سایر منابع:
سایر خبرها
شریعتمداری در کنار کمونیست ها!/ 20 واژه پرکاربرد دربیانات رهبرانقلاب/ پیش بینی اصلاح طلبانه از انتخابات ...
شد و اعضای شورای نگهبان را به جانبداری از یک کاندیدا متهم کرد، “آقا” خطاب به این فرد گفتند: “این صحبت یعنی آیت الله جنتی یا آیت الله مؤمن آخرتشان را به دنیای یک نفر می فروشند...؟ خیر اینطور نیست. چند درصد برنج های تهران آلوده هستند؟ دکتر علی کرمی، عضو هیئت علمی دانشگاه بقیه الله اعظم در اولین همایش ایمنی غذا که به همت بسیج جامعه پزشکی برگزار شد گفت: متأسفانه دست هایی پشت پرده ...
شهادت اعضای گروه تئاترمحلات
مسجد به کوهنوردی رفته بودند ماموران رژیم که متوجه شده بودند بچه ها را تعقیب کردند و زمان برگشت به روش مرموزی یکی از جوانان انقلابی مبارز که حتی از قبل تحت تعقیب بود شبانه دستگیر کردند و چون از فعالیت های ضد رژیم او شناخت داشتند اورا مخفیانه در محلات و اراک تا مدتها نگه داشته بودند و پس از شکنجه های فراوان او را به شهادت رساندند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در اردیبهشت ماه 1358 بدنش را در کوهای اطراف ...
رفیق من؛ سنگ صبور غم هام!
برافروخته معلم با شنیدن این جمله از زبان ما دیدن داشت! او عصبانی بود و ما ریزریز می خندیدیم! صفر گرفتیم اما پای حرفمان ایستادیم! یکی از ویژگی های شخصیتی رهبر انقلاب این بود که ندیده، دوستش داشتیم و با همان سن کم برای پیروزی انقلاب تلاش می کردیم. روز 21بهمن سال 1357 شهربانی، زمان آغاز حکومت نظامی را ساعت 4بعدازظهر اعلام کرد. پدرم می گفت: از قیام و رشادت های مردم می ترسند. با اینکه خودشان هم می دانند ...
عملیاتی که بوی خون می داد
میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمان بر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریع کننده ای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشته اند اما برای تداوم و گسترش این فرهنگ در زمان کنونی در استان ...
شهید مدافع حرم: چرا باید در سوریه جنگید؟
به گزارش میبدخبر به نقل از فارس: رضا شاعری؛ شهید سید محمد حسین میردوستی از رزمندگان و مدافعان حرم حضرت زینب(س) بود که در عملیات محرم و در روز تاسوعا توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید. از این رو جهت مصاحبه با این خانواده یه منزل شان رفتیم. در همان لحظات اول با روحیه بالا و قابل ستایش پدر شهید سید محمد حسین میردوستی مواجه شدیم. پارچه سبز روی شانه پدر شهید میردوستی نشان از سادات بودنش داشت. دستی به محاسن سفیدش کشید و ما را با احترام مضاعف به آپارتمان ساده اش دعوت کرد. در بین صحبت هایشان مدام به پیش وند نام شان که همان عبارت سید که آن را شناسنامه خانواده شان می دانستند تاکید داشتند و در لحظه به لحظه مصاحبه، شهیدشان را با نام کامل آقا سید محمد حسین خطاب می کردند. سید محمد یاسا فرزند شهید که در یک سالگی پدر را از دست داده در خانه مشغول بازی بود. چند دقیقه بعد مادر شهید(زینب میرشاهی) و همسرش (راضیه سادات میردوستی) به جمع مان ملحق شدند و مصاحبه ما با این عزیزان شروع شد که در ادامه متن آن را خواهید خواند: *شهید میردوستی اولین شهید دهه هفتادی ما چهار فرزند داشتیم و فاصله سنی همه آن ها بین دو تا سه سال بود. دختر اولمان متولد سال 62، آقا سید قاسم متولد سال 64، دختر بعدی مان متولد 68 و محمد حسین هم آخرین فرزند ما و به قول معروف ته تغاری بود. سید محمد حسین 13 تیر ماه 1370 به دنیا آمد که فکر می کنم پسرم اولین شهید دهه هفتادی مدافع حرم باشد. *شیطنت هایش خاص خودش بود محمد حسین خیلی سرزنده بود و شور و حال خاص و شیطنت های به خصوصی داشت و به خواهرش که یک سال و نیم فاصله سنی داشتند خیلی وابسته بود. یک جورهایی عین خواهر و برادر دوقلو همه جا با هم می رفتند. یک روز در حین بازی وقتی بالای رختخواب ها رفته بودند شهید میردوستی از آن بالا افتاد و زبانش کمی آسیب دید و پاره شد. از همان نوجوانی با همین خواهرش پنج شنبه ها بر سر مزار شهید احمد پلارک و دیگر شهدای بهشت زهرا(س) می رفتند. *دوره کامل پزشک یاری عملیاتی را در هفت ماه گذراند سید محمد حسین بسیار فعال و پر تکاپو بود و در سال 90 به عضویت بسیج ویژه صابرین در آمد. او در کنار آموزش های نظامی آموزش پزشک یاری هم دیده بود و مطالعات آزاد در این زمینه داشت. به قول معروف او یک پزشک یار عملیاتی بود و در طی هفت ماه این دوره را فرا گرفته بود و کارهایی مثل بخیه، حجامت، سرم زدن را به طور کامل مسلط شد. حتی گاهی موارد برخی از بیماری ها را هم به خوبی تشخیص می داد. ما برای دیپلم گرفتن آقا سید قاسم خیلی سختی کشیدیم (خنده) اصلا دل به درس نمی داد اما محمد حسین وقتی در دبیرستان وارد شد و قصد داشت انتخاب رشته کند مدیر دبیرستان خیلی از او تعریف کرد که احساس غرور کردم. اولویت اول انتخاب رشته اش هم ریاضی و فیزیک بود. مسئولین مدرسه تاکید داشتند تا در آنجا بماند و این رشته را بخواند ولی فرزندم به رشته کامپیوتر علاقه وافری داشت و به همین دلیل در دبیرستان فنی و حرفه ای ثبت نام کرد. وقتی هم برای ثبت نام در رشته کامپیوتر به مدرسه رفتیم مدیر مدرسه گفت این پسر که نمراتش خوب است به نظرم ببرید همان ریاضی را بخواند اما با اصرار شهید در رشته کامپیوتر ثبت نام اش کردند. *می گفتم تو برای خودت به ما محبت می کنی پدرش مدتی بود که دائما سرفه می کرد. شب ها این این عارضه حادتر می شد و سید محمد حسین برای آقای میردوستی یک لیوان آب می برد. همیشه می گفت: من موظفم به شما خدمت کنم، وظیفه فرزند این است که به پدر و مادرش خدمت کند این جز مسائل اخلاقی مهم است که نباید ساده از کنار آن بگذریم . می گفت: اگر محبت به پدر و مادر زیاد باشد انسان طول عمر پیدا می کند. من هم به شوخی به او می گفتم پس تو برای طول عمر خودت به ما محبت می کنی. *مادر بزرگش نام او را انتخاب کرد پدر بزرگ همسرم نود و هشت سال سن داشت و در تمام عمر نماز شب اش به نماز صبح متصل بود و از نظر اعتقادی خاص بود. مادر شوهرم تنها فرزند این مرد مومن و اهل خدا بود. وقتی محمد حسین به دنیا آمد از من درخواست کرد اگر اجازه بدهی نام پدرم را روی پسرت بگذارم. من هم با کمال میل و با اشتیاق قبول کردم. او هم روی اسم کاملش یعنی سید محمد حسین خیلی حساس بود و کلا عاشق اسم اش بود، اگر کسی محمد خالی صدایش می کرد حتما تذکر می داد. *این پسر من هم یک خشوی دیگر است محمد حسین برخی از تکه کلام های کودکی اش را حفظ کرده بود و در صحبت هایش به کار می برد. مثلا به خرگوش می گفت خَشو و یا به جریمه کردن می گفت: الان پلیس جمیله اش می کنه. گاهی به محمد یاسا هم می گفت این پسر من یک خشوی دیگر است. *با پودرهای سفید محدودشان می کردم محمد حسین و خواهرش که پشت هم بودند خیلی شیطنت می کردند و بعضی اوقات خیلی خسته می شدم، تنها راه چاره ای که پیدا کردم این بود که آن ها را می نشاندم گوشه ای از خانه و با این پودرهای سفید رنگ، یک دایره دورشان می کشیدم و می گفتم نباید بیرون بیایید با این ترفند در همان جا بازی می کردند و فقط وقت هایی که می خواستند دستشویی بروند بیرون می آمدند(خنده) اما بعد دوباره به محدوده ای که برایشان ترسیم کرده بودم بر می گشتند. وقتی کوچک بود عین چارلی چاپلین راه می رفت، می گفتم محمد یاسا هم عین خودت راه می رود. چند روزی بود که بعد از شهادت پدرش اصلا همان چند کلمه را هم که می گفت ادا نمی کرد. وقتی رفقای پدرش برای سر سلامتی آمدند منزلمان محمد یاسا خوشحال شده بود. حس می کردم پدرش را در جمع دوستانش می بیند، خیلی رفتارش تغییر کرد و سرحال شد. شاید این مطلب خیلی شعاری باشد اما ما غائل به این هستیم که شهدا زنده اند و وقتی رفتار محمد یاسا را بعد از چند روز سکوت دیدم بیشتر به این آیه ایمان آْوردم. *شهادت فرزندم بدترین داغ بود اما مطمئنم بهترین راه است برادرم شهید شد و داغ مادر هم دیده ام اما هیچ داغی مثل داغ اولاد نیست. با این حال افتخار می کنم که فرزندم در راه اسلام به شهادت رسیده است. درست است که شهادت و نبودن فرزندم بدترین داغ است اما مطمئنم بهترین راه را انتخاب کرده ایم. *چرا باید در سوریه بجنگیم پدر شهید میر دوستی در ادامه این مصاحبه گفت: پدرم روحانی و اصالتا اهل استان گلستان بود. او با گروه فدائیان اسلام همراهی می کرد و در دوران انقلاب اسلامی نیز فعالیت های چشمگیری داشت. بنده معتقدم شهادت محمد حسین جان برکتی برای خانواده ماست و این شهید برای عموم ملت ایران و متعلق به اسلام است. برخی در این روزها می گویند چرا ما باید به صورت نیابتی در سوریه بجنگیم و باید در جواب این هم وطنان تاکید کنم که قطعا مرزهای ما امروز مرزهای جهان اسلام است و هر جا اسلام تهدید شود وظیفه ماست که در آنجا حضور داشته باشیم و خدمت بکنیم. بنده خودم پاسدار هستم الحمدالله در زمان جنگ هم توفیق جانبازی داشتم و در آن دوران با شکوه با پدر و برادرانم به جبهه می رفتیم و برادرم آقا سید مجتبی میردوستی در عملیات بازی دراز به شهادت رسید و علی اصغر میرشاهی برادر همسرم نیز قبل از عملیات بیت القدس 6 به شهادت رسید. شوهر خواهرم که از رزمندگان غواص بود نیز در عملیات فاو به شهادت رسید. به نظرم برجسته ترین شاخصه آقا سید محمد حسین اخلاق او بود و سپس بحث تحصیلی او که خداروشکر وضعیت مطلوبی داشت. اما از ویژگی های او علاقه خاص اش به بسیج و هیئت بود. ولایت مداری و پاکار نظام بودن در ایام فتنه 88 هم نباید از قلم انداخت. وقتی درگیری های سال 88 به اوج خود رسیده بود شهید میردوستی آمد و گفت می خواهم با بچه های پایگاه برای سرکوب این آشوبگران بروم و خودم او را به حوزه معرفی کردم و اتفاقا به مسئول حوزه سفارش کردم که محسن از پس درگیری برمی آید و از او در مناطق درگیری که سخت تر است می توانید استفاده کنید. بلافاصله سید محمد حسین برادر بزرگترش هم آمد و به اتفاق هم رفتند. *در راه شهادت گوی سبقت را از من ربود قدیم ها در منزلمان یک هیئت هفتگی داشتیم و پسرانم نوجوان بودند. شهید میردوستی به دلیل اینکه کوچک تر بود به قول بچه هیئتی ها خارج سینه می زد. در همان عوالم کودکی و نوجوانی محمد حسین رفت بیرون هیئت و برادر کوچکش سید محمد حسین را دعوا کرد و گفت: وقتی نمی توانی با جمع هماهنگ سینه بزنی خب سینه نزن. داداشش می گفت ما که تو هیئت منظم سینه میزدیم جا موندیم اما او از ما جلو زد. بنده سال ها سابقه جنگ دارم و همیشه آرزوی شهادت داشته و دارم. به هر حال به لحاظ سن و سال و سابقه هم حساب کنید من از پسرم بیشتر در فضای جنگ بودم. الغرض! آقا سید محمد حسین توی هیئت منظم سینه نمی زد اما به قول آن شعر که حضرت آقا خواند ما مدعیان صف اول بودیم، از آخر مجلس شهدا را چیدند... فرزندم که حدود 30 سال از من کوچکتر بود گوی سبقت را ربود و به این مقام عظیم دست یافت. حکایت محمد حسین و من حکایت آیه السابقون و السابقون اولئک المقربون است. *آقا جان برایت آب آوردم یکی از خاطرات خوبی که از آقا محمد حسین به یاد دارم این است که به علت عارضه ای که داشتم شب ها درخواب سرفه های مکرر داشتم و در آن مدت تا صدای سرفه من را می شنید با یک لیوان آّب بالای سرم حاضر می شد و می گفت: آقاجان برایت آب آوردم . *آرروی شهادت در آخرین روز زندگی محمد حسین جوان و پویا بود و آرزوهای زیادی در سر داشت. برای خانه ای که به تازگی از مسکن مهر گرفته بود برنامه هایی جهت زیبایی نمای داخلی خانه آشپزخانه داشت. آپارتمان جمع و جوری که با هزار مشقت برای رفاه حال خانواده اش تهیه کرده بود وسایلی نظیر کابینت و برخی از وسایل گرمایشی نداشت. قبل از سفرش به همسرش گفته بود وقتی برگشتم آشپزخانه را کابینت می زنم و باقی کارهای که نیمه تمام را تکمیل می کنم. حالا همین جوان که این آرزوها را داشت یک شب قبل از شهادت به رفقایش گفته بود: من دیگر آرزویی جز شهادت ندارم او در آخرین روزها به نقطه ای می رسد که هیچ آرزوی دنیایی نداشت و خدا را شکر همچون مولایش حضرت ابوفاضل در روز تاسوعا به شهادت رسید. موقع رفتن فرصتی برای دیدار نبود و تلفنی زنگ زد و خداحافظی کرد. وقتی پیکرش را آوردند صورتش خیلی سالم بود احساس می کنم برای اینکه ما دوباره ببینیم اش چهره اش سالم مانده بود. نحوه شهادتش هم این طور که می گویند موشک به همسنگرش شهید امجدیان اصابت کرده و پیکر آن شهید عزیز کاملا متلاشی شده بود سپس ترکش هایش به محمد حسین خورده و پیکرش آسیب شدیدی خورده بود. وداع با پیکر شهید امجدیان همزمان با سید محمد حسین ما در تهران انجام شد اما شهید امجدیان را به زادگاهش کرمانشاه بردند و در آنجا دفن کردند. خانواده شهید امجدیان ساکن کیان شهر هستند. *مایه قوت قلب همرزمان همرزمان شهید می گفتند: آقا سید، محمد حسین شما روحیه بالایی داشت صحبت هایش و حضورش باعث قوت قلب بچه ها بود. وقت هایی که می خواستیم با خانواده هایمان تماس بگیریم شهید میردوستی الویت تماس را به دوستانش اختصاص می داد و در این زمینه ایثار می کرد. بنده به عنوان پدر محمد حسین معتقدم که پسرم از من سبقت گرفت و به من نشان داد که هنوز باب شهادت باز است. من در پیچ و خم این دنیا گیر کردم و به این سعادت بزرگ که آرزویش را داشتم نرسیدم. گاهی اوقات هم کارهایی می کرد که جای دعوا کردن داشت اما چون رفتار هایش با شوخ طبع خاصی همراه بود، اصطلاحا دلم نمی آمد و نمی توانستم تنبیه اش کنم. *آماده جهاد هستم در یگان نظامی آن ها بین رزمندگان تی شرت توزیع کرده بودند و به شهید میردوستی ذکر یا اباالفضل(ع) افتاده بود و مثل حضرت عباس(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسید. در طول جنگ تحمیلی چند تن از پسرعموها، برادرم و الان هم پسرم را از دست دادم اما هیچ وقت از عملکردم پشیمان نبودم و ان شاءالله به وقت نیاز حتما خودم برای جهاد می روم. *سید محسن خدمتگزار جمهوری اسلامی است با توجه به اینکه جانباز بودم و 36 ماه سابقه جنگ دارم، آقا سید محمد حسین بخش عمده ای از خدمتش را معاف شد. حدودا هفت ماه خدمت کرد. با فرمانده پادگان آشنا بودم. یک هفته بعد از اینکه شهید میردوستی در محل خدمتش مستقر شد زنگ زدم پادگان تا جویای احوالش بشوم. مسئول پادگان که از دوستانم بود گفت: آقا سید اگر زنگ زدی اینجا سفارش محمد حسین را بکنی باید بگویم رفتار و اخلاقش مورد تایید ماست. با اینکه خیلی جوان است اما خیلی مردانه برخورد می کند در همین مدت کوتاه خودش را ثابت کرده و به معنای واقعی کلمه خدمتگزار جمهوری اسلامی است. شهید میردوستی سرباز نمونه تشکیلات بود و از همان جا جذب نیرو ویژه صابرین شد. خیلی مسئولیت پذیر بود و همیشه در تلاش می کرد مسایل و مشکلات زندگی اش را خودش سر و سامان بدهد. بیست ساله بود که گفت می خواهم ازدواج کنم. گفتم کمی تحمل کن اما مصر بود و همان موقع دست به کار شدیم و دخترعمویش را خواستگاری کردیم. *محمد یاسا پاک و دور از گناه همسر شهید میر دوستی: محمد حسین پسرعموی من بود. ما هفتم مهر سال 90 عقد کردیم و یک سال بعد هم به خانه خودمان رفتیم. برای انتخاب نام محمد یاسا کلی تحقیق کردیم. یاسا به معنی پاک و دور از گناه است. همسرم به ندرت عصبانی می شد و اگر هم به آن نقطه می رسید پس از ناراحتی و عصبانیت برای اینکه از دلم در بیاورد هرکاری از دستش بر می آمد انجام می داد و جبران می کرد. اما وقتی عصبانی و ناراحت می شد. کمی طول می کشید تا دلش را به دست بیاوری. او با برادرش آقا سید قاسم باجناق هم بود. سید محمد حسین به شوخی می گفت: من هر کاری بکنم از دست سید قاسم نمی توانم فرار کنم. او برادرم بود حالا چند سال ست باجناق هم شده ایم، اخیرا در سپاه هم همکار شدیم و متاسفانه به هیچ وجه از دست قاسم نمی توانم راحت بشوم . دفعه اولی بود که به سوریه رفت قبل از این سفر در مبارزات و جنگ هایی که با گروهک های تروریستی زاهدان، شمال غرب کشور بود حضور فعال داشت حتی در این عملیات ها دستش آسیب دید و گچ گرفته بود و برای اینکه اختلالی در سفر سوریه اش پیش نیاید گچ دستش را باز کرد. *اگر نروم هزاران کودک یتیم می شوند وقتی گفت می خواهم بروم سوریه خیلی بی قرار شدم. محمد حسین گفت: اگر امثال من برای جنگ نروند هزاران محمد یاسا یتیم می شوند و خدای ناکرده اگر جنگ به اینجا کشیده شود فرزندان ما مثل کودکان سوری قتل عام و آواره می شوند . طبیعی ست که هیچ کس دوست ندارد اول زندگی و در جوانی همسرش را از دست بدهد اما به خاطر این حرف هایش قبول کردم و با این صحبت ها متقاعدم کرد. توی همان دست نوشته مختصرش که چند وقت قبل از شهادتش نوشته با محمد یاسا درد و دل کرده و از نبودنش معذرت خواهی کرده و تاکید داشته که به پسرش بگوییم به چه دلیل این راه را انتخاب کرده است. *خانم ها در معراج الشهدا پیکر شهید را تشییع کردند وقتی رفتیم معراج الشهدا با همه نزدیکانم گفتم وقتی پیکر محمد حسین را آوردند اگر داد و فریاد و ناله بزنید مدیونید. محمد حسین دوست ندارد. لطفا وضو بگیرید و برایش دعا بخوانید. وقتی چهره اش را دیدم احساس کردم از همه زمان هایی که دیده بودمش خوش سیماتر و زیباتر شده بود. رفتیم بالای سرش نشستیم و دعای توسل خواندیم. جالب است که بدانید پیکر و تابوت محمد حسین را در معراج الشهدا خانم ها و محارم اش مانند عمه ها و خواهرهایش تشییع کردند. *درایت و مدیرتش در امورات خانه مایه قوت قلبم بود زمان ازدواج شهید میردوستی بیست سال بیشتر نداشت اما در مسائل اقتصادی خیلی خوش فکر بود. همین که اول راه بودیم و پس انداز خاصی نداشتیم طبیعتا خرید وسایل زندگی و بحث مسکن و تشکیل زندگی کار دشواری بود. اما با درایت و برنامه ریزی همسرم این مسائل حل می شد. همیشه در تنگناهای مالی خیالم از بابت محمد حسین راحت بود با رفتارهای مردانه اش خیلی امیدوارم می کرد به او ایمان داشتم که مشکل را حل می کند و تا جایی که ممکن بود نمی گذاشت شرایط سخت شود. کار در آژانس و یا در سوپرمارکت و کارهای متنوع از جمله این موارد بود. *تاسیس سوپرمارکت برای تامین مخارج در مناسبت های متنوع یک وسیله که نیاز خانه بود می خرید. مثلا وقتی محمد یاسا به دنیا آمد وقتی بیمارستان آمد هدیه برایم نخریده بود و من خیلی ناراحت شدم اما وقتی به خانه رفتیم دیدم یک کارتون بزرگ آوردند و من که متعجب شده بودم دیدم که یک ماشین ظرفشویی خریده است. برای تامین هزینه های خانه در سوپرمارکت، آژانس و دیگر مکان ها کار می کرد. حتی همین چند وقت پیش یک مینی سوپر دم منزل مان باز کرده بود. *بی قراری پسر در شب شهادت محمد حسین خواهر شوهرم که به همسرم خیلی وابسته بود همیشه به من دلداری می دهد. همیشه می گوید حس می کنم داداشم هست اما گاهی دلم برای جر و بحث های خواهر و برادری مان تنگ می شود. محمد حسین به محمد یاسا خیلی وابسته بود برای دندان در آوردنش کلی ذوق کرد و خودش را می زد. (خنده) گوشی هوشمند داشت آن را به من داد و می گفت در طول روز از کارهایش برایم عکس و فیلم بگیر تا ببینم و شب ها با چه لذتی نگاه می کرد. این روزها که همسرم نیست احساس می کنم محمد یاسا خیلی دلتنگی پدرش را می کند. به خصوص وقت هایی که کودکان هم س ...
انقلاب در تفکر مدیران نسل جدید/ تأکید بر تداوم دستاورد امام راحل
اردبیل بار دیگر در طول 10 روز جشن های انقلاب به این موضوع صحه گذاردند. رسالت مسئولان آشنا کردن نسل نو با انقلاب است نماینده ولی فقیه در استان اردبیل با تأکید به اینکه همه پرسی انقلاب اسلامی و درصد رأی مثبت مردم در زمان انقلاب به این نظام اسلامی قابل توجه است، تأکید دارد: این همه پرسی نشان داد که امت ایران طالب این حکمت دینی هستند. آیت الله سید حسن عاملی انقلاب اسلامی را ...
از مبادله پایاپای تا تلاش برای ساخت بیمارستان
ابوریحان انتخاب شدم و به دلیل هم زمانی کار در بهشهر و همچنین حزب الهی بودن، به من پیشنهاد شد که در دادستانی بهشهر مشغول کار شوم. در آن زمان تحصیل کرده حزب الهی چند نفر بیشتر نبودند به همین دلیل از من دعوت شده بود که این سمت سنگین را برعهده بگیرم، بنده به دلیل شور جوانی تاحدودی پذیرفتم ولی مرحوم پدرم به دلیل آشنا نبودن من با علم حقوق و به تبع همین مطلع نبودن از وضعیت قانون و اینکه ممکن ...
نیم نگاهی به خدمات مرحوم صحفی از زبان خودش
زمان در مدرسه ناصریه، روبروی مسجد جامع مدرسه جهانگیرخان حجره داشتم. اساتید آن دوره مرحوم شیخ عبد الحسین وکیلی، شیخ احمد فقیهی و محمد صادق نعیمی بودند، ادبیات را نیز همان جا خواندم. سطح را نزد آیت الله صدوقی، قوانین را نزد امام موسی صدر و قسمتی از سطح را نزد آیت الله سلطانی و آیت الله مشکینی خواندم. درس خارج را هم در محضر آیت الله بروجردی و آیت الله گلپایگانی و قسمت زیادی را هم نزد امام (ره ...
یادواره 156 شهید بهمن ماه در قزوین برگزار می شود
شهید نیوز - مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین اظهار کرد: این شهدا مربوط به عملیات پیروزمند والفجر مقدماتی، والفجر هشت و کربلای پنج در دوران هشت سال دفاع مقدس و انقلاب اسلامی هستند که در این ماه به شهادت رسیدند. اضافه کرد: همچنین در این یادواره 74 نفر از والدین شهدا که در بهمن ماه سال های گذشته دار فانی را وداع گفتند و به فرزندان شهیدشان پیوستند، یاد و خاطره شان همزمان با این ...
نگاهی به تحولات داستان نویسی ایران همزمان با انقلاب
برخی منتقدان ادبیات داستانی می گویند باید پذیرفت نقطه شروع داستان نویسی ما بعداز انقلاب خوب نبود و کسانی که باید کارگاه های داستان نویسی را هدایت می کردند و افرادی را تربیت می کردند، خیلی زود به موضع گیرهای سیاسی افتادند و ادبیات ما از این بخش صدمه اصلی را خورد. هر انقلابی از همان بدو پیروزی، بیشترین و سریعترین تأثیر را بر نظام های سیاسی و اجتماعی می گذارد؛ اما به مرور زمان تأثیر خود ...
تصویر متفاوت از شهید باکری
مهدی باکری در سال 1333 در شهرستان میاندوآب به دنیا آمد. در همان کودکی، مادرش را از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید. در سال آخر دبیرستان ، هم زمان با شهادت برادرش علی به دست ساواک، وارد جریان های سیاسی شد. بعد از گرفتن دیپلم، در رشتة مهندسی مکانیک ادامة تحصیل داد و مبارزات سیاسی خود را در تبریز آغاز کرد. پس از مدتی برادر کوچکترش حمید نیز به عنوان رابط با سایر مبارزان ...
کاندیدای شهادت
برای 1200 نفر خودمون غذا رو توی ظرف کنیم. دیگِ سنگین روی زمین بود و برای ریختن برنج توی ظرف یک بارمصرف ، هر بار باید دولا و راست شد .بچه ها تجربشو داشتند می دونستند که سخت ترین کار کشیدن غذا از دیگتوی ظرف یکبار مصرفه. و همه یه جورایی دست خودشون رو به کارهای دیگه بند کردن. توی اون شرایط همه با تعجب دیدیم که حاج آقا رفتن و مشغول کشیدن غذا شدن و تا آخر پا رو پس نکشیدند. 5-توی مانورهای شبانه ...
عملیات فریب یعنی قربانی شدن نیروها/ بی توجهی آرپی جی زن به گوش های خون آلودش
عملیات بزرگ والفجر 8 به پایان رسید. فرماندهان و طراحان جنگ با بررسی شرایط خاص و دشوار عملیات به این نتیجه رسیدند که اجرای همزمان یک عملیات ابتدایی در فاصله چند کیلومتر از محل اصلی عملیات می تواند باعث گمراهی دشمن شود در این فاصله غواصهای خط شکن زمان کافی را برای عبور از عرض اروند خروشان و ورود به فاو و یا خاک عراق را خواهند داشت در جلسه ای که فرمانده محترم تیپ 21 امام رضا (ع) اسماعیل قاآنی با ...
بچه مایه دار!
حس همواره با من بود، اصلا یکی از دلایلی که تصمیم به نگارش کتاب گرفتم این بود که شهید محسن محمد زاده ناگفته های بسیاری داشت که باید بازخوانی می شد . از او می خواهم برخی از این ناگفته ها را بازگوید، او ادامه می دهد: یک ویژگی مهم این شهید که امروز هم خیلی نیاز داریم بچه های انقلابی متخلق به آن باشند جاذبه حداکثری اش بود، او به خاطر اخلاق نیکویی که داشت دهها نفر را گرد خود جمع کرده بود و ...
حمید از ما سبقت گرفت
.... خوب شود به جبهه برمی گردد. همانگونه هم شد و چند ماه بعد در عملیات کربلای 5 با تیری که مستقیم به سینه اش خورد به شهادت رسید و بدنش در منطقه جا ماند. هر وقت برادرم از جبهه به خانه می آمد، حمید به او می گفت: من را به جبهه می بری؟ اگر هم نمی توانی من را ببری، برای من تفنگ بیاور. 11 سال بعد از شهادت که پیکرش را آوردند، حمید دیگر بزرگ شده بود و در مراسم تشییعش آرام و قرار نداشت و اشک می ...
پاسخ 20 فعال حوزه بانوان به دو سوال درباره مطالبات این قشر از جامعه
انسانی خودشان و به اینکه قبل از آنکه زن یا مرد باشیم انسان هستیم. شاید با این آگاهی ها نتوان به تغییر فرهنگ و آداب و عادات در این نسل خیلی دل بست اما می توان امید ایجاد تغییر در نسلهای آینده را در دل زنده کرد. توران ولی مراد، فعال حوزه زنان و عضو ائتلاف اسلامی زنان پاسخ 1) به دلیل اینکه جریانهای مختلف فکری و عملکرد های متفاوت وجود دارند بنظر من طی این 36 سال و مسیری که تا کنون ...
خاطرات همراه امام از نوفل لوشاتو: ابراهیم یزدی مشاور امام نبود/مسعودرجوی می خواست بادیگارد امام باشد
اینکه ابراهیم یزدی و قطب زاده از بنی صدر خوششان نمی آمد، از اینکه به زعم وی، مهندس بازرگانی به جاده خاکی زد، از طراحی های بنی صدر در فرانسه تا زمانی که به ایران آمد و با شعارهایی که داد حتی جامعه روحانیت را گول زد. به ماجرای کمیته استقبال که می رسیم می گوید همه کارها دست موتلفه بود، نهضت آزادی کاره ای نبود البته این را هم می گوید که شب یازدهم بهمن صباغیان مسعود رجوی را به مدرسه رفاه آورد ...
مادرشهیدعباسی:گفتم حرف امام حرف خداست
خواهیم خانه مان را رنگ بزنیم تمام وسایلمان را هم جمع کرده ایم اما یک نفر هم پیدا نمی شود خانمه مان را رنگ بزند. احمد تازه از جبهه آمده بود. یک دفعه دیدم لباس های جبهه اش را با لباس کار عوض کرد و رفت خانه شان را رنگ زد و برگشت بدون اینکه حتی یک چایی شان را هم بخورد! از در خانه مان تا میدان کلانتری پیاده می رفت دم مغازه یکی از فامیل هایمان کار می کرد. بزرگتر از مجید بود. زمان انقلاب اعلامیه ...
دغدغه آقا درباره نفوذ دهها سال قدمت دارد
جلوی میز بود و ایشان نشستند و پرسیدند: چه می خوانی؟ جواب دادم: کتاب های دکتر شریعتی. ایشان گفتند: می گویند دکتر انحرافاتی دارد! گفتم: آقاجان! بعضی از حرف هایش حرف های شماست. گفتند: می شود بخوانم؟ چند کتاب کوچک مثل انتظار، شهادت و...را داشتم و دادم پدرم بخوانند. دو، سه روز بعد مرا صدا زدند و پرسیدند: باز هم از دکتر کتاب داری؟ گفتم: بله. ایشان کتاب ها را خواندند و گفتند: ممکن است اشتباهاتی داشته باشد ...
گلوله های گرانقیمت برادرم را شهید کرد!
برادر شهید غلام عباس سلیمانی است که پیش رو دارید. برای شروع کمی ازخانواده تان بگویید. چند تا بچه بودید؟ پدرم یک بقال کم سواد اما بسیار معتقد و مذهبی بود که سال های درازی در خیابان رودکی اراک مغازه خواروبار فروشی داشت و روزی خانواده 10 نفره اش را از همان جا تأمین می کرد. ما پنج برادر و سه خواهر بودیم. عباس (شهید سلیمانی) اولین فرزند پسر خانواده بود که سال 36 به دنیا آمد. بعدی ...
به هاشمی و مصباح گفتم بنشینید با هم گفت وگو کنید!
حائری شیرازی در مورد امر به معروف، گفت: فقیه باید سرچشمه شناس باشد، به عنوان مثال در مسئله امر به معروف سرچشمه تذکر لسانی است. من از برادران سپاه پرسیدم به نظر شما تعداد متذکرین لسانی بیشتر است یا تعداد داوطلبان شهادت در جبهه های نبرد؛ گفتند بدون شک تعداد داوطلبان شهادت بیشتر است. خوب این است که امروز وضعیت امر به معروف در جامعه چنین می شود. وی همچنین در مورد مسئله نظارت استصوابی شورای نگهبان ...
فرهنگ در رسانه
این طریق می توان روابط فرهنگی و تاریخی، سیاسی و اجتماعی، اقتصادی و تجاری خود را تقویت کرد و از آن بهره برد. نوش آبادی با اشاره به اینکه بیش از 300 میلیون نفر در منطقه دارای زبان و خط فارسی هستند؛ ادامه داد: باید به فرهنگ و تمدن ایران و افغانستان و اهل زبان و ادبیات فارسی بیش از پیش توجه داشت. وی با تأکید بر احیای زبان و ادبیات فارسی، گفت: لازم است کشورهای فارسی زبان به سمت ...
هشدار شاکری درباره نفوذ جریان روشنفکر در شهرستان ادب
این سالها بیش از افراد، با اهمیت جلوه کرده است مجموعه های ادبی بوده اند. نویسندگان شاخص متعددی در دو جبهه ادبیات داستانی انقلاب و ادبیات داستانی روشنفکری ظهور کرده اند. اما آنچه به مانایی اندیشه نویسنده، سبک و سیاق اثر هنری او یا گسترش جهان ذهنی و عملی او در میان نویسندگان انجامیده است و آن را بدل به یک جریان ادبی کرده است مجموعه ها بوده اند. *تولد هر مجموعه منتسب به نظام نقطه امیدی ...
عبور از ویرانه ابتذال به خانه ایمان و مبارزه
نقاش باشد، اهل جهاد و مبارزه است و به جنگ همان سان می نگرد که حضرت امام(ره)، آن سان که بسیجیان. نقاش جنگ باید انسانی باشد که جهاد فی سبیل را عرصه بی همتای وصول به حق بداند، جبهه را کربلا، نماز مجاهد بسیجی را براقی که او را به معراج می برد، مرگ در جبهه را شهادت و شهید را شمع تاری. نقاشانی که برای جنگ کار کرده اند اگرچه بسیار معدودند و انگشت شمار، اما آثار آنان انصافاً بهترین آثاری است که بعد از ...
خداحافظی پوریا پور سرخ/ویشکا آسایش پشت رول تریلی/عکس قدیمی لاله اسکندری
روحیه بدهند . یادمون نره که این بچه ها فینالیست جام حذفی هستند و مطمئنم که امسال در پایان کار با توکل به خداوند و تلاش بچه ها دل هواداران رو شاد می کنیم.هواداران عزیز ، دست کمک و یاری به سمت شما دراز می کنم و دست همه رو می بوسم و ازتون می خوام که تیم رو حمایت کنید . یقین بدونید که همه بچه های تیم هم قسم برای موفقیت و سربلندی شما و سرافرازی استقلال با همه وجودشون تلاش می کنند . به امید کسب هر دو جام با ...
برنامه انتخابات مجلس یعنی چی/ شریفی نیا و ده نمکی بر دوش احمد ایراندوست/ سقوط کامیون ها از روی کشتی به ...
صبر میکنیم تاوقتی عزیزی را از دست دادیم ،تا آخر عمر برایش شعر بگوییم از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه افتاد از یک جا به بعد باید پدربه پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و باهم قدم بزنند از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تورا دارم و چه خوب است از یک جا به بعد همینجا باشد،از همین جا که این نوشته تمام شد... ...
خاطرات منتشر نشده از دیدار تاریخی امام (ره)
گاردی ها به سمت آن حمله کردند و بعضی دیگر هم به همراه بنده به سمت اسلحه خانه حمله کردیم. هر لحظه بر شدت درگیری در پادگان افزوده می شد، یک باره متوجه شدیم یکی از هنرجویان بر اثر اصابت گلوله زخمی دشه و دست به دست به طرف حیاط پادگان آورده شد. با دیدن این صحنه گویا بشکه ی باروتی بود که منفجر شد، همه پرسنل با سنگ و آجر و هرچه که در محوطه ی پادگان به چشم می خورد به سمت اسلحه خانه و نیروهای گارد حمله کردند ...
هر انقلابی تو سر و سینه و زن می خواهد/ باید سینه زن بمانیم / امام حسینی ها بودند که به امام لبیک گفتند
. حجاب را از نوامیس این کشور بردارد. پرچم های امام حسین علیه السلام نخوابید. سینه زن های امام حسین علیه السلام در آن زمان ماموریت خودشان را انجام دادند. چه در دوران پهلوی دوم که منجر شد به رسیدن انقلاب اسلامی. اتفاقا انقلاب اسلامی هم در زمان محرم بود که اوج قیام مردم کشور ما بود که کشتار 17 شهریور در همان ایام بود و مردم شعار "حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست" را سر می دادند. باز حرف شهادت ...
من یک همسر چریک می خواهم/ ماجرای ملاقات شهید با رئیس زندانش پس از انقلاب
می کرد . بعد از انقلاب بود که شهید موسوی سمت های مهمی را گرفت و سرش بی نهایت شلوغ شد، جوری که حتی هر چند روز یک بار خانه می آمد. همه اهل خانه را آماده کرده بودند. می گفت اگر توفیق حق بود و شهید شدم، آماده باشید . با بچه ها صحبت می کردند . همه انگار منتظر شهادت آقا بودند ... در ابتدای پیروزی انقلاب شهید موسوی مسئول محاکمه ساواکی ها شده بودند. یکی از آن ها هم رئیس زندانی بود که ...
رهبری اجازه دهند تا غروب 500 سردار به جبهه دفاع از حرم می روند/ حاضر نیستند قرارداد افتخارآمیز ایرباس را ...
روبرو می شود ولی یک مقام آمریکایی جرات حضور در بین ملت ها را ندارد. وی گفت: امروز عکس فرمانده شجاع شما سردار قاسم سلیمانی بر روی قلب رزمندگان سوری، عراقی و یمنی است، عکس امام و ولایت در دست جوانان مسلمان است و اینها لطف پروردگار به ما است. رهبری اجازه دهد تا غروب نشده 500 سردار ما در جبهه دفاع از حرم حاضر می شوند نقدی گفت: برخی می گویند امروز زمان صلح امام حسن (ع ...