سایر منابع:
سایر خبرها
هوشیاری بازپرس دست قاتل را رو کرد
صفورا در نهایت در تحقیقات تیم جنایی راز قتل خواهرش را برملا کرد. صفورا در حالی که دست و پایش می لرزید، گفت: شامگاه یک شنبه از محل کارم به خانه برگشتم و متوجه صدای فریاد خواهرم از داخل اتاق شدم. مادرم وحشت زده به من گفت به داد دو خواهرم گلنار و گلناز برسم. او گفت پدرم در اتاق را قفل کرده و آن ها را به شدت کتک می زند. من شیشه را شکستم و در را باز کردم، وارد اتاق شدم و دیدم پدرم گلناز را کتک می زند ...
برادرزن ها با شلیک های وحشتناک هواخواه خواهر شدند
برگشتم درگیری بین من و همسرم بالا گرفت. ساعتی بعد همسرم جلوی در ایستاد. سراغ او رفتم و گفتم چرا بالا نمی آیی که به من گفت منتظر برادرانش است. می گفت برادرانم می خواهند بیایند چند دقیقه ای من را ببینند و بروند. راستش خیلی تعجب کردم. گفتم اگر برادرانت می خواهند به خانه مان بیایند چرا باید تو را مقابل در خانه ببینند؟ افراد مسلح از راه رسیدند این مرد ادامه داد: در همان حال که باهمسرم ...
آدمکشی برای پرداخت اجاره بها!
...> پس چرا چنین فردی را به قتل رساندی؟ مشکل مالی داشتم وبرای مبلغ پرداختی رهن خانه گیر کرده بودم. شرکت هم چند ماه حقوق مرا نداده بود به همین دلیل ناچار شدم سرقت کنم که این اتفاق افتاد. درباره ماجرای قتل بیشتر توضیح بدهید. من همواره به ایشان (مقتول) سر می زدم. آن روز هم طبق معمول برای سرکشی از او رفتم و چند ساعتی را در کنارش بودم وقتی از منزل خاله خارج شدم دست به جیبم زدم و فهمیدم که کارت بانکی ...
قهرمان محله | رهبر معظم انقلاب به این فعال اجتماعی چه لقبی دادند؟ | حامی 35خیریه و صندوق قرض الحسنه
. بعد از اینکه تحصیلاتم را در مدرسه اسلامی آغاز کردم، پس از مدت کوتاهی برای تحصیل در علوم جدید به مدرسه رفتم و مدیر آنجا که نامش آقای بشارت بود از من امتحان گرفت و به جای اینکه مرا در کلاس اول ثبت نام کند به کلاس دوم فرستاد. یک سال آنجا درس خواندم و چون پدرم موافق نبود، دوباره به مدرسه علوم دینی برگشتم. یکی دو سال درس خواندم و بدون آنکه کلاس های چهارم و پنجم را بگذرانم رفتم کلاس ششم. بعد ...
آینده خوبی برای تیم ملی نمی بینم/ سال 2018 به خاطر مادرم خداحافظی کردم
تعطیلات داشتیم. لورکوزن به ما جی پی اس داده و تمرینات ما را به صورت زنده تحت نظر دارد. مهاجم تیم ملی در مورد حضور در تورنمت کافا اظهار داشت: فدراسیون همه تلاشش را می کند با تیم های بزرگ بازی کنیم. بازی های بزرگ به ما کمک می کند و تجربه ای که مقابل این تیم ها به دست می آوریم تاثیر گذار است. ما بازیکن هستیم و هر بازی که می گذارند وظیفه داریم بیاییم و بازی کنیم. وی ادامه داد ...
خرید و فروش گوشی های سرقتی در سوپر مارکت های تهران
خود را با تاریک شدن هوا پهن می کنند و با خلوت شدن خیابان ها به پاتوق های مصرف موادمخدر باز می گردند. ساعت 8 شب میدان امام حسین(ع) برایشان غریبه هستیم اما کسی کاری به کارمان ندارد. از مقابل پل عابر پیاده میدان تا کوچه پس کوچه های اطراف آن حضور دارند. هرکجا را نگاه کنی بساطی روی زمین است و هر کدام چیزی برای فروش گذاشته اند. بساط لوازم منزل مرد میانسالی در بین همه خودنمایی می ...
همسر عباس امیرانتظام: در لیست قتل های زنجیره ای بودیم
(روبرو شدم) و من آن لحظه عجیب، ایمان به بی گناهی این آدم داشتم بیشتر از 20 سال قبل از اینکه من ایشان را ببینم. احساس داشتم که ایشان قربانی شد و بی گناه بود و بدون اینکه داستان پشت پرده را داشته باشم... این اولین آشنایی من با نام امیر انتظام بود. و بعد آشنایی شما در منزلِ... سه سال که من در قرنطینه خود خواسته بودم که بروم سر کار و برگردم، ماموریت بروم و با بچه ها باشم برای ...
دلباخته هم بودند و جانباخته دفاع از امنیت شدند
ها نام ریحانه بیرون آمد و برای رضا هم مادرم خواب حرم امام رضا (ع) را دیده بود. او در ادامه می گوید: پدرم علیرضا شهرکی متولد 1358 بود که در خانواده ای مذهبی و پر جمعیت در استان سیستان متولد شد. آن ها 10 خواهر و برادر بودند. پدر همسن من که بود پدرش را از دست داد و مسئولیت خانه و خانواده بعد از فوت پدربزرگ به دوش ایشان افتاد. پدربزرگ من هم نظامی بود و این ارادت به نظام ریشه در اعتقادات و باور ...
مأمور ساواک آزاد شد
به او خیلی محبت کردم، اما قدردان نبود و به من احترام نمی گذاشت. وقتی بزرگ شد معتاد به موادمخدر شد و پس از مدتی هم با نسرین آشنا شد و او را عقد کرد. نسرین هم معتاد بود و همراه فرزندخوانده من مواد مصرف می کرد. نسرین هم می گفت از خانه بیرونش کرده اند و جایی برای زندگی ندارد. اعتیاد آن ها روز به روز بیشتر و از سوی دیگر آزار و اذیتشان هم بیشتر می شد. بهرام برای هزینه اعتیادش لوازم خانه را می فروخت و هر ...
مرجان گوش مرد شیطان صفت را با چاقو برید و به کلانتری رفت ! / التماس کردم گوش نداد انتقام گرفتم !
به گزارش رکنا، مرجان دختر 23ساله وقتی در دام آزارهای مرد همخانه افتاد دست به چاقو شد و گوش مرد شیطان صفت را برید و بعد در اقدامی هولناک به خاطرشوک عصبی دست به خودکشی زد که با تلاش به موقع تیم پزشکی از مرگ نجات یافت . پدر بدرفتار رفتارهای پدرم خانواده را آزار می داد خواهرانم به خاطر رفتارهای پدرم در سن 16 سالگی با هر کسی که از راه رسید ازدواج کردند مادرم نیز از دست پدرم در ...
سرنوشت عبرت آموز یک زن بعد از بازداشت فاش شد
...: اکنون که به روزهای گذشته فکر می کنم مدام با خودم می گویم که ای کاش بعد از فوت سامان، غرورم را کنار می گذاشتم و نزد پدر و مادرم برمی گشتم و از آنها کمک می گرفتم تا بازیچه دست افراد سودجو قرار نگیرم. پیش از آنکه گرفتار دام شیطان شوم، خواندن سرگذشت دختران و پسران فریب خورده بسیار ناراحتم می کرد و در دلم نسبت به آنها احساس ترحم می کردم اما بعداً که گرفتار بلایی شدم، فهمیدم همه کسانی ...
شوهرم با تهیه فیلم سیاه از من مجبورم کرد همخواب دوستانش شوم!
زنی 39ساله وارد دایره مشاوره کلانتری شد و با صدای بغض کرده گفت 18سال است ازدواج کرده ام طی این مدت زندگی به دلیل اینکه همسر بسیار زیاد خواه جنسی بود با وی دچار مشکل شده بودم نگاه کارشناس یکی از مهم ترین مسائلی که اکنون با آن مواجه هستیم مشکل و بیماری جنسی همسر این زن است که فردی که با افکار جنسی زیاد موجبات آزار روحی و جسمی این زن را فراهم کرده طوریکه باعث از دست دادن سلامت روحی و جسمی برآورده نشدن نیازهای روانی و عاطفی احساس ناامیدی وافسردگی و اختلال خلقی وی شده است. شوهر این زن بک بیمار جنسی است که متأسفانه زیر پوسته شهر بسیاری از این افراد ناشناخته باقی ماندند این فراد باید تحت درمان قرار بگیرند تا از معضلات خانوادگی و اجتماعی که ممکن است برای دیگران ایجاد کنند پیشگیری شود البته راهکار هایی هم وجود دارد در رابطه با همسرتان تنوع ایجاد کنید و از انجام کارهای تکراری در موقعیت های تکراری پرهیز کنید. تفریحات هیجان انگیز دو نفره با همسرتان انجام دهید. در صورت بروز اختلاف با همسرتان به مشاوره خیانت همسر مراجعه کنید و از متخصص برای رفع مشکلات و بهبود رابطه کمک بگیرید. به دنبال ایده های جدید باشید.رشته های ورزشی مختلف را تجربه کنید. در خیال پردازی های خود حد وسط را بگیرید و از حقیقت زندگی دور نشوید. در اوقات فراغت با کار ...
هدف، کار است و خدمت
.... پزشکی سالمند آنجا دیدم و متعجب شدم. به محض اینکه به پزشک گفتم معلم هستم، به احترام من از جایش برخاست و گفت: من هم معلم بودم و بازنشسته شدم و در کنار معلمی، پزشکی را شروع کردم و اکنون در حال تحصیل هستم. صحبت های او جرقه ای در من ایجاد کرد و سبب شد تا در کنار شغل معلمی به تحصیل ادامه دهم و دوباره در کنکور شرکت کنم. این بار رشته پزشکی قبول شدم. شریعتی به دلیل اینکه معلم رسمی ...
بعد از مرگ شوهرم فاسده شدم ! / حتی بچه ام را فراموش کردم !
حضانت سهیل را گرفت به هر دری زدم اما انگار همه راه ها به رویم بسته شده بودند. شب و روزم به گریه می گذشت و بی تاب همسر و فرزندم بودم. بعد از دور شدن سهیل، تازه متوجه شدم که چه ظلم بزرگی در حق پدر و مادرم کردم و چقدر با رفتار بچه گانه ام عذاب شان دادم. با بی فکری همه پل های پشت سرم را خراب کرده بودم و روی برگشتن به منزل پدری ام را نداشتم به خاطر همین با ته مانده حسابم، خانه ای را رهن کردم ...
شوهر بی غیرتم مرا همخواب دوستانش کرد ! / فیلم سیاهم را پخش کرد ! / جلویم با زنان رابطه سیاه داشت !
حتی زمانی که در حال آموزش در مدرسه بودم مدتها به این منوال گذشت و من هم به خاطر اینکه دوست نداشتم طلاق بگیرم زندگیم را می کردم ولی نسبت به وی بی تفاوت شده بودم و با اینکه می دانستم به من خیانت می کند ولی به خاطر بچه هایم کاری با وی نداشتم دیگر تذکر نمی دادم برایم مرده بود تا اینکه پنج سال پیش متوجه شدم از من فیلم گرفته و برای افرادی فرستاده و مرا مجبور میکرد که با افرادی که خودش انتخاب کرده بود ...
شهدای منا فراموش شدند/ روز خبرنگار حتی اسمی از 2 شهید خبرنگار فاجعه منا نیست
که برادرانم در دفاع مقدس به شهادت رسیدند و پدرم که جانباز شیمیایی بود در سال 94 آسمانی شد. در ادامه زهرا شعبانی همسر شهید فاجعه منا با اشاره به ماجرای آشنایی خود با شهید حسینی اظهار داشت: برادرم شوهرم در سپاه، سال ها از نیرو های پدرم بود. تا اینکه سال 81 با اولین سری زائران به کربلا که بعد از اجازه صدام برای حضور زائران ایرانی عازم سفر شده بودند من و پدر و مادرم به همراه خانواده آقای ...
نازنین ملایی هستم؛ یک جنگجوی لجباز!
درم از آب و پارو زدن متنفر بودم و اصلا قایقرانی را دوست نداشتم. عاشق رشته های رزمی بودم. چون با دو برادر بزرگ شده بودم، روحیه خشنی داشتم. همان موقع هم یک مربی فرانسوی در مدارس تست استعدادیابی می گرفت و من انتخاب شدم. مادرم هم اشتیاق زیادی بر این داشت و کاملا ناخواسته کارم را در قایقرانی شروع کردم. پدرم مخالف این بود که من از خانه و خانواده دور شوم و من به واسطه لجبازی و کل کل رفتم که وارد ...
خواهرم با افسون گری شوهرم را صاحب شد ! / وقتی به خانه رسیدم خشکم زد ! / در کلانتری فاش شد
ام و خودش می گوید زمانی که من به دنیا آمدم از همدیگر جدا شدند البته تمامی بدبختی های من زیر سر مادر و خواهر بزرگ ترم است. من به دنیا آمدم چون مادرم اعتیاد داشت و دلیل جدایی اش از پدرم، همین اعتیاد لعنتی بود. تا سن هشت سالگی مادرم در به من می داد و بعد از آن هم وقتی از مدرسه تعطیل می شدم به سراغ فردی می رفتم که مواد مخدر را برای مادرم تامین می کرد، وقتی هم مواد را می گرفتم با مادرم مصرف ...
دختری بر لبه پرتگاه!
را بخشید و از سیامک طلاق گرفت و به خانه پدرم بازگشت، اما نمی توانست دوری فرزندانش را تحمل کند، به همین دلیل با شوهرش تماس گرفت و از او خواست تا اجازه دهد به خاطر فرزندانش دوباره به زندگی گذشته خودش بازگردد، ولی سیامک تلفن را در حالی قطع کرد که به او ناسزا می گفت. همان روز خواهرم به طور پنهانی به دیدار فرزندانش رفت و بعد هم ما با جسد او رو به رو شدیم که دوباره خودکشی کرده بود. این موضوع ...
صدبار دیگر هم به دنیا بیایم مادرم را می کشم
پنهانی وی با همدستی دو دوستش اعتراف کرد. پسر جوان در تشریح ماجرا گفت: مادرم 23 سال قبل با پدرم ازدواج کرده بود. اما آنها همیشه با هم اختلاف داشتند تا اینکه مدتی قبل متوجه شدم مادرم با مرد جوانی به نام صابر آشنا شده است، چون پدرم راضی به طلاق نبود مادرم یک روز با صابر از خانه مان در شمال فرار کرد و دیگر بازنگشت. من همه جا را دنبال مادرم گشتم تا اینکه فهمیدم به تهران آمده و با صابر در خانه ...
قتل ناموسی مادر توسط پسر جوان در تهران | مادرم پدر پیرم را رها و با صابر فرار کرد
پسر افغان که با همدستی دوستانش مادر ایرانی اش و مردی را که با او رابطه داشت، به قتل رسانده است، جزئیات این جنایت ها را توضیح داد. این مرد جوان بعد از اینکه مادرش با مردی فرار کرد و به تهران آمد رد آنها را زد و با دوستش با ادعای حفظ ناموس مرتکب قتل مادرش و مردی که با او فرار کرده بود، شد. سه سال قبل جسد یک زن و مرد در خانه ای در تهران پیدا شد. قتل این زن و مرد با چاقو و تفنگ ...
آرزویی که با شهادت برآورده شد
، مادرم خانه دار و در قید حیات است. از خصوصیات اخلاقی شهید بگویید. محمد با همه فرزندان خانواده متفاوت بود، او از نظر ظاهری شباهت خیلی زیادی به پدرم داشت، برخلاف سایر فرزندان که چشم و ابروی تیره و مشکی داشتند، محمد چشم های روشنی داشت. پسر سر به راهی بود و به کسی آزار نمی رساند، مادرم را بسیار دوست داشت، بامحبت بود، با اعضای خانواده بسیار مهربان و خیلی به خانواده وابسته بود و با ...
روغن ریزی مرگبار!
ما را تامین کند. بالاخره با هر رنج و سختی بود بزرگ شدم و ازدواج کردم، اما گویی دنیا با من سر ناسازگاری داشت به گونه ای که بعد از 20 سال زندگی مشترک، همسرم از من طلاق گرفت و مهریه اش را به اجرا گذاشت. آن روز ها با تلاش های شبانه روزی یک مغازه خریده بودم و در آن مشغول کاسبی بودم، ولی همسرم مغازه را به طور قانونی و به خاطر پرداخت مهریه اش از من گرفت و من دوباره به بدبختی روز های جوانی و نوجوانی ...
زن جوان: شوهرم از من می خواست که شب ها با دوستانش هم آغوشی کنم!
یک زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده 5 نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود ...
محبوب ترین کوتاه قامت ایران: صبح رفتم خواستگاری و شب عقد کردیم!
اگر باز هم به آن روز ها برگردم، هنرپیشگی را انتخاب خواهم کرد. آقای یکتا چه شد که وارد دنیای هنر شدید؟ روزی که عموی من مرد، من شاگرد زرگر بودم. رفتم پیش استاد کارم و گفتم: آقا عموی من مرده و باید بروم تشییع جنازه او. گفت: برو بابا کی مرده. گفتم: کی مرده چیه. و ناراحت شدم و نشستم یک گوشه کارگاه. صاحب مغازه بعد دوباره رو به من کرد و گفت: به جای این کارا برو یک چایی بیار که با ...
دوست شوهرم مرا برای ازدواج تهدید می کند
که باید مرا ببیند به همین دلیل هم وقتی به مرخصی آمد، بلافاصله آدرس منزل پدرم را پیدا کرد و من برای اولین بار وقتی او را دیدم در شوک فرو رفتم چرا که همه جای دستانش آثار خراشیدگی با تیغ و چاقو بود. هنگامی که با دیدن این صحنه ها به او گفتم قصد ازدواج ندارم ناگهان چهره وحشتناکی به خود گرفت و سرش را محکم به دیوار کوبید! خیلی ترسیده بودم. او همان شب خودش را از پنجره به داخل اتاقم انداخت تا مثلا مرا ...
همسر شهید: در نوجوانی دعا کردم از خانواده ما کسی به شهادت برسد
...، حاجی شما نمی خواهید کمکی به این خانواده بکنید؟ حاج قاسم همیشه ماندگار است خواب دیدم، با حالت مضطربی که از این اتفاق برای این خانواده افتاده، به منزل شهید سلیمانی رفتم و سردار دعوت کردند که بنشینم و گفتند که درست می شود نگران نباشید. تا اینکه با صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم و ساعت 8 صبح با من تماس گرفتند و گفتند شماره کارت شما را برای بنده خدایی فرستادیم و قرار است پول ...
خاطره بازی با یک معلم قدیمی | پابه پای بچه ها از مدرسه تا کانون اصلاح و تربیت
بچه را به مادر اصلی اش بسپارد. سال 1375 بعد از اینکه بازنشسته شدم، برای کمک به کانون اصلاح و تربیت رفتم و معلمی را در آنجا ادامه دادم. روزی که قرار بود، بازنشسته شوم رئیس کانون که فرزندش در مدرسه ما درس می خواند برای سخنرانی آمده بود. همانجا از مدیر ما خواست یک معلم با تجربه برای درس دادن به بچه های کانون به او معرفی کند. مدیر مدرسه هم من را معرفی کرد. در واقع اصلاً من بازنشسته نشدم چرا ...
مرد 2 زنه زندگی را برای همسر اولش جهنم کرد / قانون به داد زن زجرکشیده رسید
به گزارش رکنا، از پشت پنجره زنی را دیدم که هراسان و لنگ لنگان به این سو می آید به گلدان پشت پنجره گفتم : " قصه دیگری در راه است " زن جوان لنگ لنگان وارد اتاق مشاوره شد و با دستانی لرزان پرونده اش را به روی میز گذاشت سپس در حالیکه می گفت من نمی خواهم از همسرم شوم چون جز او کسی را ندارم ، بغضش شکست و قطرات اشک همچون جویباری از چشمانش جاری شد پرونده را باز کردم ، در قسمت موضوع شکایت نوشته شده بود : " ایراد ضرب و شتم عمدی از سوی همسر" دقایقی بعد سفره دلش را گشود و در شرح ماجرای زندگی اش گفت : پدر و مادرم در آرزوی تولد فرزندی ...
تهران به روایت نواده مظفرالدین شاه/ ماجرای جالب اولین آدامسی که دست تهرانی ها رسید
هنوز گسترش پیدا نکرده بود. رمانی به قلم منصوره اتحادیه و وقتی برای بار اول از خارج از کشور برگشتید تهران چه شکلی شده بود؟ من برای بار اول پانزده ساله بودم که به ایران برگشتم (و بعد دوباره به انگلیس رفتم و هر تابستان به ایران می آمدم)؛ آن هم از انگلیس، یک کشور اروپایی مدرن. دیگر خیلی چیز ها به چشمم نمی آمد. تهران نهایت چند خیابانش آسفالت شده بود. اما به قدری من این ...