سایر منابع:
سایر خبرها
خواهر بابک زنجانی: وای، به مامان و بابا چی بگیم؟
روزنامه قانون نوشت: بعضی ها می گویند بابک در زندان از امکانات خاص برخوردار است، در حالی که این طور نیست دوستان و آشنایان به محض اینکه ما را می دیدند خطر را گوشزد می کردند به برادرم می گفتیم: حواست به اوضاع کارهایت هست؟ نمی دانستیم مشغول دور زدن تحریم هاست برادرم گفته بود چند روزی نمی تواند خانه بیاید و مادرم غش کرده بود سه ماه بعد از بازداشت توانستیم بابک ...
نوبهار زنجانی از روز دستگیری برادرش می گوید
به خانه رساندم. اورژانس مقابل درب خانه بود. برادرم تماس گرفته و به مادرم گفته بود چند روزی نمی تواند خانه بیاید و مادرم غش کرده بود. به راننده برادرم زنگ زدم و ایشان هم تایید کرد که چندین ساعت همانجا که بابک را پیاده کرده، ایستاده ولی هنوز نیامده است. از دو ساعت بعد سایت ها قیامت کردند که میلیاردر نفتی بازداشت شد. ملاقات با زنجانی در زندان پس از مدت ها که فکر می کنم حدود سه ...
ماجرای ازدواج و تعیین مهریه الناز حبیبی چه بود؟ + تصاویر
می کنند. با این حال به شدت کارهایم را دنبال می کنند و موقع پخش سریال هایم هر روز 20 نفری جمع می شوند منزل یکی از اقوام؛ یک روز خانه عمه ام، یک روز خانه دخترعمه ام، روز دیگر خانه خواهرم و... جالب اینکه زمان پخش سریال وقتی از چیزی خوش شان بیاد فورا به من زنگ می زنند که مثلا اینجا چقدر بامزه بودی الناز یا این قسمت خیلی باحال است. معمولا از طرف خانواده ام در مورد کارهایم مورد انتقاد خاصی ...
به دنبال گمشده ای بعد از 38سال
سرپرست ما بچه ها شود. خانم لیلا تبراز گفت: پدرم سر کار بود واطلاعی از این ماجرا نداشت مادرم مرا شیر می دهد و به دختر عمویم می دهد. عمو و دختر عمویم ما سه خواهر را سوار ماشین می کنند. اول من را که مریض بودم دختر عمویم به بیمارستان می برد وآنجا با نام جعلی بستری می کند بعد چند خیابان جلوتر خواهر یک ونیم ساله ام را پیاده می کنند خواهر 5 ساله ام تمام این اتفاقها را به چشم دیده و نمی دانم چه ...
دفاع منصوب احمدی نژاد از روش زنجانی
وزارت نفت بدهکار است و سیستم قضائی بعد از چندین ماه کش وقوس قضائی برای او حکم اعدام صادر کرده است. اگرچه هنوز از بازگرداندن پول کشور به بیت المال خبری نیست. خواهر زنجانی: برادرم تحریم ها را دور زد بابک زنجانی که به میلیاردر نفتی شهره بود و در این مدت بهترین دفاع را در حمله دید و ضمن معرفی خود به عنوان قهرمان زمان تحریم ها، اتهاماتی را متوجه برخی مقامات دولت یازدهم کرد. ظاهرا ...
تهمت های رکیک
حدود یک ماه قبل برای خواهرم خواستگار آمد. خاله ام امیر را معرفی کرده بود. پدرم و برادرم تحقیقات کاملی در مورد این پسر انجام دادند. نتیجه پرس و جوهای آنها با توجه به شناختی که خاله ام داشت و همچنین گفته های همسایه ها و همکاران امیر خوب بود. خانواده ام موافقت خود را با این ازدواج اعلام کردند. اما شوهرم کاسه داغ تر از آش شده بود. دغدغه داشت و می گفت تحقیق درست و حسابی در مورد ...
از آفتابی شدن دوباره احمدی نژاد تا ناگفته های خواهر بابک زنجانی
درمان آن هم نخواهد بود و کسی که درمان نشود، اوضاعش بدتر و شدیدتر خواهد شد. ** دوران جوانی جان کری+ عکس ** ناگفته های خواهر بابک زنجانی؛ بابک فرزند صالح پدر و مادرم بود/ زنجانی مهره کلیدی در دور زدن تحریم ها نوبهار زنجانی، یکی از خواهران بابک زنجانی به تشریح روند بازداشت برادرش تا صدور حکم پرونده پرداخت. ** ملک سلمان "دکتر" می شود دانشگاه قاهره روز دوشنبه به شاه سعودی دکترای افتخاری تقدیم می کند. ** اعتراف 4 دزد حرفه ای بچه سال در قائمشهر +عکس دزدان حرفه ای که با تبهکاری هایشان در قائمشهر تحت تعقیب بودند به دام افتادند. ...
بخشش پسر به شرط نرفتن به دیدار مادر
مادرم و ساسان دعوایی اتفاق افتاده است. ساسان سر حاضر نشدن غذا داشت مادرم را دعوا می کرد. من به هواخواهی مادرم با ساسان دعوا کردم. وقتی مشاجره ما بالا گرفت برای دعوا کردن به کوچه رفتیم. من قبل از ترک خانه به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم و زیر پیراهنم پنهان کردم. وقتی وارد کوچه شدیم دعوا کردیم. برادرم من را هل داد که روی زمین افتادم و دستم شکست. عصبانی شدم و چاقو کشیدم و ضربه ای به او زدم که کشته شد. متهم در آخرین دفاع از خودش گفت من با مدیر همان کارگاه تماس گرفته ام و قرار شده است بعد از آزادی دوباره مشغول کار شوم. هیئت قضایی بعد از ختم جلسه رسیدگی، وارد شور شدند. ...
تنفس یک شهر با انتظاری مادرانه/شهدای گمنامی که جای خالی فرزند را برای مادرشهید پر کردند
آوردند اما پیکر مطهرش برنگشت و بعد از گذشت یک ماه از شهادتش ، درد بی تابی مادر را با تشییع روح شهید مرهم می گذارند. در مراسم تجلیل از اسوه های صبر و مقاومت که روز 19 فروردین ماه در سالن اجلاس دانشگاه پیام نور بیرجند برگزار شد قرار بود از مادر شهید خندان به پاس سالها انتظار مادرانه اش تجلیل شود. قبل از شروع مراسم، درگفتگویی با خانم اسدزاده متوجه حضور مادر شهیدی می شوم که با حرف ...
اگر نیت خالص باشد شهادت نزدیک تر ازجبهه ها به استقبال می آید
خرمشهر و آبادان رفته بود. ربابه در تظاهرات ها همیشه حضور داشت و در حمل اسلحه ها از پادگان نیز حضور فعالی داشت. خواهرم در پشت جبهه هم فعال بود و به بانوانی که برای تهیه آذوقه برای رزمندگان جمع شده بودند، کمک می کرد و بسیار مسئولیت پذیر بود. پدر و مادرم نگرانش بودند و می گفتند: تو دختر هستی و بگذار این کارها را آقایان انجام دهند. اما ربابه قاطعانه می گفت: باید هر کاری ازدستمان بر می آید ...
شهادت امیر برای دشمنانش گران تمام شد
آسمان به زمین آمدند و امیر را بردند. همین را برای مادرم تعریف کرده بود. روز بعد که آمدند و ابتدا گفتند امیر مجروح شده، مادرم فهمیده بود او به شهادت رسیده است. هرچند مادر است و از فقدان امیر ابراز ناراحتی می کند، اما توانست خودش را حفظ کند و در غم فراق فرزندش صبر می کند. شهادت امیر روی خیلی ها اثر مثبت داشت. از خانواده گرفته تا بچه محل ها و دوستانش که خیلی از این موضوع تأثیر گرفتند. از جمع برادران ...
بیوگرافی مریم خدارحمی + تصاویر خدارحمی
: مادرم رفته بود خانه خواهرم در اصفهان. در این میان حال مادرم به صورت اورژانسی بد شده بود و از بیمارستان با من تماس گرفتند ولی من به خاطر حرفه خاصم بازیگری نتوانستم تا 3 روز به اصفهان بروم، سختی زیادی کشیدم تمام سکانس ها را با بغض بازی کردم و تنها کاری که کردم از خدا خواستم مادرم را برایم نگه دارد. بعد از 3 روز که به من اجازه دادند بروم زمانی که پیش مادرم حاضر شدم با خبر شدم او در آستانه سکته مغزی ...
مرثیه سرایی خواهر برای برادر
قاضی دادگاه همیشه به اطرافیان او می گفته است که: چقدر بابک عصبی است. نوبهار دلیل عصبانیت های بابک را نفهمیدن حرف هایش توسط شاکیان اعلام می کند و از جانب او نقل قول می کند که : حرفایم را نمی فهمند و نمی دانم چگونه توضیح دهم. من از شرق می گویم اینها از غرب متوجه می شوند. نوبهار همان کسی است که گفته می شود بابک برای ثبت بسیاری از شرکت هایش از نام او بهره برده و در چند جای پرونده ی بابک هم رد پایی ...
قتل همسر برادر به خاطر یک پراید
. چند بار با خانه تماس گرفتم اما هر دفعه پسرم گوشی را برمی داشت و فقط گریه می کرد درحالی که به شدت نگران شده بودم، موضوع را به یکی از همکارانم اطلاع دادم و همراه او به خانه آمدیم اما هرچه در زدیم، کسی جواب نداد به همین دلیل در را شکستیم و وقتی وارد منزل شدیم جسد نادره را دیدیم که غرق در خون بود. بعد از آن بلافاصله با خواهرزنم تماس گرفتم و سپس پلیس را باخبر کردم .مأموران در گام بعدی سراغ پسر ...
رمان کودکانه ای از فریبا کلهر به چاپ سوم رسید
آثار به چشم می خورد. کلهر همچنین توانسته جایزه کتاب سال را برای سوت فرمانروا و کتاب سال مجله سلام بچه ها را در بخش داستان کودک برای آقای هندوانه به دست آورد. رمان من و درخت پنیر این گونه آغاز می شود: یکی بود یکی نبود. اونی که بود من بودم. پتوی کوچک و دوست داشتنیی ام را توی کوله پشتی ام گذاشته بودم و می خواستم راه بیفتم تا بهشت را پیدا کنم؛ و اونی که نبود، مادرم بود که همه می گفتند مدتی ...
از رابطه های امروز تا ویرانه های فردا
ازدواج کرد بعد از آن دیر به دیر به سراغمان می آمد. اما برادر دیگرم تنها همدمم بود، از من چهار سال بزرگ تر بود به خاطر تأمین مخارج دیپلم را گرفت و دیگر ادامه تحصیل نداد، با این که مادرم همیشه دوست داشت ما تحصیل کنیم و با این که، برادرم در رشته طراحی فوق العاده و حتی رتبه اول را در شهرمان به دست آورده بود، درس را رها کرد، همیشه دوست داشت پولدار باشیم و وضع مالی مان عالی باشد و هیچ دغدغه ...
برخاسته از جزیره
از دست داد. هرچند او و خانواده اش تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی قرار گرفتند اما محمد تصمیم گرفت بیشتر از گذشته تلاش کند تا مادر، خواهر و برادرهایش جای خالی پدر را احساس نکنند. محمد ادامه می دهد: دعای خیر پدر و مادرم پشت سرم است که توانستم شرمنده اعضای خانواده ام نشوم و خداوند کمک کرد که توانستم خواهر بزرگم را در 16سالگی عروس کنم. سال 88 نیز یک خواهر و یک برادرم را روانه خانه بخت کردم. به کمک ...
سخنگوی دستگاه قضا: حکم اعدام زنجانی مصلحت اندیشی نیست
سه متهم ابلاغ شده است. اژه ای افزود: سپس این پرونده به دیوان عالی کشور برای رأی نهایی ارسال می شود. وی ادامه داد: در بعضی از رسانه ها و سایت ها گفته شده است این متهم را محکوم به اعدام کرده اند تا گرو کشی شود و پول را بدهد ولی اینطور نیست چرا که قوه قضائیه بر اساس تحقیقات قانونی پس از دو سال اقدام به صدور حکم کرده است و من بعد نیز تلاش می کند که آن طلبی را که شرکت نفت داشته است را وصول ...
درخواست عجیب زن برای ازدواج با مرد اعدامی
کرد و پس از بازسازی صحنه قتل روانه زندان شد. در جلسه رسیدگی به پرونده، مادر مقتول که خواهر متهم نیز هست، از قصاص برادرش گذشت و رضایت داد اما پدر مقتول، خواسته خود را قصاص متهم عنوان کرد و مدعی شد حاضر است سهم همسرش را به خاطر رضایتی که داده، پرداخت کند. در ادامه جلسه، متهم در جایگاه قرار گرفت و در تشریح حادثه گفت: محمد، یک جفت کتانی برادرم را برداشته بود و چند روزی بر سر همین ...
پوران فرخ زاد از خاندان عصیان گرش گفت (1)
انگیز بود. یکی آقای ظلی بود که هر دو آوازه خوان بودند. یکی قهرمان کشتی بود به اسم مهدی زاده. این ها همه برای زمان خیلی دوری است. شما حتما نمی دانید. ولی این ها در سر من مانده. آدم وقتی در یک واقعه ای است، آن را درست نمی فهمد. بعدها وقتی به آن فکر می کند، در ذهنش به صورت یک سناریو در می آید. بعد از این خانه، به خانه تازه سازی رفتیم که پدرم در انتهای همین کوچه که اسمش به نام سازنده آن، خادم ...
گفت وگو با کارگری که از پول میلیاردی گذشت
اتوبوسرانی و همچنین اطراف میدان آزادی نصب کردم. در این مدت نیز چند نفری با من تماس گرفتند اما مشخصاتی که می گفتند با کیف گمشده مطابقت نداشت. سرانجام بعد از گذشت یک ماه از طریق بیمه نامه ماشین شماره تماس صاحب کیف را پیدا کردم. با او تماس گرفتم و با او در میدان آزادی قرار گذاشتم. با توجه به عکسی که در کیف بود او را براحتی پیدا کردم و کیف را تحویلش دادم. از خوشحالی مرا در آغوش کشید. می گفت یک ماه ...
تاریکی سپیده
اردشیر که ضربه قفل فرمان را زده بود، 22 سال حبس و برای کامران که ضربه کشنده را زده بود، 17 سال حبس و قصاص صادر شد. من هم به 22 سال حبس محکوم شدم. بعد از این اتفاق، خانواده بهرام را دیده ای ؟! فقط پدر و برادرش را دو سال بعد در دادگاه کیفری دیدم. پدرشوهرم را آقاجون صدا می کردم. در دادگاه حرف هایم درباره زندگی مان و پشیمانیم از این اتفاق باعث گریه آقاجون و برادرشوهرم شد. من ...
نامه ای که امام خمینی از تبعید برای فرزندش نوشت
دخترها می دادم از وجه خمین و تتمه را از سهم سادات بدهید. شهریۀ مادر را بدهید. احمد را راضی نگه دارید، شهریه اش را بدهید. به من در تهران گفتند، اگر خانواده را بخواهید می فرستیم، لکن صلاح نیست. اینجا به ایشان بد خواهد گذشت، من هم از ناراحتی ایشان ناراحت خواهم شد. لباس لازم نیست بفرستید، مگر عبا. در خاتمه سلامت همه را طالب هستم. به همۀ دوستان و اصحاب سلام می رسانم و از همه امید عفو ...
حکم بابک زنجانی گروکشی برای بازگرداندن اموال نیست/121 نفر در پرونده حمله به سفارت عربستان متهم ...
فساد فوتبال او در پاسخ به سوال خبرنگار دیگری درباره پرونده فساد در فوتبال گفت: در یک مورد پرونده به قوه قضاییه آمده است که منجر به بازداشت برخی افراد شد و پرونده ای در این خصوص تشکیل شد. توضیح درباره مبادله چند زندانی محسنی اژه ای درباره مبادله سیامک نمازی و پدرش با شیخ زاده گفت: تا به حال به طور رسمی چیزی به قوه قضاییه ابلاغ نشده است اما من نیز به صورت پراکنده این ...
دعا برای زندگی طولانی در کنار 208 مرده
زندگی برای هیچ کس مقدور نخواهد بود. رضا از روزی که برای کار وارد بهشت زهرا شد این گونه گفت: سال 1370 پس از ازدواج وارد مجموعه سازمان بهشت زهرا شدم و در واحد گل مشغول بودم. چند سال بعد وقتی دخترم به دنیا آمد احساس کردم در زندگی نیاز به ترمز دارم. با خود می گفتم در زندگی اشتباهاتی مرتکب شده ام و باید در مسیر زندگی در دست اندازهایی قرار گیرم تا دوباره متولد شوم. موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و ...
بهرامی رئیس دیوان عدالت شد/مولاوردی رسماً به دادگاه احضار شد/اعطای 51 هزار فقره مرخصی/زنجانی لیست اموالی ...
پرونده نفتی مصلحت اندیشی باشد و بعداً حکم اصلاح شود صحیح نیست. جذب و بکارگیری 1088 قاضی جدید در سال 94/ کشف 124 تن مواد مخدر حجت الاسلام محسنی اژه ای اظهار داشت: در سال 94 ما از لحاظ بودجه در مضیقه بودیم؛ البته دستگاه های دیگر نیز همین وضعیت را نیز داشتند و شنیدیم که مقداری که تخصیص داده شده بود و می گفتند چک صادر شده است پرداخت نشد و اعلام شد که در فروردین 95 این مبلغ را می ...
اژه ای: حکم بازداشت برای 10 نفر از محکومان پرونده ارزی صادر شد
تخلفی انجام دهند و سوءاستفاده کنند دوباره آنها را بازداشت کنند. حکم اعدام زنجانی مصلحت اندیشی نیست/ گروکشی نکردیم حجت الاسلام غلامحسین محسنی اژه ای اظهار داشت: این پرونده از قبل از سال 94 با هزاران صفحه بازجویی آغاز شد و شاهد بودیم که 26 جلسه دادگاه را متهمین پرونده به خود اختصاص دادند. وی ادامه داد: نهایتا در دادگاه بدوی برای سه نفر از متهمان حکم مفسد فی الارض صادر ...
ماجرای فرار از آذربایجان برای حضور در جبهه های ایران
در گفت وگوی تفصیلی با اسکندر حسین اف مطرح شد؛ اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او می گوید: مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک ماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم. به گزارش گروه [...] در گفت وگوی تفصیلی با اسکندر حسین اف مطرح شد؛ اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون کشور آذربایجان است. او می گوید: مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک ماه بدون حقوق در یک روستای مرزی کار کردم تا فقط بتوانم مرز را شناسایی کنم. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اسکندر حسین اف از جمله انقلابیون آذربایجان است که دلی مالامال از عشق خمینی دارد. او برای ما از علاقه شدیدش برای شرکت در جبهه های دفاع مقدس و تلاش هایی که برای فرار از کشور آذربایجان و شرکت در این جنگ داشته گفت. مصاحبه ما با اسکندر حسین اف شنیدنی های زیادی از تاثیرات انقلاب اسلامی بر مردم آذربایجان دارد. دین به انتهای خود رسیده بود من اسکندر حسین اف از جمهوری آذربایجان هستم. تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را در آذربایجان گذراندم و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمدم. در ایام پیروزی انقلاب ایران کلاس سوم راهنمایی بودم. ما در شهر جلیل آباد زندگی می کردیم که نزدیک مرزهای ایران است. قبل از انقلاب دین در آذربایجان به انتهای خود رسیده بود. مثلاً شهر ما حدود 130 هزار نفر جمعیت دارد. من از کودکی فقط روخوانی قرآن یاد گرفته بودم. به خاطر همین در شهر من را با تعجب با انگشت به همدیگر نشان می دادند، انگار یک مرجع تقلید دیده اند! یا مثلاً پدرم یک روز در ماه رمضان افطاری می داد و مقید بود که فقط روزه داران در آن شرکت کنند. از جمعیت 130 هزار نفری فقط 30 -40 نفر روزه گرفته بودند که در افطاری شرکت کنند، همه آنها هم پیرزن و پیرمرد بودند. چون من قرآن خوان بودم، همیشه پیش پیرمردها بودم! یادم هست که هر پیرمردی که از دنیا می رفت، بقیه می گفتند یک دین دار دیگر هم رفت و کم کم کل دینداری از بین می رود. بعضی های دیگر هم بودند که می گفتند دین دوباره احیا خواهد شد، دینداری به مو می رسد ولی پاره نمی شود. فقط در ده روز محرم مسلمان می شدند در مدارس و رسانه ها مدام مباحث ضددین مطرح می شد. مارکسیسم و لنینیسم تدریس می شد. تنها چیزی که دین را تا آن زمان نگه داشته بود ده روز اول محرم بود. در این ده روز مردم دوباره مسلمان می شدند. دزد دزدی نمی کرد، مشروب خوار مشروب نمی خورد. ولی دهه عاشورا که تمام می شد دوباره همه کارها شروع می شد. از بس کاریکاتور از آخوندها دیده بودیم، تا اسم آخوند می آمد، یک آدم زشت وحشتناک در ذهنمان می آمد. آخوند را کسی می دانستیم که در قبرستان می نشیند و قرآن می خواند و از مرم پول می گیرد. خلاصه هیچ چیز مثبتی از دین و دینداری و آخوندجماعت در ذهن مردم وجود نداشت. در ابتدا کمونیست ها با انقلاب مخالفت نمی کردند اوایل انقلاب کمونیست ها دشمنی با انقلاب نشان نمی دادند. چون انقلاب از یک طرف ضدغربی بود و از طرف دیگر آنها امید داشتند که به وسیله حزب توده بتوانند انقلاب را مصادره کنند و حکومت را به دست بگیرند. فکر نمی کردند که این انقلاب بتواند روی فکر مردم تأثیر بگذارد. لذا اوایل انقلاب تلویزیون شوروی همه اخبار و مراسمات مربوط به انقلاب مثل ورود امام به ایران را نشان می داد. بنابراین نتیجه ای که حاصل شد این بود که ذهنیت منفی مردم نسبت به روحانیت تغییر کرد. همان آخوندی که سالها تحقیرش می کردند آمده و در کشوری مثل ایران انقلاب کرده و حکومت را به دست گرفته است. مردم با خود می گفتند چطور آخوندی که مرتجع و خرافی است توانسته چنین انقلابی برپا کند و بعد آن را مدیریت کند؟! خود کمونیست ها نفهمیدند که دارند با دست خودشان تبلیغات 70 ساله شان را بر باد می دهند. بعد کم کم متوجه شدند که دارند اشتباه می کنند. لذا شروع کردند به تبلیغات. مثلاً می گفتند که خمینی تربیت شده شوروی است و در تاتارستان روسیه همراه 9 نفر دیگر تربیت شده اند. این هنر کا گ ب است که می تواند حتی مرجع تقلید کمونیست تربیت کند. بعضی دیگر می گفتند که خمینی را انگلیسی ها درست کردند. اختلافات شدیدی درباره ماهیت امام خمینی شکل گرفته بود. من یک کتاب خاطره از آن دعواها دارم. مثلاً یک آخوندی بود که با عصبانیت روی میز می زد و می گفت به قرآن قسم این آدم جاسوس انگلیس است چرا شما نمی فهمید؟ آنها امید داشتند که با برنامه های طولانی مدتشان می توانند ایران را نیز کمونیست کنند و بر آن حکومت کنند، اما حالا می دیدند که برعکس مذهبی های ایران دارند در آذربایجان و شوروی نفوذ می کنند. لذا بعد از انحلال حزب توده ایران که امید داشتند از طریق آن بتوانند بر ایران حکومت کنند، تلویزیون شوروی بمباران تبلیغاتی علیه انقلاب و امام را شروع کرد. آنهایی که مسخره می کردند، مذهبی شدند امام با انقلاب یک روح تازه ای در جامعه آذربایجان دمید. کسانی که تا پیش از این اصل خدا را قبول نداشتند و با من درباره وجود خدا بحث می کردند، حالا مذهبی شده بودند. من بعضی ها را باورم نمی شد که مذهبی بشوند ولی به برکت انقلاب مذهبی شدند. به نظر من این از کرامت امام بود که توانست تصرف روحی در افراد انجام دهد. از این افرادی که با انقلاب ایران متحول شدند تعداد بسیاری وجود دارد. یکی از رفقای ما که الان هم مشغول فعالیت های انقلابی است، قبل از انقلاب ما را به خاطر فعالیت های مذهبی مسخره و تحقیر می کرد. وقتی می دید که من دو سه نفر را جمع کردم و برایشان درباره دین حرف می زنم، می آمد و مسخره بازی می کرد تا نگذارد من حرفم را بزنم. اما همین آدم در اثر نفس قدسی حضرت امام ره متحول شد و الان یک فرد انقلابی است. مخفیانه برنامه های رادیوهای ایران را پیاده می کردیم ما برنامه های مذهبی، سخنرانی ها و خطبه های نماز جمعه رادیو آستارا یا رادیو به یله سوار را ضبط می کردیم و بعد پیاده می کردیم. شب ها ده پانزده نفر مخفیانه جمع می شدیم و مطالب رادیو را پیاده می کردیم. دولت کمونیست اگر از فعالیت های ما مطلع می شد، اذیتمان می کرد. قبل از هسته ما در جلیل آباد، هسته اولیه انقلابیون در نارداران باکو شکل گرفته بود. آنها برای ما ضبط صوت های قوی می آوردند تا بتوانیم برنامه ها را راحت تر ضبط و پیاده کنیم. هفته ای یک بار نیز می آمدند و نوارها و پیاده شده ها را می بردند و در شهرهای مختلف توزیع می کردند. این هسته ها تقریباً در همه شهرهای آذربایجان ایجاد شده بود. یک خاطره طنز هم در این رابطه تعریف کنم. یکی از رفقای ما تعریف می کرد که من نماز جمعه آقای ملکوتی در تبریز را ضبط و پیاده می کردم. وقتی برای مردم صحبت می کردم عیناً حرف های آیت الله ملکوتی را تکرار می کردم. مثلاً آقای ملکوتی مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی می زد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار می کردم؛ مردم نمی فهمیدند چه می گویم، خودم هم نمی فهمیدم ولی می گفتم! دانشجوی یمنی، مبلغ انقلاب ایران در آذربایجان مرحوم حاج علی اکرام اف که رهبر انقلابیون آذربایجان بود تعریف می کرد که در امامزاده ای که در نارداران مدفون است و معروف است که ایشان خواهر حضرت معصومه س است، بعضی ها از باکو به زیارت می آمدند. یک دانشجوی خارجی پزشکی هر هفته به زیارت می آمد. دانشجوها روسی صحبت می کردند. یکی از رفقای ما که روسی بلد بود با او صحبت کرده بود و متوجه شده بود یمنی و شیعه است. با او رفیق شده بود و بعد از مدتی آن فرد یمنی شروع کرده بود مباحثی درباره اسلام و جهان اسلام و نهضت حضرت امام ره مطرح کردن. در آن مقطع امام هنوز در فرانسه بود و به ایران نیامده بود. گویا فرد بسیار آگاهی بوده است و حوادث را پیش بینی می کرده است. می گفت این دانشجوی یمنی همه اخبار را برای ما می گفت و ما بچه های روستا را جمع می کردیم و به حرف های او گوش می دادیم. ما هم آنلاین از طریق تلویزیون و رادیو اخبار انقلاب را گوش می کردیم. مثلا وقتی امام می خواست از پاریس به تهران بیاید به ما گفت نماز بخوانید و دعای توسل بخوانید تا امام به سلامتی به تهران برسد. چون احتمال دارد هواپیما را منفجر کنند. با امثال شما در جای دیگر صحبت می کنم یک روحانی نسبتا باسوادی به نام شیخ محمد ابراهیمی در منطقه ما بود که قدری هم محتاط بود. او از آیت الله شریعتمداری عدول کرده بود و مقلد امام شده بود. من با ایشان فامیل شده بودم و با من راحت تر صحبت می کرد. روزی با ایشان تنها بودم. گفتم رفتم باکو و در آنجا مراسم چهلم حضرت امام برگزار شده بود. شیخ الله شکور پاشازاده که روحانی حکومت و رییس اداره دینی قفقاز بود سخنرانی می کرد و حرف خیلی مهمی زد. گفت من یک رازی که به هیچکس نگفتم می خواهم به شما بگویم. من از وقتی امام را شناختم از ایشان تقلید می کنم. الله شکور پاشازاده این را که گفتم شیخ خندید و گفت یک خاطره هم من برای تو تعریف کنم. چند سال قبل همین جا نشسته بودم که الله شکور پاشازاده آمد و گفت آمدم به تو سر بزنم. ولی من می دانستم که یک کاری دارد. پاشازاده گفت شیخ شنیدم اسم او را می برید. گفتم او کیست؟ گفت آیت الله خمینی. گفتم چه اشکالی دارد؟ گفت شما گفتید که او مرجع تقلید است. گفتم بله. گفت مرجع تقلید نیست، مجتهد هم نیست! گفتم مجتهد بودن را شما می توانی تشخیص بدهی یا من؟ گفت او اجتهاد هم داشته باشد از بین رفته است. گفتم چرا؟ گفت او تا حالا چند هزار زن حامله اعدام کرده! گفتم که من 50 سال است که این تبلیغات کمونیست ها را می شنوم و این حرف ها برایم تازگی ندارد. حرف حساب شما چیست؟ بعد گفت شیخ من شما را دوست دارم. الان حکومت روی شما حساس شده و می دانند که شما دارید چه کار می کنید. می خواست که من از کارهایم در دفاع از امام دست بردارم. آخرش گفت من به شما احترام می گذارم وگرنه با امثال شما در جای دیگر صحبت می کنم. منظور از جای دیگر زیرزمین کا گ ب است که شکنجه گاه کمونیست ها بود. گفتم ممنون که به من احترام می گذاری ولی بدان که روزی که قرار است من در قبر بخوابم، چه بهتر که با شهادت در قبر بخوابم. بکشید ما را در باکو معروف شده بود بزرگان انقلاب مثل شهید مطهری و شهید بهشتی که ترور شدند، در باکو جداگانه مراسم برگزار شد. سخنان امام درباره آنها سریعا در فضای جامعه پخش می شد. مثلا بهشتی یک ملت بود خیلی معروف شد. بکشید ما را هم خیلی معروف شده بود. این تعابیر امام باعث می شد که ما بخاطر این ترورها نسبت به ادامه انقلاب ناامید نشویم. ماجرای کمک های مردمی آذربایجان به جبهه های ایران جنگ ایران و عراق خیلی در آذربایجان پیگیری می شد. تک تک عملیات ها و نتایج آن تحلیل و بررسی می شد. به وصیت نامه ها و خاطرات شهدا خیلی پرداخته می شد. حاج علی اکرام اف در باکو مخفیانه با کنسول ایران اطلاعات و کتابهایی در این زمینه ردوبدل می کردند. شنیده بودند که در جبهه ها دوربین فیلم برداری احتیاج است. از بین مردم پول جمع کرده بودند تا صد تا دوربین بخرند اما آقای احد قضایی که آن موقع کنسول ایران در باکو بود گفته بود که پول را بدهید و نیاز نیست خود دوربین را بخرید. متدینین و حزب اللهی ها نسبت به جبهه های ایران احساس دغدغه می کردند و برای رفع نیاز جبهه ها کمک جمع می کردند. هرکاری کردم تا بتوانم در جبهه های ایران شرکت کنم من مدت ها برنامه ریزی می کردم تا بتوانم به ایران فرار کنم و در جنگ علیه صدام شرکت کنم. یک روستای مرزی بود که یک شرکت ساختمان سازی در آن مشغول بود. من بدون اینکه حقوق بگیرم یک ماه تمام هر روز صبح به آن روستا می رفتم و تا شب کار می کردم. ولی هدفم تنها شناسایی مرز و چگونگی فرار از آن بود. مرز به شدت آهنین و غیرقابل نفوذ بود. یک سیم خاردار بلند بود، بعدش یک منطقه ای بود که هر روز با شن و ماسه آنجا را شانه می کردند، به طوری که یک گنجشک هم پایش را آنجا می گذاشت مشخص بود. بعد از آن یک سیم خاردار دیگر بود، بعدش یک سیم خاردار دیگر. همه این ها را که رد می کردیم تازه پادگان های مرزبانی شروع می شد و به سربازان روسی با آن سگ های معروف شان می رسیدیم. در آن زمان نتوانستم از مرز رد بشوم. بعد به سربازی رفتم. سربازی ام در جایی بود که چتربازانی را برای جنگ افغانستان تربیت می کردند. من در قسمت ساختمان سازی بودم و نمی گذاشتند به قسمت چتربازان بروم. کلی پول جمع کردم و با آشنابازی بالاخره توانستم به قسمت چتربازان بروم. هدفم این بود که با چتربازها به افغانستان بروم و از آنجا فرار کنم و به ایران بیایم و در جنگ شرکت کنم. چون شنیده بودم که ایران و افغانستان مرز آنچنانی ندارد. شانس من تا اینکه به قسمت چتربازان رسیدم، ارسال چترباز به افغانستان کلا تعطیل شد. خلاصه اینکه علیرغم تلاش و علاقه بسیار نتوانستم به ایران بیایم. خیلی تحت تاثیر خاطرات شهدا و قضایایی که از جبهه ها تعریف می کردند بودم و می خواستم خودم هم آن را تجربه کنم. شهدای ایران بین حزب اللهی و انقلابی ها خیلی محبوب بودند. خاطرات شهدا را برای همدیگر تعریف می کردند. شاید کمتر از شما ایرانی ها خاطره از شهدا نشنیده بودیم. مردم تبلیغات کمونیست ها را دروغ می دانستند رسانه های شوروی در جنگ از صدام حمایت می کردند ولی ما رادیو تبریز و رادیو آستارا و... را گوش می کردیم. رسانه های شوروی می گفتند که آیت الله خمینی می خواهد کربلا را به کشور خودش ملحق کند. این تبلیغات روی مردم عادی بی تاثیر نبود ولی اواخر عمر شوروی کار به جایی رسیده بود که هرچی حکومت می گفت مردم می گفتند دروغ است. حزب اللهی های باکو به نیت زیارت به سفارت ایران می رفتند! واقعا هم دروغ های شاخداری می گفتند. یک رفیقی داشتیم که می گفت من میخواهم به نیت زیارت بروم سفارت ایران در باکو را ببینم. یعنی ایران تا این حد مقدس بود برای حزب اللهی های آذربایجان. می گفت رفتم دیدم عکس امام و عکس هایی درباره انقلاب روی سفارت کشیده شده. دیدم که انگار نگاه کردن آزاد است و خیلی خوشحال شدم و داشتم به عکس ها نگاه می کردم که یک نفر آمد و عکس امام را نشان داد و گفت این را می شناسی؟ گفتم بله. گفت میدانی هر روز یک دختر 15 ساله ترک را پیشش می برند؟ گفتم گوش من از این دروغ ها پر است. تا مرزهای شوروی سرجایش بود هیچ ارتباط مستقیمی با ایران نداشتیم. آن اواخر عمر شوروی یک ذره فضا باز شده بود و ارتباطاتی با کنسولگری ایران داشتیم. مثلا نمایشگاه کتاب برگزار می کردند و به ما می گفتند اگر از کتابی خوش تان آمد یواشکی و خیلی خونسرد بردارید و ببرید! کتاب های مذهبی مثل کتب شهید مطهری را می آوردند. یکی از دوستان مان بیش از 200 کتاب از نمایشگاه آورده بود و یک کتابخانه راه انداخته بود. کتاب ها هم البته فارسی بود و ترجمه نشده بود ولی ما از بس با رادیوهای ایران مانوس بودیم، تقریبا فارسی را می فهمیدیم. به خاطر انقلاب به زبان فارسی هم علاقه پیدا کرده بودیم. الان کسی را می شناسم که درس زبان فارسی را نخوانده بود ولی با همین رادیو گوش کردن ها و پیاده کردن سخنرانی ها الان مترجم زبان فارسی شده است. می ترسیدیم که بعد از امام چه خواهد شد؟ برای رحلت امام مراسمات خیلی مفصلی حداقل در 20 شهر آذربایجان برگزار شد. در نارداران باکو هفت روز مراسم برگزار شد که از نقاط مختلف آذربایجان در آن شرکت می کردند. متدینین هم غم عجیبی داشتند و هم یاس و ترس زیادی. می گفتند که بعد از امام سرنوشت انقلاب چه خواهد شد و آیا کسی هست که بتواند مسئولیت این انقلاب را به خوبی به دوش بکشد؟ بعد که آیت الله خامنه ای به رهبری رسیدند و فرمایشات امام درباره ایشان منتشر شد، همه به یک آرامشی رسیدند. می گفتند اگر امام تایید کردند دیگر تمام است. آرم جمهوری اسلامی روی سنگ قبرها حزب اللهی های آذربایجان خیلی دوست داشتند به انقلابی های ایران نشان دهند که ما هم انقلابی هستیم و در کنار شماییم. مثلا وصیت می کردند که روی سنگ قبرشان آرم جمهوری اسلامی حک شود که اگر بعدها مرز باز شد و ایرانی ها به اینجا آمدند ببینند که ما هم طرفدار انقلاب بودیم و با عشق این نظام از دنیا رفتیم. الان کلی سنگ قبر هست که آرم جمهوری اسلامی روی آن نقش بسته است. تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، خمینی را تبلیغ می کنی؟ حاج علی اکرام اف عاشق امام و انقلاب بود. تا حالا من هیچ آذربایجانی را به اندازه ایشان عاشق انقلاب نیافتم. ایشان سه بار به خاطر فعالیت های انقلابی به زندان رفتند. ایشان در زندان مسجد ساخته بود و حدود 200 تا 250 نفر در نماز جماعت آن شرکت می کردند. بعد از نماز جماعت هم تکبیر می گفتند و به نفع انقلاب ایران شعار می دادند. یکی از هم بندان ایشان تعریف می کرد که بخاطر همین کلی از مقامات عالیرتبه به زندان آمده بودند. همه زندانیان را به صف کردند و گفتند اکرام علی اف بیاید جلو. رفت جلو. یکی از مقامات گفت ما تو را اینجا فرستادیم آدم بشوی، آنوقت خمینی را تبلیغ می کنی؟ بعد به حضرت امام توهین کرد. توهین او تمام شده و نشده، اکرام علی اف شروع کرد فحش دادن به حیدر علی اف رییس جمهور آذربایجان. بعد شب آمدند و او را به انفرادی بردند. زمستان باکو خیلی سرد است. داخل سلول آب ریخته بودند و ایشان تا زانو داخل آب بود. از بالا هم لوله فاضلاب را سوراخ کرده بودند تا آب آن به سر و صورت اکرام علی اف بریزد. پتو هم نداده بودند. در سلول یک سوراخی داشت که اکرام علی اف از آنجا اذان می گفت و هر یک ساعت شروع می کرد به شعار دادن: الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر آمریکا، مرگ بر حیدر علی اف. می آمدند و حسابی کتکش می زدند و یک ساعت بعد دوباره شروع می کرد به شعار دادن. 17روز تمام اینگونه سپری شد. حیدر علی اف گفته بود که انقدر در این شرایط نگهش دارید تا بمیرد. تا اینکه گویا مقام معظم رهبری مقامات آذربایجان را تهدید کرده بود و آنها مجبور شدند ایشان را آزاد کنند. حاج علی اکرام اف بعد از آن دوره زندان به انواع و اقسام بیماری ها مبتلا شد. حاج علی اکرام اف می خواستم بمیرم و توهین به امام را نشنوم یکی از رفقا تعریف می کرد که در زندان بودم و دست هایم بسته بود و افسر زندان شروع کرد توهین به امام خمینی. می دانستم که اگر به سمتش بروم بقیه افسرها هم می ریزند سرم و تا می خورم کتکم می زنند. عقب عقب رفتم و خودم را محکم به پنجره کوبیدم تا از پنجره به پایین بیفتم تا بمیرم و توهین به امام را نشنوم. Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
احضار مولاوردی برای ارائه توضیحات/حکم اعدام بابک زنجانی مصلحت اندیشی نیست/مرخصی رحیمی در ایام نوروز
و رهایی از زندان را دارد قرارهای بازداشت دوباره صادر شود. *1088 نفر به تعداد قضات اضافه شد سخنگوی قوه قضاییه با اشاره به مشکلات دستگاه قضایی در سال 94 گفت: دستگاه قضایی در سال 94 به لحاظ بودجه به شدت در مضیقه بود که البته این مشکل بسیاری از دستگاه ها در سال 94 بود که البته چک مربوط به بودجه صادر شده اما اگر تا 25 فروردین ماه پرداخت نشود به آن رسیدگی می شود. حجت ...
احضار مولاوردی برای ارائه توضیحات/حکم اعدام بابک زنجانی مصلحت اندیشی نیست/مرخصی رحیمی در ایام نوروز
و رهایی از زندان را دارد قرارهای بازداشت دوباره صادر شود. *1088 نفر به تعداد قضات اضافه شد سخنگوی قوه قضاییه با اشاره به مشکلات دستگاه قضایی در سال 94 گفت: دستگاه قضایی در سال 94 به لحاظ بودجه به شدت در مضیقه بود که البته این مشکل بسیاری از دستگاه ها در سال 94 بود که البته چک مربوط به بودجه صادر شده اما اگر تا 25 فروردین ماه پرداخت نشود به آن رسیدگی می شود. حجت ...