سایر خبرها
برادرم همیشه آرزوی شهادت داشت + فیلم
می گفت یعنی می شود یک روز من هم شهید بشوم؟ دوستانش در جواب می گفتند الان که جبهه و جنگ نیست که تو آرزوی شهادت داری. در واقع جهانفر همیشه آرزوی شهادت داشت. شاید بتوان گفت او اصلا زمینی نبود. خواهر شهید گفت: شبی که برادرم به شهادت رسید، شب عروسی پسر عمه ام بود. هرچقدر منتظر برادرم شدیم برنگشت و پس از پیگیری فهمیدم که به شهادت رسیده است. مادرم می گفت شب قبل از شهادت جهانفر خواب می بیند که ...
ظرفیت اعتماد شوهرم را نداشتم /به شوهرم خیانت کردم تا لذت رابطه با یک پسر جوان را تجربه کنم و...
زن جوان صحبت هایش را این گونه آغاز کرد: در خانواده ای سنتی به دنیا آمدم پدرم کارگر ساده یکی از سازمان های خدماتی بود که تنها اندکی خواندن و نوشتن می دانست اگرچه پدرم مردی ساده دل و دوست داشتنی بود اما برای حضور در اجتماع و معاشرت من با دیگران بسیار سخت گیری می کرد او حتی معتقد بود به هیچ وجه نباید از اینترنت، ماهواره و حتی گوشی تلفن استفاده کنم هیچ گاه اجازه نمی داد بدون حضور برادر و یا مادرم از ...
معمای رابطه پسر پولدار و زن جوان
زن جوان گفت: پدرم کارگر ساده ای است که به زحمت هزینه ها و مخارج زندگی ما را تامین می کرد. من هم که در سال آخر دبیرستان تحصیل می کردم در حالی با جوانی معتاد ازدواج کردم که فقط 17سال داشتم. بعد از گذشت 5سال از زندگی مشترک، صاحب یک فرزند شدم اما هیچ گاه نتوانستم با رفتارهای خشونت آمیز او کنار بیایم به همین دلیل هم از شوهرم طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. با آن که سرپرستی پسرم را به ...
بچه های ماه طاووس
توجهی پول توی جیبم گذاشت، شهر شلوغ بود،کتابفروشی ها و دکه های مطبوعاتی غُلغُله بودند، صف روزنامه ها و نشریات گروهها و احزاب سیاسی از چند صدمتر تجاوز می کرد،تیراژ بعضی از نشریات سیاسی از مرز یک میلیون نسخه عبور می کرد، بعضی از روزنامه ها اقدام به چاپ دوم و سوم می کردند، توی هر کوی و برزنی چندین دختر و پسر با تشکیل تجمع های کوچکی بحث سیاسی می کردند، دانشگاهها شلوغ بودند و پر ازدحام و کانون اصلی ...
پیام هدی حجازی بانوی زینبی لبنان: خوشحالم دخترانم شهید شدند
آرام شدند. انگار نه انگار که اصلا چیزی هست. مادرم با ما بود سنش هم بالا بود او هم کمی می ترسید گفتم؛ مامان جان حب دنیا را از قلبمان بیرون بکشیم و بگذاریمش کنار بعد ببینید چه می شود؟ گفت؛ تو از کجا این قدرت را آوردی؟ گفتم رزمندگان بیرون و زیر صخره ها نشستند. ما بالای سرمان سقف داریم. این قدرت ایمان باید در قلبمان باشد. بچه ها به مادربزرگشان روحیه می دادند. مادرم آنها را بغل می کرد. یک شب ...
پسرم قطره ای از دریای شهدا بود
عصمت بهرامی، مادر شهید سعید قدوسی نژاد در گفت وگو با ایسنا، اظهار کرد: پسرم از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، عضو بسیج بود و اعلامیه ها را به صورت پنهانی در خرابه ای پشت خانه مان پنهان می کرد و شب ها همراه با دوستانش آن ها را پخش کرده و به دیوار خیابان ها می چسباند. او اضافه کرد: پسرم می گفت به دلیل اینکه همه به جبهه می روند، من هم باید بروم و به همین دلیل بعد از گذراندن 3 ماه دوره ...
خیانت کردم چون خیانت شوهرم را دیدم....
وجودم را فرا گرفت و به دختری تبدیل شدم که شیطنت زیادی داشتم و هر کاری را که دلم می خواست انجام می دادم. پدر و مادرم که اوضاع را این گونه دیدند به شدت ترسیدند که من با این شیطنت ها شاید به دنبال یافتن دوست پسر باشم و با آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم. باقر 13 سال از من بزرگ تر بود ولی قلب ...
نصف عمرتان بر فناست
ناپذیری و نمرات افتضاح از خانه اخراج کرده اند . تازه توصیه نامه ای هم برایتان گذاشته اند تا شاید خانواده ای شمارا به سرپرستی بگیرد یا به یتیم خانه بروید. میگل آن روز صبح با این صحنه مواجه شده ؛ با آن که از 30روز قبل نامه ای دریافت کرده که درصورت تغییرندادن رفتارش منجر به اخراجش می شود اما آن را نادیده می گیرد و حتی همین الان هم منتظر است مادرش از پشت در خنده شوخی ای که کرده را بزند و روده بر شود اما شوخی ای در کار نیست. او باید از خانه برود و برای خود زندگی ای بسازد که در آن مادری نیست که لباس هایش را مرتب کند، برای شام صدایش بزند یا پدری که پول توجیبی ماهانه اش را بپردازد..... ...
نگاهی به زندگی شهید دانیال رضازاده، شهید مدافع امنیت، به روایت مادرش
بود که پدر دانیال بعد از هشت سال برگشت و توافقی طلاق گرفتیم. من از همه حق وحقوقم گذشتم تا دانیال را داشته باشم. شب تا صبح سوزن می زدم. دانیال با صدای چرخ خیاطی من می خوابید، اما باهم بودیم. مستأجری سخت بود. پدرم که به رحمت خدا رفت، مادرم از سهم ارثمان برایمان خانه ساخت. خانه اش را به چند تا آپارتمان تبدیل کرد و به هرکدام از بچه ها یک واحد داد تا همه پیش خودش باشیم. من و دانیال هفده سال در همین ...
غرش گلوله ها عقد مرا خواهند خواند
به آن عملی که خود درست از عهده آن برنیامدم شما را به آن توصیه می کنم که تقوی است. از پدر و مادرم می خواهم که جای گریه و عزاداری مجلس شادی راه بیندازید. والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصو بالحق و تواصو بالصبر عروس من جبهه و عروس من شهادت است، صدای غرش من گلوله توپ و خمپاره عقد مرا خواهند خواند و با پوششی از خون اگر غلغله ...
با چشمان خودم خیانت شوهرم را دیدم / همسرم با دوست دخترش در حال ...
سن نوجوانی رسیدم، شور و شر عجیبی وجودم را فرا گرفت و به دختری تبدیل شدم که شیطنت زیادی داشتم و هر کاری را که دلم می خواست انجام می دادم. به نقل از خراسان، پدر و مادرم که اوضاع را این گونه دیدند به شدت ترسیدند که من با این شیطنت ها شاید به دنبال یافتن دوست پسر باشم و با آبروی خانوادگی ام بازی کنم این بود که مرا در همان 15 سالگی پای سفره عقد نشاندند و با یکی از بستگان دور مادرم ازدواج کردم ...
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام: در شناساندن خانم دباغ این زن قوی، ضعیف عمل کرده ایم
بخوانیم و ببینم آیا افرادی که در جامعه ما دختر دارند، همچون پیامبر با او رفتار می کنند و او را گرامی می دارند؟ عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام عنوان کرد: خانم دباغ در جایگاه دختر، همسر، مادر و مادربزرگ جزء بهترین ها بود و همواره نقش خود را به خوبی ایفا می کرد. چطور یک زن مبارزه و جنگ را در سخت ترین شرایط درک می کند، در بسیاری از محورهای مبارزه در لبنان و فلسطین حضور می یابد، در محضر حضرت امام ...
صحنه عجیب خودکشی مرد تهرانی از پشت بام / خانواده اش داد می زدند بپر! + نظر کارشناسی
قصد من چیست، مرا تشویق کردند که به پایین بپرم! فکر کنم آن ها می خواستند با تشویق من بگویند که تو همین الان هم از دست رفته ای اما من جا خوردم و خودکشی نکردم. بعد از این داستان به کمپ ترک اعتیاد رفتم و دوباره خواستم که ترک کنم. چه مدت است که ترک کردی؟ الان 5 سال و 2 ماه است که ترک کرده ام. اعتیاد مرا به یک دو راهی وارد کرد، یکی مرگ و دیگری فقط زنده ماندن ...
مروری بر زندگی نامه شهید سردار محمد اسلامی نسب
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از شیراز، سردار محمد اسلامی نسب معروف به شهید زهرایی در 28 بهمن سال 1333 در روستای لازنگان توابع شهرستان داراب در یک خانواده مذهبی متولد شد. سردار محمد اسلامی نسب در اوایل انقلاب اسلامی در تظاهرات حضور فعالی داشت و در روز ورود امام خمینی(ره) به کشور با چندین نفر از جوانان حزب الهی راهی تهران و موفق به دیدار امام شد. اسلامی نسب در زمان جنگ افروزی ضد ...
روایت نویسنده جوان حوزه دفاع مقدس از نگارش کتاب نادیده ها
خاطرات را بازگو می کردند می رسند به قسمتی از خاطره پسر که در ذهن پدر تداعی می شود. علی عضو جنگ های نامنظم شهید چمران بود و در جبهه بیشتر اوقات در کنار دکتر چمران حضور داشت. ولی هرگز تصویری از او در کنار چمران نبود این باعث دلخوری پدر از پسرش شده بود. به پسرش می گفت: چرا وقتی از چمران و یا رزمنده ها فیلم می گیرند تو نیستی؟ علی در جواب می گفت: مگر من برای نشون دادن چهرم و اینکه تصویرم در تلویزیون ...
مروری بر زندگی نخستین وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی/ جهان درست نخواهد شد جز با تعلیم و تربیت
سفره می گذاشت، بزرگ شدم. در منطقه محرومی که بزرگ شدم و در آنجا درس هم داده ام، همیشه استعدادهای درخشانی وجود داشته است. دانش آموز نخبه و استاد شکوهی بیان کرد: دانش آموزی داشتم که هر مسأله ای را می دادم حل می کرد، از 12 کیلومتری خوسف می آمد و برمی گشت. یک روز به مدیر مدرسه گفتم یکی از اتاق های کوچک مدرسه را به این بچه بدهید که این قدر مجبور نباشد عصر برود و دوباره صبح روز بعد ...
عامل جنایت در شب یلدا از جزئیات قتل می گوید: 12 ضربه چاقو به مقتول زدم
همشهری آنلاین ؛ سرنخ: شب یلدا بود و پسر جوان قصد داشت به خانه مادربزرگش برود اما وقتی پسر همسایه را در حال درگیری با پدرش دید و خواست تا میانجی گری کند اما پسر جوان با او هم درگیر شد و در این بین او با ضربات چاقو پسر همسایه را به قتل رساند. حالا 3 سال از آن شب گذشته و پسر جوان 2 مرتبه تا یک قدمی چوبه دار رفته اما هر بار به طرز شگفت انگیزی نجات یافته است و حالا با سرنوشت نامعلومی روبه رو شده است ...
مرگ تلخ زن جوان
به اداره آگاهی منتقل کردیم. در مورد خودسوزی بتول از خواهرش سئوال کردم، ببینم چه اطلاعاتی دارد. او با گریه جواب داد: جناب سروان خواهرم دختر خوب و درسخوانی بود. چند سال پیش رشته روان شناسی قبول شد ولی پدرم اجازه نداد به دانشگاه برود. بتول عاشق روان شناسی بود. بعد از مدتی سر وکله قاسم که از اقوام پدرم بود پیدا شد و به خواستگاری بتول آمد. بتول قاسم را نمی خواست و قصد ازدواج با او را نداشت ولی با اجبار ...
پزشکی قانونی سرنوشت پسر متهم به قتل مادر را مشخص می کند
این زن از برادرشان شکایت کردند و مدعی شدند او عامل قتل مادرشان است. آنها گفتند: نیما تنها پسر خانواده بود. مادرم او را خیلی دوست داشت و از کودکی به او توجه ویژه می کرد. همین هم باعث شده بود نیما همیشه از مادرم توقع زیادی داشته باشد. ما ازدواج کردیم و هر کدام زندگی مستقلی داشتیم اما نیما همچنان در خانه مادرم بود و ازدواجش هم موفق نبود. او خیلی مادرم را اذیت می کرد. او چند بار روی مادرمان دست بلند ...
در مقابل دشمن ضعف نشان ندهید
فرزند حقیرش بدو عرض می نمایم. مادر جان در سختی های زندگی چنان شکیبا باش که دشمن خیال توطئه و شایعه پراکنی نکند و مادر جان تو باید افتخار کنی که چنین فرزندی را در راه اسلام فدا کرده اید و باید دعا کنی این قربانی را بپذیرد و نباید هیچ ناراحت باشی. مادر جان در شهادت من هیچ گریه نکنی بلکه برای حسین زهرا گریه کن که حسین در آن لحظه، مادری نداشت که برای او گریه کند. تو باید برای امام حسین گریه ...
ماجرای یک مادر چشم به راه و دلداری به خانواده های شهدا
، بچه های تفحص مهدی را پیدا کرده بودند، برادری که موقع رفتن 60 کیلو بود بعد از 15 سال تنها دو کیلو استخوان از او مانده بود، آن را هم تحویل ما دادند، مهدی را از روی پلاک شناسایی کرده بودند، موقع رفتن مهدی 16 سال داشت، حتی صورتش مو هم درنیاورده بود و از لحاظ شرعی یک سال بود که به سن تکلیف رسیده بود. عزیزالله، شش سال از مهدی بزرگ تر بود، یک پسر 22 ساله با هم به جبهه رفتند اما او هنوز هم ...
شکنجه های عجیب در زندان اسرائیل+ عکس
داد که با زبان عربی متنی در آن نوشته شده بود، گفت: این کاغذ را بخوان. ، خواندم این طور شروع شده بود: من، سمیر قنطار به دلیل نیاز مالی، به عضویت جبهه مردمی در آمدم؛ چون خود و خانواده ام مشکل مالی داشتیم مسئولان جبهه مردمی به من وعده دادند بعد از عملیات پول زیادی به خانواده ام پرداخت کنند. آنها مرا آموزش دادند و از من خواستند برای گسترش وحشت، زن و بچه های بیشتری را بکشم به همین دلیل مرا به نهاریا ...
سرنوشت تلخ دختر کرمانی در دخمه وحشت جوان شیطان صفت
برد نمی دانستم پسر دیگری در خانه سیامک زندگی می کند بعد از یک روز که سیامک بیرون رفت متوجه شدم دوستش اشکان پلیدی دارد او به سراغم آمد اما با فریاد و پرت کردن هر چیزی که دم دستم بودم مانع نیت شوم اش شدم . همسایه ها که صدای مرا شنیده بودند به کمکم آمدند و من توانستم از آن فرار کنم پلیس آمد و مادرم با چشمانی گریه مرا در آغوش اش گرفت تازه فهمیدم که بهترین دوست آدم مادرش است کسی که او را برای ...
کشف جسد پیرزن ثروتمند پس از 2 سال در برج گرانقیمت
دهم پلیس آگاهی برای تحقیق راهی محل شد. تیم جنایی دریافت جسد زن سالخورده را خواهر زاده او پس از گذشت دو سال از اعلام مفقودی در محل زندگی اش پیدا کرده و به پلیس خبر داده است. پسر جوان گفت: خاله ام زن ثروتمندی بود و اموال زیادی داشت. چند سال قبل شوهرش فوت کرد و از آن زمان در این برج تنها زندگی می کرد. من و مادرم هرازگاهی از شهرستان به دیدنش می آمدیم و گاهی هم تلفنی حال او را می پرسیدیم تا ...
16 سالگی و شنیدن خبر شهادت همسرت حس غریبی دارد!
گفت وگوی جوان با همسر شهید خداداد شرفی از شهدای دفاع مقدس فاش نیوز - شهید خداداد شرفی سال 1344 در خانواده ای کشاورز و متدین در روستای دژکرد از توابع اقلید فارس به دنیا آمد. از کودکی خوش اخلاق بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج و سپس سپاه پاسداران در آمد. با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و با حضور در عملیات مختلف، نهایتاً بهمن 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. برای ...
می گفت دنبال بهشت خودمان می گردیم
لحظه شماری می کرد همان جا از او خواستم در اولین فرصت برایم از برادر شهیدش سعید شاهدی سهی روایت کند. حال و هوای او در حسینیه امام خمینی (ره) دیدنی بود، می گفت این دیدار شراب طهوری بود که نصیب مان شد و ما همچنان و ان شاء الله تا ابد سرمستیم از آن. شهید سعید شاهدی سهی سال 1347 در خانواده ای مذهبی و انقلابی متولد شد. جوان بسیجی که در فراق یاران شهیدش بود. سعید بعد از حضور مداوم در دفاع مقدس نتوانست جبهه ...
مدافع حرم بود و شهید امنیت شد
همسر و محمدصالح یوسفی فرزند شهید پرداختیم. همسر شهید گفت: آقا مجید سه بار به جبهه دفاع از حرم اعزام شدند. ما حدس می زدیم که شاید آنجا به شهادت برسند، اما هیچ وقت انتظار نداشتیم ایشان در کشور خودمان ایران و از سوی یک هموطن به شهادت برسند. همسر شهید چه زمانی همسفر زندگی یک شهید شدید؟ برادرم و آقا مجید با هم دوست بودند. به واسطه آشنایی آن ها و شناختی که خواهر شهید از من و ...
مردانه برای ارزش ها ایستادگی کرد و شهید شد
برادرش شد. برادرانه های نعمت الله کنعانی را از میان اشک ها و بغض هایش شنیدیم. او از مرد غیور خوزستانی روایت های زیادی داشت، از شجاعتش در میان معرکه، از بصیرتش در فرماندهی، از دلسوزی و مهری که به خانواده و اطرافیانش داشت و از شهادتش که در نهایت مظلومیت نصیبش شد. سرهنگ کنعانی رئیس اطلاعات کارون، بعد از مجاهدت های فراوان در تاریخ 28 آبان 1400 در حین انجام مأموریت به شهادت رسید. عشق او به مردان جبهه ...
سردار شهید مازندرانی که به بنی صدر گفت تکه تکه ات می کنم+تصاویر
تربیت کن و تو ای حامدم! بعد از مرگم همچون علی اکبر باش و راه مرا که همان راه خداست ادامه بده و از برادرانت خوب نگهداری کن. پدر و مادرم! مرا ببخشید چون قرآن و اسلام احتیاج به خون امثال من دارد، چاره ای جز این نبود. * اگر یک مو از سر امام کم شود، تکه تکه ات می کنیم خلیل کاظمی برادر شهید می گوید: یادم هست بنی صدر برای بازدید به نیروگاه شهید سلیمی نکا آمد، هنگام ورود ...
مهدی از کودکی در خط ولایت و رهبری بود + فیلم
فرهنگی ما درباره این شهید بزرگوار گفت: مهدی فرزند سوم من است. وی در زمان جنگ در سال 57 به دنیا آمد و از کودکی در خط ولایت و رهبری بود همچنین بسیار حزب اللهی بود. وی ادامه داد: پسر بزرگترم با دستکاری شناسنامه اش به جبهه رفته بود؛ اما او خیلی ناراحت می شد که نمی تواند به جبهه برود با توجه به اینکه او هم سن کمی داشت. مادر شهید مقدم درباره روحیات فرزند شهیدش تشریح کرد: مهدی ...