سایر منابع:
سایر خبرها
جلوه های بهشتی در مسیر عاشقی
حرم بود. اما من فقط می خواستم رو چادرم عکس شهید ابراهیم هادی رو نصب کنم. دلم به تصویر هیچ شهیدی جز شهید ابراهیم رضا نمی داد. به هر حال همونطور که تصمیم گرفته بودم با شهید ابراهیم هادی راهی شدم. تصمیم داشتم به نیابت از حضرت ولی عصرامام زمان(ع) حرکت کنم. تو کیفم عکس مقام معظم رهبری و شهید ابراهیم هادی رو هم داشتم. دیدم یکی از بچه های گروه روی برگه A4کلمه این منتقم رو زده و به هر کدوم از ما یکی داد تا ...
روایتی از دلهای بی تاب فرزندان بهزیستی در کاروان "سرزمین امید"
کربلا می آمدند، پیش خودم می گفتم، ای کاش یک روز من هم بروم. اصلا فکرش را نمی کردم که سازمان بهزیستی این کاروان را راه بیندازد و قرعه کشی کنند و نام من درآید. فکر می کنم اما حسین مرا دعوت کرده است. نمی دانید که چقدر حس خوبی دارم. چقدر احساس رهایی می کنم. خدا کند همه اینجا به آرامش برسیم و برگردیم . من از حضرت عباس و امام حسین فقط آرامش درون می خواهم. امام حسین برایم دعوت نامه فرستاده ...
انگشترم مرا زائر اربعین کرد!/روایتی از یک جامانده که خودش را به حرم رساند
.... اما جور نشد پیام داد( دست از پا درازتر برگشتم نشد از کسی قرض بگیرم همه این روزها خودشان گرفتاری دارند.) ناراحت بود، خودم بیشتر اما گفتم فدای سر امام حسین یا قسمت مان می شود و می رویم یا می سوزیم پای این فراق! کربلا را دیدن با کربلایی شد فرق دارد یک روز حال و احوال خوبی نداشتم . نشسته بودم خودخوری می کردم و توی ذهنم حرف می زدم. از خودم پرسیدم می خواهم کربلایی شوم یا فقط ...
اس ام اس ویژه تسلیت اربعین امسال امام حسین (ع)
بپرم تا بامت این پریدن پری از جنس خدا می خواهد تو کریمی و من امّید کرامت دارم این دل از دست تو یک کرببلا می خواهد حرم امام حسین _-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ آبروی حسین به کهکشان می ارزد، یک موی حسین بر دو جهان می ارزد، گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست، گفتا که حسین بیش از آن می ارزد اربعین حسینی تسلیت باد ...
حق دوستان در رساله حقوق امام سجاد(ع)
، اگر راست می گویی، خدا من را ببخشد، مثلاً تو گفتی، چنینی، چنینی، اگر که چنین هستم، این عیب هایی که تو گفتی، اگر من دارم، خدا من را ببخشد، اگر ندارم، خدا تو را ببخشد، تهمت به من زدی. طرف پشت در ماند چه کند. بعد وقتی رفت، امام فرمود این رقمی بهتر بود که من رفتم در خانه اش را زدم، یا آن رقمی که شما گفتید بگیریم، او را بزنیم؟! ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن (فصّلت/ 34)، این را که می خوانم، قرآن ...
رسول جان، جایت خالی
...، دلم برای صداقت و خلوص تو تنگ شده است و گاهی از نبودنت ابرها در هم می تند و باران نم نم بر زمین تشنه باریدن می گیرد. وقتی جایزه سالانه نشان رسول را در انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس به پشتوانه قول و قرار مسئولان بنیاد فرهنگی روایت طراحی کردیم، امید داشتیم تا نام تو همیشه در یاد سینماگران انقلاب و دفاع مقدس بماند. اما دریغ و افسوس که هیچ کار بلند مدتی در این بازار خریدار ندارد اما یاد تو را خدا در اذهان محفوظ خواهد داشت، چون تو برای خدا بودی و خدا برای تو... . رحمت و برکات الهی بر روح پرفتوح رسول ملاقلی پور. ...
خودم را از گذشته بیرون کشیدم
باران داشت هزاااااار مرتبه دور از لب تو می گفتم خدا کند که شب دوری تو پایان داشت کسی که بال نسیمی به گریه اش می داشت_ غمی به وسعت عالم به سینه پنهان داشت کسی که اوجِ کلامش وصال بود و وصال_ درون سینه دلی ، مبتلای هجران داشت شب جدایی ما را که گریه خواهد کرد؟ مگر کسی که چو من، خاطری پریشان داشت شبیه مرغ مهاجر، دلم شکست و ...
عنایت قمر بنی هاشم(ع) به بندگان
بردم و در آن جا به حضرت عرض کردم: بنده به خاطر تقرّب به شما، از لذت معصیت چشم پوشی کردم و حضرت (ع) در جواب فرمودند: گمان نکن که تو با دست خود کاری انجام داده ای! ما تو را نگه داشته ایم و به تو اراده دوری از گناه را داده ایم؛ وگرنه تو به خودی خود، هیچ نیستی و ایشان در تکمیل این موضوع فرمودند: دست ولایت است که ورشکسته هایی مثل ما را نگه داشته است و اگر ما را به خودمان واگذارند، عاقبت، همه ما طلحه و زبیر از کار در می آییم. باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری قرآن و عترت ...
جیووانی سیمئونه : با فداکاری و تلاش به رویایم رسیدم
قهرمانان به ثمر رساند تا شبی فراموش نشدنی را برای خودش و تیمش رقم زده باشد. او پس از پایان بازی به خبرنگاران گفت: من در حال زندگی کردن رویایی هستم که همیشه داشتم و مطمئن بودم که روزی به حقیقت تبدیل می شود. به همین دلیل تتوی لوگوی این مسابقات را زدم چون می دانستم این لحظه می رسد. و امروز با نهایت اشتیاق و علاقه اینجا هستم چون با تلاش، پایداری، فداکاری و عشق، هر چیزی ممکن است. من از ...
5 چیزی که انسان در لحظه مرگ می بیند
...! به خدا سوگند من بر (جمع) تو حریص و (بر انفاق تو) بخیل بودم (شب و روز خود را برای تحصیل و به دست آوردن تو صرف کردم و چیزی از تو را از خود جدا نمی کردم)، پس چه سود و بهره ای از تو برای من است؟ مال (در جواب) می گوید: کفن خود را از من برگیر (یعنی استفاده تو از من در این حال فقط کفنی بیش نیست). سپس حضرت فرمود: پس متوجه فرزندان خود شود و گوید: به خدا سوگند! من برای شما پدری مهربان و حامی و ...
حرکات مصنوعی مجری مشهور با آهنگ غمگین در ماشینش | نجمه جودکی بعد از رفتن از تلوزیون ازدست رفت
... من مفید بودم گذشته تو...بعد از تو من بهتر شدم... ” فعالیت هنری نجمه جودکی مامانم جز مشوق های اصلیم بوده و واقعا مادرم خیلی به من کمک کردند، به لطف خدا آقای رضا رشیدپور را در همایش کنکور دیدم و با مامانم رفتیم پیش ایشون و گفتم خیلی دوست دارم مجری بشم و اجرا کنم؛ ایشون منو به یکی از تهیه کنندگان معرفی کردند، رفتم تست دادم و وارد سازمان شدم بعد در سن 17 سالگی به ...
زیبایی باورنکردنی بهنوش بختیاری در 19 سالگی اش | بهنوش بختیاری با عمل چهره خودش را خراب کرد
نخوردن باعث شد خیلی ها این طور برداشت کنند که پول گرفته اید تا بگویید مردم، حالا که گوشت گران است، گوشت نخورید. چنین گفت: مگر من دیوانه ام، مگر من بدجنسم، چرا من باید از گوشت خوردنِ مردم ناراحت شوم؟! من سه سال در برنامه عمو پورنگ ، نقش خانم چمنی را داشتم و راجع به سبزیجات حرف می زدم. روی صحبتم با بچه های سه تا هفت سال بود و در طول این سه سال، فقط می گفتم بچه ها سعی کنید در غذایتان سبزیجات بگنجانید و ...
همه اربعین کربلا می روند، تو به سوریه می روی؟
قبل از جنگ سوریه با ورزش های رزمی مثل تکواندو خود را به لحاظ جسمی آماده جهاد کرده بود. همه به کربلا می روند، تو به سوریه می روی؟ مادر شهید دهقانی درباره دومین فرزندش در گفتگو با یک رسانه گفت: محمدحسن دومین پسرم بود. در دوران جوانی ایام عید نوروز به جای دید و بازدید، به راهیان نور می رفت. بعد هم برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه شد. قبل از آخرین اعزام به او گفتم برای اربعین ...
تنها شهید اسکله الامیه!
با عصبانیتش پاره اش کرد. گفت همه با هم باید کارها را انجام دهیم، نه فقط دو نفر مسئول این کار باشند. بااین حال خودش هرروز شده بود مسئول شستن ظرف ها و نظافت سنگر. درحالی که من شب ها دنبال گراز گرفتن بودم و روزها دنبال بلبل خرمایی گرفتن. علیزاده می گوید: بارها شده بود شهید تنها را در قبری که برای نماز شب خواندن کنده بود، می دیدم که با خدای خود راز و نیاز می کرد. یادم است بعضی وقت ها به او می گفتم از جان خدا چه می خواهی؟ می گفت که از با خدا حرف زدن لذت می برم. او این را گفت و من وقتی روی اسکله الامیه، موقعی که شهید شده بود رفتم، بالای سرش، از چهره نورانی او متوجه شدم از جان خدا چه می خواست! ...
7 سال قبل در بین الحرمین به دنیا آمدم
خریدار است، حتی اگر بدترین آدم روی کره زمین باشی باز هم امید هست برای تغییر. *ماجرای نفرین مادر و پرچم دوران نوجوانی گفتم داستان پرچم حضرت علی اکبر (ع) را بعداً برایتان می گویم. حالا وقتش است. وقتی پای حرف هایش بنشینی انگار کارت راحت می شود. برایت تیتر می زند، مقدمه می گوید. مثل نویسنده ها اول، از آخر قصه شروع می کند و بعد با یادآوری یک نشانی دوباره تو را می کشد به آخر داستان ...
به روضه ی اباعبدالله خوش اومدی عزیزم، من کی باشم که بخوام اجازه بدم یا ندم؟
ذهنشون نرفته. دعوت خصوصی سمیه به محمدامین و دختر کوچولویش اشاره داد آرام تر بازی کنند: دو سال دعوت روضه ی ما خصوصی و خونوادگی بود اما باز حس خوبی نداشتم، مدام با خودم می گفتم خب سمیه، میخوای یه روضه بگیری که فقط روضه باشه یا یه بار فرهنگی هم برای عزادارا داشته باشه؟ زمان کمی داشتم اما یه سری کتابچه های کوچیک که خوندشون حوصله بر نباشه با موضوع قیام عاشورا آماده کردم تا تو روضه ...
لزوم نظارت بر فعالیت و پوشش شاخ های اینستاگرام
ناراحت بودم. حکایت از نیستان چون مرا ببریده اند ، بودم. مدام در دلم می گفتم: خدایا من از روز الست به تو بله گفتم و عاشقت شدم. پس چرا پایش نایستادم؟ خلاصه زندگی ام به هم ریخت. به مدت یک سال، مدام خواب می دیدم دارم در یک پرتگاه سقوط می کنم اما یک نفر دستم را می گیرد. حال و روزم، خیلی آشفته بود. برای مثال، انگار یک باند در گوشم گذاشته بودند و موسیقی هایی که گوش می کردم، موقع اذان صبح از طریق آن باند ...
الفبای عجیب
...: 20:00 1393.03.04 سلام، من از 15 سالگی تموم خاطراتم رو می نوشتم و حالا بعد از 4 سال تمام نوشته هام نابود شدند. - چرا؟! - چون مادرم دفتر خاطراتم رو دید و در یک ثانیه کاغذ های دفترم تکه تکه و دور انداخته شدند. از اون لحظه به بعد دیگه هیچ انگیزه ای برای نوشتن ...
شهید مدافع حرمی که رجزخوانی را در سوریه باب کرد
...، می آمد می گفت: من باید برم، از نظر فیزیکی آمادگی دارم، تو آموزش نظامی هم صددرصدم. اسلام مرز ندارد فروردین 93 که عید آن سال مصادف با شهادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علی ها بود، ما عید و عید دیدنی نداشتیم. آمد خانه و باز هم من تنها بودم. کارش این شده بود که هر بار می دید من در خانه تنها هستم شروع به صحبت می کرد. گفت: کار های من ردیف شده و می خوام برم. گفتم: کجا می خوای بری ...
خرده روایت های یک جامانده از اربعین
گروه زندگی- سمیه دهقان زاده: اولین باری که از پیاده روی اربعین شنیدم، اواخر پاییز سال 1390 بود، من دخترکی پرشور بودم در عالم رسانه. به یک مستندساز زنگ زدم که از کار جدیدش برایم بگوید، گفت مسافر عراق است و می خواهد مستندی از زائرانی که از نجف تا کربلا پیاده می روند را در قاب تصویرش جا دهد، گفت می خواهد از مرد و زن های پیری که خودشان از دار دنیا چیزی ندارند اما همه ...
تقاضای ارزانی یا آب درهاون کوبیدن
هاون کوبیدنه. می تونی هزینه جدید اجاره رو بدی قدمت روچشم ! تو دلم گفتم کاش می تونستم واقعا پامو و قدمم را روی چشمش می گذاشتم ای جیگر من خنک میشد. *ننه جون خدا بیامرزم هم وقتی می دید کار بیهوده می کنم می گفت: ننه آب تو هاون نکوب. می خوای بکوبی بیا یه خورده ادویه دارم تو هاون ...
نُت های عاشقی| خرده استخوان هایم را جدا می کردم و بر زمین می انداختم/ روزی سه بار سهمیه کتک داشتیم
نباید آب بخورد، اما لب هایم را بر روی گودال آب گذاشتم و آب خنکی خوردم، صدای عراقی ها را می شنیدم که مثل مور و ملخ در اطرافم پرسه می زدند تا چشم شان به من افتاد، مرا به رگبار بستند؛ فوری سرم را دزدیدم و چند لحظه بعد دوباره سرم را بالا آوردم، اما این بار شدیدتر شلیک کردند، سرم را روی زمین گذاشتم و غربت و تنهایی را با تمام وجود احساس کردم، درمانده شده بودم. شاید نت عاشقی ام اسارت همراه با ...
اشک های رتبه 422 کنکور زیر طناب دار / او همکار زنش را کشته بود!
و به من امید می داد. هدفم این بود که تلاش کرده باشم و به نتیجه اش فکر نمی کردم، به مرگ فکر نمی کردم. در زندان دور تختم پرده کشیده بودم و تا ساعت 3 صبح درس می خواندم. روز جمعه ای که کنکور ارشد را دادم فردا صبحش به قرنطینه رفتم تا برای اجرای حکم قصاص آماده شوم. به من می گفتند تو فردا می خواهی بروی قرنطینه برای اجرا، آن وقت کنکور ارشد می دهی، اما من گوش نمی کردم و تلاشم برایم مهم تر از ...
کربلا؛ چشم کاروان " سفر به سرزمین امید" به منزل ششم روشن شد
"حسین(ع)" تا حرم "عباس(ع)" 378 متر بیشتر نیست، اما خدا مَی داند برای قدم برداشتن از بین این دو حرم ، هر مترش به اندازه 378 کیلومتر زمان می برد... کسی راز این 378 متر را نمی داند، اینکه چرا صفا و مروه هم دقیقا همین قدر فاصله دارد...اما به دلت که رجوع می کنی، راز عشق این مسیر ، هوش از سرت می پراند، اصلا تو را چه به حساب و کتاب، تو فقط کافیست دلت را بسپاری به راه، انکه باید تو را ببرد ، بی صدا و بی بهانه ...
اینجا عمودها آسمان را به زمین دوختند/ اربعین، تنها تکرار دوست داشتنی
التهاب یکی یکی می گذرد و من با همان غوغای جان سور و سات روزمرگی های ملال آور را پس و پیش می چینم و کار و بارم را سامان می دهم تا مبادا نمی شود و نشد به تقدیرم رخنه کند. اصلا خیلی وقت ها چشم می بندم و دلم را کف دستم می گیرم؛ خود را میان سیل جمعیت با درد جانکاه شانه هایم زیر سنگینی بار کوله و برچسب انا مجنون الحسین رها می کنم، همان جایی که قدم هایم گهی سلانه سلانه و دمی تند و تیز در پی ...
مادر باش نه خدمتکار
خودم یافته بودم که آنقدر دغدغه فرزند داشت، حس خوبی داشتم. آخر همیشه هر کس مرا می دید می گفت زیادی زیر پر و بال فرزندم را گرفته و او را حسابی لوس و بدون اعتماد به نفس بار آورده ام، ولی وقتی او را دیدم که دوز محبتش از من بیشتر بود به خودم امیدوار شدم! شب هر سه در اتاق بودیم. نفر سوم مادری میانسال بود که بسیار سرزنده و شاداب به نظر می رسید. هیچ وقت تلفن دستش نبود و سعی می کرد از لحظه به لحظه ...
شاه بار ها در محافل گوناگون به تحقیر فرح پرداخت!
بود و سخنرانی بسیار احمقانه ای داشت! محمود جعفریان می گفت: این هویدا چقدر بی سواد است! در صحبت هایش هم، اکسان و تکرار داشت: ما پیش می رویم، جلو می رویم، سریع می رویم. داخل پرانتز بگویم، روزی که هویدا در مردادماه 1356 استعفا کرد، من در اردوگاه فرح آباد بودم. چون برادرم در تابستان ها، جایی را در اختیارمان می گذاشت. به یاد دارم در لحظه ای که این خبر اعلام شد، همه افسران از خوشحالی دست زدند و خدا را ...
دبیر: همتی برای پرداخت پاداش کشتی گیران در وزارت ورزش ندیدم
رئیس فدراسیون کشتی در گفتگو با خبرنگار گروه ورزشی خبرگزاری صدا و سیما ، گفت: به نظر من مجلس هم فرصت است هم تهدید. اگر ما خوب به آن ها اطلاع رسانی کنیم میشود فرصت، اما اگر کار نکنی و فرار کنی میشود تهدید. علیرضا دبیر درخصوص مسابقات جهانی صربستان، افزود: خدا را شکر بچه ها وضعیت خوبی دارند و به امید خدا پرچم کشور را بالا می برند تا باعث خوشحالی مردم شوند، البته چیز های ریزی مثل خوب سر وزن ...
سخن پایانی دوست فاطمی ها در مراسم تودیع
...> برگی از این دفتر بخوان، شاید بگویی: آیا که از این می تواند بیشتر سوخت!؟ شب های بی پایان نخفتم پیغامِ انسان را به "انسان" باز گفتم حرفم نسیمی از دیار "آشتی" بود در خارزار دشمنی ها شاید که توفانی گران بایست می بود تا بَرکَنَد بنیان این اهریمنی ها ...! اما هنوز این "مردِ تنهای شکیبا" با کوله بار "شوق" خود ره می سپارد تا از دل این تیرگی "نوری" برآرد در هر کناری "شمعِ شعری" می گذارد ... اعجازِ انسان را هنوز "امید" دارد ... فریدون مشیری نویسنده : یزدفردا منبع خبر : خبرگزاری فردا ...
سهم اسماعیل؛ قطعه ای از بهشتِ صحن آزادی
السلام رفت زیر لب ذکر گفت و از امام الرئوف طلب شفای کودکش را کرد؛ آن روز خدا اسماعیل را دوباره به مادر برگرداند. حالا نگاهم به قدم های مادر است که برای بدرقه اسماعیلش آمده؛ - بگو لااله الاالله ، بگو الله اکبر ! صدایی تودرتوی خاطراتم طنین می اندازد؛ مثل الله اکبر گفتن های شبانه در زمان طاغوت. آقاجان روحانی بود و مدرس مدرسه عسکریه؛ همان مدرسه قدیمی که از پایگاه های ...