ازدواج دوم پدرم باعث شد مجرم حرفه ای شوم
سایر منابع:
سایر خبرها
آزار شیطانی مرد غریبه به زن شوهر دار / جراحی زیبایی شهره همه چیز را لو داد!
گفت بینی همسرم به دلیل شکستگی باید تحت عمل جراحی قرار می گرفت. این مرد گفت: در سال هایی که با همسرم زندگی کرده بودم اصلاً متوجه نشده بودم که ضربه ای به صورتش خورده و او هم اصلاً اعتراضی بابت درد یا اینکه بینی اش به جایی برخورد کرده باشد نداشت. تا اینکه یک روز تلفن همراه او را برداشتم و همین طور که داشتم پیام هایش را می دیدم متوجه شدم مردی به نام آرش با همسرم ارتباط داشته، به او تعرض کرده ...
خاطره بازی با رضا فیاضی از سفره های رنگین نوروزی | مادرم همیشه می گفت تو بوی عید می دهی
زندگی می کنند. منم بچه اهوازم. خانواده ما اصالتاً عرب و عرب زبان است. به همین دلیل اغلب عید فطر را به عنوان عید اصلی حساب می کردیم و در این ایام جشن می گرفتیم. کمی که بزرگ تر شدم، از شور و حال همسایه ها و بقیه مردم شهر برای نوروز خیلی خوشم آمد. به همین دلیل خودم، عامل ورود این جشن باستانی به خانه شدم. برای سبزه گذاشتن و چیدن سفره هفت سین و جمع شدن همه خانواده سر این سفره در لحظه تحویل سال پیشقدم بودم ...
همسرم مرا راحت گذاشت، اما سو استفاده کردم و با یک جوان رابطه پنهانی گرفتم!
در خانواده ای سنتی به دنیا آمدم پدرم کارگر ساده یکی از سازمان های خدماتی بود که تنها اندکی خواندن و نوشتن می دانست اگرچه پدرم مردی ساده دل و دوست داشتنی بود اما برای حضور در اجتماع و معاشرت من با دیگران بسیار سخت گیری می کرد او حتی معتقد بود به هیچ وجه نباید از اینترنت، ماهواره و حتی گوشی تلفن استفاده کنم هیچ گاه اجازه نمی داد بدون حضور برادر و یا مادرم از خانه خارج شوم با آن که از وضعیت رفاهی ...
عیدی محمد اولین سفرم به مشهد بود
و آورد. بعدش من رفتم. کمی طولانی شد تا برگردم. وقتی آمدم، گفت: دیر کردی خانم! نکنه تو هم از این زن ها هستی که به ضریح می چسبن، نگه می دارن می ایستن ول نمی کنن! گفتم: نه محمدآقا! من از این اخلاق ها ندارم. من فقط دعا و زیارت می خونم و اگر درد دل داشته باشم یه گوشه می نشینم و درد دل می کنم. گفت: یه وقت این کار رو نکنی که دستتو ببری بالا آستین های دستت بالا بره اون ور مردها ببینن! گفتم: من ...
سرنوشت زن پولدار که از 2 شوهرش طلاق گرفت / چون مطلقه بودم بابک هر روز تعقیبم می کرد!
جوان مجرد فقط برای پول و ثروت با من ازدواج کرد که زنی مطلقه بودم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده شش نفره هستم، اما پدر معتادم زمانی که من فقط دو سال داشتم، مادرم را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت و با زن دیگری ازدواج کرد،اما او هفت سال بعد از این ماجرا به دلیل ابتلا به سرطان ریه جان سپرد؛ چرا که از همان روزهایی که من به یاد دارم ...
بنیامین فرجی: رؤیای قهرمانی در المپیک را دارم/ دلارهایم کم است!
. برنامه ریزی برای حضور حرفه ای در پینگ پنگ توسط پدر و مادرم انجام می شود. برنامه درسی با مادرم و برنامه ورزشی با پدرم است. * چگونه به این سطح بالا از انگیزه رسیده ای و می توانی آن را حفظ کنی؟ من در هر مسابقه ای با انگیزه وارد می شوم، حتی در مسابقات بزرگسالان که چند هفته قبل بود و در دسته دوم به مقام ششم رسیدم. برایم فرقی نمی کند و برای همه مسابقات انگیزه دارم و با تمام تلاش مسابقه ...
عکس و متن تازه ای که بهاره رهنما در اینستاگرام منتشر کرد
برترین ها: بهاره رهنما با انتشار عکسی از نمایش چشم هایی که مال توست روز تئاتر را تبریک گفت. و در کپشن این عکس نوشت: مامانم میگه وقتی خیلی بچه بودم اخر شب نمیگذاشتم مهمونامون برم و همیشه برلشون یک اجرا تو استین داشتم حالا تو همون فضای کودکانه خودم ،هنوزم یک چیزی از این اجراها و تشویق عمه و عمو و دایی و بزرگترا یادمه.این جریان به قبل پنج سالگیم برمیگرده...امروز روز جهانی ...
تجاوز شرم آور پسر جوان به زن متاهل در پارکینگ
.... من دلم برایش سوخت و به او گفتم که مشکلاتش را درک می کنم بعد هم به او پیشنهاد دوستی دادم چون فکر می کردم شرایط مان مثل هم است. متهم ادامه داد: بعد از مرگ پدرم خانواده ما از هم پاشید و من خانه را رها کردم و خیلی تنها شدم، با دیدن این زن فکر کردم می تواند همدم خوبی برایم باشد. بعد هم برای صحبت به یکی از اتاقک های داخل پارکینگ رفتیم و من با رضایت خودش با او ارتباط برقرار کردم اما وقتی ...
تصاویر/ این زنان مشهور از بدی قد بلندشان می گویند!
بلند بودم و موهایم طلایی بود). یک نمونه از دوست شدن با چیزهایی که زمانی آزارت می داده. بعد از این تجربه ی تلخ، لایولی حالا به صحبت درباره ی پذیرش ظاهر خود در شبکه های اجتماعی تأکید زیادی دارد. ستاره ی فیلم هایی همچون بیگانه (Alien) و آواتار (Avatar) همواره با قد بلندش شناخته شده، امری که فرصت انتخاب شدن برای نقش هایی جالب و تبدیل شدن به یکی از بزرگ ترین ستارگان هالیوود را برایش فراهم ...
حرف های زشت ژاله صامتی روی آنتن زنده | دلیل غیرتی شدن ژاله صامتی برای او چه بود؟
. مابازیگران بسیاری داشته ایم که نقش مادر را داشته اند و خوب هم بازی کرده اند اما اگر تجربه مادر بودن در دنیای حقیقی را داشته باشند حسی که روی صحنه یا جلوی دوربین ظاهر می شود هم حقیقی خواهد بود. خود مادر بودن خارج از هر شغل و هر حیطه ای به نظرم از موهبت های بزرگی است که خداوند به یک زن بخشیده. این حس آنقدر شیرین و خوشایند است که با هیچ چیز دیگری نمی توانم مقایسه اش کنم. یاس: هفده سال ...
شهیدی که وصیت کرد پیکرش را با مشت های گره کرده به خاک بسپارند
ام را پشت قاب عکس پنهان می کنم و ممکن است مدت ها آن را پیدا نکنی معذرت می خواهم زیرا چاره ای جز این ندارم و نمی خواهم قبل از شهادتم به دست کسی بیفتد و یا آن را ببینی. مادرم! خوب می دانم که تو چه زحمت ها به پای من کشیدی و با چه رنج و سختی مرا بزرگ نمودی، می دانم ولی چه کنم که نتوانستم زحماتت را جبران کنم. مادرم! تنها خواهشی که از تو دارم اگر سعادت شهید شدن را پیدا کردم حلالم ...
شهید مدافع حرم که به علمدار معروف شد
خواستم و بعد از نمازهایم دعا می کردم که خدا کمک کند. آقا ابوالفضل قبل از عقد هیچ وقت با من کلامی حرف نزده بود ولی خودش می گفت: از دوران دانشجویی اش من را در نظر داشتم تا وقتی که خانواده شان پیشنهاد می دهند و به خواستگاری من آمدند. خرداد سال 90، من در خوابگاه بودم و فصل امتحانات بود. پدرم به من زنگ زد و گفت: خانواده آقا ابوالفضل به خواستگاری ها آمده اند. از خوشحالی و استرس این موضوع، چند تا ...
سیره اخلاقی مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره) در خانواده
... به همان نحوه ای که خود ایشان با مادرمان رفتار می کرد انتظار داشت ما هم رفتار کنیم، هیچ به خاطر ندارم به مادرم فرموده باشد امروز این غذا را درست کن. چیزی که متأسفانه مایه نزاع در خانواده هاست. ایشان ظهر که می آمد هر غذایی مادرم درست کرده بود میل می کرد. گاهی مادر ما مریض بود غذایش هم خوب درنمی آمد، ایشان آن غذا را می خورد تشکر هم می کرد، یک وقت عرض کردم غذای امروز خوب نبود. فرمود این همه روز ...
ماجرای خانه رؤیایی وزیر ایرانی در آمریکا چه بود؟
بود و جلوی روستائیان که اکثرا بیسواد بود می گذاشت و می گفت: شما که از این آقا راضی هستی و آنها هم می گفتند بله و انگشت می زدند و لاپوشانی می کردند. بالاخره در سال 45 از قبل بنا بر سفارش دکتر قریب تصمیم گرفتم به آمریکا بروم و بلیط را هم تهیه کرده بودم و آن روزی که سوار هواپیما شده بودیم چند ساعت قبل در خانه رفته بودند تا زندانم کنم. پدرم را گرفته بودند و بالاخره چند روز بعد نامه نوشتند که بیا ایران و برو زندان. لذا بنده برای برگشت به ایران نگران بودم که در فرودگاه من را دستگیر کنند؛ در نتیجه در 5 -6 سال ابتدایی در آمریکا بودیم و اصلا ایران نیامدیم. ...
هنوز فیلم های دفاع مقدس مخاطب دارد
عربی از بچه ها پرسیده بودم و توی سنگر جمعی (سنگر مسقف) نشسته بودم و داشتم تمرین میکردم که مثلاً چه جوری شعار بدم و شلیک کنم بچه ها هم هر وقت از توی کانالها می آمدند توی سنگر با تعجب نگاهم میکردند خلاصه خیلی توی عالم خودم بودم دم صبح که شد قبضه را آماده کردم قرار شد یکی از بچه ها که فکر میکنم نادر برومند بود با تیربار ژ3 از سنگر کناری پوشش بدهد که بتوانم راحت شلیک کنم از توی کانال خودم را رساندم به ...
عید دیدنی با حسین عسگری: مجتبی محرمی داخل زمین اذیت می کرد ولی خیلی بامعرفت بود؛ هنگام تولد فرزندم تهران ...
سپاهان برویم حالا دیگر یک چیزهایی به ما می چسبانند و میگویند که چرا اسم آن را آوردید. سپاهان هم یکی از تیم های هفت سین فوتبالی است. حالا فکر یک بازیکن هستم. خدا رحمت کند مجید سبزی را. شما حضور ذهن خیلی قوی دارید. عیدی بوده که به خاطر فوتبال و داوری از خانواده دور بوده باشید؟ بله دومین بچه ام که خواست به دنیا بیاید من تهران نبودم. نوروز سال 1364 قهرمانی ...
80 نفر رفتیم، ولی فقط 2 نفر برگشتیم!
خبرگزاری فارس؛ قنبر رسولی: 16 سال بیشتر نداشتم، در ابتدای سال های جوانی بودم، چابک و به قول معروف تر و فرز بودم، در کنار درس خواندن در خیاطی هم شاگردی می کردم و کمک خرج خانواده بودم. آن سال ها بحث همه روزه مردم جنگ بود، اکثر دوستانم و کسانی که چند سالی از من بزرگتر بودند به جبهه ها اعزام شدند تا از کشور در مقابل دشمنانی که به ایران اسلامی هجوم آورده بودند، دفاع کنند. عضو ...
مدیرعامل تیم همه بازیکنان را سر کار گذاشت! / شک ندارم استقلال ملاثانی امسال منحل می شود
دم نزدیم تا مطالباتمان را بگیریم اما انگار نه انگار! قبل از شروع سال جدید، حتی هزار تومان هم دریافت نکردیم. به مدیرعامل زنگ زدیم و التماس کردیم که آقاجان ما زن و بچه داریم، حداقل پنج میلیون تومان به ما بدهید تا دمِ عید دستمان خالی نباشد!، اما در نهایت هیچ اتفاقی نیفتاد. مدیرعامل سر کارمان گذاشت تا مقابل دریای بابل بازی کنیم مدیرعامل باشگاه قبل از بازی با دریای بابل به ما گفت ...
روزه داری امدادگران دفاع مقدس در گرمای جنوب
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، فاطمه جوشی از رزمندگان دوران دفاع مقدس در خاطره ای از روزه داری امدادگران در ایام جنگ خاطراتی را روایت کرده است که در ادامه می خوانید. بیشتر اوقات نه سحری داشتیم نه افطار، مخصوصاً اوایل جنگ که غذایمان یک لیوان سوپ بود با یک کف دست نان، ولی بچه ها با وجودی که شرایط کاری شان سخت بود، انگار به همان یک لیوان سوپ هم قانع بودند. روز هایی که بچه ها ...
توضیحات فتح الله زاده درباره آخرین وضعیت پرداخت طلب استراماچونی؛ پول برسد یک روزه انتقال می دهم
به گزارش تسنیم، علی فتح الله زاده درباره آخرین شرایط باشگاه استقلال برای پرداخت بدهی استراماچونی گفت: باید تلاش کنیم اسپانسر پیدا کنیم. من سه پیشنهاد دادم؛ یکی سند زمین کمپ ناصر حجازی که خودم چند سال پیش گرفتم و الان آزاد است. می توانند سندش را بردارند و بخشی از آن را به ما بدهند. وی ادامه داد: مورد دیگر اینکه شرکت یا بانکی به ما صد میلیارد تومان وام بدهد و ما سند بگذاریم و پول را ...
سرنوشت دردناک یک زن در محفل سیاه دوستان شوهرش ! / از من سو استفاده شد !
اندک و ناچیز بود اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم ...
به شاهین دل باختم اما او مچ مرا گرفت!
به گزارش سیتنا، زن 49 ساله با بیان اینکه در این سال ها همواره عذاب می کشیدم اما از افشای این راز به شدت وحشت داشتم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 19 ساله بودم که اصغر به خواستگاری ام آمد ولی پدر و مادرم بدون هیچ گونه تحقیق درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی خواستگارم مرا پای سفره عقد نشاندند تا دیر نشده ازدواج کنم. اما هنوز چند ماه بیشتر از مراسم عقدکنان ...
روایت سالی که با ماه رمضان نو شد/ رسم روزه باز کن در نیشابور
گرفتی این هدیه "روزه وا کن" برای توست. هدیه ام یک سینی مسی کوچک بود با خوشحالی پدر و مادرم را بوسیدم و سرسفره افطاری نشستم. آن وقت ها در نیشابور رسم بود به روزه اولی ها هدیه "روزه وا کن" می دادند. آن سال من از پدرم هم عیدی گرفتم و هم "روزه وا کن" بعد از گذشت سال ها هنوز خاطره خوش آن نوروز و طعم شیرین چای و خرمای اولین افطار به یادم مانده است. دید و بازدیدهای نوروزی تو شب های ماه ...
بازسازی نمی خواستم، طلاق می خواستم
خاطر کُمدم پر از لباس های گَل و گشادی بود که دیگر به دردم نمی خوردند. آن ها را به لوبا دادم و او فرستادشان به کلیسایی در اوکراین. میز نهارخوری را فروختم و صندلیِ گهواره ای را مادرم برداشت. یخچال را خالی کردم و سطل های زباله را گذاشتم دم در. آن زندگی دیگر تمام شده بود. نیازی به بازسازی آشپزخانه نداشتم؛ هفت سالِ گذشته را صرف بازسازی خودم کرده بودم. بچه هایم -سه بار بارداری- یعنی کوبیدن و ...
لزوم بهره مندی از مساجد برای نزدیکی بیشتر قرآن و عترت + فیلم
برکت زندگی مان از قرآن است. امیدوارم توجه بیشتر شود و قدردان زحمات افرادی هستیم که در گوشه گوشه این کشور برای قرآن زحمت می کشند. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی ایکنا در سال 1396 یک دوره ترتیل صوتی کل قرآن از شما رونمایی شد. درباره ویژگی این ترتیل و اینکه در مجموع چند ساعت بود بگویید. این امر سعادتی بود. بسیار علاقه مند بودم که یادگاری از من باقی بماند. فکر ...
سیدحسن حسینی از قیصر بزرگ تر بود/ شاعری که زبانش برای انقلابی نما ها شمشیری برنده بود
و آقای صادقی در هنر های تجسمی و دوستانی مثل آقای سراج و بعد ها آقای نفر در موسیقی و بعد هم آقای مخملباف در ادبیات داستانی و تئاتر و بعد هم سینما. سمت راست سیدحسن حسینی و سمت چپ هم محمدکاظم کاظمی تا سال 66 در حوزه هنری بودم. در سال 66 در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزه هنری داشتیم، دسته جمعی اخراج شدیم. بعد هم به تدریس در دانشگاه الزهرا روی آوردم. از سال 67 در دانشگاه تدریس ...