سرنوشت وحشتناک زنی با بچه ای در شکم در خانه وحشت / از جهنم به جهنم رفتم!
سایر منابع:
سایر خبرها
مصائب فیلم دیدن در سینما
.... وارد سینماهویزه شدیم. پایین سرد بود. رفتیم طبقه بالا، لژ خانوادگی. آنجا گرم تر بود. ناگهان مأمور سینما آمد مجرد ها را بفرستد پایین. یک زن و شوهر جوان متوجه حال وروز ما شدند. مرد سریع داوود را بغل کرد و محسن را کشید کنار خودش. من و احمد هم خودمان را به زن و شوهر نزدیک کردیم. مأمور نگاهی به ما انداخت و ما را خانواده ای یافت که گروهی به سینما آمده اند. بعد از چهل سال هنوز رفتار آن زن و ...
پسر جوان در میان زن 30 ساله و دختر 21 ساله
زمانی که فهمید پدرم کارگری ساده است و اوضاع مالی خوبی نداریم، با نیش و کنایه هایش به شدت مرا تحقیر کرد و از درآمدم پرسید. من هم که بیکار بودم فقط سرم را پایین انداختم و چنین وانمود می کردم که فرشته را خوشبخت می کنم! اما پدر او در حالی که تمسخرگونه از من تعریف و تمجید می کرد ، ادامه داد: ما هم مشتاقیم تا با چنین شاهزاده خوش قد و قامتی فامیل شویم ولی خرید منزل و خودرو تنها خواسته ماست که حداقل دخترمان ...
گرهی که با بوسه بر پای مادر باز شد
تقلیدش آقای سیستانی رفت، چون می دانست که ایشان حکم جهاد داده اند، می خواست برای ثبت نام نامه بگیرد. گفته بودند: تو خیلی جوانی. برادرم اصرار کرده بود. از او پرسیده بودند: پدر داری؟ گفته بود: نه. من تنها پسر خانواده هستم. گفته بودند: جهاد برای تو مادرت است، حکم جهاد از تو برداشته می شود. در نهایت نتوانسته بود نامه بگیرد. مدتی بعد، یک روز از خواب بیدار شد و گفت: مامان خوابمو برات تعریف کنم ...
عروس اتهام قتل را به گردن همدستش انداخت
با شوهرم شدید شد، نقشه قتل او به سرم زد، به همین خاطر یک بار به دو مرد افغان 50 میلیون تومان پول دادم تا او را گوشمالی بدهند، ولی سرم کلاه گذاشتند و بعد از گرفتن پول فرار کردند. دومین بار هم آشنایی با مرد جوانی به نام برزو بود. او تعمیرکار خودرو بود. وقتی با برزو درباره اختلاف با شوهرم صحبت کردم، خواستم مرا در اجرای نقشه قتل کمک کند. او می گفت من شبیه عشق سابقش هستم و به من علاقه مند شده است، به ...
داستان زندگی اشرف حکیمی
بضاعت داشتیم که به سختی زندگی خود را تامین می کردند. من هر روز برای آن ها می جنگیدم. آن ها برای من فداکاری کردند. آن ها برادران من را از خیلی چیزها به خاطر این که من موفق شوم محروم کردند." او تاکید کرد: من رویای فوتبالیست بودن را در سر داشتم و مادرم، پدرم و برادرانم برای من فداکاری می کردند تا به آرزوی خودم برسم. حالا نوبت من است که به آن ها کمک کنم زندگی خوبی داشته باشند. اشرف ...
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست
تنهایی فرزندان خانواده. خودش هم مادر می شود و در مقام همسری، چراغ روشن خانه. شاید هر پرستاری زن نباشد، اما هر زنی می تواند خواهری باشد که پرستار همه درد های اطرافیان است. روز پرستار را به احترام همه زنانی گرامی می داریم که احیاگر مفهوم خواهرانگی، مادرانگی و زن بودن هستند.
اسرار قتل زن ثروتمند پس از گذشت 5ماه فاش شد/ قاتل، شوهر خواهر معتاد او بود
.... زن جوان پیشنهادم را پذیرفت و به صورت موقت با هم ازدواج کردیم اما بعد از مدتی او متوجه شد که من اعتیاد به مواد مخدر دارم و اختلافاتمان شروع شد. این درگیری ها ادامه داشت تا اینکه از هم جدا شدیم و یک سال بود که دیگر از او خبری نداشتم. چه شد که جان خواهرش راگرفتی؟ من هدفم سرقت از خانه او بود. راستش زمانی که با خواهر او زندگی می کردم، مقتول خیلی به ما کمک مالی می کرد و من خبر داشتم که ...
قتل هولناک یک زن در منطق گیشای تهران / قاتل زن ثروتمند آشنا بود!
مقتول به صورت موقت ازدواج کرده و بعد از او جدا شده بود. با این سرنخ پاتوق های احتمالی متهم زیرنظر گرفته شد تا اینکه چند روز قبل وی در محمدشهر کرج شناسایی و دستگیر شد. این مرد پس از دستگیری به ارتکاب جنایت اعتراف کرد و در ادامه و برای تحقیقات بیشتر راهی بازداشتگاه شد. قاتل شوهر خواهر معتاد زن ثروتمند بود متهم به قتل 35ساله، دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و ...
ازدواجی که تعجب حاج قاسم را برانگیخت+عکس
سلیمانی کمی آن طرف تر نشسته است. واقعاً کلافه بودم. تعدادی از نیروهای سپاه آمدند و گفتند: حاج خانم خواهش می کنیم تحمل کنید، آبروی ما جلو حاج قاسم می رود. در همین حین سردار سلیمانی مرا می بیند و صدای مرا هم می شنود. دیدم حاجی از جایش بلند شد و آمد سمت من.گفت: دخترم چه شده؟ وقتی حاج قاسم را دیدم، خودم را جمع وجور کردم و گفتم: چیزی نشده بچه بغلم هست، خسته شدم. حاج قاسم بچه را از آغوش من گرفت و ...
جست وجوی آن چه به قلب اصابت کند
تو می گویند، چیزی که خانواده ات با سؤالشان به تو القا می کنند، چیزی که تو با جواب کودکانه ات به خودت می دهی، طلسمی در برابر مرگ است. آن را که همچون ترانه ای طالب ابدیت است اینجا یادداشت می کنم. ترجیع بند آن این است: - چه کار می کنی پی یر کوچولو؟ - برف می کشم . یادگاری معنوی: چشمان طلاکوب شده پدرم. تب رفتن گرفته بود. پشت سر مأموران راه افتاد و از کنار صخره ساحلی فراسیاهِ مرگ رد ...
در نشست صمیمی حوزه نیوز با خانواده شهید فخری زاده مطرح شد؛ بازنشر | از "پارتی بازی" تا "ژیان سواری" فخر ...
...: زمانی که در کردستان حضور داشتند، هشت ماهی بود که خبری از ایشان نداشتیم؛ بنده در آن زمان حدود پنج سال سن داشتم و در عالم بچگی یک قاصدک را گرفتم و به او گفتم برو پیش محسن و به او بگو چرا نمی آیی؟ چون مادرم خیلی بی تابی می کرد و قشنگ یادم است که دو سه روز بعد از آن داستان بود که حاج محسن آمد. خاطره دیگرم این است که پدر ما بسیار به شعر علاقه داشت و در زمان بیکاری حتما مطالعه ...
در نشست صمیمی حوزه نیوز با خانواده شهید فخری زاده مطرح شد؛ بازنشر | از "پارتی بازی" تا "ژیان سواری" فخر ...
...: زمانی که در کردستان حضور داشتند، هشت ماهی بود که خبری از ایشان نداشتیم؛ بنده در آن زمان حدود پنج سال سن داشتم و در عالم بچگی یک قاصدک را گرفتم و به او گفتم برو پیش محسن و به او بگو چرا نمی آیی؟ چون مادرم خیلی بی تابی می کرد و قشنگ یادم است که دو سه روز بعد از آن داستان بود که حاج محسن آمد. خاطره دیگرم این است که پدر ما بسیار به شعر علاقه داشت و در زمان بیکاری حتما مطالعه ...
بحران مادران مجرد گریبان گیر خانواده غربی
یکی از توصیه های رهبر انقلاب اسلامی به تشکل های دانشجویی به ویژه بانوان دانشجو، تبیین جایگاه زن در جوامع غربی بوده است. ایشان در دیدار سال 1396 دانشجویان با تأکید بر این مسئله گفتند: من سفارش می کنم یکی از نکاتی که دانشجویان خواهر در تشکّلها دنبال کنند، مسئله زن در غرب باشد؛ ما کمتر به این مسئله می پردازیم. 1396/3/17 ریحانه بخش زن، خانواده و سبک زندگی پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR در ...
نیوشا ضیغمی سکوتش را شکست | نیوشا ضیغمی طلاقش را در اینستاگرام علنی کرد
شده بود که من در انتظار بچه دار شدن هستم و به زودی صاحب فرزند دختری می شوم. شنیدن این شایعات بی اساس در نوع خودش واقعاً ناراحت کننده است. شروع کارهای تجاری نیوشا ضیغمی وقتی 17 ساله بود با فروش پرایدی که پدر برایش خریده بود و گرفتن وام برای خود خانه خرید و در دوران دانشجویی آشنایی اش با خانوم دکتری باعث مشارکت آنها در ایجاد کلینیک زیبایی پوست شد.در حال حاضر هم با همسر خود که ...
گفتگو با داود نوابی، مترجم زبان فرانسه یک عمر ترجمه
مادرم در قید حیات و در کرمان بودند. از ابتدای کودکی به دلیل دوستی و محبتی که در خانواده برقرار بود عشق و محبت را شناختم. تابستان هایم در کرمان و بیشتر در دهکده خوش آب وهوایی در سی کیلومتری کرمان می گذشت. به این ترتیب عشق به طبیعت زیبا و به حیواناتی چون اسب و سگ و پرندگان را آموختم. ضمنا از پدر، اسب سواری و تیراندازی را یاد گرفتم و شکار را که البته این آخری یک جنبه منفی هم داشت و به قول پدر: هر چیز ...
قصه پرماجرای دختری که به عنوان صیغه ای مشهور شد
توسط امید فریب خورده ام، شبانه به خانه آن ها رفتیم و مادرم موضوع را با خانواده اش در میان گذاشت و آن ها هم به ناچار با ازدواج من و امید موافقت کردند و این گونه پای سفره عقد نشستم ولی امید با دختران دیگری نیز در فضای مجازی ارتباط داشت و مرا کتک می زد. هنوز مدت کوتاهی از برگزاری مراسم عقد نگذشته بود که من در یکی از دانشگاه های آبادان پذیرفته شدم و در آن شهر علاوه بر تحصیل به تدریس خصوصی ...
همسرم که شهید شد من ماندم و 6 بچه قد و نیم قد
. هفتم اسفند سال 1362 بود و ما هنوز از شهادت پدرم خبر نداشتیم. در خواب دیدم منزلمان دو طبقه شده. از پله ها بالا رفتم تا به طبقه دوم رسیدم. پدرم را دیدم که روی مخده ای سفید و قدیمی نشسته و قرآن می خواند. فردا صبح خوابم را برای مادرم تعریف کردم و او هم گفت پدرت را دیشب در خواب دیده ام که زخمی بوده. ساعتی بعد خاله ام به خانه امان آمد. دستپاچه بود و مدام این پا و آن پا می کرد. کمی که گذشت حال پدرم را از ...
کارخانه بی وطن سوزی
سرخوش از طنین سرود ملی توی استادیوم بودم که ایران اولین گل را زد. فریاد می زدم و دور خانه می چرخیدم. پدرم هم توی این شرایط تصمیم گرفته بود مرا آرام کند تا همسایه ها اذیت نشوند؛ فقط نکته اش این بود که خودش هم فریاد می زد و همسایه ها هیچ وقت فکر نمی کردند که او دارد مرا آرام می کند؛ بلکه به این فکر می کردند که احتمالا توی خانه با پدرم داریم تمرین می کنیم تا شب برویم اولین کنسرت موسیقی بلک متالمان را ...
ناگفته های مادر روح الله عجمیان/ گفت کاری می کنم به من افتخار کنی
به گزارش جهان نیوز به نقل از روزنامه جوان، کمی بعد از مراسم تشییع شهید سیدروح الله عجمیان که در اغتشاشات اخیر توسط داعش صفتان به شهادت رسید، راهی خانه اش شدم؛ خانه ای در یکی از کوچه پس کوچه های کمالشهر کرج. بسیار مشتاق بودم که خانواده او را از نزدیک زیارت کنم؛ خانواده ای که در این وانفسای اغتشاشات و ناآرامی ها دردانه زندگی شان را در راه دفاع از اسلام از دست داده بودند. با همراهی یکی از دوستان ...
رسم و رسوماتی که همچنان قربانی می گیرد
لاق گرفته اند، مردان 25 ساله با دخترانی ازدواج می کنند که بچه آنها محسوب می شود، از سویی توقعاتی از همسرش دارد که برآورده کردن آنها در توان دختران نیست. فاطمه خاطرنشان کرد: باوجود اینکه قبلا خانواده پسر به دنبال دخترهای خانواده دار بودند ولی اکنون به خواستگاری آن هایی می روند که پدر و مادرش پولدار باشند حتی بررسی می کنند پدر بزرگش چه میزان ثروت داشته و چقدر ارث به دختر می رسد. ...
استوری جنجالی سارا و نیکا فرقانی در باره دختر اصفهانی گمشده در شیراز
...، به دوستش پیام داده و می خواسته راجع به موضوعی با او صحبت کند، اما دوستش آن زمان آنلاین نبوده و پیام را دیر گرفته است. البته این پیام حتی قبل از ورود سما به طلافروشی فرستاده شده است. شاید یک درد و دل دوستانه بوده، اما چون دوستش جواب نداده نمی دانیم می خواسته چه موضوعی را مطرح کند. حال این خانواده خوب نیست، چندی پیش پدر سما فیلمی از خودش منتشر کرد که از فقدان دخترش خسته شده و می خواسته ...
زهر چشم مرگبار زیر نور مهتاب!
پدر و مادرم بوده ایم تا حدی که پدر معتادم برای تامین هزینه های اعتیادش مرا با کمربند سیاه و کبود کرد ... بیشتر بخوانید معمای خودکشی مرد جوان بعد از دستگیری مرد جوان وقتی از سوی پلیس دستگیر شد به علت نامعلومی دست به خودکشی زد و در بیمارستان جان باخت. بیشتر بخوانید آدم کشی مردان کینه جو در بروجرد فرمانده انتظامی شهرستان بروجرد گفت: اختلافات قبلی در این ...
فکر کردم پدرزنم می خواهد مرا با سنگ بزند
باهم صحبت کنیم. باهم به اطراف امین آباد رفته بودیم که خواهر همسرم با تلفن من تماس گرفت و خواست با پدرش صحبت کند. من هم گوشی را به پدر همسرم دادم و بعد از صحبت هایشان محمود آقا قصد داشت تلفن را به من برگرداند که در یک لحظه دچار توهم شدم و فکر کردم گوشی تلفن سنگ است و او می خواهد من را بزند همان موقع چوبی را برداشتم و دو ضربه به او زدم که روی زمین افتاد بعد به خودم آمدم و فهمیدم اشتباه کرده ام ...
سفارش لحظه آخری شهید به پسرش + عکس
خالی ماند. توی این مدت خیلی ها را دعوت به ازدواج کرد اما آن خانه قسمت کسی نشد. آخر هم به خاطر وام و بدهی هایی که داشت آنجا را فروخت تا قبل از رفتنش به سوریه بدهی هایش را تسویه کند. از وقتی مهدی به مان گفت می خواهم بروم سوریه فضای خانواده سنگین شد و دیگر مثل قبل توی خانه نشاط نداشتیم. ترسی ته دل مان را گرفته بود. برای پدر و مادرم سخت بود بهش اجازه بدهند. آن ها از یک طرف من و خواهر ...
فارغ التحصیل مدرسه عشق
و استواری مردان این سرزمین شد. خاطره ای از شهید برادر شهید به نقل از پدرش می گوید: در روز سوم شهادت یوسف ، موقع نماز صبح خواب مانده بودم که او با لباس سفید آمد و مرا بیدار کرد. با دستان خود بدن و شانه های پدرم را تکان داده بود و خیلی زود هم رفته بود و پدرم بیدار شده بود و نمازش را خوانده بود. روز شهادت یوسف که روز پنج شنبه بود بنده خیلی ناراحت بودم و اطلاع هم نداشتم که برادرم ...
رابطه نامشروع عروس جوان با پسر دانشجو/ آنها در خانه مجردی دستگیر شدند!/داماد خودکشی کرد!
کنم و برای همین هم خودم را به زحمت انداختم. از طرفی چون تجربه ای داشتم و بارها شاهد ضعف و ناتوانی پدرم در برابر خواسته ها و انتظارات مادرم بودم به هانیه رو نمی دادم . حتی گاهی او را آدم حساب نمی کردم و سرش داد می کشیدم. بزرگترین هدف زندگی ام این بود که برای همسرم زندگی خوب و بدون کم و کسری درست کنم تا نتواند سرکوفت بزند . می گفتم اگر برایش سنگ تمام بگذارم، خانه شیک ، ماشین مدل ...
بادبان ها را بکشید منتشر شد / یازده روایت از خانواده های چند فرزند ایرانی
دلیل مانع دیدن فرزند بیشتر برای پیشرفت شخصی تا مرز سقط جنین پیش رفته یا مادری که بعد از ورود فرزندان؛ با تغییر سبک کاری، در منزل، مسیر فعالیت اجتماعی و شغلی اش را ادامه می دهد. خانواده ایی که با وجود مهاجرت های متعدد ناشی از کار پدر خانواده، زندگی را متوقف نکرده و مسیر را با پویایی و پشتکار بیشتری ادامه می دهند و. وجه اشتراک همه یازده خانواده که در این فرصت، دور هم جمع شده اند، رضایت و ...
رد ادعای ضد انقلاب توسط خانواده هستی نارویی؛
اجازه نمی دهد کسی فرزندم را ببیند، دخترم را به خانه می آورد و همراه با خواهر و برادر بزرگم "هستی" را در قبرستان محدوده قبر خانوادگی مان دفن می کنند. او از تصاویر ثبت شده در تلفن های همراه این گونه می گوید: من صحنه را از گوشی موبایل دیدم وحشت کردم بخدا وحشت کردم چه ازدحامی! چه جمعیتی! این جمعیت یک انسان بزرگ را له میکند چه برسد به یک دختر هفت ساله! وی تاکید کرد: اینکه می گویند بر روی ما فشار ...