بریدن گوش شیطان در خشم دختر تنها
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل ناموسی در جنوب پایتخت
در محل کار می ماندم. مادرم زودتر از من به خانه رفت و در پایان ساعت کاری ام تماس گرفت و گفت زود خودت را به خانه برسان چون حال خواهرت هم بد است. وقتی به خانه رسیدم دیدم هر دو خواهرم از پدرم کتک خورده اند و حالشان خیلی بد بود. با شوهر خواهر بزرگ ترم تماس گرفتم و گفتم او را به خانه شان ببرد، اما حال حناز بد بود و صبح روز بعد به کام مرگ فرو رفت. فریده در مورد علت این درگیری می گوید: مشکل ما از زمانی ...
هوشیاری بازپرس دست قاتل را رو کرد
.... از سوی دیگر مشخص شد اعضای این خانواده زن و مرد میانسال همراه پنج دختر و دو پسر هستند، اما یکی از دختران که یک سال از گلنار بزرگ تر است در خانه حضور ندارد و به طرز مرموزی ناپدید شده است. پازل های به دست آمده در این حادثه همه حکایت از حادثه عمدی در مرگ دختر جوان داشت. بنابراین بازپرس جنایی برای حل این معما از افراد خانواده به صورت تک تک تحقیق کرد. راز قتل دختر بزرگ خانواده به نام ...
پایان سفر زندگی در کنار زاینده رود
به من اجازه دهد. من دوازده ساعت پایان زندگی پدر، طور دیگری بودم. انگار بعد از دو سال، بیماری پدر برایم جدی شده بود و آماده فروپاشی بودم چراکه تحمل جدایی از پدر را نداشتم. نمی دانم چرا مدام به او می گفتم قوی باش، نفس بکش. نمی دانم با شنیدن این حرفها پیش خودش چه فکری می کرد. او عاشق زندگی بود. او عاشق ما بود و برای لحظه لحظه زندگی ارزش قائل بود. انگار بزرگترین فلسفه ی زندگی پدرم این بود که همه به ...
قتل فجیع پسر 11 ساله بعد از ربایش و تجاوز/ متهم: قرص هایم را مصرف نکرده بودم
جنازه اش را در بیابان رها کردم و به خانه برگشتم. وی ادامه داد: مدتی بعد ماجرا را برای یکی از دوستانم تعریف کردم که او به پلیس اطلاع داد و همان روز در خانه پدری ام بازداشت شدم. من اشتباهم را قبول دارم. اما باور کنید ناخواسته دست به این جرم ها زدم.من سال هاست از بیماری اعصاب و روان رنج می برم. مدتی بود به خاطر بی پولی داروهایم را مصرف نکرده بودم به همین خاطر کنترلی بر رفتارم نداشتم. ...
دلباخته هم بودند و جانباخته دفاع از امنیت شدند
کنار پدرم ماند و همراهی اش کرد تا به لحظه شهادت رسید؛ و به نظر من شهادت کنار پدر بهترین مزد برای زحماتی بود که در این سال ها متحمل شده بود. شهادتی مظلومانه. مادرم در سپاه خدمت می کرد، اما به خاطر شرایط کار پدر و رسیدگی به خانه و خانواده از سپاه بیرون آمد و خودش را وقف تربیت من و برادرم کرد. همه تلاشش را کرد که آب در دل پدرم تکان نخورد. پلیس بازی من و بابا ایشان در ادامه به رابطه ...
قهرمان محله | رهبر معظم انقلاب به این فعال اجتماعی چه لقبی دادند؟ | حامی 35خیریه و صندوق قرض الحسنه
در کسب علم بی تأثیر نیست. من به همین دلیل که معتقد بودم ثروت در کسب علم مؤثر است، علاقه مند بودم در راه اندازی دانشگاه امام صادق(ع) نقش داشته باشم. من 21سال داشتم که به اصرار خانواده ازدواج کردم. پدر و مادرم معتقد بودند که یک جوان باید سریع تر ازدواج کند و خوب نیست عزب بماند. به همین دلیل در سال 1338 ازدواج کردم. مادرم از میان افراد فامیل دختر دایی خودش را برای من برگزید و به خواستگاری ...
آزمون: آینده خوبی برای تیم ملی نمی بینم/ سال 2018 به خاطر مادرم خداحافظی کردم
کازان رفتم به پدرم گفتم دیگر سرمربیگری نکن و او هم کنار من ماند. وی اضافه کرد: در والیبال به تیم ملی زیر 15 سال دعوت شدم. خیلی ها می گفتند برو والیبالت را بازی کن و تمسخر می کردند. از همینجا به آنها سلام می گویم! آزمون در مورد دوران حضورش در سپاهان هم گفت: خیلی بد مصدوم شدم اما حتی یک پزشک بالای سرم نیامد. بعد از ساکت خیلی بدی دیدم و خاطره خوبی از این تیم ندارم. انتظار داشتم وقتی قهرمانی ما قطعی شده بود قلعه نویی به من بازی می داد اما نداد. در آن زمان سپاهان خیلی بازیکن داشت. من در سپاهان حتی اجاره خانه نداشتم و تنها مصدوم در خانه بودم. آکادمی سپاهان فوق العاده است. ...
چرا سپاه حکم حقوقی پدرجانبازم را صادر نمی کند؟
فاش نیوز - با سلام فرزند شهید هستم. بنده از لحاظ حقوقدانان "صغیر" یعنی کوچک بودم که مادرم حقوق پدرم را می گرفته و خبر نداشته که پدر به عنوان جانباز 25 درصد و با داشتن بیش از 3000 روز بسیجی، (تاریخ عضویتش هم 1361 هست) واحد شرایط دریافت یک مقطع تحصیلی بالاتر بوده است. بنا براین چون مادرم به دلیل عدم داشتن سواد کافی، نمی دانسته که باتوجه به قانون به عنوان جانباز، مدرک تحصیلی پدرم معادل لیسانس بوده ...
آدمکشی به خاطر پرداخت اجاره خانه
خاله صدا می زدم! آیا مقتول به شما یا مادرتان کمک مالی هم می کرد؟ بله! او حتی یک بار طلاهایش را برای حل گرفتاری پدر و مادرم فروخت و ما خیلی به او مدیون هستیم! پس چرا چنین فردی را به قتل رساندی؟ مشکل مالی داشتم وبرای مبلغ پرداختی رهن خانه گیر کرده بودم. شرکت هم چند ماه حقوق مرا نداده بود به همین دلیل ناچار شدم سرقت کنم که این اتفاق افتاد. درباره ماجرای قتل بیشتر توضیح ...
بی قرار شهادت در حرم امن الهی به آرزویش رسید
جبهه از قبل حضور داشتند، یا عضو پایگاه ها بودند و یا دوره های مقدماتی را گذرانده بودند، من در آن زمان 15 یا 16 ساله بودم و تا به حال به جبهه اعزام نشده بودم، به آقای هادیان اصرار می کردم مرا به جبهه بفرستد، اما به دلیل حضور چهار نفر از اعضای خانواده یعنی پدر و سه برادرم اجازه اعزام به من نمی دادند، چراکه مادرم هم تنها می ماند، به هر حال به دلیل گذراندن دوره مقدماتی خیلی کوتاه و جزئی موفق به دریافت ...
از پرستاری تاطبابت/”سمفونی موگادیشو “خاطرات من از سومالی است
پرستاری به رشته پزشکی در سال 74 تغییر رشته دادم.شما پرستار بودید چطور شد پزشک شدید؟باید بگویم خاطره ای تلخ باعث شد رشته پرستاری را به رشته طبابت تغییر دهم .یک روز در خانه پدرم دچار ایست قلبی ریوی شد با توجه به اینکه در آن زمان دانشجوی پرستاری بودم فورا اقدام به احیای قلبی ریوی کردم و پدرم را به بیمارستان انتقال دادم در بیمارستان پدرم خطاب به من گفت ای کاش پزشک بودی مدت یک ماه در بیمارستان بستری بود ...
جنایت خونین بدنیال رابطه شیطانی زن جوان با دوست همسرسابقش/ ماجرای قتل زن جوان چه بود؟
عصر دوازدهم مرداد ماه سال 1401 مردی به پلیس آگاهی تهران رفت و از ناپدید شدن دختر 39 ساله اش به نام مبینا و داماد سابقش به نام نادر خبر داد. آنها مدتی پیش به خاطر اختلاف های شدید از هم جدا شدند. اما به خاطر دو دخترشان با هم در رفت و آمد بودند. دیروز دخترم همراه دامادم برای تفریح از خانه بیرون رفت اما دیگر بازنگشت. چند بار با تلفن همراه آنها تماس گرفتم اما هیچ خبری از آنها ...
شوکه می شوید اگر بدانید پدر این “خانم بازیگر” کیست/ عکس
آشا محرابی بازیگر سرشناس ایرانی دختر اسماعیل محرابی است که شاید کمتر کسی این موضوع را بداند. به گزارش وقت صبح ، اشا محرابی بازیگر مطرح ایرانی که چهره ای بسیار جذاب دارد و در عرصه بازیگری توانمند است دختر اسماعیل محرابی بازیگری قدیمی سینما و تلویزیون است. وقتی نوجوان بودم پدرم اسماعیل محرابی ما را ترک کرد و زندگی تازه ای را شروع کرده است. خبری از او نداشتم تا وقتی ...
خواهرم با افسون گری شوهرم را صاحب شد ! / وقتی به خانه رسیدم خشکم زد ! / در کلانتری فاش شد
این که ترک می کنم دوباره به مدرسه راهم می دادند اما این تعهدها مرا به مدرک سیکل هم نرساند و حتی سال اول راهنمایی را به آخر نرساندم و سرانجام تحصیل را برای همیشه رها کردم. هنوز در گیر و دار کارهای بچگانه بودم که در رفت و آمدهایی که افراد غریبه به خانه ما برای مصرف مواد داشتند پسر 21 ساله ای دل و هوش مرا برد و در یک چشم بر هم زدن در سن 14 سالگی مسئولیت یک زندگی به دوشم افتاد. چون ...
شوهرم با تهیه فیلم سیاه از من مجبورم کرد همخواب دوستانش شوم!
زنی 39ساله وارد دایره مشاوره کلانتری شد و با صدای بغض کرده گفت 18سال است ازدواج کرده ام طی این مدت زندگی به دلیل اینکه همسر بسیار زیاد خواه جنسی بود با وی دچار مشکل شده بودم نگاه کارشناس یکی از مهم ترین مسائلی که اکنون با آن مواجه هستیم مشکل و بیماری جنسی همسر این زن است که فردی که با افکار جنسی زیاد موجبات آزار روحی و جسمی این زن را فراهم کرده طوریکه باعث از دست دادن سلامت روحی و جسمی برآورده نشدن نیازهای روانی و عاطفی احساس ناامیدی وافسردگی و اختلال خلقی وی شده است. شوهر این زن بک بیمار جنسی است که متأسفانه زیر پوسته شهر بسیاری از این افراد ناشناخته باقی ماندند این فراد باید تحت درمان قرار بگیرند تا از معضلات خانوادگی و اجتماعی که ممکن است برای دیگران ایجاد کنند پیشگیری شود البته راهکار هایی هم وجود دارد در رابطه با همسرتان تنوع ایجاد کنید و از انجام کارهای تکراری در موقعیت های تکراری پرهیز کنید. تفریحات هیجان انگیز دو نفره با همسرتان انجام دهید. در صورت بروز اختلاف با همسرتان به مشاوره خیانت همسر مراجعه کنید و از متخصص برای رفع مشکلات و بهبود رابطه کمک بگیرید. به دنبال ایده های جدید باشید.رشته های ورزشی مختلف را تجربه کنید. در خیال پردازی های خود حد وسط را بگیرید و از حقیقت زندگی دور نشوید. در اوقات فراغت با کار ...
شوهر بی غیرتم مرا همخواب دوستانش کرد ! / فیلم سیاهم را پخش کرد ! / جلویم با زنان رابطه سیاه داشت !
به گزارش رکنا، اول زندگی فقط مسئله ام این بود کم کم متوجه ارتباط وی با خانم های دیگر شدم ولی از بس که به وی تذکر داده بودم و مچش را گرفته بودم خسته شدم هروقت اختلافاتم را به خانواده ام می گفتم پدر و مادرم می گفتند همسرت است و باید زندگی کنی تا اینکه صاحب دو پسر شدم و به خاطر بچه هایم از طلاق منصرف شدم همان اول ازدواج دائما فیلم های نامناسب میدید و برایم می فرستاد و مرا مجبور میکرد که من هم ببینم ...
گلایه امام خمینی (ره) از یک فرزند شهید/ ازدواج دو فرزند شهید به دستور امام راحل
این حرف ناراحت می شود، به خانه می آید. عکس پدرش را برمی دارد و شروع به صحبت با او می کند. از او گله می کند و از او می پرسد: پدر، چرا به جبهه رفتی و پنج یتیم برای مادرمان گذاشتی؟ حالا من بزرگ شده ام و می خواهم ازدواج کنم، موارد زیادی مرا قبول نکرده اند. در این مورد هم که من پسندیده ام، عروس به من گفت: تو پدر نداری؛ به همین خاطر من با تو ازدواج نمی کنم. پسر برایم تعریف کرد: من کمی به پدرم ...
او از شهادت می گفت و من باور نمی کردم
رزق حلال اهل خانه شهید علی شجاعی متولد 9 فروردین 53 خوزستان از شهرستان بهبهان بود که در تاریخ 16 فروردین 1400 به شهادت رسید. ایشان از شهدای مدافع سلامت بود که جان خود را در مسیر حفظ ایمنی و سلامتی هموطنانش داد. از ایشان سه فرزند، دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است. حلیمه شجاعی همسر شهید می گوید: علی در یک خانواده پر جمعیت متولد شد. خانواده ای با دو برادر و هفت خواهر. پدرش از راه دامداری و کشاورزی رزق حلال خانه را کسب و برای گذران زندگی بسیار تلاش می کرد. علی و دیگر برادرانش برای کمک به پدر کنار او کار می کردند. خوب ب ...
شهدای منا فراموش شدند/ روز خبرنگار حتی اسمی از 2 شهید خبرنگار فاجعه منا نیست
که برادرانم در دفاع مقدس به شهادت رسیدند و پدرم که جانباز شیمیایی بود در سال 94 آسمانی شد. در ادامه زهرا شعبانی همسر شهید فاجعه منا با اشاره به ماجرای آشنایی خود با شهید حسینی اظهار داشت: برادرم شوهرم در سپاه، سال ها از نیرو های پدرم بود. تا اینکه سال 81 با اولین سری زائران به کربلا که بعد از اجازه صدام برای حضور زائران ایرانی عازم سفر شده بودند من و پدر و مادرم به همراه خانواده آقای ...
بعد از مرگ شوهرم فاسده شدم ! / حتی بچه ام را فراموش کردم !
حواسم درگیر فروش قرص و شیشه شده بود تا اینکه چند روز پیش پدرم به همراه پلیس در یکی از خانه های تیمی دستگیرم کردند و به بازداشت گاه انتقالم دادند. اکنون که به روزهای گذشته فکر می کنم مدام با خودم می گویم که ای کاش بعد از فوت سامان، غرورم را کنار می گذاشتم و پیش پدر و مادرم برمی گشتم و از آنها کمک می گرفتم تا اینگونه بازیچه دست افراد سودجو قرار نگیرم. نظر کارشناس خانواده یکی از ...
داستان جمع کننده ضایعات و خواهر معتادش
آویز کرد و جان سپرد. این در شرایطی بود که مادرم به خاطر ازدواج مجدد پدرم ، از او طلاق گرفته بود و من و دو خواهر م نزد مادرم زندگی می کردیم. بعد از این ماجرا بود که به مصرف قرص های اعصاب و روان و همچنین موادمخدر صنعتی آلوده شدم و هر روز بیشتر در مرداب مواد افیونی فرو می رفتم. بعد از خودکشی پدرم مادرم با کارگری در خانه های مردم در حالی مخارج ما را تامین می کرد که خودش نیز ...
صدبار دیگر هم به دنیا بیایم مادرم را می کشم
پنهانی وی با همدستی دو دوستش اعتراف کرد. پسر جوان در تشریح ماجرا گفت: مادرم 23 سال قبل با پدرم ازدواج کرده بود. اما آنها همیشه با هم اختلاف داشتند تا اینکه مدتی قبل متوجه شدم مادرم با مرد جوانی به نام صابر آشنا شده است، چون پدرم راضی به طلاق نبود مادرم یک روز با صابر از خانه مان در شمال فرار کرد و دیگر بازنگشت. من همه جا را دنبال مادرم گشتم تا اینکه فهمیدم به تهران آمده و با صابر در خانه ...
آرزویی که با شهادت برآورده شد
، مادرم خانه دار و در قید حیات است. از خصوصیات اخلاقی شهید بگویید. محمد با همه فرزندان خانواده متفاوت بود، او از نظر ظاهری شباهت خیلی زیادی به پدرم داشت، برخلاف سایر فرزندان که چشم و ابروی تیره و مشکی داشتند، محمد چشم های روشنی داشت. پسر سر به راهی بود و به کسی آزار نمی رساند، مادرم را بسیار دوست داشت، بامحبت بود، با اعضای خانواده بسیار مهربان و خیلی به خانواده وابسته بود و با ...
قتل ناموسی مادر توسط پسر جوان در تهران | مادرم پدر پیرم را رها و با صابر فرار کرد
چون فرزندان این مرد صغیر بودند. مادر او نیز پیشتر درخواست قصاص کرده بود اما خانواده لاله اعلام گذشت کردند و گفتند شکایتی ندارند. در ادامه شهرام در جایگاه قرار گرفت. او اتهام را قبول کرد و گفت: مادرم بی ناموسی کرده بود. حقش مرگ بود. من از بچگی یاد گرفتم سزای چنین کارهایی مرگ است. او با مردی که غریبه بود فرار کرد و آبروی ما را برد. باید مجازات می شد. او و صابر بی آبرویی کرده بودند. ...
وقتی کودک زیبای تخس بنیانگذار روانشناسی کودک شد
بزرگ تر خانواده او را کنار گذاشته بودند، یاد می کرد و خود را به عنوان کسی که فقط حوصله آن ها را سر می برد، به یاد می آورد. آنا در خاطره ای از تعطیلاتی در دوران کودکی اش، این طور نوشته است: دیگران همه سوار قایق شدند و رفتند و من را در خانه رها کردند. شاید به خاطر اینکه قایق دیگر جا نداشت، شاید هم به خاطر اینکه من زیادی کوچک بودم. در آن زمان من شکایتی نکردم و پدرم که در حال مشاهده این ...
شهید حسن میر عرب رضی
، پدر و مادرم می گفتند: حسن به ما قول داده است که ما را به کربلا و زیارت قبر امام حسین (ع) ببرد. می گفتند: حالا با شهادتش شفیع ما در نزد ائمه اطهار و امام حسین خواهد شد تا آنکه جنگ تحمیلی خاتمه یافت، اما آرزوی زیارت کربلا هم چنان در دل والدینم وجود داشت.روزی در کمال ناباوری تلفن خانه به صدا در آمد و خبر زیارت کربلا دادند و گفتند راه کربلا باز شده است و می خواهند خانواده های معظم شهدا را به کربلا ببرند ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید حسینعلی یساولی شراهی
آنجا دفن شده اند. پدرعزیزم و مادر مهربانم! مرا در موقع تشییع جنازه دستم را به طور مشت گره کرده از تابوت بیرون بگذارید که دشمنانم بدانند که ما نمرده ایم بلکه زنده ایم و در پیش خدا روزی می خوریم. از مادرم می خواهم که در موقع شهادت من گریه نکند، بلکه خوشحالی باید بکند چون افتخار است که همچون پسری داشته است. از تمام ملت ایران و خصوصاً از پدر و مادر و برادرانم و خواهرم ...
بلایی عجیب برای مرد 45 ساله
مرد 45 ساله گفت: بدبختی از آسمان و زمین برایم می بارد و هیچ گاه رنگ آرامش را ندیدم چرا که وقتی کودکی خردسال بودم پدرم از دیوار ساختمان در حال احداث سقوط کرد و جان سپرد. او کارگر ساختمانی بود و به صورت روزمزد کار می کرد. حالا دیگر مادرم خودش را به آب و آتش می زد تا مخارج زندگی ما را تامین کند. بالاخره با هر رنج و سختی بود بزرگ شدم و ازدواج کردم اما گویی دنیا با من سر ناسازگاری داشت به ...
دوست ندارند سرشان کلاه برود!
خودم بذارم؟ حرفش رو نزنین. یک خورنده ارثیه: من یه کلاه ایمنی خیلی نو دارم که از پدرم به ارث رسیده و پدرم از پدربزرگم به ارث برده و من هم می خوام همین طور نو نگه دارم تا برسه دست پسرم. بهترین راه هم برای اینکه نو نگهش دارم، اینه که مثل پدر و پدربزرگم ازش استفاده نکنم. در ادامه حتما بخوانید ضامن بانکی زیادش خوبه! یک نوع دوست: اگه قرار باشه همه موتورسوارا کلاه ایمنی ...
ماجرای جالب اولین آدامسی که دست تهرانی ها رسید
. آنجا خانه مادر من بود که بعد از ازدواج با پدرم آمده بودند اینجا. من در این خانه به دنیا آمدم، ولی مدت کوتاهی بعد از تولدم پدربزرگم فوت کرد و پدر من از آنجا بیرون آمد و خانه دیگری خرید و ما در آن ساکن شدیم. برای همین من از این خانه خیلی خاطره ای ندارم. چون آنجا بزرگ نشدم. ولی در جشن ها و مراسم ما به آنجا می رفتیم. در این خانه آداب خاصی حاکم بود ما برای دید و بازدید عید و دیدن ...