شهید مدافع حرم که به علمدار معروف شد
سایر منابع:
سایر خبرها
خلوت شیطانی مادر الهام لو رفت / منصور به دختر مدرسه ای هم چشم بد داشت
به گزارش رکنا، الهام با مراجعه نزد پلیس از سرنوشت شوم خود برداشت و گفت: یک بار بخاطر مریضی زود از مدرسه به خانه برگشتم باورم نمی شد که مادرم با مرد غریبه ای در خانه خلوت کرده بود دلم به حال پدرم سوخت اما مادرم با التماس و دادن وعده های وسوسه آمیز قانعم کرد تا رازش را فاش نکنم. او افزود: از آن روز به بعد من هر چیزی می خواستم مادرم نه نمی گفت شده بودم امپراطور خانه و کار تا جایی پیش رفت ...
ادامه دادن راه شهدا، دل کندن از جاه و مقام است
.... شما ای انسان های بی تفاوت جامعه! فقط شعار ندهید. زمانی که جنازه شهیدی را می آورند، تابوت آن ها را می گیرید و می گویید: شهیدان زنده اند الله اکبر و یا شهیدم! شهیدم! راهت ادامه دارد. ادامه دادن راه شهدا دل کندن از خانه، زندگی، فرزند و جاه و مقام است. اسلحه به زمین افتاده او را بردارید و به جبهه ها بروید. نماز جمعه، چشم دشمن را کور می کند صحبتی با خانواده خودم دارم ...
سرنوشت شوم زن مطلقه بعد از دومین جدایی/ خیانت مسعود با او چه کرد؟
به گزارش رکنا ، زن 26 ساله که گویی کوله باری از غم را به دوش می کشید با بیان این که جوان مجرد فقط برای پول و ثروت با من ازدواج کرد که زنی مطلقه بودم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده شش نفره هستم، اما پدر معتادم زمانی که من فقط دو سال داشتم، مادرم را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت و با زن دیگری ازدواج کرد،اما او هفت سال بعد از این ...
برای عسل بدیعی و بودن و نبودن ش
شوند اعضای بدن فرزندشان را اهدا کنند. و سال 92 در زندگی واقعی، عسل بدیعی دچار ایست تنفسی که باعث خونریزی مغزی شده بود به کما می رود و چند روز بعدتر دچار مرگ مغزی می شود و سرانجام به وصیت او، اعضایش 12 فروردین ماه سال 92 اهدا و این هنرمند از دنیا می رود. رضا داوودنژاد از بستگان این هنرمند (همسر خواهرش) چند ماه بعد از درگذشت این بازیگر در یک برنامه تلویزیونی درباره عسل بدیعی گفته ...
روایت تلخ غرق شدن میثم در گودال حفاری فاضلاب/ از حق فرزندمان نمی گذریم
به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، هشت سال دارد، بچه ی اول خانواده و کلاس دوم دبستان است، تعطیلات نوروز صبح ها خواب میثم را طولانی تر کرده، از خواب که بیدار می شود گاهی کنار درِب خانه و گاهی هم در پارک محلی با هم سن و سالان خود بازی می کند، اما معمولاً زیاد از خانه دور نمی شود. تقریبا ساعت سه بعد از ظهر روز پنج شنبه مادر میثم متوجه نبود فرزندش می شود، مادرش طبق معمول این موقع مشغول آماده ...
شاکی شدن پدر تلفن همراه از رفتارهای افراطی
مارتین کوپر، مهندس آمریکایی که پدر تلفن همراه نام دارد، می گوید دستگاه کوچک و مرتبی که همه ما در جیب خود داریم پتانسیل تقریبا بی پایانی دارد و حتی می تواند روزی به انسان برای غلبه بر بیماری ها کمک کند. هر چند در حال حاضر بهتر است که کمی درباره شان محتاط باشیم. به نقل از یورونیوز؛ آقای کوپر که اکنون 94 سال دارد به خبرگزاری فرانسه گفت: وقتی می بینم شخصی در حال عبور از خیابان دارد به صفحه ...
تولدت مبارک اسطوره شهید+فیلم
همشهری ها برای زیارت حرم امام حسین علیه السلام راهی کربلا شدیم. آن روز ها سفر به کربلا خیلی سخت و طاقت فرسا بود. مخصوصاً برای همسر من که باردار هم بود. بعد از آنکه مأموران مرزی عراق اجازه دادند، به سمت خانقین حرکت کردیم. راه پر از دست انداز باعث شد تا حال همسرم بد شود. پرسان پرسان بردیمش پیش یک دکتر عراقی. معاینه اش کرد و گفت: بچه صددرصد سقط شده! برگشتنی با درشکه آمدیم، رفتیم منزل مان که ...
خودکشی مردی پس از 6 هفته گفتگو با چت ربات هوش مصنوعی
می کرد که به زندگی خود پایان دهد. همسر او می گوید: بدون انجام چنین مکالماتی، شوهرم می توانست هنوز زنده و نزد ما باشد. به نوشته روزنامه له لیبر بلژیک، این مرد که با نام مستعار پی یر معرفی شده، در دهه سوم زندگی اش به سر می برد و پدر دو فرزند خردسال بود. او پژوهشگر حوزۀ بهداشت بوده و زندگی نسبتا راحتی داشته است؛ تا اینکه وسواسش به تغییرات آب و هوایی دنیایش را تیره و ...
قصه های نوروزی آقای حکایتی و همسرش | صدای توپ راه آهن سفره هفت سین را می لرزاند
ناچار 2تومانی از جیبش درآورد و به من داد. آن روز مادرم کلی برای این کار دعوایم کرد. یک بار با مادرم برای عید دیدنی خانه یکی از خانم های سالمند فامیل به اسم بتول خانم رفتیم. وسط مهمانی گرسنه ام شد و دستم را بردم سمت شیرینی روی میز. یک دفعه کسی روی دستم زد. بتول خانم با نگاهی غضب آلود گفت: باید بهت تعارف کنن بعد برداری! به احترام بهار به طبیعت و درختان احترام بگذاریم. درختان را ...
گفتگو با یک زن خائن / نادر استخدام شوهر مریم بود تا با او ارتباط پنهانی بگیرد + عکس
همسرت ازدواج کردی؟ شوهرم پسر عمه ام بود. من و اسماعیل هیچ علاقه ای به هم نداشتیم و فقط به اصرار خانواده هایمان با هم ازدواج کردیم. وی 11 سال از من بزرگ تر بود. اختلاف تو و همسرت سر چه موضوعی بود؟ اسماعیل خسیس بود و مرا سر هر موضوعی کتک می زد. او اجازه نمی داد با موبایلم به خانواده ام زنگ بزنم. از خساست های شوهرم خسته شده بودم تا اینکه رگ دستم را زدم تا خودکشی کنم ...
خاطره ای از مظلومیت شهید حسن سلیمی به روایت یک همرزم
زمین نمور، او و همسر و فرزندنش زندگی فقیرانه، اما عزتمندانه ای داشتند. پدر حسن هم مدافع حرم بود. بعد که حسن نذر رزمندگی می کند، او هم به پدرش ملحق می شود و هر دو رزمنده لشکر فاطمیون می شوند. یک روز سعید کریمیان را دیدم که دمغ بود. از حالش پرسیدم که گفت: حسن سلیمی شهید شد. یکی دیگر همان کسانی که سال هاست بار اصلی جبهه استضعاف را به دوش می کشند، مظلومانه و غریبانه به شهادت رسیده بود. پرسیدم ...
شهیدی که علمدار کمیل بود
از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد. و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه مقاومت کرد اما تسلیم نشد و در 22 بهمن سال 61 بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید .. وصیت نامه شهید بزرگوار ابراهیم هادی: اگر چه خود را بیشتر از هر کس محتاج وصیت و پند و اندرز می دانم، قبل ...
روایتی از روزه 30 سال شهید تقوی فر/ بچه ها! کاری کنید روز قیامت هم با هم باشیم
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، شاید عجیب باشد، اما واقعیت دارد. شهید حاج سید حمید تقوی فر ، از سال 62 تا زمان شهادت، یعنی دی ماه 1393، تمام عمرش را به جز روز های معدودی، روزه بود؛ چیزی بیش از 30 سال... با مرور روایت های همسر شهید از زندگی سراسر جهاد آن سردار بلندآوازه، اما گمنام، فلسفه روزه داری دائمی او هم آشکار می شود. تولد: 1338/ شهادت: 1393/10/6 / محل شهادت: منطقه عمومی سامرا ...
رحمتی: جریان داوری نتیجه بازی را رقم زد
به گزارش وب سایت دی اسپورت؛ سید مهدی رحمتی پس از تساوی مقابل مس کرمان در نشست خبری بعد از بازی اظهار داشت: اول از می خواهم در خصوص این استادیوم حرف بزنم که یاد آور خاطره هایی برای خود من بود. روز خیلی خوبی برای من بود. چرا که زمانی که در مس کرمان بازی می کردم 2 سال بسیار خوب را پشت سر گذاشتم و آن 2 سال در دوران بازیکنی من طلایی بود. من دیروز در نشست خبری قبل از بازی هم گفتم که امیدوار بودیم امروز ...
لبخندی که گم شد
دیپلم با یک پاسدار ازدواج کرده بود. حالا هم که کلۀ سحر زنگ زده بود و می خواست ساعت 7:30 صبح برای همکار شوهرش از من خواستگاری کند! با موافقت مادرم، زینب و شوهرش و همان آقای خواستگار، عصر چند روز بعد به خانۀ ما آمدند. کاملا بی میل و انگیزه یک طرف اتاق نشسته بودم و نمی خواستم گوش کنم که این بندۀ خدا چه می گوید. دلم می خواست درسم را ادامه بدهم و در دانشگاه رشته مدیریت بخوانم؛ ولی اصرار مادرم ...
شهادت دانیال تلخ ترین اتفاق زندگی ام بود
کردم این مادر شهید مدافع امنیت در مشهد در ادامه خاطراتش گفت: از زمانی که اغتشاشات شروع شد خیلی نمی توانستم پسرم را ببینم. او تا بعد از ظهر در محل کارش بود و بعد هم به صورت داوطلبانه برای تامین امنیت محله به خیابان می رفت و دیروقت به خانه می آمد. او تازه ازدواج کرده بود و بعضی اوقات تا یکی دو روز همدیگر را نمی دیدیم و من هم دائما نگران و دلواپس بودم. هربار او را می دیدم تاکید می کردم که ...
ماجرای خانه رؤیایی وزیر ایرانی در آمریکا چه بود؟ / از بیکاری حاضر شدم با ماشین واکسن رایگان بزنم!
بودم حتی به وزارت جهاد سازندگی رفتم و گفتم: من از امریکا آمدم و کاری ندارم، اگر مقداری واکسن به من بدهید با ماشین خودم و بدون حقوق بروم در روستاها و به بچه ها واکسن بزنم.گفتند: ما دوسه هفته است این کار را متوقف کردیم و به وزارت بهداری واگذار کردیم. دو هفته که در خانه بودم یک روز پسر عموی دکتر فاضل را دیدم و گفت: امشب بیا خانه ما و چند تا از دوستان امشب هستند. خلاصه رفتم و در آنجا تلفن زنگ ...
ماجرای هدیه حضرت زهرا (س) به مادر شهید محمودی/ روایتی از عضویت نوجوان 13 ساله در گردان شهادت
بهه بودند و تیر ماه به کرج برگشتند؛ زمانی که علیرضا به خانه برگشت، خیلی لاغر و ضعیف شده بود و یک پوست و استخوان از او مانده بود. چند روز کنار ما ماند و تمام مردم به علیرضا می گفتند، نرو! اما من مشوقش بودم. با توجه به اینکه زمان امتحان خرداد ماه گذشته بود، بچه ها شهریور امتحان دادند. این دو رزمنده نوجوان دوباره مهر 1361 از نماز جمعه به جبهه رفتند که در عملیات مسلم بن عقیل، رضا جهازی ...
حرف های زشت ژاله صامتی روی آنتن زنده | دلیل غیرتی شدن ژاله صامتی برای او چه بود؟
با خود می گفتم یعنی این بچه منه؟ و باورم نمیشد که صاحب یک دختر کوچولو شده ام. ژاله صامتی: یاس ساعت نه و نیم شب به دنیا آمد و خوب به یاد دارم همه خانم های آن بخش چون همان روز زایمان کرده بودند خواب که چه عرض کنم بیهوش بودند. (می خندد) ولی من که 48 ساعت نخوابیده بودم پس از رفتن مادر و همسرم مرتب یاس را از پتویی که در آن پیچیده شده بود در می آوردم و نگاهش می کردم و هر نیم ساعت یک بار او را ...
خاطره بازی با رضا فیاضی از سفره های رنگین نوروزی | مادرم همیشه می گفت تو بوی عید می دهی
به گزارش همشهری آنلاین، هنوز هم بعد از چند دهه بازی در نقش ها و سریال های مختلف، مردم رضا فیاضی بازیگر، نویسنده و کارگردان خوش صدای کشورمان را با نقش آقای جمالی پدر (امیر) در قصه های تابه تا (زی زی گولو) می شناسند. پدری مهربان با سبیل های هیتلری که نوک زبانی حرف می زد و گاهی با شخصیت های داستان و همان عروسک دوستداشتنی (زی زی گولو) بچگی می کرد. رضا فیاضی سال 1332 در اهواز متولد شد و در سال 1354 ...
سجایای اخلاقی شهید مدافع سلامت حاجی آقایی شهرستانی از زبان همسرش
، نزدیک هم نباشیم و نزدیک هم حرف نزنیم. همسر شهید حاجی آقایی شهرستانی افزود: دکتر فاصله های اجتماعی و بهداشتی را طوری رعایت می کرد که این ویروس در خانه منتقل نشود؛ خیلی هم بر این نکته تأکید می کرد که من خدمت را ترک نمی کنم، اما شما از خود مراقبت کنید. بعد از شهادت وی متوجه شدیم که ما هم مبتلا به کرونا شده ایم. روز های سختی را گذراندیم. شبی نبود که نماز شب وی قضا شود ...
مردی که زنش را با چاقو کشت و غیبش زد!
پلیس برای دستگیری مرد متهم به همسرکشی تحقیقاتی را آغاز کرد. به گزارش وقت صبح به نقل از اعتمادآنلاین، کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی تهران در جست وجوی مردی هستند که بعد از کشتن همسرش متواری شده است. این پرونده ساعت 19 روز چهارشنبه با شکایت اعضای خانواده زنی40 ساله تشکیل شد. والدین زن میانسال وقتی به کلانتری جوادیه تهرانپارس رفتند، گفتند: دخترمان به نام پروین از امروز ...
عید آن سال
هایشان می شود را عاشقانه دوست ندارند؟ اصلا کجای دنیا، مادربزرگی را که وقتی به نوه هایش می رسد، حکم دست نزدن و خراب نکردن و ریخت وپاش نکردن را، به کل ملغی می کند، روی چشم نمی گذارند؟ مسجد محل آقاجون اینا، هر سال روز تاسوعا، دسته عزاداری و تعزیه راه می انداخت، کوچه به کوچه، به منزل خانواده های شهدا می رفت و عزاداری می کرد. توی دلم ناراحت بودم که امسال هم باید قیافه ترسناک شمربن ...
شادی مردم برام عبادته؛ خون و رگم ایرانیه
...> کجا؟ حدود دو سال و خورده ای رستوران جارچی باشی بودم. چطور شد که به این رستوران رفتی؟ همون روزی که سوار اتوبوس شدم که به اصفهان بیام، در اتوبوس با یک نفر آشنا شدم و هم سفر شدیم و شب که به اصفهان رسیدیم مهمانشان شدم. داییِ این فرد به من گفت کارِت چیه؟ گفتم من بلدم آشپزی کنم. فردای اون روز من را به سمت رستوران جارچی باشی برد و به آن ها گفت این نزدیک تر از خانواده ام به ...
تجاوز بی رحمانه یک پسر به زن دایی جوانش
...، امری عادی است؛ چون ما همسایه دیواربه دیوار بودیم و هربار که شوهرم به مأموریت می رفت یا کاری داشت، من از خانواده خواهرشوهرم کمک می گرفتم. روز حادثه نیز وقتی خواهرزاده شوهرم وارد خانه شد، من متوجه نشدم چطور آمده است، اما از آنجایی که به او اعتماد داشتم، چیزی نگفتم. البته اینکه بدون اجازه وارد خانه شد، امری عجیب بود؛ چون هروقت می خواست به خانه ما بیاید، در می زد و من در را باز می کردم. به ...
در 9 سالگی مرد خانواده شد
زحمتکش و شریف بود و در این شهر به شغل کشاورزی و دامداری مشغول و مادرش خانه دار بود. او تنها پسر خانواده و صاحب دو خواهر بود. در عنفوان نوجوانی پدر بر اثر یک سانحه رانندگی به دیار باقی شتافت و او در 9 سالگی مرد خانه شد. کشت و زراعت و سامان دادن به امور خانواده و در کنار آن خواندن درس، از او مردی ساخته بود که پشتوانه اهل خانه و اهالی روستا شد. هوش سرشاری داشت و بسیار مردم دار بود. در کنار امور ...
هنوز فیلم های دفاع مقدس مخاطب دارد
بلکه هم نزدیکتر از کنار خصوصاً وقتی که دکتر موحدیان حواسش به مریضها بود و یا اصلاً نیامده بود – آن روز قبل از اینکه دختر جوان به طرفم خم شود پیراهنم را پائین کشیدم و با دست شلوارم را محکم گرفتم وچشمهایم را بستم و ساعد دست دیگرم را روی صورتم گذاشتم بوی عطرش که مشامم را پر کرد فهمیدم روی تخت خم شده پیراهنم را بالا زد و آمد شلوارم را پائین بکشد که نتوانست با تمام زورم شلوار را محکم گرفته بودم دوباره ...
سرنوشت زن پولدار که از 2 شوهرش طلاق گرفت / چون مطلقه بودم بابک هر روز تعقیبم می کرد!
جوان مجرد فقط برای پول و ثروت با من ازدواج کرد که زنی مطلقه بودم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده شش نفره هستم، اما پدر معتادم زمانی که من فقط دو سال داشتم، مادرم را رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت و با زن دیگری ازدواج کرد،اما او هفت سال بعد از این ماجرا به دلیل ابتلا به سرطان ریه جان سپرد؛ چرا که از همان روزهایی که من به یاد دارم ...
درس دشمن شناسی را به کودکان بیاموزید
بر تن کرد. مدتی چند، محافظ امام جمعه فریدونکنار و فیروزکوه بود. در علاقه وی به شخصیت امام خمینی، همین بس که همواره به سخنان ایشان گوش می داد و پیرو خط رهبری شان بود. یکی از آرزو های بزرگش، دیدار امام خمینی بود. می گفت: بعد از مرگم چطور بگویم که من یک ایرانی بودم، در حالی که هنوز به دیدار امام نرفتم؟! چطور پیش حضرت فاطمه (س) و امام حسین (ع) پاسخگو باشم؟ شیپور جنگ که نواخته شد، به یاری ...
سیره اخلاقی مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره) در خانواده
وقتی وارد مجلس می شدند پدر ما خم می شد کفش های پدرش را برمی داشت و پیش خود نگه می داشت، و این در زمانی بود که 400 شاگرد در درس مکاسبشان حضور می یافتند. وقت خارج شدن کفش ها را جلوی پای پدر جفت می کرد. بعد از فوت جدّمان هر روز یک ساعت به مغرب کنار قبر ایشان می رفت و می نشست فاتحه و قرآن می خواند. همان طور که توجه داشتند پسرها سراغ علم بروند، از همشیره ما هم همین توقع را داشت، همان طور که ...