سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی پرتنش دختر متهم به رابطه نامشروع
.... زن خوبی نبود. خیلی اذیتم می کرد، پدرم را علیه من تحریک می کرد و ما خیلی دعوا می کردیم. بعد معتاد شدم و به خاطر اعتیاد دو بار خودکشی کردم. وقتی پدرم آن زن را طلاق داد وضعم خوب شد، با من مهربان بود. *چرا نامادری ات با تو بد رفتاری می کرد؟ دلیل خاصی نداشت. راستش من هم اذیتش می کردم. ما با هم رابطه خوبی نداشتیم. پدرم هم این وسط گیر افتاده بود. البته آن زن با پدرم هم رفتار ...
تهدید به قتل شوهر قبل از اجرای نقشه شوم زن خائن/ راز جنایت چگونه لو رفت!
همسر او به نام لاله رفتند. او در ابتدا گفت: شب قبل زنی با همسرم تماس گرفت و از او خواست تا بیرون بیاید. همسرم در حالی که مشروب خورده بود به سختی حاضر شد و از خانه رفت و دیگر برنگشت. از آنجایی که ماموران به همسر مقتول مظنون شده بودند سراغ فرزندان مقتول رفتند و اظهارات آنها موضوع را پیچیده تر کرد. پسر بزرگ مقتول گفت: شب گذشته پسرعموی مادرم به خانه ما آمد و بعد از چند ساعت از ...
جنایت شبانه پایان رابطه سیاه
روزنامه ایران: رسیدگی به این پرونده از سال 98 به دنبال ناپدید شدن مرد 42 ساله ای به نام احسان آغاز شد.همسر 37 ساله وی به نام عاطفه که به پلیس آگاهی رفته بود، گفت:همسرم 2 روز پیش از خانه بیرون رفته و دیگر بازنگشته است. من همه جا را به دنبال او گشتم اما خبری از او به دست نیاوردم. گوشی موبایل همسرم خاموش است و می ترسم بلایی سرش آمده باشد. ردپای عشق قدیمی با شکایت این زن، تلاش مأموران ...
دیه ای که خانه ساز شد
داده است، حیدرشاه وقتی می خواسته از زمین کشاورزی ای که در آن کار می کرده برگردد تصادف می کند، محسن می گفت: پدرم همان سر صحنه تصادف فوت کرد. تصادفی که مقصر آن یک کودک 16 ساله بود. حیدرشاه 54 سال داشت که این اتفاق برایش افتاد، یک روز در شهریور سال گذشته مانند همه روزهای دیگر وقتی خورشید رنگ غروب به خودش گرفت او هم وسایل اش را از زمین کشاورزی جمع کرد تا با موتور سیکلت راهی خانه شود، اما ...
انگشتر هایی که نشانی پیکر قدرت الله شدند
فرمان امام و حضور در جبهه برادر شهید می گوید: ما اصالتاً اهل سمنان هستیم. دو خواهر و سه برادر بودیم که دو برادرم به نام های قدرت الله و یدالله در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند. قدرت الله و یدالله هر دو متولد تهران بودند. قدرت الله متولد 16 تیر 1343 و یدالله متولد 17 آذر 1347. او در ادامه از حضور برادرهایش در جبهه می گوید: فرمان حضرت امام مبنی بر حضور در میدان نبرد و نیاز جبهه ها به نیرو باعث شد، راهی شویم. اولین رزمنده خانه من بودم، بعد قدرت الله و بعد هم یدالله. قدرت الله مسئول ضدهوایی بود و در مراحل بعد نیروی پیاده نظام؛ یدالله هم تدارکات ...
قهرمانی با آرزوهای متفاوت؛ دوست دارم سرپرستی 100 یتیم را برعهده بگیرم
را می خوانید. پیشینه ورزشی و کسب 17 مدال بین المللی مهدی اولاد متولد سال 1365 از تهران و ورزشکار پارادوومیدانی در رشته پرتاب دیسک و وزنه هستم. 4 خواهر و برادر دارم که من فرزند سوم خانواده هستم، پدرم بازنشسته ارتش و مادرم خانه دار است. از 6 سالگی ورزش را با تکواندو شروع کردم و 10 سال در این رشته فعالیت می کردم تا دان یک، سپس در 16 سالگی وارد رشته پاورلیفتینگ شدم و از این طریق ...
مردی قربانی عشق نوجوانی همسر خیانتکارش شد!
به تهران آمدم. چند سال بعد از ازدواجم امید را دیدم، او هم ازدواج کرده و در تهران در نزدیکی ما زندگی می کرد. ما در این مدت چندین بار همدیگر را دیدیم و چون من با شوهرم اختلاف داشتم بیشتر به امید نزدیک شدم. من و امید خیلی با اکیپ دوستان مان بیرون می رفتیم و شوهرم هم خبر نداشت. او بیشتر وقت در خانه نبود. او درباره روز حادثه گفت: روز حادثه طبق معمول همیشه من و امید با دوستان مان بیرون رفته ...
قتل سهیلا به خاطر 10میلیون تومان
به خاطر بچه ها و من، بی خبر خانه را ترک نمی کند و آن شب هم به خانه نیامد. 02 فرضیه قتل با ناپدیدشدن زن میانسال، دستور تحقیقات برای یافتن او را صادر کردم و از آنجای که همسرش مدعی بود قرار است با حسام برای خرید مصالح ساختمانی بیرون بروند، به سراغ کارگر جوان رفتیم. اما او مدعی شد که خبری از زن صاحبخانه ندارد و از آنجا که زن صاحبخانه با او تماس نگرفته، احتمال داده که منصرف شده است. در ...
زن جوان: رحمان کشان کشان مرا به خودرو انداخت و...
برادرزنش از او خواسته بود تا به باغ برود و خواهرش را نجات دهد! این حکایت ها که درباره خانواده و اطرافیان رحمان بیان می شد، به مخالفت های پدرم برای ازدواج من دامن می زد و او به هیچ وجه حاضر نبود به این ازدواج رضایت دهد ولی من که شور عاشقی برداشته بودم به مادرم متوسل شدم و بالاخره با کمک او، پدرم را راضی کردیم تا به خواستگاری رحمان پاسخ مثبت بدهد. بالاخره من و رحمان ازدواج کردیم و دو سال ...
سفربه خانه ای که عاشق میزبانش می شوی!
توریسم آنلاین: هیچ وقت فکرش را نمی کردم در عربستان کنار خانه خدا آمپول بی حسی دست بگیرم و دندان پُر کنم، بیشتر از همیشه از شغلم احساس رضایت می کردم اینکه حاجی ها یکی یکی می آمدند و درد دندانشان به وسیله دستان من آرام می شد روحم را جلا می داد خبری از جر و بحث های داخل مطب نبود، قلب های همه اینجا مانند آیینه صیقل خورده بود. ...
روایتی از سرگذشت سیاه زن سارق
... *از چه زمانی سارق شدید؟ من که 18ساله شدم از بهزیستی بیرون آمدم و خانه گرفتم. برادرم را هم به خانه خودم بردم. از همان موقع فکر دزدی به سرمان زد و با هم دزدی می کردیم. بعد هم که رفتیم شهرستان و با دو پسرخاله ام در شهرستان آشنا شدیم. من زن یکی از پسرخاله ها شدم. طلاق گرفتیم ولی رابطه مان خوب بود. *پس ازدواج کردی. بچه هم داری؟ نه بچه ندارم. ما 6 ماه با هم زندگی ...
امیر غدیر| جشن 40 ساله در خانه اجاره ای با تابلوی ورود آزاد!
مراسم غدیر داشتیم مثلا یک سال خواهرم زایمان کرده بود و در خانه مادرم استراحت می کرد و شرایط گرفتن مراسم را نداشتیم، اما آن سال بیشتر از همیشه مهمان داشتیم و از 5 صبح تا 12 شب مهمان داشتیم. بچه ها مهمانان ویژه این جشن بودند که برایشان سرگرمی های جذابی تدارک می بینند. *خدا روزی رسان است/ از یک جای عجیب و غریب پول جشن غدیر جور می شود اما شاید برای شما هم سوال باشد که ...
خواهر جاویدالاثر کاظم اخوان : منتظر تماس برادرم هستم/ کاظم در خواب با سر و صورت خاکی گفت خسته ام
فاطمه اخوان خواهر جاویدالاثر کاظم اخوان خبرنگار ربوده شده در لبنان در گفت وگو با خبرنگار دفاع پرس در مشهد اظهار داشت: خانواده ما دارای چهار فرزند است؛ دو خواهر و دو برادر. در این بین؛ کاظم فرزند کوچک خانواده ماست. او از همان دوران کودکی، بچه شیرین زبان و مهربانی بود به طوری که پدر و مادرم به همراه خواهر و بردارم او را بسیار دوست داشتیم. کاظم نه تنها در خانواده ما بلکه در بین دوستان و آشنایان هم ...
برای آن سفر رضایت پدرم را خواستند
ادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا. پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم. از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت اما ساعتی بعد وقتی پدرش رفت و من وارد اتاق شدم محمدحسن خیلی خوشحال بود، گفت: پدر راضی شد، ان شاءالله می روم آنجایی که باید بروم. از بیمارستان که مرخص شد، شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده، چند روزی از اعزام نگذشته بود که رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟ گفتند: محمدحسن کاظمینی. کد خبر 671358 ...
وحشت از عشق بر باد رفته / لج بازی با نشان دادن عشق موازی
درشت از خانواده ام بود. گاهی آن قدر روی اعصابم راه می رفت که تنها دیدن پدر و مادرم می رفتم و برای آن که لج او را در بیاورم شب تا دیر وقت آن جا می ماندم. اوضاع به همین منوال گذشت تا این که پدرم به علت بیماری عمرش را به شما بخشید. با پدر احساس می کردم تکیه گاهی ندارم و دلتنگی عجیبی داشتم. درست در همین حال و احوال ناجور به خاطر یک مسئله پیش پا افتاده و البته با ندانم کاری همسرم ...
زن 22 ساله: شوهرم به رابطه من با مردی مشکوک است
زن 22 ساله گفت: دختر خردسالی بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند . پدرم مردی معتاد و بیکار بود و طبق گفته های مادرم هیچ مسئولیتی را در زندگی احساس نمی کرد و از روزی که به موادمخدر آلوده شد دیگر نتوانست کار کند و روزگارشان به سختی می گذشت تا این که بالاخره تحمل مادرم به سر رسید و طلاق گرفت. مادرم که نمی توانست از فرزندانش چشم پوشی کند، سرپرستی من و دو برادرم را به عهده گرفت و با خیاطی در منزل ...
آثار هنرمندی که در سکوت خبری درگذشت
بیشتر شد. از روی کتاب های درسی آن زمان کپی می کردم. این ها مرا به سمت نقاشی کشید. با اینکه خیلی بچه بودم از خانواده ام خواستم مرا پیش یک استادکار قدیمی ببرند. اولین استاد من آقای ارجمند بود. بعد هم به هنرستان رفتم. تازه آن جا فهمیدم نقاشی چیست. از همان کار کردن روی در و دیوار خانه و رنگ ریختن روی فرش ها و قالیچه مادرم بود که من نقاش شدم. او معتقد بود که باید استعداد شخصی و آموختن فنون ...
مادران و همسران شهدا صبورانه در دوران دفاع مقدس یار و یاور رزمندگان خود بودند
دست دشمنان می افتد از نوجوان تا پیر همه با در این دفاع مقدس شرکت کنیم. این همسر شهید افزود: مسعود یک سال و اندی داشت و وابسته پدر شده بود وقتی فریدون می رفت دو شبانه روز فقط گریه می کرد عکس پدرش را کنارش می گذاشت و با گریه به خواب می رفت. وی گفت: روز ها می گذشت و سختی زندگی زیاد تر می شد. ما نمی دانستیم که فریدون فرمانده است. یک روز آمد و به مادرش گفت مادر جان می خواهم بچه ها ...
با اینکه از سن بالا و زن دار بودن بهزاد خبر داشتم اما برای تجربه...!
سند خانه را آورده که آزادم کند. *چرا با مردی رابطه برقرار کردی که تقریباً همسن پدرت است؟ من فکر نمی کردم او همسن پدرم باشد کلاً تیپ و ظاهرش با پدرم فرق می کرد. *آن مرد سنش را به تو نگفته بود؟ بعد از اینکه به او دل بستم یک روز از او خواستم به من بگوید تاریخ تولدش کی است و آن موقع فهمیدم. *چطور با هم آشنا شدید؟ مغازه لباس فروشی داشت ...
دختر عمه ام به هر بهانه ای به خانه ما می آمد/ احساس می کردم رابطه ای بین شوهرم و نازنین است
محبت در این شرایط مادرم در خانه های مردم کار می کرد ولی نمی گذاشت من و برادرم ترک تحصیل کنیم. با وجود این، من تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم اما کمبود محبت را همواره با همه وجودم حس می کردم چون هیچ وقت دست نوازش پدرم بر سرم کشیده نشده بود. وقتی به شهربازی یا پارک می رفتیم، با دیدن کودکانی که در آغوش پدرشان قرار می گرفتند یا پدر آن ها در تاب و سرسره بازی کمکشان می کرد گویی همه ...
قتل فجیع 2 کودک آبادانی در دعوای ناموسی عمو با پدرشان/ عکس
به تناقض گویی پرداخت پس از یک ماه به ناچار دست به افشاگری زد. این متهم به مأموران گفت: چندی پیش با پدرم بر سر ازدواج دومش اختلاف پیدا کردم و پس از آن نیز پی به راز سیاهی بردم و به خاطر اختلافات ناموسی با برادرم به فکر انتقام گیری افتادم و تصمیم به قتل برادر زاده هایم گرفتم. وی افزود: روز حادثه آتنا و ابوالفضل را به بهانه نشان دادن جوجه گنجشک به نیزارها کشاندم و ابتدا آتنا و ...
مرد شیطان صفت دختر جوان را به بهانه سفر به ترکیه بی عفت کرد / لج بازی با پدر و مادر کار دستش داد
.... بیشتر به خاطر بی عرضه بودن مادرم که همیشه سکوت می کرد، عصبانی می شدم.مگر پدرم و عمویم از یک خانواده نبودند؟ پس چرا پدر من اجازه نمی دهد دانشگاه بروم؟ چرا؟ نه خودشان جوابی می دادند نه من جوابی به این سوالم داشتم؟ وقتی دیدم نمی توانم شرایطم را عوض کنم، کم کم رابطه ام رابا فامیل قطع کردم.هرموقع می آمدند خانه امان کمتر وارد صحبت می شدم.گاهی عمدا می گفتم میشه کمتر از دانشگاه حرف بزنید ...
روایتی از والدینی که امین موقت نخستین شیرخوارگاه بدون فرزند ایران در مشهد هستند
...، مثل بچه واقعی خودم. حتی برای تحویل گرفتن از بهزیستی هم خواهر و مادرم همراهمان آمدند. وقتی به خانه رسیدیم، همه اقوام منتظرمان بودند. برای دختر یا پسربودن فرزندشان انتخابی نگذاشتند: برای من و همسرم فرقی نداشت که دختر بدهند یا پسر و ما گذاشتیم به عهده خداوند؛ اینکه سرنوشت هر بچه ای هست، کنارمان باشد. رنج بارداری و زایمان نکشیده، اما از روزی که پسردار شده است، با همه وجودش مادری ...
نجات مرد جوانی که توسط همسرش دزدیده شده بود!
داری و شاید همه دار و ندارمان را دود کنی! برای همین اگر اموال تو به نام من باشد خیالم راحت تر است. هر بهانه ای می آوردم که او از این فکر بیرون بیاید، دست بردار نبود که نبود. برای همین درست روز قبل از حادثه، خانه مان را به همسرم صلح کردم به این معنی که تا زمان زنده بودنم همه دخل و تصرفات ملکی برعهده خودم باشد اما اگر از دنیا رفتم، خانه در اختیار همسرم قرار بگیرد. جر و بحث های زن ...
تیغ تهدید برای ازدواج
فعلا به چیزی نیاز ندارم. با وجود این اصرار کرد مبلغی را به حساب بانکی ام واریز می کند تا مخارج عزاداری را بپردازم! من هم شماره حسابم را دادم و او 6 میلیون تومان به حسابم ریخت. چند ماه بعد او ماجرای خواستگاری را مطرح کرد و مدعی شد که قصد ازدواج با مرا دارد! من هم پیشنهادش را رد کردم و گفتم هنوز یک سال از مرگ همسرم نگذشته است، ولی او اصرار داشت که باید مرا ببیند به همین دلیل هم وقتی به مرخصی ...
قتل هولناک شوهر در ماجرای خیانت خانم پرستار
شفا آنلاین سلامت مرد بوتیک دار در جنایتی هولناک شوهر زن جوانی را کشت و جسد او را در زیرزمین خانه اش دفن کرد. به گزارش شفا آنلاین : رسیدگی به این پرونده از آذرماه سال 1401 به دنبال ناپدید شدن مرد 37 ساله ای به نام منوچهر آغاز شد. برادر وی که به پلیس آگاهی رفته بود، گفت:برادرم از دیروز ناپدید شده است و هیچ خبری از او نداریم. همسرش می گوید با او تماس گرفته و گفته از سوی پلیس بازداشت شده ...
راز جنایت هولناک در خانه مجردی/ 3روز در شکنجه گاه مرد پولدار بودم!
به گزارش تازه نیوز، زن جوان که مرد پولدار را در خانه اش با ضربه های قمه کشته است در دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. این زن گفت: 3 شبانه روز در شکنجه گاه مرد پولدار زندانی بوده ام و برای نجات جانم بناچار قمه کشیده ام. به نقل از رکنا، رسیدگی به این پرونده از تیرماه سال 1400 آغاز شد . مردی با پلیس تماس گرفت و از بوی تعفنی که از خانه همسایه اش به مشام می رسید خبر داد ...
آیت الله العظمی مرعشی نجفی درباره پدر رهبر انقلاب: اگر رساله می داد همتراز مراجع نجف می شد
می کرد و با آن کشمش می خرید و شب برای شام، نان و کشمش می آورد. اینکه بچه ها شب را با لقمه نان و کشمش به صبح برسانند، در خانه محقر و کوچک آقاسیدجواد که هشت بچه را در خود جای داده بود، چیز عجیبی نبود. سیدجواد هیچ وقت صله های اوقاف حکومت را قبول نکرد. ارتباط آقاسیدجواد خامنه ای با امام خمینی به سال ها پیش بازمی گشت و واسطه دوستی این دو نفر، رفیق مشترک آنها؛ یعنی میرزا ابوالفضل نجم آبادی ...
چطور مسائل مادری را حل کنیم؟
در کتاب بخوانید. مادری، کم و بیش مسائل مشابهی دارد و برخی توصیه ها به کار بیشتر مادران می آید. در اینجا توصیه های مفیدی را که بر اساس تجربه افراد واقعی گردآوری شده می خوانید: آب خوردن را فراموش نکن از مادر من در یک مهمانی سیسمونی خواسته شده بود توصیه ای بکند و او گفته بود آب خوردن را فراموش نکن! وقتی این توصیه را شنیدم فکر کردم شوخی کرده است اما سال ها بعد که خودم مادر شدم ...