سایر منابع:
سایر خبرها
پهلوون قید قهرمانی را زد
مطهری مرا صدا زد که چیزی بگوید، چشمش افتاد به شلوارم که به خاطر ازدحام مردم بدجوری پاره شده بود و از پایم خون می ریخت... یک بسته سنجاق داد تا شلوارم را درست کنم و آهسته گفت، کارت که تمام شد، بلند شو و پشت سرامام بایست... آن روزها دست همه اسلحه بود و ممکن بود براحتی از هرجا به ایشان تیراندازی کنند...فقط گفتم یا علی...پشت سر امام ایستادم و سخنرانی شروع شد... بعد سخنرانی گفتند، برو به هلی کوپتر بگو آماده ...
دست امام در دست محافظ ایشان بود نه خلبان؟ +عکس
به گزارش تابناک یزد ، انقلاب ها چگونه شکل می گیرند؟ چگونه پیروز می شوند؟ چه می شود که یک لحظه را لحظه پیروزی انقلاب می نامند؟ همین انقلاب اسلامی خودمان که هر سال در اواسط بهمن پیروزی اش را جشن می گیریم و داستانش را از حفظیم، کی به آن لحظه بزرگ رسید که همه فهمیدند پیروز شده است؟ همین دهه فجر خودم
ماجرای استفاده احمد متوسلیان از بنزین های ساواک برای استقبال از امام
همه جای ساختمان به آسمان می رسید. به هر مشقتی بود از آنجا بیرون زدم و به سمت تهران راه افتادم. اول رفتم سمت منزل حاج محمود و ماجرا را برایش تعریف کردم. او هم خیلی ترسیده بود. به من گفت: جریان را برای هیچ کس تعریف نکن. رسید بنزین ها را تحویل حاج محمود دادم و رفتم. *به غیر از بار بنزین؛ کاری دیگر در زمینه سوخت انجام دادید؟ چند روز بعد حاج محمود مرا خواست و به من گفت: حسن یک بار ...
زندگی خصوصی محافظ خوش تیپ رییس جمهور
نمی کردم اینجوری شود. *از چیزی که فکر می کردم خیلی سخت تر بود نمی دانستم اگر یک روز عبدالله شهید شد باید چکار کنم؟ از چیزی که فکر می کردم خیلی سخت تر بود. همیشه می گفتم انشاءالله در رکاب امام زمان(عج) شهید میشه نهایت مجروح باشه. چند روز بعد از شهادت در خواب و بیداری دیدم مقابلم نشسته، می دانستم شهید شده و حس می کردم اگر چشمم را باز کنم می رود. دستش را دراز کرد دستم را گرفت، کاملا گرمای وجودش را احساس کردم. تنها چیزی که همه ما را آرام می کند این است که عبدالله شهید شده. اگر به مرگ عادی رفته بود واقعا دیوانه می شدیم. منبع: فارس ...
واکنش امام خمینی(ره) به سخنرانی استاد انصاریان در خیابان لاله زار
.... روز بعد از این سخنرانی آمدند و مرا گرفتد و برای دومین بار به زندان بردند. اولین بار کی به زندان رفتید؟ سال 1350. بدترین روزگار زندان ها سال های 50 تا 55 بود که اوج قدرت ساواک بود. چه شد که به زندان رفتید؟ به خاطر اینکه پخش اعلامیه لو رفت. ظهر بود به خانه ما ریختند من 23 نوع! عکس امام به همراه عکس نواب صفوی و واحدی و قرآنی که خواهر شهید نواب به من ...
روایت هایی ازحفاظت امام در 12بهمن/اجازه دخالت به مجاهدین داده نشد
رابطان شورای انقلاب با امام خمینی به همفکری با دیگر گروه ها پرداختند و کمیته استقبال از امام خمینی را سامان دادند. شهید فضل الله محلاتی درباره اقدامات اولیه برای تشکیل کمیته استقبال چنین می گوید: یک روز صبح بعد از اذان در منزل در حال استراحت بودم که تلفن زنگ زد. مرحوم مطهری بودند و گفتند: دیشب احمد آقا از پاریس تلفن کردند و گفتند امام تصمیم گرفته اند بیایند ایران. شما رفقا را خبر کنید که ...
لحظه دستگیری رئیس ساواک توسط مردم را عکاسی کردم
،دیدید؟ بله. آن لحظه من در همان اتاقی بودم که ایشان آمدند و عکس گرفتم. بعد بیرون آمدند که از ایشان و جمعیت عکس گرفتم. *این عکسها را دارید ؟ نه، همه را دادم روزنامه. هم ملاقاتها و مسئولین از کشورهای خارج و هم ملاقات های هر روزه امام را عکاسی می کردم. *عکسهای شاخص شما کدامند؟ کمیته مشترک و مسلح شدن مردم، پادگان جمشیدیه، برپا کردن سنگرهای خیابانی ...
ثبت نام برای پرواز انقلاب
عکس هایم را گرفتند و همه دست به دست هم دادند تا اطلاعات یک کار ژورنالیستی فوق العاده انجام دهد. همه بچه های تحریریه و کارگران چاپخانه نهایت تلاش شان را کردند با سرعت شماره فوق العاده روزنامه را آماده کردند. اتومبیل حامل امام در راه بهشت زهرا بود که حوالی میدان آزادی فوق العاده روزنامه اطلاعات با تیتر امام آمد بین مردم دست به دست می شد. نویسنده و کارگردان سینما ...
گفت وگوی فارس با عکاس لحظه ورود امام / امام چگونه با هنرمند عکاس برخورد کرد
کاریتان نداریم و وقتی همه مردم جمع شدند، یکمرتبه دیدیم گازاشک آور زدند و حمله کردند. ما با هزار مکافات فرار کردیم و بعد، از عده ای یاد گرفتیم و کبریت روشن کردیم و کاغذ آتش زدیم که از گاز اشک آور صدمه نخوریم. *آیا با گرفتن عکس های آن روز مشکلی پیدا نکردید ؟ نه، من از همان موقع تا سال پنجاه و هفت، مرتب عکس گرفتم و خیلی مواظب بودم. حتی زمانی که هم درخدمت آقای حائری، پسر استاد ...
خاطراتی از حجت الاسلام قرائتی +عکس
... * چرایی ننوشتن همۀ ادعیه در مفاتیح الجنان بعضی از دعاها را مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) در مفاتیح الجنان نیاورده است. از آن مرد بزرگ پرسیدند: چرا چنین دعاهایی را نیاورده اید؟. گفتند: اگر همه دعاها را در مفاتیح بنویسم، مردم کتاب های دعای قبلی را فراموش می کنند و من برای اینکه نام علمای قبلی و آثارشان فراموش نشود، بعضی از دعاها را به کتاب های دیگر حواله داده ام. * اگر به خاطر ...
بنیانگذار تکبیر در انقلاب اسلامی چه کسی بود+عکس
ابتکاراتش گرفته بود. در گفتگویی که از ایشان در خصوص چگونگی گرفتن این لقب سؤال شده بود، بیان داشتند که: آیت الله توسلی یک بار مرا دیدند و فرمودند: آقای مرتضایی فر خبر داری که وزیر شعار شده ای؟ با تعجب پرسیدم چطور؟ گفتند: دیروز امام از حاج احمد آقا حال شما را پرسیدند که حاج احمد آقا فرمودند وزیر شعار را می فرمائید. که امام خندیدند و از آنجا بود که این موضوع سراسری شد و به خاطر نفس گرم امام (ره) بدون ...
نام حاج حسین در لیست ترور ساواک بود
انجام بدهیم. گاهی هم با سر و دست زخمی به خانه می آمد که البته بعد ها برایم تعریف می کرد مثلاً آن روز که با پیشانی شکسته و ابروی بخیه شده به خانه آمدم، با عده ای از ساواکی ها درگیر شده بودم و.... سردارهمدانی و عبور از چراغ قرمز خوب به خاطر دارم، حسین با رنگی پریده به خانه آمد، گفتم چه شده است آن زمان توضیحی نداد و... گفت خسته ام و بعدها که انقلاب پیروز شد خودش تعریف کرد که حاج ...
ماجرای خواندنی اختلاف در استقبال از امام خمینی(ره) و قاطعیت شهید مطهری
گرفت و با عصبانیت (علامت عصبانیت مرحوم مطهری حرکت زیاد سر ایشان بود) به حاج احمد آقا گفت: آقای حاج احمد آقا این که من می گویم ضبط کن و ببر به آقا بده . احمد آقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حرکت می کنیم. امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت: من نمی دانم، این جمله ای را که من می گویم را به امام بگو . احمد آقا گفت: چه چیزی؟ . شهید مطهری گفت: به امام بگو ...
زن در حاشیه تاریخ نیست، در متن تاریخ انقلاب اسلامی است
مطهری دعوت می کردیم تا تحت عنوان جلسه علما سخنرانی های ضد استبدادی انجام دهند. طاغوتی ها به ما ظلم کردند؛ اجازه درس خواندن نداشتیم وی می افزاید: با اینکه محدودیت زیادی برای تبلیغ اندیشه های اسلامی داشتیم و به شدت تحت نظر بودیم، خواهر کوچکم که آن دوران محصل دبیرستانی بود اعلامیه های امام ره را در زیر مقنعه پنهان می کرد و بین دانش آموزان مدرسه توزیع می کرد. البته از سال 1356 به بعد ...
روزی که آقا آمد
دسته گل. حالا حکومت نظامی ماستمالی شده بود. همه جا دست خود مردم بود و در و دیوار را تمیز می کردند. حتی ته سیگار را توی تاریکی از کف پیاده رو برمی داشتند. انگار نذر داشتند. مادرم و خواهرم و بچه ها هم از ماشین ریختند بیرون و آنها هم مشغول شدند. تزئین خیابانِ آزادی در روز 12 بهمن 1357 پیمان با بچه های خواهرم همگی با هم مثل مرغ که دانه برمی چینند پخش و پلا شده بودند و آت و آشغال ...
انقلاب در گارد گارد در انقلاب
سمت مردم که ما مانع شدیم. آن مانور بازخورد منفی بسیاری برای رژیم داشت. حال و روز گاردجاویدان بعد از فرار شاه چگونه بود؟ یک سری که خود را جان نثار می دانستند می گریستند. به مرور، شرایط آمادگاه کاخ نیاوران به سمت دودستگی رفت. چون شاه رفته بود و زمزمه های آمدن امام مطرح بود. اوج این وضعیت روز 12بهمن بود که ما آماده باش در آمادگاه بودیم. تلویزیون به صورت مستقیم داشت مراسم ورود ...
قتل یک جوان به خاطر حواس پرتی همسر مأمور امنیتی
بعد که در منزل تیمسار نصیری میهمان بودم، همسر تیمسار این موضوع را پیش کشید: می دانی منصور، خیلی از مردم فکر می کنند من در آن روز خرید می کردم، نه زن رئیس امنیت داخلی، آنها تنها شنیده اند که همسر رئیس ساواک در آن فروشگاه خرید می کرده، به همین خاطر مرا به خاطر مرگ آن مرد ملامت می کنند. نصیری گفت: به تو گفته ام که در این رابطه کاری از دست ما برنمی آید. زن تیمسار با اعتراض پاسخ داد: اما ...
مرا به خاطر پوشیدن شلوار جین رد کردند/ مدافع راست استقلال بودم!
مسائل را تا 100 سال فراموش کند. * شاید باور نکنید. با لباس کیمونو مرخص شدم! به خاطر اینکه هزینه را ندهیم، با 10 تا سرم و لباس کیمونو مرخص شدیم! * دخترم هر چه بگوید می گویم چشم! جا دارد از همسرم تشکر کنم در این چند سال خیلی با من مدارا کرده و کنار من بوده است. * وقتی حادثه تصادف برایم رخ داد، دیدگاهم نسبت به مرگ عوض شد. بعد از تصادف، دخترم بالای سرم آمد و مرا نوازش کرد. آن موقع فهمیدم که آدم فقط برای خودش زندگی نمی کند و افراد دیگر به ما نیاز دارند. ...
روزی که امام آمد
آمدند تلویزیون نداشتیم و آن زمانی بود که بیشتر مردم به خاطر برنامه های ناسالم زمان شاه، داشتن تلویزیون را در خانه حرام می دانستند، یک رادیو کوچک داشتیم که آن را هم از پدرم قایم می کردیم، بالاخره خبر آمدن امام خمینی(ره) به قدری مهم و جدی بود که در همه جا پیچید، آن روز همه شکلات و شیرینی پخش می کردند و مردم وسط کوچه ها و خیابان ها را گلدان چیده و پرچم درست کرده و دست بچه ها داده بودند. ...
خوش اقبالی سیدعلی خامنه ای در 12 بهمن 57/ روایت نزدیک از ورود امام به مدرسه رفاه
مدرسه رسید توان خود را پایان یافته دید. به شدت خسته بود. ساعت ها گذشت. برادران به خانه های مجاور که برای اقامت شان آماده شده بود، رفتند. این خانه ها از چند روز پیش برای استقبال مهیا شده بودند. من در مدرسه ماندم. ساعت 10 شب غرق آماده سازی روزنامه بودم که خبر دادند امام از در پشتی وارد شد. به سمت آن رفتم. دیدم امام تنها دارند می آیند تو؛ آرام و باوقار. نگاهش پرده دل را پاره می کرد. ساکت و مبهوت ...
آخرین روز های ساواک به روایت شاهد عینی
محموله هایی می آمد و ما پخش می کردیم. حدود یک سال در شیراز بودیم که در سال 1356 مأموران به بچه هایی که در بهشت زهرا قرار گذاشته بودند، مشکوک می شوند و دو نفر از آنها را دستگیر می کنند و حدود 30، 40 روز در زندان نگه می دارند و بعد آزاد می کنند. این دو نفر خیلی ذوق می زنند که از دست ساواک خلاص شده بودند، در حالی که در واقع ساواک می خواست از طریق آنها دیگران را پیدا کند. در تابستان 1357 شنیدم خواهرم را ...
ملاقات شبانه آیت الله خامنه ای با امام خمینی
سخنرانی کردند و بنده قطعنامه را خواندم، آن روز بهشت زهرا این جوری بود دیگر. یک سخنرانی شهید بهشتی کردند بعد هم یک قطعنامه ای تهیه کرده بودیم. من هم رفتم قطعنامه را خواندم و برگشتیم. بازگشت امام خمینی به میهن مانعی نه چندان بزرگ اما آزاردهنده داشت: بختیار، آخرین نخست وزیر تاریخ سلطنت. پابه پای مردم که خیابان ها را به جهنمی برای او تبدیل کرده بودند، روحانیت در دانشگاه تهران متحصن شده بودند. آیت الله ...
روزی که امام(ره) با تاکسی به منزل برگشت/ شهید بهشتی حتی یک ثانیه هم تأخیر نمی کرد
بازداشت می کنند. اما در امور فرهنگی تلاش کردم تا بتوانم کاری در زمینه تربیت اسلامی مردم انجام بدهم. قبل از سال 40 یک دوستی داشتم در محله نازی آباد که فرش فروشی داشت. یک روز که برای سر زدن پیش او رفته بودم پیشنهاد داد تا مغازه ای در آن محل خریداری کنم. بعد از جستجوی فراوان متوجه شدم که آنجا کتاب فروشی ندارد. به هر صورت کتاب فروشی زدیم و نامش را هم گذاشتیم آشیانه کتاب. افراد می ...
اشکالات حاج آقا مصطفی به درس پدر و پاسخ های طنز گونه امام خمینی(ره)
ایشان گردید. * شما سال ها نماینده ولی فقیه در استام مرکزی و امام جمعه اراک بودید، چطور شد از آنجا به دیوان عالی کشور رفتید؟ از آنجایی که بنده ابتدا نماینده آیت الله گلپایگانی جهت رسیدگی به مسائل دینی و اجتماعی مردم تویسرکان بودم و سپس اندکی بعد از طرف حضرت امام(ره) به عنوان نماینده ایشان در تویسرکان منصوب شدم، به جهت وجود همین سوابق یک روز آقای محمدی گلپایگانی از طرف مقام معظم ...
بازخوانی سخنان حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان در جمع اعضای مجمع ناشران انقلاب اسلامی
این آیه استنباط می شود که می توان اینگونه تعمیم داد؛ اولی الناس به پیغمبر و ائمه و امام زمان و امام راحل و ولایت همان للذین تبعوه هستند. پس شاخص اصلی اولویت و قرابت به هر محور و هر کانونی تبعیت و پیروی از آن است، بنابراین حسب و نسب و قرابت زمانی و اعتباری این ها هیچکدام ملاک نیست. ممکن است که من 25 سال و بیشتر نزد امام بودم؛ اما در واقع در یمن بودم و کسانی هم بودند که در یمن بودند؛ اما نزد امام ...
یادنامه بزرگترین و تاریخی ترین استقبال مردمی ایران
خبرگزاری حوزه ، امام خمینی در فرودگاه در جمع مستقبلین از همه طبقات تشکر کردند و خروج شاه و ورود خود را گام نخست پیروزی دانستند. حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه ، شب هنگام به خیابان نوفل لوشاتو رفته و از اهالی آنجا خداحافظی کردند.امام با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از مهمان نوازی ملت فرانسه ،از زحماتی که به همسایگان و اهالی نوفل لوشاتو داده بودند،عذر خواهی کردند ...
کارشکنی های نهضت آزادی در کمیته استقبال از امام(ره)
: قرار شد که برای بهشت زهرا فرزند شهیدی هم صحبت کند. آقای توسلی گفت انصافاً فرزند بدیع زادگان بهتر است. من گفتم نمی توانیم از سازمان مجاهدین خلق کسی را بگذاریم زیرا این ها با امام(ره) همراهی نکردند و سال 49 امام(ره) قبولشان نکرد... خلاصه ما زیر بار نرفتیم و من پیشنهاد کردم پسر شهید حاج صادق امانی که دانشجو و مبارز و وسط صحنه بود و صدای او هم بلندگویی بود و نیاز به بلندگو نداشت، بیاید. [5] ...
منوچهری به من گفت محال است تو را آزاد کنم!
کنند که دستگیر نشوند.اعلامیه ای که به خاطرش دستگیر شدم، مصاحبه امام با روزنامه لوموند پاریس بود. تلفن منزل ما کنترل شده بود و من قراری گذاشتم و ساواک شنود کرد و دستگیر شدم. *درچه سالی؟ سال 1357. *از سال 1356 به بعد دیگر شکنجه مثل سابق وجود نداشت.اینطور نیست؟ شکنجه هایی مثل آپولو نبود، ولی کتک و توهین بود. در هر حال مرا که دستگیر کردند، به خانه ریختند و ...
دایی:هیچ وقت با علی کریمی اختلاف نداشتم و شاید او از من خوشش نمی آید/ ناصرخان در بین مربیانم چیز دیگری ...
... * من سه سال و نیم در خوابگاه زندگی کردم. مطمئن باشید اتفاقی نمی توان موفق شد و باید زحمت کشید. من شب ها درس می خواندم و فقط یک درس را افتادم که آن هم در ترم اول بود. من هم کار می کردم و هم درس می خواندم. من در کار تولید پوشاک بودم و شریک هم داشتم. * پدرم خیلی دوست داشت مهندس شوم و به خاطر او مهندس شدم. پدرم از دوران کودکی روی من حساس بود. مادرم به من کمک کرد تا فوتبالیست شوم، چون ...
این رشتۀ ورزشی، ریشۀ قرآنی و حدیثی دارد!
: انگیزه ات چیست؟. گفت: این همسر کذایی، این بچه کذایی، اصلاً از زندگی سیر شده ام. من دیدم خیلی عصبانی است؛ گفتم: تو غیظ کردی و از بغض این که چیزی به خانواده ات نرسد، می خواهی اموالت را وقف کنی. این وقف قبول نیست برو کمی فکر کن. مالک اشتر امام زمان باشیم در حرم امام رضا علیه السلام بودم که شخصی گفت: آقای قرائتی! چند سال است طلبه هستی؟. گفتم: حدود بیست سال. قدری به من نگاه کرد و گفت ...