سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای کافه گردی های ابتهاج و مرتضی در دهه سی
...> - می فرمودید. آره... باکیوان نشسته بودیم و داشتیم چایی میخوردیم. کیوان به من گفت: سایه! متوجه هستی که شعرهای اجتماعی تو چقدر عاشقانه است. گفتم: آره، تو متوجه هستی که شعرهای عاشقانه من چقدر اجتماعیه خنده ملایمی میکند.. خوب یادمه... چه حرفهای خوبی میزدیم!... حیف. - با مرتضی کیوان از کجا آشنا شدید؟ یکی دو روز بعد از اینکه سراب منتشر شد - سراب رو در خرداد 30 انتشارات ...
روایت چوب تر و شکایت از روایتگر
دل مانده یک هم نسل پیمان معادی است که در کودکی از تنبیه بدنی ناظم و معلم به ستوه آمده بود و در کلاس پنجم چند نفر از دانش آموزان مدرسه را با خود همراه کرد تا به اداره آموزش و پرورش منطقه بروند و از ناظم جلاد ( عبارتی که در شکایت خود با همان زبان کودکانه به مدیران آموزش و پروش منطقه گفتیم) خود شکایت کنند. هیچگاه خنده آن روز کارمندان را فراموش نمی کنم که در عین حال دست ترحم به سر ما کشیدند و قول ...
واگویه های اهالی رادیو برای شهید خدمت
حرف می زدیم، متن را چند بار بالا و پایین کردیم و بالاخره نهایی شد. با سعه صدری که از ایشان سراغ داشتیم شوخی کوچکی هم با خودشان داشتیم روز اجرا به واسطه طولانی شدن زمان بازدید و از آنجایی که این بخش آخرین بخش بازدید ایشان از رادیو بود پیام رسید که نمایش حذف و ایشان فقط در مسیر وارد استودیو می شوند و خسته نباشیدی به هنرمندان می گویند و بازدید تمام می شود، وقتی به بچه ها خبر دادم حسابی حالشان گرفته شد ...
شهید حسین بهرامی : خدایا! به خودت قسم، دلم تو را می خواست....
جهل و جنایت انجام دادم) است. اثرات و مهم و اساسی این دوران: 1 جاهل بودن از معارف الهی 2 کسب خوی شیطانی (دروغ، کبر، ریا و ... ) 3 سیاه گردیدن قلب بر اثر اعمال خلاف حق. خدایا تو خود دانی که من کیستم و تقدیر بر من چه خواهد بود ولی در کلاس دهم ( اول متوسطه بودم) که ناگاه ضربه ی شدید بر بنده وارد گردید. ضربه ای که تحمل آن مشکل بود روح ضعیف و زیر صفر اما جسمی قوی ولی به یکبار جسم ...
همگام با حاج قاسم و رزمندگان لشکر ثارالله
لشکر 5 و 6 تخلیه کرده بود. سؤالات زیادی در ذهنم بود و از خود می پرسیدم که هدف دشمن از این عقب نشینی چه بوده و قرار است در آینده چه کاری انجام دهد؟ برای هیچ کدام از سؤالاتم پاسخی نداشتم، ولی بر خدا توکل کردم و گفتم ان شاءالله ما پیروز خواهیم شد و این عقب نشینی، از ترس آنهاست. بعد از چند روز، تصمیم گرفتم به خط مقدم درگیری بروم. با جیپ، از جاده ای که عمود بر کرخه کور بود، حرکت کردم ...
شاید اگر روزبه را تعویض نمی کردند استقلال دربی را می برد/ شبانه زمین را غلطک زدم تا تمرین لغو نشود/ یک ...
وارد عرصه سرپرستی شدم، هرگز در کار هیچ سرمربی دخالت نکردم و با اینکه سابقه مربیگری دارم ولی ترجیح دادم در چارچوب خودم عمل کنم. پیرامون آن مسابقه هم صحنه ها را دقیقاً به خاطر دارم چون سرپرست بودم و یادم می آید که روزبه خیلی خوب بازی کرد و اتفاقاً گل هم زد اما اصلاً وارد بحث تعویض ها نشدم چون کادر فنی تصمیم می گرفت و من به عنوان سرپرست باید کارت تعویض را به داور چهارم ابلاغ می کردم. حالا مدت ها از ...
همه شوهران شهناز تهرانی رقاصه فیلم های قبل انقلاب و لیلای صمد آقا + عکس ها و بیوگرافی
...، روزهای سختی رو تحمل کردم تا اینکه مجبور شدم شروع به کار کنم. مادر و پدرم رو از دست دادم، خانوادم کنارم نیستن ولی الان با تمام این ناراحتی هایی که در وجودم هست تنها امیدم به اینه که کار کنم و محتاج کسی نباشم فیلم های سینمایی شهناز تهرانی شماره نام فیلم نقش سال 1 صمد و قالیچه حضرت سلیمان گلین 1350 2 همیشه قهرمان 1351 ...
ماجرای دختری رشتی که سایه برای او شعر نوشت (2)
...... به گریه می افتد. چند دقیقه ای ساکت کز می کند... یه روز هم خوب یادمه در آبان 1354، داشتم از خیابون می رفتم، یکی از تو مغازه منو صدا کرد: ابتهاج جان! سلام و روبوسی کرد. این کسی بود که عاشق گالیا بود و من می دونستم که با هم به قرابت عاشقانه دارن، منو به زور برد تو دکان و نشستیم که گفت چیکار می کنی و چند تا بچه داری و من گفتم تو چند تا بچه داری و از این حرف ها. بعد ازش خداحافظی کردم و ...
نشست نقد و بررسی فیلم "7600" برگزار شد
چون همواره در ذهن مخاطب پیش فرض دارند. نیلوفر مسیبی بازیگر فیلم درباره همکاری خود اظهار کرد: کاراکتر ما ازنظر من چالش برانگیز بود چون نقش مادر بود و من این تجربه را نداشتم و چنین نقشی را بازی نکرده بودم. فکر نمی کردم در این قالب بتوانم ایفای نقش کنم، اما با بچه ها ارتباط خوبی داشتم و خیلی راحت توانستم با بازیگران کودک این فیلم ارتباط بگیرم و بتوانیم در کنار هم نقش بازی کنیم. ...
عادت مخصوص حاج قاسم در عملیات های دفاع مقدس
درگیری قرار می گرفت و فرماندهی می کرد؛ البته، فرماندهان دیگر سپاه هم طاقت ماندن در سنگر فرماندهی را نداشتند و سریع وارد درگیری می شدند. از عقب نشینی زودهنگام عراقی ها در سه راهی جفیر، متعجب شدم! اولین بار بود که بعثی ها این طور عمل می کردند. با اعلام این وضعیت به قرارگاه مرکزی، فرماندهی کل تصمیم گرفت که یگان های تحت امر قرارگاه قدس را در پشت دژ مرزی خودی قرار دهد و منطقه را برای عملیات ...
بعد از ارژنگ امیرفضلی، نصرالله رادش هم به سیم آخر زد+فیلم
چند روز قبل مصاحبه ای را درباره سریال ساعت خوش و نقش در این سریال انجام داد که واکنش غیرمنتظره این بازیگر را در پی داشت. ارژنگ امیرفضلی با انتشار یک متن ضمن تایید حرف های نصرالله رادش به مهران مدیری حمله کرد. حالا نصرالله رادش در ادامه حرف های ارژنگ امیرفضلی با انتشار یک ویدئو جدید به این حواشی دامن زده است. نصرالله رادش در این ویدئو به بازیگران سریال ساعت خوش کنایه انداخته است.نصرالله رادش با ...
بیا مشهد
حالتی در من ایجاد می شد. تا اینکه وقتی با بچه ها می رفتیم به جلو، خمپاره ای افتاد، خمپاره 60. از دوستان آقای جمادی هم آنجا بودند. یک قسمت خمپاره ترکش هایش پخش شد و یک مقدار از ترکش ها به پاهایم خورد و اعصاب بدنم را خشک کرد. من پرت شدم. چشم باز کردم، دیدم در بیمارستان طالقانی آبادان بستری هستم. بعد از چند روز(روز آخر) دکتری آمد و گفت که باید پای تو را قطع کنیم.... بعد نشسته بودیم که به ...
چرا هیچ سینمایی حاضر به اکران نخستین فیلم بلند بیضایی نمی شد؟
هم کم و بیش به تدریج انتخاب شدند. تنها نقشی که برای انتخاب بازیگرش دچار تردید بودم عاطفه بود. خوشبختانه به طور تصادفی با پروانه معصومی برخورد کردم و بلافاصله متوجه شدم که همان است که می خواهم. اول برای بازی در فیلم حاضر نمی شد و از هنرپیشگی سینما به خاطر مشکلات خانوادگی وحشت داشت. اما وقتی که داستان فیلم را برایش تعریف کردم به فکر فرو رفت و روز بعد قبولی خود را اعلام کرد. خوشبختانه حدس من در مورد ...
روش های فرزندپروری
مادر: هیولا ؟ از هیولا می ترسی؟ هیولا چی هست؟ بچه: میگن، هیولا میاد، آدما رو اذیت می کنه! مادر: بزار برات بگم ، وقتی بچه بودم خیلی دوست داشتم ، مامانم میومد پیشم، بهم می گفت:” دختر گلم، از چی می ترسی؟ منم بهش می گفتم: از هیولا! اونم می گفت : راست می گی، دختر نازی مثل تو از چیزی که نمی دونه چیه می ترسه؟ ولی وقتی بدونه ، چیه دیگه ازشون نمی ترسه. منم دوست داشتم بهش بگم: حالا ...
عکاسی غیر تخصصی ارگان ها بزرگترین مشکل ماست
قربان کمانی در گفتگو با خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری تحلیلی تیتر یک گفت: من از سال 1332 در کنار پدرم به شغل عکاسی می پرداختم. پدرم درسال 1349 فوت شد؛ به دنبال آن برادرم را از دست دادم و برای بقای حرفه پدری و حفظ خانواده مجبور شدم به تنهایی حرفه عکاسی را ادامه بدهم. در این مدت هم درس می خواندم و هم کار می کردم. عضو اسبق اتحادیه عکاسان کرج ادامه داد: من دراستودیوهای زیادی از جمله ...
نوجوانان در داستان های جنگی ام باید زنده بمانند
زخیمند دست های تو پدر، خوشا به حال داس و خوشه ها" من خیلی تشویق شدم، اما نوشتن از زمانی برایم جدی شد که وارد مطبوعات شدم برای تصویرسازی. در سال های 1373 بود که با نشریات و روزنامه ها همکاری ام را آغاز کردم. در آن زمان متوجه شدم توانایی نوشتن دارم. البته خیلی مطالعه می کردم. نوشتن برایم تنها جنبه ذاتی نداشت. پس از یک ماه، سرویس های مختلف یکی از روزنامه ها که در آن مشغول به کار بودم خواستند برایشا ...
مرور سرگذشت مددجویان یاور شهر 10| شهرداری در یاورشهرها چه تعداد ظرفیت ایجاد کرده است؟
از آن به کسانی که مثل خودم گرفتار این درد و بیماری شده اند، کمکم کنم. برایش فرقی نمی کرد و به قول خودش هر چیزی که دستش می رسید اعم از هرویین، شیشه و ... مصرف می کرد. رها می گوید: آخرین بار برای مشغول استعمال مواد در خانه کد دار (خانه پلاک قرمز) بودم که ماموران وارد شدند و همه کسانی که در خانه بودند را دستگیر کردند و بعدهم به یاورشهر منتقل شدم. با وجود لغزش های متعددی که داشته، جرات نمی کند به صراحت ...
ماجرای دختری رشتی که سایه برای او شعر سرود
من حرام باد ازین پس شراب و عشق! بر من حرام باد تپش های قلب شاد! و عالم مهربانی دو سر وجود نداره... یعنی من امکان نمی دادم کسی پا به پای من در دوستی بیاد؛ چنان افراط می کردم در عواطف خودم که اگه اون بنده خدا می خواست هم نمی تونست و به من نمی رسید. زود است گالیا در گوش من فسانه دلدادگی مخوان دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه زودست گالیا، نرسیده است ...
واکنش فرهاد مجیدی به عملکرد بد تیم استقلال / از نتایج استقلال خجالت می کشم
یک جلسه 5 دقیقه ای به من گفتند می خواهیم فلانی را سرمربی استقلال کنیم و مانده ایم با تو چه کنیم ! من گفتم از استقلال می روم و حاضر شدم با دریافت 40میلیون تومان رضایتنامه بگیرم و برخلاف میل خودم راهی قطر شدم. آن زمان حرف آقایان این بود که با آوردن فلان سرمربی به دنبال قهرمانی در آسیا هستیم نه قهرمانی در ایران! روزی که من از استقلال رفتم 4 دربی متوالی را از پرسپولیس برده بودیم اما آقایان نه تنها ...
خواستگاری متفاوت علی حاتمی از زری خوشکام/ چانه زنی ناصر ملک مطیعی سر مهریه
کنند این بازیگر ایرانی است یا ایتالیایی و الان کجاست. آقای شیرازی اعلام می کنند پیش از این با من همکاری داشته اند. آن ایام من در اسالم و لوکیشن فیلم رضا میرلوحی (تپلی) که یک کارخانه چوب بری بود، حضور داشتم و چند روزی به تهران آمده بودم که از طرف آقای فردین به دفتر کارشان دعوت شدم. ** برای اولین بار آقای حاتمی را در آنجا دیدم. این دیدار صرفا جلسه معارفه و آشنایی بود و خیلی جدی درباره کار ...
قتل رقیب، به خاطر عشق به زن صیغه ای سابق
در خانه من زندگی می کرد. وقتی متوجه تغییر رفتار او شدم، تصمیم گرفتم راز این بی تفاوتی را پیدا کنم. الهه دیگر اصراری به ماندن کنار من نداشت. او را تعقیب کردم و فهمیدم با پارسا رابطه دارد. آنها شب حادثه در یک مهمانی در باغ بودند. وارد آن مهمانی شدم. پارسا با چوب به دنبالم افتاد تا مرا بزند. برای اینکه بتوانم خودم را از دست او نجات دهم با هفت تیری که دستم بود، شلیک کردم. من گلوله ها را هوایی شلیک کردم و بعد فهمیدم به سینه و پای پارسا برخورد کرده است. متهم گفت: من از اولیای دم عذرخواهی می کنم و از آنها می خواهم من را حلال کنند. ...
زندگی خصوصی جذاب ترین خانم بازیگر مسن سینما / عکس ها و بیوگرافی مریم بوبانی و شوهرش
شرایط زندگی برای بچه هایم بهتر شود. نحوه بازیگر شدن مریم بوبانی سال73 آقای تارخ در روزنامه آگهی داده بودند که کارگاه بازیگری ترتیب دادند و نوشته بودند آرشیو تهیه می کنند, تا بعد از طریق آرشیو، بازیگران را معرفی کنند. من می دانستم این اتفاق به ماجرای تصویر ختم می شود, ولی این راه را تنها مسیری دیدم که هم سلامت بود و هم از طریق تلاش خودم وارد می شدم. برای همین رفتم و در کلاس آقای ...
زری خوشکام: سی سال ممنوع الکارم کردند/ علی حاتمی را دق دادند
خانواده تشکیل دهیم. به خصوص که من سه ماه بعد از ازدواجم هم باردار شدم و دیگر نتوانستم تا مدتی کار کنم. همان زمان که ازدواج کردیم، 15 قرارداد 200 هزار تومانی داشتم که آن زمان قرارداد های واقعا گرانی محسوب می شد. با 200 تومان می شد یک آپارتمان 200، 300متری در منطقه های خوب تهران خرید. ولی با وجود این، همه را پس دادم و پیش قسط هایی که گرفته بودم را حتی برگرداندم و دیگر کار نکردم. یک جور تبادل ...
ساعتی گفت وگو با مردی که 14 بار با موتور به زیارت امام رضا(ع) رفته است / 3هزار کیلومتر عاشقی
او گفته بودند لازم نیست باز هم با این همه سختی به زیارت امام رضا(ع) بروی و او گفته بود من قول دادم و باید قولم را تمام و کمال انجام دهم و پیش حضرت رضا(ع) شرمنده نشوم. قراری با امام رضا(ع) من علی عضدی ام و البته در روستا به نام علی کفاش شناخته می شوم، چون کارم کفاشی بوده، هر چند الان مدتی است کارم رانندگی است. سال 1353 در روستای آباد شاهپور شهر خفر به دنیا آمدم. بچگی من در همان ...
آیت الله مسعودی خمینی: امام استوانه ای بود که هیچ چیز نمی توانست او را خرد کند
آقای پسندیده فرمودند چند تا پاکت هست و شما اینها را ببر و به اخوی بده. من هم خیلی دوست داشتم این کار انجام شود و یک رابطه گفت وگویی هم باشد. ایشان در مسجد سلماسی درس می گفتند و من ایستادم تا بیرون آمدند و گفتم اخوی پاکتی داده که خدمت شما بدهم. دو سه مرتبه این طور شد تا با ایشان آشنا شدیم. وی اظهار داشت: حضرت امام در سه روز فاطمیه دوم روضه می گرفتند. آقا مصطفی گفت روضه ما است و کسی نیست ...
نشست بررسی فیلم سینمایی "عروسک" برگزار شد
مادر خود را از دست دادم و شرایط خیلی بدی داشتم، اما به دلیل تعهد اخلاقی به گروه، بازی در این نقش را انجام دادم. فاطمه اسمعیلی گفت: من قبلاً با آقای یوسفی نژاد کار کرده بودم و با این که نقش زری برایم ابتدا قابل درک نبود ولی با کمک آقای هاشمی توانستم زری را در خودم پیدا کنم. پس از آن ناصر هاشمی گفت: من 30 سال با آقای یوسفی نژاد در صدا و سیمای تبریز همکار بودم، اما رابطه چندانی ...
وقتی داور دست صالح خالقی را بالا برد؛ کشتی گیر آذربایجان گریست
. بعد هم تابلو را بوسیدم و سرجایش قرار دادم. خیلی آرام شده بودم و حس باورنکردنی ای داشتم. وقتی پا روی تشک کشتی گذاشتم حس کردم یک نیروی عجیب همراهم است. در آن مسابقه من معجزه را به چشمم دیدم. تمام مدتی که روی تشک بودم یاری و مدد امام رضا را در لحظه به لحظه ی مسابقه احساس می کردم. کشتی من با حبیب یوسف آذربایجانی بود. کشتی گیری که به تازگی قرمان اروپا شده بود و دو نفر از بچه های تیم ...
نخستین واکنشم به جواب مثبت سرطان بهت و گریه بود + فیلم
.... ما با پدر رفتیم شیراز و مدرسه را هم که کلاس چهارم بود در آنجا به مدرسه رفتم. بهمن ماه که شد گفتیم خداحافظ! ما داریم می رویم. یعنی همیشه آماده جدا شدن بودیم. هیچ وقت این طور نبودم که اگر الان اینجا هستم، فردا یا یک ماه دیگر هم قرار است باشم. همیشه آماده رفتن بودم. می گفتم الان اینجا هستم، یک ماه دیگر قرار است بروم. خیلی راحت می پذیرفتم و می گفتم باشد، خداحافظ. بچه ها گریه می کردند. چون چند ماه ...
رزم تاریخی غیورمردان لرستانی در حاج عمران
امام حسین(ع) در مسیر دفاع از دین قدم برمی داشتند و تقدیم جان و سر دادن در این راه را افتخاری بزرگ می دانستند. حضور در جبهه ها، سفر در مسیر عاشقی و لبیک به رهبری بود که رزمندگان گوش به فرمان بودند تا در همان مسیر حرکت کنند، برخی در میانه همین راه عاشقی پرپر شدند، برخی سال ها در اسارت دشمن، شکنجه های بسیار سختی را تحمل کردند و برخی هم مانند حضرت عباس(ع) به درجه جانبازی رسیدند اما ...
درس های مردانگی در کلاس خانم مدیر
...: اولین بار همان زمانِ استخدامم با حمیدیه آشنا شدم. 6سالی حق التدریسی بودم ولی بعدا و پس از چند سال رسمی و در همان حمیدیه ماندگار شدم. آرزو داشتم در مناطق محروم کار کنم مریم پورزنگنه قبل از قبولی اش در آزمون آموزش وپرورش هیچ سابقه کاری در کارنامه اش نداشته است. روز اولی که کارم را شروع کردم خیلی استرس داشتم. مسیر طولانی بود، با محیط آشنایی نداشتم، چون قبل از آن اصلا به ...