5 بار محکوم به اعدام شدم / گریه حاج قاسم سلیمانی بر مزاری که نام من را ...
سایر منابع:
سایر خبرها
سناریوی هولناک برای قتل پدرخوانده
سرپدرم را بریدند و فیلم گرفتند. من با آنها درگیر شدم ولی آنها فرار کردند؛ منم ناچار جنازه پدرم را بردم خاک کردم. رامین ارتباطش با واقعیت قطع شده بود و قادر به بازجویی نبود. با انتقال به بهداری و تجویز چند داروی آرامبخش دوباره به اداره آگاهی منتقل شد. یک هفته بعد که رامین تا حدودی هوشیاری اش را به دست آورد، مورد بازجویی قرار گرفت. رامین در بازجویی ها گفت: زن پدرم جوان بود و موقعی که ...
این پسر برادر و پدرش را فجیع کشت ! / فرار از زندان برای رهایی از مجازات !
که دستگیر شدم در زندان گناباد بودم ولی بعد ازیک سال به زندان مشهد منتقل شدم و تا سال 97 در زندان مشهد بودم که دوباره به زندان تایباد رفتم چون به پرداخت دیه سنگین محکوم شده بودم. یعنی اولیای دم از خون خواهی گذشتند؟ بله! مادر بزرگم ودیگران رضایت دادند و حکم قصاص نفس لغو شد ولی به خاطر پرداخت دیه هنوز در زندان بودم. وقتی به گناباد منتقل شدم مرا به بند باز انتقال دادند. پس چرا ...
فوری / قاتل داریوش مهرجویی : پلیس گفت قتل را گردن بگیر ما کمکت می کنیم !
برای من یک قابلمه غذا به همراه سیب زمینی سرخ شده آورد. سر کار بودم و داشتم کارگری می کردم که من را گرفتند. قاضی: پس از جزئیات قتل چگونه اطلاع داشتی؟ متهم: ماموران پلیس به من یاد دادند. گفتند که قتل را گردن بگیر ما کمکت می کنیم. قاضی: دوربین ها تصویر تو را در روز قتل گرفته اند و لباس هایت که در فیلم تنت بوده نیز مشخص است. متهم: بله. من یک لباس سفید و مشکی با کلاه سفید و کفش ...
تجاوز به دختر بوکسور در مخروبه حاشیه شهر
حتی از معلمان مدرسه هم بیزار بودم ولی در این میان به ورزش علاقه مند شدم و فعالیت هایم را دررشته بوکس آغاز کردم. هر زمان که احساس تنهایی می کردم یا از مدرسه خسته می شدم به باشگاه می رفتم و به فعالیت های ورزشی می پرداختم چرا که از محیط های شلوغ و به ویژه محیط مدرسه گریزان بودم و می خواستم اوقاتم رادر تنهایی خودم سپری کنم. به ناچار مدتی بعد درس و مدرسه را رها کردم اما هیچ کس مرا راهنمایی ...
بین داماد و مادر زن چه می گذرد؟
جوان 38 ساله گفت: پدرم مردی نظامی بود و به همین خاطر هم با ابهت خاصی که داشت، خانه را به محیطی برای نظم و انضباط تبدیل کرده بود؛ ولی مادرم هیچ گاه زیر بار خواسته های پدرم نمی رفت و به این دلیل مدام بین آن ها جرو بحث و مشاجره های لفظی شکل می گرفت. من هم که اولین فرزند خانواده بودم، رفتارهای توام با تحکم پدرم را برای خودم الگو قرار دادم؛ با وجود این مادرم همواره ما را به رعایت احترام پدرم توصیه می ...
قاتل داریوش مهرجویی قتل را گردن نگرفت! | روایت تازه از شب قتل مهرجویی و همسرش | انکار جنایت توسط قاتل | ...
پیدا شده در خانه مهرجویی مطابقت بدهند. آن روز داود به من گفت عجب غلطی کردم این کار را کردم. به او گفتم تو آدم کشتی و من را به اینجا کشاندی؟ اسکندر هم گفت خوب شد من بعد از قتل لباس هایم را شستم. آنها مرتکب قتل شدند و پای من را وسط کشیدند. برادرم هم بی گناه است. او یک بار از خانه مهرجویی دزدی کرد. او یک دوربین سرقت کرد. مهرجویی این موضوع را به من گفت. من هم دوربین را از برادرم گرفتم و پس دادم. بعد از ...
امروز جنگ بر همه چیز مقدم است
رزمشان لباس ذلت و خواری بر تن شما بپوشانند (فبای الا ربکما تکذبان) آنهایی که نعمات خداوند را تکذیب می کنند. مگر نمی دانید بعد از مرگ پشیمانی سودی ندارد دیگر اینکه در اعزام به جبهه به ندای رهبر لبیک گوئید و عذرهای بی جا نیاورید و اسلام و امام بزرگوار از همه چیز عزیزتر و بهتر و والاترند و به امر امام اطاعت کردن زیباترین حرکت مطلوب اصلی ما را نشان می دهد. بار دیگر توصیه می کنم که بر جمع ...
حرفهای تند مهاجم پرسپولیس علیه درویش!
احترامی می کنند به سربازی برو. من به آنها اطلاع داده بودم که سربازی می روم. واقعا به من بی احترامی کرد جلوی پدرم. سر این موضوع خیلی ناراحت شدم. من درخواست کوچکی هم داشتم که کاملا قابل حل بود اما انتظار آن حرف ها را به هیچ وجه نداشتم. ایشان حتی درست حسابی با من حرف نزدند و بعد از گفتن آن جملات گفتند که باید نماز بخوانم و به جلسه دیگری بروم! الان تکلیف تو چه می شود؟گفتم که همه چیز فردا مشخص می ...
سرنخ تازه از سقوط مرگبار زن جوان؛ فرضیه خودکشی قوت گرفت
دفترچه یادداشت روزانه همسرش بود. زن جوان نوشته بود در مقابل شوهری ثروتمند حس حقارت به او دست داده است و می خواهد به زندگی اش پایان دهد. این زن حتی چندین بار هم همسرش را تهدید به خودکشی کرده بود اما این کار فقط برای این بود که علاقه همسرش را بیشتر کند. اما حسی که به او در برابر ثروت دست داده بود غلبه کرده و تصمیم گرفته به زندگی اش پایان دهد. آن طور که شوهر زن فوت شده می گفت بعد از پایان مراسم خاکسپاری ...
ژیلا صادقی: به خاطر پوشش و رفتار متفاوت ممنوع التصویر بودم
ژیلا صادقی مجری برنامه سلام صبح بخیر به پست اخیر چارسو فرهنگ درباره پوشش این مجری در تلویزیون واکنش نشان داد.
چشم و گوش خداوند
زمین نهادند، آقای خود امام رضا (ع) را دیدم که به طرف میت رفت و مردم را کنار زد تا خود را به جنازه رسانید، پس دست خود را به سینه او نهاد و فرمود: ای فلان بن فلان، بشارت باد تو را به بهشت! بعد از این ساعت، دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست . من گفتم: فدای تو شوم؛ آیا این میت را می شناسی و حال آنکه به خدا سوگند این سرزمین را تابه حال ندیده و نیامده بودید! . امام فرمود: ای موسی! آیا می ...
مورینیو نگذاشت یک بچه لوس بشوم!
که برای اولین بار به تمرینات تیم اصلی رفتم، شاید در شروع فصل 2017، قرار بود با ژوزه تمرین کنم و بیشتر اعضای تیم در فیفادی با تیم های ملیشان بودند. من در این جلسه کمی عصبی بودم و صدایم را بلند کردم. می دانستم که زیر نظر قرار دارم و حتی با سختگیری قضاوت می شوم. کار اشتباهی کردم. من با برخی از بازیکنان مسن تر – [مایکل] کریک و [اشلی] یانگ بحث کردم و گفتم وقتی شما همه تصمیم ها را می گیرید، جای ...
ماجرای مفقود الجسد شدن شهید حمید باکری
حاج احمد کاظمی هم از راه رسید. او با دیدن جنازه ی حمید، رفت بالای سر او و همین طور که دست روی صورت حمید می کشید، با او خوش و بش می کرد. نگاه کردم، دیدم از پایم خون می آید. بر اثر آن خمپاره که به ماشین خورده بود، من هم کمی زخمی شده بودم. نگاهم افتاد سمت حاج احمد که دیدم انگشت وسط دستش قطع شده و افتاده است. یک کاغذ پیدا کردیم و انگشت را گذاشتیم داخل کاغذ. نیروهای ...
چرا کربلای 5 ، عملیاتی متفاوت و خاص بود؟
باز کردند و گفتند یک نفر با شما کار دارد.از پی. ام. پی بیرون آمدم، دیدم حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع)، با یکی از مسئولین محورشان آقای اسحاقی و دو نفر بی سیم چی و راوی شان بودند. بعد از سلام و احوال پرسی، پرسیدم اینجا چکار می کنید؟ حاج حسین خرازی گفت: برادر نبی، امشب می خواهم تو را جلو ببرم. گفتم ما 200 متری خط هستیم. بگذار خط را بشکنند، بعد طبق معمول فرمانده لشکرها جلو می رویم ...
اسلحه ام را بردارید و راهم را ادامه دهید
و با حفظ حجاب در سنگر با آمریکا مبارزه کنند و من مطمئن هستم که حجاب تو ای خواهر کوبنده تر از خون من است. اما شما پدر و مادرم؛ خیلی آزارتان دادم، مخصوصاً شما مادرم، از تو می خواهم برایم طلب آمورزش بنمایی، شما بدانید که من مال خدا بودم، امانت خدا بودم در دست شما و خداوند امانتش را پس گرفت و شما خوشحال باشید که امانت را درست به صاحبش سپردید. در خانه را چراغانی کنید و پرچم اسلام ...
اقدام شیطانی کارگردان هوسران برای هنرجویان دختر / با نقشه ای ماهرانه آنها را به تله می انداخت + جزییات
روحیم به هم ریخته بود ماجرا را به چند نفر از دوستانم گفتم و آنجا بود که متوجه شدم او چند دختر دیگر را نیز به همین طریق به تله انداخته و آزار داده است .اما آنها از ترس خانواده شان سکوت کرده اند. اما من وقتی ماجرا را به مادرم گفتم پیشنهاد داد تا از کارگردان جوان شکایت کنیم. به دنبال اظهارات دختر جوان کارگردان تئاتر ردیابی و بازداشت شد اما جرمش را گردن نگرفت . در نخستین جلسه تحقیق که در ...
حمل TNT به اصفهان
را بکنم؛ چون شیوۀ ارسال بارنامه ها را چک کرده بودیم و می دانستیم چطور است. بالأخره مجبورم شدم خودم آستین بالا بزنم و محموله را بردارم و ببرم. ریسک بزرگی بود، ولی به خاطر مسائل انقلاب، آدم همه جوره پای کار می رفت. با منطقۀ اصفهان کاملاً آشنایی داشتم و از این طرف هم با بچه های خودمان قرار گذاشتم. منتهی چون تهرانی غلیظ صحبت می کردم، آنها نمی دانستند که اصفهانی هستم و اصفهان را ...
مداحی که با روضه خوانی از دست ساواک فرار کرد
درمان هم کمک حالشان بودیم. تمام این فعالیت ها را به صورت یک تیم انجام می دادیم که حاج ماشاالله عابدی هم در این گروه حضور داشت. قبل از آن و در سال 54 هم اولین بار با آقا [رهبر معظم انقلاب اسلامی] آشنا شدم. در آن زمان مراسم دهه محرم در نمایشگاه سعدی واقع در خیابان ری برگزار می شد. در آن مراسم آقا منبر انقلابی می رفت و بعد از آقا هم مرحوم شاه حسین روضه خوانی می کرد. من هم با توجه علاقه مندی ...
وصیت شهید اربابی برای نحوه اعلام شهادتش
. همینجوری اتفاقی سعید پیدا شد و پلاک هم داشت و شناسایی شد. مدتی طول کشید تا پیکرش پیدا شد، به خدا می گفتم بدنش را به تو سپردم خودت او را به ما برگردان. چند وقت بعدش سعید پیدا شد. صورتش را اصلا نشان من ندادند، ولی بدنش قدرت خدا با لباس رزمش بود و با همان دفنش کردند. زن عمویش مادر امیر اربابی خواب دیده بود که صورتش برق می زند. از سعید پرسیده بود شهادت ترسناک بود؟ گفته بود نمی دانم من از سر شهید شدم. ...
عملیات با اطلاعات اسرائیل و آمریکا لو رفته بود و بر سر رزمندگان آتش می ریختند /سه شب زندگی غواصان بدون ...
مجله چاپ شده بود، آن را به من داد من هم آن مجله را به در خانه او بردم و به همسرش دادم و گفتم آقای جام بزرگی زنده است بعد از آن چند بار برای خانواده اش نامه نوشت و سال 1369 ما در مرز خسروی به استقبال او رفتیم و او را از نیروهای بعثی تحویل گرفتیم. 219215 منبع: khabaronline-1861239 ...
سوپرایز رهبر معظم انقلاب در عروسی حمید و فائزه + عکس های جذاب را ببینید
شروع کنیم تا درگیر تجملات و اسراف نشویم. البته اینطور نبود که ظاهر و آراستگی ام برایم اهمیت نداشته باشد. با لباس هایی که داشتم ویا از افراد درجه یک زندگی ام امانت می گرفتم همیشه ظاهری مرتب و آراسته داشتم. مخالف مهریه سنگین بودم خانواده ام اصلا با 14سکه موافق نبودند و می گفتند حداقل مهریه ات 59 سکه به نیت ابجد نام امام زمان باشد.اما خودم دوست داشتم مهریه ام جوری باشد که حضرت آقا ...
اکبری دیزگاه: می نویسم برای نوشتن نه برای دیده شدن
متوجه شدم کمی بیشتر از قبل متوجه می شوم پس شروع کردم به خواندن جریانات سیاسی. آرام و آرام متوجه شدم زبان فارسی من علیرغم لهجه زبانی که اکنون نیز دارم، تقویت شده و می توانم با زبان فارسی با دوستانم گفتگو کنم. این مقدمه ای شد برای من، برای نوشتنم. مجله ای زدیم به اسم محک، که بعد سه شماره به دلیل اختلاف با مدیر مدرسه چاپ نشد. برای اولین بار سال 84 در کلاس داستان آقای احمد شاکری شرکت کردم. ...
آخرین پیامک شهید همدانی به همسرش
خوانده گذاشته. اصلا وقتی وارد اتاق شدم یک لحظه شک کردم که این همان اتاق حاج آقاست یا نه. لباس اضافه هایی که تو ساک گذاشته بودم را بیرون آورده بود. گفتم این لباس ها را لازم داری. چرا آوردی بیرون؟ گفت نه من زود برمی گردم. اصرار کردم گفت: لازم ندارم زود برمی گردم. دو تا انگشتر عقیق داشت آنها را هم از انگشتش درآورد و گذاشت داخل کشوی میز. موقع رفتن چندبار رفت داخل خانه و برگشت حیاط. پرسیدم چیزی ...
شهدا نزد خدای خود روزی می خورند
لباس فرم سپاه کفن کرده و به خاک بسپارید و بر روی سنگ قبرم آرم سپاه را حک کنید و حتماً سنگ قبرم را بسیار ساده بسازید و از تجملات بپرهیزید که ضعفا را خوش آید. مادر عزیزم! حلالم کن، صبر کن تا مهدی )عج (بیاید. خواهرم! صبر کن تا مهدی (عج) بیاید. من خیلی طالب شهادت بودم ولی این را اظهار نمی کردم زیرا شما ناراحت می شدید. مرا ببخشید، که آن طور که شما خواستید به شما سرنزده (و نتوانستم) پیش شما باشم. در ضمن تمام کتابهایم را تقدیم جبهه کنید. به امید زیارت کربلا والسلام علیکم و رحمت ا... و برکاته محسن آقارضی ...
گردان جعفر طیار چگونه خط دشمن را در کربلای 4 شکست؟
غواصی را بیاور در کارون کار کن. گفتم این طوری، اتفاقی نمی افتد. ایشان چیزی نگفت. رفت و بعد به علی آقا گفت مطهری را بفرستید جایی که دلش آن جاست. یعنی پیش غواص ها. به این ترتیب، من هم به سد گتوند پیش بچه های غواص رفتم. آن جا حاج محسن جام بزرگ که معاون گردان بود، بچه ها را آموزش می داد. ایشان جزو اولین نفراتی بود که از طرف تیپ انصار آموزش های غواصی را دیده بود. او را کنار کشیدم و گفتم حاج محسن حواست ...
علت لاغری 40 کیلویی رابعه اسکویی افشا شد / هر روز جوان تر + عکس
. پس برویم سراغ ورودتان به عرصه هنر. مثل بسیاری از بازیگران، به خاطر علاقه دوره کودکی وارد این حرفه شدید؟ نه. اصلا از بچگی دوست نداشتم بازیگر شوم. خیلی اتفاقی وارد این حرفه شدم. چرا؟ کمی بیشتر توضیح می دهید؟ حدود 30 سال پیش به خاطر فوت مادرم دچار افسردگی شده بودم و به پیشنهاد دوستان در دوره های آموزش گریم شرکت کردم. کلاس کناری گریم، آموزش و تمرین بازیگری ...
راز 21 در زندگی سیدعلی چه بود؟
نمی آیی؟ گفت مدتی به خودم استراحت می دهم و دوباره به جبهه می آیم. برای شهید لباس سفید بپوشید حدود سه سال در جبهه بودم. در عملیات کربلای یک، چهار، پنج، نصر چهار، کربلای 10، والفجر 10 حضور داشتم. پنجم فروردین سال 1365 بعد از شهادت برادرم محمود نیکدوز به جبهه رفتم. برادرم 22 بهمن سال 1364 در عملیات والفجر 10 به شهادت رسید. وقتی که محمود شهید شد، علی با لباس سفید از جبهه آمد. مادرش ...
این بازیگر رابرت دنیرو را از مراسم عروسی اش بیرون کرد
ترک می کند، هرچند این بار حقیقت را نمی گفت. لارنس می گوید در سال 2019 روز عروسی وحشتناکی داشته: بسیار پراضطراب بود. به من خوش نمی گذشت. فقط فکر می کردم: آیا به او خوش می گذرد؟ هیچ وقت یادم نمی رود – وحشت کرده بودم از اینکه مهمان ها سردشان باشد. همه دوستانم می گفتند: هیچ کس سردش نیست، همه خوبند. مادرم می گفت: آن بیرون آدم یخ می زند، مادربزرگت داشت می مرد. حتی ضیافت شام پیش از ...