سایر منابع:
سایر خبرها
عامل جنایت در کمپ ترک اعتیاد: گل زندگی ام را ویران کرد | خودکرده را تدبیر نیست
خواست اما او نبود. تا یک سال اول زیاد به دیدنم می آمد اما بعد خودش بچه دار شد و کمتر سراغی از من گرفت. پدرم هم از صبح تا شب کار می کرد و من کمتر او را می دیدم. بزرگتر که شدم عاشق چند دختر شدم اما پشت سر هم شکست عشقی می خوردم تا اینکه دو سال قبل وقتی به یک مهمانی دعوت شدم تصمیم گرفتم گل مصرف کنم تا به آرامش برسم اما خب تصورم از آرامش اشتباه بود و تبدیل به یک معتاد شدم. برگردیم به روز ...
می خواستم به معتادان کمک کنم، اما قاتل شدم
شد دست به قتل زدی؟ ناخواسته این اتفاق افتاد. چند روزی بود مقتول را برای ترک به کمپ آورده بودند، اما با ما همکاری نمی کرد و داروهایش را نمی خورد. او معتاد به شیشه و گل بود. من یاد گرفته بودم در این جور مواقع باید آرامش خودم را حفظ کنم، اما آن روز حالم خیلی بد بود. چند ساعت قبل از قتل به مادرم زنگ زدم، او از شهرستان به تهران آمده بود و خوشحال بودم که مادرم را بعد از مدت ها می بینم، اما مادرم ...
شرطی که پدر سید رضی برای جبهه رفتن تنها پسرش گذاشت!/وقتی خواست خدا و خواست بنده یکی می شود
شهر زنجان شروع کردیم. آقا سید دو ماه بعد از عروسی به لبنان رفت و تا 6 ماه برنگشت! پدرشوهر و مادرشوهرم خیلی خیلی به ما خدمت کردند. آن سال ها اوایل جنگ بود و مهاجران عرب از دزفول و شهرهای دیگر جنوب به زنجان آمده بودند و خود زنجانی ها هم ترک زبان بودند. من هم که فارس بودم. شوهر خاله برای اینکه به من سخت نگذرد و به نوعی مشغول باشم کمک کرد تا در نهضت سوادآموزی تدریس کنم. اتفاقا مدتی بعد گواهینامه رانندگی ...
حسینی: دوست دارم عضو تیم ملی ایران باشم/شرایطش باشد به اروپا هم می روم
شروع کن. جنگ شما را به اینجا کشاند؟ بله همین طور است. البته که من در ایران متولد شدم و با خانواده ام در تهران زندگی می کنیم. حضور ما در ایران قانونی است و کارت اقامت داریم. اما چون ریشه و تبار ما به افغانستان بر می گرد و من عرق خاصی به خاکم دارم، دوست داشتم، زیر پرچم کشورمان ورزش حرفه ای کنم. برای همین به افغانستان رفتم و قایقرانی را آنجا شروع کنم. دو سال عضو تیم ملی کایاک بودم، اما چون ...
رسول نجفیان: می توانستم برج داشته باشم
، یهودی، زرتشتی و آشوری دور هم زندگی می کردیم و خاطرات زیبایی کنار هم ساختیم. سال ها بعد که خانه تخریب شد، می رفتم و خرابه هایش را نگاه می کردم، روی کاهگل هایش آب می پاشیدم و با بوی نم کاهگل خاطراتم زنده می شدند. تا اینکه چند ماهی به خاطر کاری در دانمارک بودم، وقتی برگشتم ساعت 3 نیمه شب دلم هوای آن خانه را کرد، رفتم دیدم کوبیده و به جای آن آپارتمان ساخته اند. خیلی غصه خوردم و همانجا این شعر را بداهه ...
رسم زمونه را برای بی بی جان سرودم
دوستشان دارم خلوت شده، این شعر را با سوز دل گفتم. آن کوچه و خانه ای که در شعر توصیف می کنید، کجاست؟ آنجا خانه پدری ام در میدان حسن آباد، خیابان حافظ است؛ جایی که الان چهارراه سرهنگ سخایی نام دارد. در آن خانه با 10خانواده مسیحی، ارمنی، یهودی، زرتشتی و آشوری دور هم زندگی می کردیم و خاطرات زیبایی کنار هم ساختیم. سال ها بعد که خانه تخریب شد، می رفتم و خرابه هایش را نگاه می کردم، روی ...
روایت فیلمسازی که زنگ انشاء او را نویسنده کرد
اسلام و ماجرای واقعه کربلا را روایت می کند. عماد رحمانی یکی از فیلم نامه نویسان این پویانمایی است که قرار است در ایام جشنواره فجر به نمایش دربیاید. عماد رحمانی در گفت وگویی کوتاه با پانا به چگونگی ورودش به عرصه نویسندگی اشاره کرد و گفت: آغاز ورود من به عرصه نگارش و نویسندگی از دوران مدرسه بود به خاطر دارم هر زمان که در دوران مدرسه بحث کلاس انشا می شد، من بسیار خوشحال می شدم چراکه من عاشق ...
ماجرای پژوهشگری که تعهد به وطن را اولویت خود قرار داد
...، متولد 1333، اهل داراب و عضو هیئت علمی دانشکده دامپزشکی دانشگاه شیراز هستم. او سوابق و مدارک تحصیلی اش را شرح داد و افزود: مقطع ابتدایی را در روستای قلعه نو فورگ از توابع شهرستان داراب گذراندم سپس وارد دبیرستان امیرکبیر شهرستان داراب شدم و در سال 53 دیپلم تجربی ام را گرفتم و در همان سال در کنکور شرکت کردم و در دانشگاه شهید بهشتی (ملی آن زمان) رشته دندانپزشکی و دانشگاه شیراز رشته ...
دوستم آمد در خانه ما زندگی کند اما شوهرم... | او گلوی فرزندم را گرفته بود و می خواست خفه اش کند | روایت ...
بچه طلاقم و در دوران کودکی پدر و مادرم از هم جدا شدند و مادر بزرگم از من نگهداری می کرد. تهران زندگی نمی کردم و ساکن شهرستان بودم. چند سال قبل از به خانه دختر خاله ام در تهران آمدم و برای خرید تلفن همراه به مغازه موبایل فروشی رفتیم که با کیوان آشنا شدم. او فوق دیپلم برنامه نویسی داشت و در آنجا کار می کرد. 7سال با او دوست بودم و سه سال قبل با هم ازدواج کردیم. وی ادامه داد: کیوان هم بچه ...
مشکی نپوشیدیم، چون عادل عاقبت بخیرشد
ما پهن بود. کل بچه های خانواده قبل از آنکه عادل مداح شود همه قاری قرآن بودند و به جلسات قرآن می رفتند. به خاطر همین همیشه جلسات روضه هفتگی و جلسات قرآنی در خانه ما دایر بود. در خانواده چند خواهر و برادر هستید؟ ما یک خانواده پر جمعیت، مذهبی و کاملاً سنتی داریم. هشت فرزند بودیم؛ سه دختر و پنج پسر که از این پنج پسر یکی از برادرهایم سال 88 در اثر سانحه تصادف به رحمت خدا رفت و عادل هم ...
ماجرای عجیب مردی که بخاطر پسر خردسالش سارق شد
ادامه داد: مدتی بعد صاحب پسری شدیم و بعد خانواده همسرم به کشور آلمان مهاجرت کردند. همسرم هم اصرار داشت که مهاجرت کنیم اما من مخالف بودم. او در نهایت رفت و درخواست طلاق داد. من ماندم با پسر خردسالم. خانواده ام نیز مرا ترک کرده بودند و شرایط کار کردن نداشتم. ناچار شدم کارم را کنار بگذارم تا از پسرم نگهداری کنم اما خب خرج زندگیم را چطور تامین می کردم؟ هر ازگاهی بچه را در خانه تنها می گذاشتم و در ...
تفاوت های شیراز و اصفهان از زبان ملی پوش هندبال
یاسین کبیریان جو بازیکن 29 ساله و تنومند تیم ملی هندبال که همین چند روز پیش در مسابقات قهرمانی آسیا حضور داشت، حالا خود را برای ادامه رقابت های لیگ برتر آماده می کند. کبیریان جو متولد یکی از محله های جنوب شهر شیراز است و هندبال را از سن 14 سالگی در مدرسه آغاز کرد. او در این باره به خبرنگار ایسنا گفت: مانند خیلی از هندبالیست های کشور، از مدرسه با هندبال آشنا شدم. سوم راهنمایی بودم که ...
مهدی طارمی: نمی خواهم به سرنوشت علی دایی دچار شوم! +ویدیو
نهایی رفته است. در جام ملت های قبلی که در امارات بود، تا نیمه نهایی رفتیم اما متأسفانه نتوانستیم به آنچه که مدنظرمان بود دست پیدا کنیم. دوست ندارم مانند علی آقا این اتفاق برایم رخ دهد و من هم فقط تا نیمه نهایی بروم. این تورنمنت خوبی است که کل بچه ها هدفمان این است که می خواهیم یک اتفاق خوب رقم بزنیم و امیدوارم بتوانیم حرکت خیلی بزرگی انجام بدهیم. بیشتر بخوانید: طارمی: در جهان عاشق این بازیکن بودم و در آسیا قطعا یک نفر را دوست دارم ...
اتفاق شوم سرنوشت یک خانواده را عوض کرد!
به گزارش تازه نیوز، دختری 23ساله که با حضور نیروهای انتظامی از مرگ نجات یافته بود، درباره قصه زندگی خود به مددکار کلانتری طبرسی شمالی گفت: در خانواده ای شش نفره به دنیا آمدم؛ سه برادر دارم و تک دختر خانواده هستم. پدرم در شرکت خودروسازی کارگر بود. در کودکی اوضاع زندگی خوبی داشتم. برادرانم همه از من بزرگ تر بودند و من ته تغاری شیرین زبانی بودم که تا دیپلم درس خواندم اما دانشگاه نرفتم ...
حاشیه نگاری از مراسم اعتکاف دانشگاه تهران/ جاده ای که برای رسیدن به مقصدش وقت و صبر وتلاش نیاز دارد
به گزارش خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، چندماهی بود که از اخرین سفر کربلایم می گذشت، نیاز به یک به روز رسانی به یک شارژ به یک انرژی مجدد و مضاعف داشتم، یک ماه است کتاب طرح کلی را شروع کردم، فصل توحید را که می خواندم به خودم گفتم خدایا تصور من از توحید چی بود و حالا با چه توحیدی مواجه شدم، مثل یک چک محکم بود که در تاریکی خوردم و همه جا به یک باره روشن شد. چند ماه پیش بود تقویم رو نگاه می کردم تا ...
آنچه در اعتکاف دانشجویی دیده می شود؛ از اشتیاق نسل جوان برای شرکت در این مراسم تا تلاش برای خودسازی، ...
درکش را گرفته است، گفت: برای بار دوم است که معتکف می شوم و پیش از این در دوران دانش آموزی حضور در این مراسم معنوی را تجربه کرده بودم. در این فضای دانشجویی علاوه بر فضای معنوی فضای علمی خوبی را نیز شاهد بودیم و توصیه می کنم همه دانشجویان در اعتکاف دانشجویی شرکت کنند چراکه می تواند بسیار به رشد فردی شان کمک کند. فلسفه معتکف شدن هجرت از خانه و تعلقاتمان است یک دانشجو ترم 5 کارش ...
متن نوستالژی؛ جملات ادبی بلند درباره قدیمی و خاطرات خوب
به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنه، در این مطلب متن نوستالژی زیبا و جملات ادبی بلند درباره خاطرات قدیم و زمان های دور را گردآوری کرده ایم. بچه که بودم همیشه دلم میخواست دوچرخه داشته باشم چون عاشق دوچرخه سواری بودم وقتی می دیدم یکی دوچرخه داره، خیلی ناراحت می شدم ، چون منم دلم میخواست یکی از اون دوچرخه ها داشته باشم، یه دوچرخه که مال خودم باشه، کسی ازم نگیرتش، یه دوچرخه که برم توی کوچه و خیابون دور بزنم! بزرگتر که شدم، آرزوهام هم بزرگتر شد مسیر زندگی ناهموارتر شد آنقدر بین رسیدن و نرسیدن ها قرار گرفتم که دیگه برای داشتن دوچرخه حسرت نمی خوردم ... ...
زندگی نامه محمدحسین میثاقی/بیوگرافی+عکس
برادرهایش تحصیل کرده هستند و می گوید تنها من بودم که درست درمان درس نمی خواندم برای همین پدرم سخت گیری می کرد. در انتخاب رشته کنکور به جای مکانیک قزوین اشتباها کد رشته ریاضی کرمانشاه رو زدم و از قضا قبول شدم و با اصرار پدرم در دانشگاه کرمانشاه ثبت نام کردم. چند روز بعد پدرم اثاث خانه را جمع کرد و اینطور شد که 4 سال ناله و نفرین خواهر و برادرم بدرقه راهم بود. یکبار که به ...
روایت عشق و آرامش در خانواده ی 6 نفره با حقوق کارمندی
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما مرکز یزد، در شبی زمستانی مهمان خانواده ای می شویم، پر از صفا و صمیمیت. پدر خانواده از کارمندان دولتی است و مادر هم خانه دار. 24 سال است که زیر یک سقف با هم زندگی می کنند و روزگار می گذرانند و حاصل دو دهه ی زندگی شان 4 فرزند است. علی، حسین، محمد و فاطمه فرزندان این خانواده ی موفق هستند. علی آقا دانشجوی رشته مدیریت است که در دانشگاه امام جعفر صادق تحصیل می ...
محسن هاشمی: در سال 92 آقای مصلحی علیه آیت الله هاشمی کار ناجوانمردانه ای کرد/ هنور حاکمیت نتوانسته فوت ...
به گزارش جماران؛ روزنامه شرق نوشت : شاید اغلب کسانی که خط مشی پدران و پسران را در دنیای سیاست دنبال می کنند، با نیم نگاهی به کتاب پدران و پسران نوشته ایوان تورگنیف روسی اغلب بر این سنت متمرکز می شوند که فرزندان خلاف مسیر پدران را دنبال می کنند! اما داستان زندگی سیاسی فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی به گونه ای دیگر است. در گفت وگو با محسن هاشمی رفسنجانی که در مجموعه گفت وگوهایی با عنوان کلی آنچه از من نمی دانی که هم به شکل تصویری و هم مکتوب منتشر می شوند، حتما متوجه می شوید که او دقیقا تمایل دارد مسیر پدر را ادامه دهد. به قول خودش پدر همیشه در مسیر میانه روی و اعتدال حرکت می کرد؛ هرچند زمانه پدر و پسر یکی نیستند؛ اما محسن هم در کنار پدر کار را آغار کرد و حالا که در ابتدای 60 سالگی بدون حضور پدر زندگی می کند، توصیه اش این است که سیاست مداران مشی پدر را اجرا کنند. البته زیر سایه پد ...
شهیدی که روضه بی بی را فراموش نکرد
اما روضه دهه فاطمیه امسال با همه روضه های 30 سال گذشته فرق داشت! روضه دهه فاطمیه امسال منزل ما مهمانی داشت با عطر خوش استجابت! شهید گمنام به نیشابور خوش آمدی در چشم های خانم محمد آبادی قطره های اشک برق می زند، با چشمان اشک آلود نگاهم می کند و می گوید: حدود دو ماه قبل، چند روز مانده به شروع دهه فاطمیه، مشغول شستن استکان ها و قندان ها برای مراسم روضه بودم، که همسرم به خانه آمد ...
با زهره واثقی، الماس شو
، زیست شناسی قبول شدم؛ رشته ای که دوست نداشتم و به سختی آن را ادامه دادم. وی ادامه می دهد: در همان سالی که به دانشگاه رفتم، ازدواج کردم و یک و سال نیم پس از آن صاحب فرزند شدم. پس از آن تمرکزم به سمت فرزندپروری رفت و از درس و دانشگاه دور شدم. اما چند سال بعد با تشویق مادر همسرم دوباره تصمیم گرفتم درس را ادامه دهم. این بار رشته روانشناسی را انتخاب کردم. با کمک و همراهی همسرم توانستم تا ...
نذر عجیب و بامزه یک مادر برای بازگشت پسر اسیرش
خبرگزاری فارس: یکی از آزادگان دفاع مقدس می گوید: وقتی در اسارت بودم، مادرم از من خبر نداشت. او نذری کرده بود که بعد از آزادی به من گفت. اگر چه اسارت رزمندگان دفاع مقدس، سخت بود اما حواشی و اتفاقاتی در اسارت و بعد از آن رخ می داد که امروز این آزادگان با طنز به [...]
در رسانه| اشک ها و لبخندها
ما بازوان کودکان کار شدیم و برای آن ها زندگی تشکیل دادیم رضا محمدنژاد، 46 ساله که از سال 83 مددکار حوزه کودکان کار و خیابان بوده و الان نزیک به 10 سال است که رئیس مرکز است، در خصوص علت انتخاب شغل مددکاری اظهار می کند: من تمایل داشتم شغلی داشته باشم که در ارتباط با مردم باشد. چندین بار موقعیت هایی پیش آمده تا در زمینه دیگری کار کنم اگر به عقب برگردم اصلا حاضر نیستم شغل دیگری را انتخاب کنم؛ زیرا در این شغل نتیجه کار خود را می بینم . وی می افزاید: من کار با کودک را دوست دارم و اینکه حتی به یک نفر کمک کنم و آسیب را حتی برای یک سال هم به تعویق بیندازم، برای من بسیار ارزشمند است. وقتی بچه ای با نگاه خود به ما می فهماند کمکی که کردیم چقدر برایش بزرگ بوده، واقعا لذت بخش است. شاید کاری که انجام می دهیم از نظر ما کوچک باشد اما برای ...
من و یک عمر جنگ و انکار ترس بی بابایی
را نمی بینند و بعد جانشان را هم ... راستش ترس ها هنوز هم با من هستند. حسشان می کنم. رگه ای از ترس با من رشد کرده و بزرگ شده، اما یک جورهایی به انکار کردنش رسیده ام. تا می خواهد بیاید و در کُنجش را باز کند و سرک بکشد، در را مثل همان در بزرگ سفید خانه مان به رویش می بندم و سراغش را نمی گیرم. بوسه مادر بر چهره فرزند در لحظه ی جدایی-تهران، پایگاه مالک اشتر-1363 بابای ...
درباره معلم مینابی و یکی از زیباترین کتابخانه های کلاسی ایران / فرای کتاب ها، آن سوی مدرسه
، غیر از این مورد از همان سال های ابتدای خدمت دوست داشتم تجربیاتم را در حوزه معلمی با دیگر معلمان در میان بگذارم. این اتفاق از زمانی که در روستای چراغ آباد بخش توکهور مشغول تدریس بودم شروع شد. مدیر دبستان، عزیزی بود که با او دوست شده بودم. یعنی ارتباط ما دو نفر فقط ارتباط دو همکار نبود برای همین امکاناتی مثل دستگاه کپی، کامپیوتر و این چیزها را در اختیارم قرار داده بود. همان روزها بود که چیزی با نام ...
رسول نجفیان: یک نوه ناخلف دارم! | می توانستم برج داشته باشم
دوستشان دارم خلوت شده، این شعر را با سوز دل گفتم. آنجا خانه پدری ام در میدان حسن آباد، خیابان حافظ است؛ جایی که الان چهارراه سرهنگ سخایی نام دارد. در آن خانه با 10 خانواده مسیحی، ارمنی، یهودی، زرتشتی و آشوری دور هم زندگی می کردیم و خاطرات زیبایی کنار هم ساختیم. سال ها بعد که خانه تخریب شد، می رفتم و خرابه هایش را نگاه می کردم، روی کاهگل هایش آب می پاشیدم و با بوی نم کاهگل خاطراتم زنده ...