سایر منابع:
سایر خبرها
شناسایی شهیدحرم از روی انگشترهایش
سال نیازی به نوشتن نداشته باشم. گفتم بده بخوانم. گفت نه الان نباید بخوانی. من این را می گذارم لای قرآن اگر رفتم و اتفاقی نیفتاد که لازم نیست بخوانی اما اگر رفتم و اتفاقی افتاد اینجا گذاشتم که پیدا کنی. من هم پای قولم ایستادم و نگاه نکردم. اما زمان خیلی دیر می گذشت ماموریت های طولانی زیاد رفته بود اما این بار خیلی کند می گذشت. منتظر بودم تماس بگیرد که تولدش را تبریک بگویم که خبر شهادتش را دادند. آن ...
دزدان مسلح: آژیر نزنید، این سرقت مسلحانه است!
مشغول ریختن پول ها به درون ساک بودند، اگرچه خودم هم می ترسیدم، ولی حواسم را جمع کرده بودم که کسی از گوشی تلفن استفاده نکند.وی در پاسخ به مقام قضایی که پرسید چرا این بانک را برای سرقت انتخاب کردید، گفت: به خاطر این که خلوت بود! سپس ادامه داد: حدود 22میلیون سرقت کردیم و من همه پول ها را به مصطفی دادم، او همه کاره بود، بانک ها را از قبل شناسایی می کرد و من تنها روز سرقت می دانستم به کجا باید دستبرد ...
آتش بس در خان طومان معنا نداشت - آمریکا با فاصله 9 هزار کیلومتری در عراق حضور دارد تا امنیت کشورش ت
اتاق عمل برمی گردد ولی نمی توانم تحمل کنم، دارم دیوانه می شوم. رفتم به او گفتم: آقا به خدا توکل کن بعد که علی را آوردند دوباره رفت نماز شکر خواند. همان موقع در محله شان مراسم تشییع یک شهید بود، گفتم: آقا حالا که دیگر خطر رفع شده شما بروید، من هستم. هیچ وقت به خاطر بچه ها و خودم مانع نشدم، هیچ وقت نشد بگویم من مریض هستم و مرا ببر دکتر. اکثر کارهای را خودم انجام می دادم و هیچ شکایتی نمی کردم ...
حافظی که معلولیت سد راهش نشد
خواندم برایم اسپند دود می کرد. پدر هم با همه وجود برای من پدری کرد؛ وقتی من دچار معلولیت شدم، پدرم مرا به دوش می گرفت و هر وقت بستری می شدم کنارم بود، واقعاً پدرم به خاطر اشتباه دیگران زندگی خود را فدا کرد و تا وقتی که زنده بود چیزی به روی من نیاورد و تمام تلاش خود را کرد که من سلامتی ام را به دست آورم اما تقدیر چیز دیگری بود . بعد از حفظ قرآن کریم بود که از طرف بیمارستان خبر دادند برای ...
نوجوان هندی در دام 2 زورگیر تهرانی
تهران آمده بودم اما ناخواسته وارد بازی شدم. همدستم که تنها چند ساعتی از آشنایی مان می گذشت مرا اغفال کرد که چند گوشی سرقت کنم و بعد به شهرستان برگردم. من هم وسوسه شدم که با او همکاری کنم. چرا او را با چاقو زخمی کردید، فکرش را نکردید که شاید جانش را بگیرید و اتهام قتل گردنتان بیفتد؟ من نمی خواستم بلایی سرکسی بیاورم. همدستم میلاد سرم فریاد کشید که به دستانش ضربه بزن. من هم از ...
مشارکت در سرقت فقط برای 30 هزار تومان
برایمان تعریف کرد؛ سفری که برای پیدا کردن کار بود اما با سرقت و دستگیری پایان یافت؛ در ادامه اظهارات این سارق در گفت وگو با خبرنگار تسنیم را می خوانید: از اهالی یکی از شهرهای غربی کشور هستم؛ هشت سال پیش مادرم و پدرم از هم جدا شدند و پدرم به عراق رفت، بعد از آن من و خواهر کوچکترم نزد مادرم زندگی می کنیم، خرجی زندگی برعهده من بود و سر کار می رفتم اما از درآمد دریافتی راضی نبودم به همین دلیل ...
آرزوهای هندی پسرک 17 ساله برباد رفت
را برای مداوا به بیمارستان منتقل کردند. حرف های یک شاهد یکی از شاهدان به مأموران پلیس گفت: با موتورسیکلتم در حال عبور از خیابان بودم که متوجه فریادهای پسر جوانی شدم که با دو پسر دیگر درگیر بود. وقتی به او نزدیک شدم دو پسر از محل گریختند و پسر جوان در حالی که زخمی شده بود، به من گفت که سارقان خشن او را با چاقو زخمی و تلفن همراهش را سرقت کرده اند. پس از این من و تعداد دیگری از ...
سارق فراری: برای تأمین مخارج درمان سرطان مادر سرقت کردم!
شرایط سختی دارد. مهم تر از همه اینکه بی پولی به خانواده ام فشار می آورد به همین خاطر تصمیم گرفتم توبه ای که در زندان کرده بودم را بشکنم و دوباره دزدی کنم تا مخارج مادرم را تأمین کنم! از آنجا که سابقه دار و تحت تعقیب بودم، برای سرقت کلاه یا ماسک گذاشته و سوار بر موتور به محله های بالای شهر تهران می رفتم و گوشی قاپی و کیف قاپی می کردم. بنابراین گزارش، در حالی که شکایت های زیادی از ...
سید حکیم می گفت فاطمیون کمر اسرائیل را می شکند/همانجایی دفن شد که قبلاً خودش گفته بود + تصاویر
، آرزوی هر دختر جوانی زندگی کردن است اما صحبت های سید من را متقاعد کرد و رضایت من و خانواده اش را گرفت. هفت دی ماه سال 92 برای نخستین بار اعزام شد، بار اولی که رفت 40 روز سوریه بود که از ناحیه کتف مجروح شده و به ایران منتقل شد مدتی در بیمارستان بقیه الله تهران بود، بعد به مشهد منتقل شد هنوز دوره درمانش تمام نشده بود که مجدد به سوریه برگشت. حسینی گفت: سید زیاد اهل خاطره تعریف ...
آزادی یک زندانی از زندان توسط یک خیر / اشتغال زایی برای 70 نفر به صورت مستقیم در استان خراسان شمالی/ ...
بودم و به صورت اتفاقی برای خرید به فروشگاه رفاه رفته بودم در افتتاحیه شرکت کردم. وی عنوان کرد: تصمیم گرفتم نامه ای بنویسم و مشکلم را با آقای گل زاده در میان بگذارم بنده در حدود 3 سال بود که به علت بدهی در زندانی بودم و با کمک این فروشگاه اکنون آزاد شدم. بنده متاهل هستم و چون زندانی بودم نمی توانستم سرکار بروم و تامین هزینه زندگی برای من و همسرم بسیار سخت بود اگر بتوانم کار ...
نیم جزء پدر، نیم جزء مردم/ شب های پدرانه رمضان
مادرم می گفت که می توانی آشپزخانه بروی و یواشکی غذا بخوری. اشکالی ندارد. وی ادامه داد: عصر که می شد، مجددا گرسنه ام می شد و مادر اشاره می کرد که آشپزخانه غذا گذاشتم و من می رفتم و غذا می خوردم. به هنگام افطار زودتر از بقیه گرسنم می شد و اولین نفری بودم که افطار می کردم. این کارشناس مذهبی تصریح کرد: روزهای اول که به سن تکلیف رسیده بودم، روزهای بلند سال بود. آن زمان ما در مشهد ...
حقیقت حیرت انگیز زایش و زندگی در ماه عسل
تحصیلش گفت: رشته ریاضی را در مشهد خوانده و آنجا دیپلم گرفتم. تمرد کردم و در دانشکده فنی امتحان دادم و دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران قبول شدم. به دلیل ناراحتی پدربزرگم در امتحان (دانشگاه ملی) شهید بهشتی شرکت کرده و قبول شدم. به خاطر کنایه اطرافیان که با پول پدرم توانستهام در دانشگاه قبول شوم دوباره درس خواندم تا در دانشگاه تهران قبول شدم. به دلیل اختلاف با کشور عراق برای تجهیز دانشگاههای اهواز من و ...
گفت و گو با دزدان مسلح پشت میله های بازداشتگاه
سوختگی دارد! می گویند این آثار ماه گرفتگی است. (اظهارات متهم در حالی است که همسر وی ادعا می کند وقتی دخترم را باردار بودم با شوهرم مشاجره کردیم و او با لگدی که به شکم من زد فرزندم دچار ماه گرفتگی شد!!) سابقه کیفری هم داری؟ بله! یک فقره سابقه دارم که شلاق خوردم. شغلت چیست؟ تعمیرکار خودرو هستم. چه شد که به سرقت مسلحانه روی آوردی؟ با مشکلات مالی رو به رو شده بودم و می خواستم ...
دستگیری سارقی که می گوید همبازی پروین بوده است
بازپرسی اش شروع شود. جعفر بیست و شش ساله متهم است با همدستی همدستانش اقدام به بارکنی- سرقت بار از پشت موتور سیکلت ها- گوشی تلفن همراه از پیک های موتوری پاساژ علاءالدین و زورگیری کرده است، گفت وگویی با این متهم انجام دادیم که در زیر می خوانید. خودت را معرفی کن؟ جعفر بیست و شش ساله هستم و تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده ام. به خاطر مشکلات خانوادگی مجبور شدم از آنها جدا ...
روایت 13 سال زندگی با مرد جامانده در میدان سوریه
به تهران آمدیم. مراسم ساده ای بود و چون نه ما و خانواده آقا مرتضی اهل ساز و آواز نبودند عروسی در خانه مادرشوهرم برگزار شد. ** همان تهران ساکن شدید؟ بله تهران ساکن شدم. ** دوری از خانواده و دوستان و شهر جدید برای شما سخت نبود؟ بله سخت بود به هر حال باید دوری از خانواده را تحمل می کردم. ** چطور با این سختی کنار آمدید؟ خود آقا مرتضی ...
روایت تولدی دوباره به زندگی زوج های نابارور
نوعی به من تحمیل شد. بعد از یک سال که پزشک عمومی بودم، یک اتفاق باعث شد به سمت رشته زنان و زایمان بروم. یک شب فردی به درب خانه ما آمد که برای کمک به همسرش که باردار بود، بروم. اما پدرم به آن فرد گفت، پسرم خواب است و ابزار پزشکی نیز همراش ندارد، آن فرد به پدرم گفت امیدم به شماست.هنگامی که آن فرد رفت من به دنبال آنان رفتم و متوجه شدم همسرش فارغ شده است اما جفت از بدنش خارج نمی شود و اگر نیم ساعت ...
خطاطی عظیم
دیدن خانواده او رفت و حتی به یاد او یک نمایشگاه خطاطی برگزار کرد. آه از این همه تبعیض عظیم فلاح نیز مانند همه هم صنف هایش در هنرهای تجسمی، از برخوردها و تبعیض ها گلایه دارد، از اینکه هنرهای نمایشی جایگاه بسیار متفاوتی در نگاه مسئولین دارند؛ دقیقا مثل نگاهی که به فوتبال هست و به سایر رشته های ورزشی نیست؛ یک بار یکی از اساتید خوشنویسی در مراسمی پشت تریبون رفت و چندبار روی میز ...
تلاوت باید یاد خدا را زنده کند
... اشاره کردید که ابتدا فنون مربوط به قرائت قرآن را از برادرتان می آموختید. آن زمان در جلسات اساتید قرائت هم شرکت می کردید؟ بله. مرحوم استاد عباسی یکی از قاریان توانا و مشهور در شهر ارومیه بود که خانواده ام، من را تشویق می کردند تا در جلسات ایشان شرکت کنم. استاد عباسی در هیئتی تدریس می کرد که من هم در آن حاضر می شدم و هر کسی تعدادی از آیات قرآن را تلاوت می کرد. به خاطر دارم که هر بار ...
گفت وگو با همسرِ خالقِ "تو ای پری کجایی"/ تو ای پری کجایی برای چه کسی ساخته شد؟
در این مورد حرف زدم، ولی پدرم خیلی مخالف این ازدواج بود. علت این مخالفت چه بود؟ اول از همه می گفت من و قوامی 15سال تفاوت سنی داریم و یکی از دلایل دیگرش این بود که فکر می کرد من شانس های بهتری برای ازدواج می توانم داشته باشم. اما من از کودکی شیفته آدم های باشخصیت بودم و به همین خاطر نسبت به این ازدواج اظهار تمایل کردم و جوابم مثبت بود. تفاوت سنی شما با استاد هیچ تاثیری ...
ماجرای تکان دهنده زنی که همسرش را در اتاق خوابشان به قتل رساند
بودم و جز او به هیچ کس دیگری نمی توانستم فکر کنم.من و رامین در راه مدرسه با هم آشنا شدیم و یک سال پس از این دوستی خیابانی در حالی که 20 سال بیشتر نداشتم،هنگامی که با مخالفت فراوان خانواده ام برای ازدواج با رامین روبه رو شدم، دست به خودکشی زدم و تا یک قدمی مرگ پیش رفتم. پدرم به شرطی موافقت خود را با این ازدواج اعلام کرد که چند سال در دوران عقد بمانیم تا آمادگی های لازم برای تشکیل زندگی ...
نقشه شوم 2 جوان برای زن امریکایی در تهران
بود که مردی به پلیس اگاهی تهران رفت و از ناپدید شدن همسرامریکایی اش به نام ترسا خبر داد . این مرد به پلیس گفت: 35سال قبل با همسرم در آمریکا آشنا شدم و بعد از اینکه او مسلمان شد با هم ازدواج کردیم. سه پسرمان در آمریکا زندگی می کنند و من و همسرم که مدرس خصوصی زبان انگلیسی است برای زندگی به ایران آمدیم.من برای سر زدن به فرزندانم به آمریکا رفته بودم که ناگهان همسرم ناپدید شد . ...
اعترافات سارقان مسلح بانک های مشهد
می کند، اما بعدا با تهیه کردن اسلحه که دوستم (اشاره به سارق دیگر) تهیه کرد، این کار را کردیم . مسعود با بیان اینکه هیچ گاه فکر نمی کرد دستگیر شود، اظهار کرد: همیشه با خودم می گفتم اگر نتوانستیم بانک بزنیم، می رویم دنبال کارمان. من اصلا اهل شیشه نبودم، اما می گفتند بزن تا فکرت باز شود و شجاعت می آورد. خیلی اشتباه کردم و سرخورده جامعه ام، به ما فرصت بدهید. در آخرین سرقت وقتی داخل بانک رفتم، رئیس بانک ...
آسیب های زنانه ای که اجتماعی می شود
ازدواج خود را قربانی بی سوادی و فقر خانواده اش عنوان می کند و اعتیاد و اسیب های وارده به کانون خانواده اش را ناشی از اعتیاد همسرش می خواند. وی که به قول خودش غمهایش داستانی نامتناهی دارد به ما می گوید: خانواده ام از وضعیت مالی چندانی برخوردار نبود و لذا پدرم حاضر شد در ازای گرفتن 2 میلیون و 200 هزار تومان شیر بها مرا به عقد مردی با تفاوت سنی ده سال درآورد. وی افزود: همسرم ...
سارقان مسلح 5 بانک در مشهد آماتور بودند
.... سرقت های سریالی آنها به همین شیوه تا 6 خردادماه امسال ادامه داشت تا اینکه مأموران پلیس چهارشنبه هفته گذشته بالاخره آنها را دستگیر کردند. براساس تحقیقات متهمان حدود 34 میلیون تومان سرقت کرده اند. مسعود 30 ساله روز گذشته در بازجویی ها گفت: من مدرک تحصیلی سیکل و به مصرف مواد اعتیاد دارم. متأهل هستم و به خاطر نیاز مالی دست به سرقت زدم. مدتی در یک شرکت کار می کردم که مدیران آن پنج ماه بود که ...
پاتک به پنج بانک و مؤسسه اعتباری و مالی
95 درصد رشد داشته است. سردار بهمن امیری مقدم در پایان این مصاحبه به چگونگی دستگیری سارقان مسلح بانک های مشهد پرداخت و اضافه کرد: متهمان تاکنون به 5 فقره سرقت مسلحانه اعتراف کرده اند که تحقیقات از آنان با صدور دستورات قضایی همچنان ادامه دارد. این درحالی است که اولویت اصلی پلیس، پیشگیری از آسیب های اجتماعی است و تلاش می کنیم قبل از وقوع هر جرمی به ریشه یابی و تحلیل های کارشناسی جرایم بپردازیم و آسیب های اجتماعی آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. ...
"بگذار کز دامان شب فردا برآید"
برای پدرم میخواند. البته اسامی را گاه درست نمیخواند، اما پدرم میگفت: بخوان، من متوجه میشوم! بله، مادرم همان طور که گفتم با سواد بود و همه نوع کتابی میخواند. من قرآن را در خانه و نزد مادرم آموخته بودم. در آن سالهای کودکی، مادرم کتابهای عاق والدین و سلطان جمجمه را میخواند و بعضی وقتها اشعاری راجع به حضرت امام حسین و حضرت علی اصغر برایم میخواند. به همین دلیل بود که وقتی به مدرسه رفتم، فارسی را خیلی ...
او رفت !
پرسم : شما از شیرین خبری دارید؟ مکث کوتاهی کرد و ناگهان پرسید: چرا برگشتید؟ چرا برگشتم ؟ خدایا این چه سؤالی است ، انصاف نیست ، من این همه سال در به دری کشیده ام ، چند سال از عمرم به هدر رفته است و او حالا می پرسد که چرا برگشتم ؟اصلا او چه می داند که من چه زجری کشیده ام ؟ خواستم بگویم به خاطر شیرین رفتم ، به خاطر او هم برگشتم اما سکوت کردم . صورتش را برگرداند، ...
اولین بانوی فاتح اورست و لوتسه در ایسنا: هیچوقت حمایت نشدم
آمادگی جسمانی خوبی برخوردار بودم و به خاطر این سابقه ی ورزشی بدنم آماده بود. کسانی که تازه کوه را شروع می کنند در اولین بار با بدن درد مواجه می شوند، ولی من چون آمادگی جسمانی خوبی داشتم در کوه از همان ابتدا حال بسیار خوبی داشتم و هیچ فشاری در کوه به من وارد نمی شد و فقط لذت می بردم. چند سالی همین طور تفریحی و برای آرامش خودم به کوه می رفتم. هرچند سنگین کار می کردم و به خود فشار می آوردم، ولی اصلا به ...
پدری که برای بخشش قاتل پسرش با خانواده درگیر شد
زندگی دوباره را به من هدیه کنند. آنقدر حس زیبایی بود که نمی توانم با کلمات توصیفش کنم. کاملا گیج بودم. وارد سالن ملاقات شدم و بعد از هفت سال پدرم را دیدم. در آن لحظه تنها خواسته ام این بود که بر سر مزار ایوب حاضر شوم و از او به خاطر این همه مهربانی تشکر کنم. این روزها تنها دغدغه حمید این است که تلاش کند تا در زندگی افق های روشن تری را رقم بزند و کمک حال خانواده اش باشد. ...
دیگر پیکرم تحمل کتک های همسرم را ندارد!
شهدای ایران :زن 19 ساله در حالی که دست نوازش به سر دختر کوچکش می کشید، اشک هایش را پاک کرد و به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: من یک ایرانی هستم، اما هیچ گونه مدرکی که ایرانی بودنم را ثابت کند ندارم. چرا که 19 سال قبل زمانی که مادرم مرا باردار بود از پدرم طلاق گرفت در آن زمان پدرم نیز به خاطر لجبازی با مادرم هیچ گاه حاضر نشد برای من شناسنامه بگیرد. مادرم می گوید وقتی من به دنیا آمده ام آن ها در کشاکش طلاق بوده اند به همین دلیل توجهی به آینده من نداشته اند حتی وقتی به 7 سا ...