سایر منابع:
سایر خبرها
بلاتکلیفی رانندگان اسنپ و تاکسی که چندین ماه است اعتبار بنزین شان را نداده اند
امروزتون .فقط فکر کمسیون هستید وای برشما .انصاف و همدردی و وجدان کجارفته . برو بخواب در اتاق وزیر حق مارا بگیررررررررررر من فقط میتونم بگم که .. همه را بدبخت کرده خدا ..کنه کسی که.. آورد روکار ، مدیر محترم اسنپ اگه سهمیه بنزین رو نمیدن شما هم خیلی ناراحتی چرا کمیسون رو حذف نمیکنی یا کرایه هارو بالا نمی بری بنده راننده اسنپ هستم والان حدود 9 ماهه بما بنزین ...
آخرین پیامک شهید همدانی به همسرش
خوانده گذاشته. اصلا وقتی وارد اتاق شدم یک لحظه شک کردم که این همان اتاق حاج آقاست یا نه. لباس اضافه هایی که تو ساک گذاشته بودم را بیرون آورده بود. گفتم این لباس ها را لازم داری. چرا آوردی بیرون؟ گفت نه من زود برمی گردم. اصرار کردم گفت: لازم ندارم زود برمی گردم. دو تا انگشتر عقیق داشت آنها را هم از انگشتش درآورد و گذاشت داخل کشوی میز. موقع رفتن چندبار رفت داخل خانه و برگشت حیاط. پرسیدم چیزی ...
5 بار محکوم به اعدام شدم / گریه حاج قاسم سلیمانی بر مزاری که نام من را داشت!
دوباره زنگ زدند و گفتند سردار سلیمانی می خواهد با شما صحبت کند. گفتند آماده ای که دوباره با هم سر قبر آن شهید برویم؟ باز هم آمد. من آن زمان در شهریار بودم. ما سال 1384 به شهریار رفتیم. سردار سلیمانی بعد از سه بار آمدند به من گفت می شود به خانه شما بیاییم؟ رفتیم و پدر من خیلی مریض بود. چند سکته کرده بود. بار دوم که به خانه ما آمد به صورت سجده وار پای مادر ما را بوسید و احوالپرسی کرد. ...
روایت شیرین دانشجوی عراقی از فیزیک تا فسنجان!
را در رشته فیزیک هسته ای تحصیل کرده ام. فارس: پس چند سال بیشتر نیست که در ایران و همین طور در زنجان هستید؟ بله از سال 97 تاکنون در ایران هستم، نخستین سال حضورم در ایران در همدان بودم که برای یادگیری آموزش زبان فارسی در مرکز آموزش های بین المللی زبان فارسی دانشگاه ابوعلی سینای همدان بودم. دوره زبان فارسی را در همدان گذرانده ام، 7 ماه آموزش دیدم بعد قبولی از طرف ...
روایت شاهدان عینی از حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان|
راوی: زیبا گودرزی سال های گذشته در موکب پسردایی ام نزدیک مسجد فروزی به زائران حاج قاسم خدمت می کردم اما امسال با موکب دختران آفتاب از چند رور قبل به استقبال مراسم رفتم. من در آشپزخانه موکب، مشغول شدم و پسر 10ساله ام، امیرمهدی، هم با دوستانش در همان موکب پسر دایی ام مشغول خدمت بود. شب قبل از حادثه تا 12 شب در موکب بودم. به همین خاطر، روز بعد می خواستم کمی بیشتر در خانه استراحت کنم ...
ردپای یک قتل در پرونده سارقان مسلح
احتمال قتل به خاطر زورگیری و سرقت مطرح شد. در ادامه تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به بازبینی دوربین های مداربسته اطراف محل جنایت پرداختند. دوربین ها نشان می داد وی به عنوان مسافر سوار بر یک خودرو سمند با چهار سرنشین شده اما دقایقی بعد سرنشینان خودرو جسد وی را کنار بزرگراه انداخته و فرار کرده اند. با به دست آمدن شماره پلاک خودرو سمند مشخص شد خودرو چند روز قبل در اطراف تهران به سرقت رفته ...
خوشحالم که سارقم ، نه قاتل / گفتگو با سارقی که دستگیر شده اما می گوید شانس در خانه اش را زده است
...، با تهدید چاقو و اسلحه، اموالش را زورگیری می کردند. آنها پس از سرقت، دست و پای مالباخته ها را بسته و از ماشین به بیرون پرتاب می کردند. اقدامات اطلاعاتی برای شناسایی این باند ادامه داشت تا اینکه پنجشنبه گذشته، ماموران به یک خودروی پژو با پلاک مخدوش مشکوک شدند و راننده را که قصد فرار از دست پلیس را داشت دستگیر کردند. در بازرسی از خودروی مقدار زیاد کابل و سیم برق به همراه اسلحه و ...
بازپرس در یک قدمی زورگیران خشن
اعتراف کرد، اما گفت که از قتل مرد کامیوندار بی خبر است، چون چند روز قبل از قتل از سوی مأموران پلیس با خودروی سرقتی بازداشت شده است. منصور در زورگیری ها مرتکب قتل هم شده ای؟ نه، ما فقط راننده را می ترساندیم و او هم خودرویش را به ما می داد. درباره سرقت ها توضیح بده؟ معمولاً ما در تیم های چند نفره دست به سرقت می زدیم. مثلاً در یکی از سرقت ها من همراه یکی از اعضای باند ...
چگونه آدم بزرگی شدم
، نام مستعار شربت آلبالو را برایم انتخاب کرده بودند و به این اسم رمز، راجع به من حرف می زدند. البته من ذاتاً آدم فروتنی بودم و حالا هم که دارم خاطرات چند جمله ای را می نویسم،فقط به خاطر وقت کشی و کمک به بازار کتاب است! نویسنده: گیتی صفرزاده * برای سندیّت بخشیدن به خاطره ی مزبور، عکسی از دوران نوجوانی در محل پانسیون در حالی که به لیوان شربت آلبالو نگاه می کنم، داشتم که در دوران مبارزات گم کرده ام. روزنامه صبح ساحل ...
مداحی که با روضه خوانی از دست ساواک فرار کرد
امام رفتیم و از امام خواستیم که برای تقویت روحیه مردم سخنرانی کنند. امام هم در پاسخ گفت من حالم مساعد نیست و سخنرانی نمی کنم. بعد از صحبت امام آقای هاشمی به جبهه رفت و من هم به مشهد رفتم. ناگهان خبری دادند که امام دار فانی را وداع گفته است. با عجله به سمت تهران حرکت کردیم. قبل از اینکه به بیمارستان برسیم اعلام کردند که امام احیا شده است. بعد از چند روز خدمت امام رسیدیم و گفتم چه خوب شد شما آن روز سخنرانی را قبول نکردید اگر در سخنرانی اتفاقی برایتان می افتاد جلوه خوبی نداشت. امام در پاسخ گفت آقای خامنه ای شما این را می گویید من از سال 1342 احساس می کنم که دست غیبی این انقلاب را به جلو می برد. ...
از عشق که حرف می زنم، از چه حرف می زنم
...، ولی کاری زیر نظرشان انجام نداده ام و برای همین از این سه بزرگ دیگر یاد می کنم. گفتم خانم انصاری و خانم قزل ایاغ در ظاهر بیشتر از خانم میرهادی مراقب بچه هایشان بودند، ولی یادتان باشد، خانم میرهادی هم بی خیال شما نبودند، و می دانستند هر کس به این برکه آب زلال پرتاب شود، مصونیت دارد، چون فقط دو چشم و دو دست نیست که قرار است از بچه شورائیها مراقبت کند، چندین و چند چشم، مراقب من تازه وارد هستند. و ...
علت لاغری 40 کیلویی رابعه اسکویی افشا شد / هر روز جوان تر + عکس
خوشایندی بود. چون بعد از آن با استاد سمندریان آشنا شدم و دوره های بازیگری شان را گذراندم و بلافاصله در چند تئاتر کار کردم. با نزدیک به 3 دهه بازیگری، کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید؟ در کارنامه هنری ام کارهای بسیار خوب هست؛ در کنارش کارهای بد هم داشته ام. البته منظورم از کارهای بد، نقش های تکراری است که به ناچار و صرفا برای امرار معاش پذیرفتم. فارغ از این موضوع، همه کارهایم را ...
حکایت طلبه ای که مهمان امام هادی (علیه السلام) شد
به گزارش خبرگزاری حوزه ، سوم رجب سالروز شهادت پیشوای دهم شیعیان، امام علی النقی الهادی است که به این مناسبت به انتشار یکی از سخنرانی های استاد قرائتی پیرامون این امام همام خواهیم پرداخت: بسم الله الرحمن الرحیم الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی بحث راجع به امام هادی امام دهم است. من دیروز پرونده های بحث های تلویزیون را تو این، چهارده سال مطالعه کردم دیدم با کمال تأ ...
فرازی از وصیتنامه شهید عزیزالله امیریان
عزیز خبری نشد. گفتم؛ شاید در پایگاه مشغول کاری هستند. چون می دانستم بی خبر جایی نمی رود. رختخواب ها رو پهن کردم و خودم خوابم برده بود. نیمه شب بود که بیدار شدم و دیدم که باز هم عزیز سر جایش نیست . دیگر خیلی دیر کرده بود. دلم شور می زد رفتم تا دم در و به کوچه نگاهی انداختم. اما کسی نبود . من تا نیمه های شب در آن خانه بزرگ تنها بودم و این کار از عزیز بعید بود که مرا تنها بگذارد. خیلی می ...
در ایام سالگرد ارتحال، پسر از پدر می گوید / ناگفته هایی از زندگی آیت الله العظمی صافی(ره)
.... ایشان که برادرشان بودند، نسبت به فامیل های دور هم همین طوری بودند. همه اذعان به صله ی رحم ایشان دارند. گاهی اوقات فامیلی می گفت: من اصلاً مسائلی را فراموش کرده بودم. تلفن زنگ می زد. می گفتم: کیست؟ می گفتند: از منزل آقای صافی با شما کاردارند. می گفتم: آقا با من کاردارند! احوال من را می پرسیدند، می گفتند: بچه ها خوب هستند؟ کاری فرمایشی دارید که از دست من برمی آید، آماده هستم که برای شما انجام ...
اسرار قتل زن مستأجر در اعترافات مرد صاحبخانه
...> برگردیم به روز حادثه، آن روز چه اتفاقی افتاد؟ سه روز بعد از دعوای اول، دعوای دوم رخ داد و به جنایت ختم شد. آن روز باز بر سر مسائل قبلی دعوایمان شد. رفته بودم به آپارتمانش و می گفتم چرا با من لجبازی می کند؟ چرا فرهنگ آپارتمان نشینی را رعایت نمی کند؟ با هم درگیر شدیم و او فحاشی کرد. آنقدر عصبانی بودم که اصلا نفهمیدم چه شد گلدانی که روی میز بود را برداشتم و به سر و صورتش کوبیدم. شاید اگر خشمم ...
عدالت جنسیتی درک تفاوت های زن و مرد در محیط کار است
همیشه فکر می کردم باید میان ازدواج و کارم یکی از این ها را انتخاب کنم، اما یکی از دوستانم حرف خوبی به من زد و گفت از خدا بخواه همسر خوبی نصیبت کند تا بتوانی کارت را در این فضا ادامه دهی تا حدی که بالاخره دوست داری و برایت خیر است. پیدا کردن حد فعالیت خیلی سخت و بسیار مهم است. من واقعاً به دست خدا سپردم و بعد از ازدواج محدودیتی برایم ایجاد نشد. به هر حال یکسری کارهایم کمتر شد، اما محدود نشدم و توانستم به همان اندازه فعالیتم را ادامه دهم ...
فلک ناز؛ پیرزنی که بی بی مریم وار پای مردم یک روستا ایستاده است
خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری، نرجس السادات موسوی| وصفش را زیاد شنیده بودم. به گمانم یکی دو بار همین سال قبل اما مدام پشت گوش انداخته بودم و پی ماجرا را نگرفته بودم، یعنی راستش را بخواهی اینکه تا روستای فتح آباد بروم سخت بود. گفتم خب یکی است مثل بقیه، این همه پیرزن دور و اطرافم هست و خلاصه فراموشم شد. چند روز پیش که در مورد نزدیکی انتخابات بحث شد میان حرف ها باز هم اسمش را شنیدم. اسم فلک ناز ...
وقتی ساواک مترجم دن کیشوت را دعوت کرد
این شوخی ها با هم داشته باشیم. معطل نکنید آقا، شوخی نیست و جدی است. لطفاً راه بیفتید که زیاد وقت نداریم. من نگاهی به جهانگیر کردم و گفتم: رفیق، انگار من هم گیر افتادم. شما لطفاً ساعت هفت و نیم یا هشت شب که مغازه را تعطیل می کنید تلفنی به منزل ما بکنید اگر من به خانه برنگشته بودم بدانید که مرا برای خوردن آب خنک برده اند و به خانم من دلداری بدهید که زیاد ناراحت نباشد. سپس رو به سوی آقایان برگرداندم ...
روایت ایثاری که پایان ندارد/ خانه مادر دو شهید مبارکه ای که مدرسه شد
شان و جهت اجرای فرمان امام راحل راهی جبهه شدند. درباره ویژگی های اخلاقی آن دو بزرگوار پرسیدم حاج خانم با اشک هایی که بر گونه اش روان بود این چنین برایم گفت: همه فرزندانم خوب هستند اما گویا این دو با بقیه فرق می کردند، هرچه از خوبی شان بگویم کم گفته ام، از نظر اخلاقی بی نظیر بودند، همیشه همراه من و همسرم بودند و با احترام با ما رفتار می کردند چون وضع مالی خوبی نداشتیم آقا محمدعلی کارگر ...
پسر معتاد قربانی بدهی به موادفروش
...، متوجه شدم نفس نمی کشد. از اینکه ناخواسته قاتل شده بودم، ترسیدم و فرار کردم. روزنامه ایران ، با اعتراف متهم به جنایت، وی به دستور بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. در حال ارسال... یکی از فیلدها را پر نکرده اید یا چند نظر با سرعت ارسال کرده اید با تشکر، نظر شما پس از بررسی منتشر می شود لطفا قبل از ارسال نظر بعدی کمی صبر کنید ...
آقای نکونام از شما ناراحتم ولی دوستت دارم!
بودم و تیم ملی دعوت شدم و باز می گفتند فلان بازیکن باید برود و فلان بازیکن عملکردش اینطوری بوده. عملکردم در دو دربی آخر فصل گذشته که باختیم مورد انتقاد بود. دقیقا حالا باید بیشتر در مورد دو دربی آخر صحبت بکنیم. اگر شما آمار گذشته را در بیاورید بالاخره بهترین بازیکن از تیم برنده است ولی در بازی فینال بین همه بازیکنان دومین رتبه را داشتم حتی در دربی برگشت سال گذشته که گفتند پاس ندادی ...
بدهی 700 هزار میلیارد تومانی دولت به تامین اجتماعی
پرداخت بیمه؛ افرادی هستند که جزو حداقل بگیر ها هستند. موردی که آقای غلامی فرمودند ما بابت سطح معیشت کلیه بازنشستگان؛ میانگینی که بابت، چون این 11 و نیم میلیونی که گفتم؛ میانگین مستمری است که بابت بازنشستگان سال های آخر داشتیم. سؤال: خانم گلپور با همه این بحث هایی که شد، یک اختلاف نظر هایی وجود دارد، در همین چند ماه گذشته هم در بحث هایی که برنامه هفتم می شد در مجلس هم دیدیم این اتفاق ها وجود ...
این زورگیران همسرم را کشتند؛ روایت نازنین از شبی که ماه کامل شد
...> می پرسم مگر آن راننده ای که خودرویش سرقت شده بود اعلام سرقت نمی کرد؟ افسر می گوید؛ اینها فکر همه جوانب کار را کرده بودند. در دو ساعت اول بعد از سرقت خودرو این کار را می کردند چون می دانستند که مالباخته برای ثبت سرقت خودروی خود باید اول به کلانتری برود و مدارک ببرد و تا در سیستم ثبت شود چند ساعتی وقت می گیرد. آنها هم بعد سرقت هر ماشین یکی دو فقره زورگیری کرده و بعد ماشین را ...
اسطوره ای تکرار نشدنی به نام حاج قاسم...
فهمیدند چه شخصیتی را از دست دادند. ماهایی که این جا بودیم، شاید سی و خورده ای سال کنار حاج قاسم بودیم؛ ولی هیچ شناختی از ایشان نداشتیم. حاج قاسم هرچه که داشت از محبت به پدر و مادرش بود. من می دیدم که چگونه دست پدر و مادرش را می بوسید. چطور با پدرش صحبت می کرد. همۀ این ها از افتادگی حاج قاسم و از خلوص ایشان بود. حاج قاسم و رهبری بنده چند روز پیش به خدمت حضرت آقا رسیدم و در آن جلسه ...
روایت رابعه اسکویی از عکس جنجالی اش در فضای مجازی : 40 کیلو وزن کم کردم ! | شوآف ما بازیگرها را باور ...
می شود گفت نقش هایم به نوعی همه شبیه خودم بودند. سال 1379 وقتی که در مجموعه پلاک 14 به کارگردانی آقای مهران مدیری در نقش شبنم، ظاهر شدم خیلی سر زبان ها افتادم و تا سال ها بعد مردم من را به نام شبنم می شناختند. این مشهور شدن برایم خیلی جذاب و شیرین بود. قطعا محبوبیت. چون شهرت و معروف بودن یک روزی فراموش می شود، اما محبوبیت همیشه ماندگار است. خدا رحمت کند خانم نادره خیرآبادی را ...
راز سر به مهر
که با سوالش همه ی دنیا را بر سرم خراب کرد. _ لاستیک هایی که این جا گذاشته بودم کو ؟ با سوالش، بدنم داغ شد، گیج و منگ شدم . دیگرچیزی نمی فهمیدم . اصلا نمی خواستم به عاقبت کار فکر کنم . درست مثل زمانی که در افکارم نمی خواستم به دنیای بعد از مرگ و روز قیامت فکرکنم ، یک بی نهایت گنگ و مبهم و زجرآور . به یاد روزی افتادم که از قم برگشته بودیم و پدرم سوییچ ...
هرمیداس باوند؛ دیپلماتی عاشق ایران
ادامه مراسم دکتر کوروش زعیم، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران برای حاضران سخنرانی کرد و با ارائه تصویری از خانواده دکتر هرمیداس باوند، شناختی به لحاظ پیشینه او ارائه کردند. دکتر زعیم در بخشی از سخنانش عنوان کرد: من دکتر هرمیداس باوند را دست کم بیست و چند سال است که از نزدیک می شناسم و با ایشان همکاری کرده ام. درواقع همکاری نزدیک ما از سال 73 آغاز شد. در همه چیز با هم همگام و همراه و هم اندیشه بودیم و احترام بسیار زیادی بیش از آنچه که تصور می کنید برای ایشان قائل بوده و هستم. ...
اینجا کرمان است میعادگاه نجابت و شهادت
خانواده شان، در زمره شهدا و مجروحین نبودند. بی طاقت تر شده بودم. دلم آشوب بود. کاش یک امروز مجبور نبودم، مثل زنده ها زندگی کنم! در مسیر گلزار در راه برگشت به خانه، ناخواسته به راننده گفتم: آقا خواهش می کنم به سمت گلزار شهدا بروید! همان لحظه بغضم ترکید. راننده نگران پرسید: خدای نکرده از اعضای خانواده تان، کسی جزو شهدا یا مجروحین بودند؟ گفتم: نه، اما شما را بخدا فقط به آنجا بروید ...