آقای هاشمی می کنم. سال ها گذشت و در سریال های قبلی امین امانی که یکی از دوستان نقش یک روحانی را بازی می کرد، من وارد اتاق گریم شدم و لباس نقش روحانی را پوشیدم. زمانی که عمامه بر سر گذاشتم با توجه به این که ریش و سبیل هم نداشتم، دیدم چقدر شبیه آقای هاشمی رفسنجانی شده ام. همان زمان عکسی از خودم گرفتم و به امین امانی نشان دادم و حالا بعد از چهار سال در سریال راز ناتمام این نقش را ...
عشقی که زندگی جوان نخبه دانشگاه تهران را تباه کرد! | نقشه طلاق عروس جوان
از عزیمت به استرالیا دادخواست طلاق بدهد، همه لوازم زندگی را فروختم و پول ها را به حساب همسرم واریز کردم تا امور اداری به سرانجام برسد. خودم نیز که حالا بی خانمان بودم به منزل مادر زنم رفتم اما در این میان، یک روز وقتی به خاطر موضوعی کم اهمیت و خانوادگی با ترنم بحث کردیم او از من خواست برای مدت کوتاهی از یکدیگر فاصله بگیریم من هم به ناچار در خانه مجردی یکی از دوستانم ساکن شدم اما تماس های ...
زائران خارجی آرامش خاصی در حرم مطهر رضوی دارند
به من سفارش کرده بود که بعد او به مشهد بیایم. متأسفانه در سن 13 سالگی پدرم را از دست دادم. بنابراین در سن 24 سالگی که مدرک لیسانس خود را در رشته ترجمه انگلیسی گرفتم، تصمیم خود را برای آمدن به مشهد با مادرم درمیان گذاشتم و او هم حاضر شد خواسته من را بر تمام خانواده و فامیل ترجیح دهد و در این مهاجرت همراه من به مشهد بیاید. ما سال 1377 به مشهد آمدیم و چون منبع درآمدی نداشتیم، دو سال در چند ...
لزوم نظارت بر فعالیت و پوشش شاخ های اینستاگرام
...، به جهنم رفتم و برگشتم... به همین دلیل از وقتی که از خدا طلب هدایت کردم و توفیق توبه نصیبم شد و با عنایت حضرت مهدی(عج) هدایت شدم، دلم می خواهد از هیچ کاری برای آشتی دادن امثال خودم با خدا دریغ نکنم چون دوست ندارم هیچ کس مثل خودم آنطور بسوزد و رنج بکشد... *پس از همان اول برایمان بگویید. مگر شما چه سبک زندگی داشتید که کارتان به توبه کشید؟ - تا 10 سال قبل، در خانه ماهواره ...
دنبال کارگردانی رفتم، فیلمبردار شدم!/انجام چندکاربرای هزینه کمتر
، طراحی صحنه هم بلدم اما برای طراح لباس یک دستیار می آوردم که به من کمک کند. بعد احساس می کنم خودم می توانم مجری طرح فیلم هم باشم چراکه روابط آن را هم دارم. بچه های جوان گاهی همین مدلی فیلم می سازند. وقتی طرف می بیند همه این کارها را خودش بلد است، با خودش می گوید چرا دورم را شلوغ کنم. به ویژه که برای فیلم کوتاه نیازی نیست این همه عوامل دور هم جمع شوند و این کار فرآیند تولید را هم اقتصادی تر می ...
روضه ی خانگی خانم خبرنگار/ در مجلس یار، بچه ها می خندند!
بست و پذیرایی های مخصوصشان را می آورد. مداح داشت روضه می خواند و من از تعجبِ حوصله ی سمیه چشم هایم گرد شده بود. چند دقیقه بعد یک هدیه را کنارم گذاشت، به نشانه ی تشکر و طوری که متوجه نشود منم سری تکان دادم و هدیه را کشیدم زیر عبا؛ حدس می زدم کتاب باشد، آخر مثل خودم خوره ی کتاب است؛ آخرین بار که با هم رفتیم نمایشگاه کتاب، آنقدر کتاب خریدیم که چوب خطمان پر شد، ولی ته سالن دوباره کتاب هایی ...
گریه زاری نسرین مقانلو در فرودگاه | اشک های بی امان نسرین مقانلو برای دیدار پسرانش
به منزلمان آمدند و بعد از 5 -6 سال کار مداوم در عرصه های مختلف، با همسرم ازدواج کردم و به آمریکا رفتیم. البته سالی یک بار به ایران می آمدم و به صورت ناپیوسته کارهایی انجام می دادم، مثل کار نابخشوده مرحوم ایرج قادری که هنگام بارداری پسر بزرگم اتفاق افتاد یا بن بست اصغر نعیمی که با فرهاد اصلانی و دکتر عزیزی بازی کردم. ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر ...
شهیدی که رجزخوانی را در سوریه باب کرد
...> حسن آنجا فرمانده 16 تک تیرانداز بود. او در عملیات ثامن الحجج با فرماندهی مصطفی صدرزاده به شهادت رسید. شهید توسلی فرمانده فاطمیون از مشهد بودند که یک سال بعد به شهادت رسیدند. حسن هم با فاطمیون رفت. او با یکی از رزمنده های فاطمیون که نیروها را آماده می کرد آشنا شده بود. گفته بود که این آقا دایی من هستند و پدر و مادرم هم در افغانستان زندگی می کنند. بنده خدا تا سه چهار سال بعد از شهادت حسن سمت ما نمی ...
مرد33ساله شیشه ای: همسر 16ساله باردارم گفت کمی پول بده برای بچه مان سیسمونی بخرم؛ او را هل دادم؛روی زمین ...
اما بعد اخراجم کرد.چون آن زمان آرام آرام مصرف مواد مخدر سنتی از قبیل تریاک و شیره و همچنین مشروبات الکلی را شروع کرده بودم. در ساعات کاری، دوستانم به سراغم می آمدند تا به تفریح و مشروب خوری برویم! من هم استادکارم را به قول معروف فریب می دادم و با آن ها دنبال خلافکاری می رفتم. آن زمان با درآمدی که داشتم یک دستگاه موتورسیکلت خریدم که همین موتور بلای جانم شد چرا که سریع تر به باغ های اطراف می رسیدیم و ...
نقشه سیاه زن جوان برای شوهر ثروتمندش
من بود زندگی می کرد. سیما که گویی از همه چیز اطلاع داشت رو به من کرد و گفت: آن ها مدتی است با هم ارتباط دارند اما من نمی توانستم این ماجرا را بازگو کنم. وقتی سخنان سیما را شنیدم دیگر به جدایی از شیما مصمم شدم چرا که فهمیدم این زندگی همان طور که پدرم گفته بود فرجامی نخواهد داشت. خیلی زود شیما را طلاق دادم و او هم مدتی بعد با همان پسر غریبه ازدواج کرد و چون فرزندم خردسال بود ...
حمله دختر 13 ساله به مادرش در مشهد / پای پلیس به وسط کشیده شد
ساله رنگ به چهره نداشت و به شدت ترسیده بود وقتی نیروهای انتظامی به محل آمدند مرا راهنمایی کردند تا به دایره مشاوره کلانتری بیایم. بنابراین گزارش در حالی که دختر 15 ساله رنگ به چهره نداشت و به شدت ترسیده بود، مشاور کلانتری از مادر وی خواست چند دقیقه ای او را با سمیرا تنها بگذارد. در مقطع دبیرستان درس می خوانم اما گوشی تلفن ندارم از اتاق بیرون رفت، دختر 15 ساله در حالی ...
اشک های رتبه 422 کنکور زیر طناب دار / او همکار زنش را کشته بود!
و به من امید می داد. هدفم این بود که تلاش کرده باشم و به نتیجه اش فکر نمی کردم، به مرگ فکر نمی کردم. در زندان دور تختم پرده کشیده بودم و تا ساعت 3 صبح درس می خواندم. روز جمعه ای که کنکور ارشد را دادم فردا صبحش به قرنطینه رفتم تا برای اجرای حکم قصاص آماده شوم. به من می گفتند تو فردا می خواهی بروی قرنطینه برای اجرا، آن وقت کنکور ارشد می دهی، اما من گوش نمی کردم و تلاشم برایم مهم تر از ...
شهادت بچه ها را مدیون جلسات مرحوم کافی می دانم
را گرفتم. گفتم حمید کو؟ گفت حمید می آید. داود آمد، اما نتوانست خبر شهادت برادرش را به من و پدرش بدهد و باز به جبهه برگشت. از یکی از همرزمانش خواسته بود که خبر شهادت حمید را به ما برساند. همرزمش به تهران آمد و شهادت حمید را به همسرم اطلاع داد. خود داود هم دو روز بعد بازگشت. وقتی آمد صبورانه به استقبالش رفتم و بی تابی نکردم. نمی خواستم گریه و ناله هایم در فراق حمید دل داود را بلرزاند و ناراحتش کند ...
روایت جوانان تحصیلکرده ایی که نعش کشی می کنند!
آن روز هر دو سعی داشتند دیگری متوجه نشود که شغل شان چیست، اما از دست تقدیر همکار از آب درآمدند. سال ها از این ماجرا می گذرد حالا نوبت محمد است که تعریف کند که چه شد که این کاره شد: من دوست داشتم بعد از دانشگاه، نظامی شوم. اما نشد. راستش من در محله ای خلافی بزرگ شدم. چند بار آزمون دادم و قبول شدم، اما به تحقیقات محلی که رسید به خاطر نام و آوازه بد محله قبول نمی شدم. مدتی مسافر کشی کردم ...
خرده روایت های یک جامانده از اربعین
گروه زندگی- سمیه دهقان زاده: اولین باری که از پیاده روی اربعین شنیدم، اواخر پاییز سال 1390 بود، من دخترکی پرشور بودم در عالم رسانه. به یک مستندساز زنگ زدم که از کار جدیدش برایم بگوید، گفت مسافر عراق است و می خواهد مستندی از زائرانی که از نجف تا کربلا پیاده می روند را در قاب تصویرش جا دهد، گفت می خواهد از مرد و زن های پیری که خودشان از دار دنیا چیزی ندارند اما همه ...
خیلی ها در دانشگاه جبهه و جنگ پخته شدند
نوعی انگار دوباره جبهه رفتم، مجروح شدم و دوستانم کنارم شهید شدند. همه آن فضا را با عمق وجودم درک کردم و مجددا برایم مرور شد؛ البته تمام اینها به دلیل عظمت حوادث دفاع مقدس است. زمانی که از خاطرات فاصله می گیریم، از حس وحال آن کم می شود؛ ولی خاطرات دفاع مقدس به قدری عظمت دارد که بعد از 40 سال هم که توصیف می کنید، هم جذابیت دارد و هم مانند یک مغناطیس قوی، انسان را به سمت خودش می کشد. تمام روح و دل را ...
جنیفر لارنس، جنسیت و نام فرزندش را فاش کرد/عکس
نبود و حس بدی داشت. خوشبختانه من دوستان دختر زیادی دارم که با من صادق بودند، کسانی که می گفتند ترسناک است. شاید به سرعت با مادر بودن ارتباط برقرار نکنی. ممکن است خیلی سریع عاشقش نشوی. برای بخشیدن خیلی خودم را آماده کرده بودم. به یاد دارم که همراه با یکی از نزدیک ترین دوستانم حدود نه ماه پیش راه می رفتم و می گفتیم که همه می گویند که فرزندم را بیشتر از گربه ام دوست خواهم داشت. اما این ...
قتل زن 16 ساله باردار به دست شوهر معتاد
دوستان ناباب رفتم و خودم را به تباهی کشاندم. هرکسی کوچک ترین توجهی به من می کرد، من هم با او دوست می شدم! -بعد از ترک تحصیل چه کردی؟ پدرم چون خودروی سنگین داشت با یکی از تعمیرکاران کامیون آشنا بود و مرا به او معرفی کرد تا حرفه مکانیکی را بیاموزم و در آینده خودم استادکار شوم. حدود دو سال در آن جا کار کردم اما بعد اخراجم کرد.چون آن زمان آرام آرام مصرف مواد مخدر سنتی از قبیل تریاک و ...
مرگ دزد گاو صندوق با گلوله پلیس؛ 3سارق دیگر هنوز دستگیر نشده اند! +عکس
آنها دستور ایست دادم و پس از چند هشدار، چند تیر هوایی شلیک کردم اما آنها توقف نکردند. به همین دلیل لاستیک خودرو سارقان را هدف قرار دادم و شلیک کردم اما در نهایت سارقان فرار کردند و ظاهرا گلوله ای که به سمت آنها شلیک کرده بودم، کمانه کرده و به پهلوی یکی از آنها خورده و جانش را گرفته است. شب خونین مشهد؛ تصادفی که با قتل پایان یافت! +تصاویر در تهران اتفاق افتاد؛ بریدن سر همخانه و انداختن آن ...
نسرین نکیسا: خداحافظ رفیق فیلم ماندگار سینمای ماست
بچه مهندس ، آژانس شیشه ای ، یوسف پیامبر و ... به نمایش درآمد. نکیسا درباره اینکه نقش خواهر حضرت یوسف را بازی کرده و آیا دوست دارد نقش خواهر حضرت موسی را نیز بازی کند، گفت: اگر این توفیق مجدد نصیبم شود، برایم واقعا سعادت است. خاطرم هست مرحوم سلحشور در قید حیات اما مریض بودند. به عیادت ایشان رفتم؛ بهشان دلداری می دادم و می گفتم که حاج آقا! حالتان بهتر می شود. در همان جا به من گفت در سریال ...
اعتراف مرد شیشه ای به قتل زن باردار
همسرم بسیار عصبانی شدم و با زدن ضرباتی بر پیکرش او را به طرف چارچوب آلومینیمی حمام هل دادم به طوری که در حمام کنده شد و او روی زمین افتاد، وقتی دیدم حال وخیمی دارد او را با کمک دخترم سوگند که حاصل ازدواج با همسر قبلی ام است به بیمارستان بردم ولی او نه تنها فرزندش را سقط کرد بلکه خودش نیز جان سپرد. این گزارش حاکی است: با گزارش این ماجرا به پلیس 110، دقایقی بعد قاضی دکتر صادق صفری در جریان ...
زن در دادگاه: شوهرم از خانه اقوام دزدی می کند و هنگام خرید برای شرکتش، فاکتور قلابی ارائه می دهد
خانه رفت بعد از چند دقیقه که به سراغش رفتم دیدم در حال بازی کردن با انگشتری است که روی میز آرایش قرار داشت. اول فکر کردم حواسش نیست اما بعد از قطع کردن تلفن آن را در جیبش گذاشت. آن روز هم به خاطر حفظ آبرویم حرفی نزدم. وقتی به خانه مان برگشتیم گفتم چرا انگشتر را برداشتی؟ او بی تفاوت دست در جیبش کرد و گفت ای بابا حواسم نبود کاش آنجا گفته بودی تا آن را سرجایش بگذارم. سهراب دوباره در واکنش به ...
اقدام سیاه داماد بی غیرت با عروس مشهدی قبل از شب عروسی
زنی جوان با حضور در فتا با طرح شکایتی مدعی شد، عکس های خصوصی اش در شبکه مجازی منتشر شده و او را به دردسر انداخته است. این زن ادامه داد: چهار ماه پیش با مردی آشنا شدم. او به طور سنتی به خواستگاری ام آمد و با هم عقد کردیم. قرار بود او در شرکتی که متعلق به اقوامش بود کاری پیدا کند و بعد از چند ماه با هم ازدواج کرده و به خانه بخت برویم. اما چند روز پیش شوهرم بنای ناسازگاری گذاشت و می گفت دیگر ...
به یاد محسن میهن دوست؛ شاعر، اسطوره شناس و پژوهشگر فرهنگی | راوی اوسنه ها خاموش شد
ما شعر ارثی است. همه خواهران و برادران من شعر می گفتند، اما در مورد من به همان کودکی برمی گردد. پدرم من را مجبور می کرد که صبح به صبح شعر بخوانم. وقتی به مکتب خانه می رفتم و انگور و پنیر با خودمان به مکتب می بردیم، قبل از آن باید چندبیتی از شاهنامه می خواندم. من با ادبیات کلاسیک خیلی خوب آشنا شدم و همه متون کهن را خواندم و همراه با آن با ادبیات جهان هم آشنا شدم تا جایی که به شعر نیمایی رسیدم و یک ...
خبر خوب| روایت پلیس وظیفه شناسی که ناجی مادر بیمار و فرزندانش شد
حدوداً یک ساله در آغوشش بود درخواست کمک می کند. با دیدن این صحنه بلافاصله خودرو را متوقف کرده و از آن پیاده شدم و به سراغ فرد مذکور رفتم، راننده گفت: خانمی با 2 کودک خردسال از من خواست تا سرویس مبلی را به منزلش ببرم که در بین راه ناگهان دچار تشنج شده و از دهان و بینی او خون آمد؛ پرسیدم: به اورژانس زنگ زدی؟ گفت: زنگ زدم اما هنوز خبری از آن ها نیست. خودم را بالای سر فرد مصدوم رساندم ...
کتاب یاد نئون به خیر، نوشته دیوید فاستر والاس – معرفی و پیشنهاد
ساک پارچه ای آزمایشگاه خرید سرور مجازی بعد ها سراغ روانکاو رفتم، مثل بیشتر آدم های بیست سی ساله ای که پول جمع کرده اند یا خانواده تشکیل داده اند یا هر چیز دیگری را که فکر می کنند می خواهند داشته باشند دارند و با این حال خوشبخت نیستند. خیلی از آدم هایی که می شناسم سراغ روانکاو رفته اند. بی فایده بود. فقط باعث می شد نسبت به مشکلاتشان آگاه تر به نظر بیایند و کلمه ها و ...