سایر منابع:
سایر خبرها
"سه سین"، معمای سه سعید وزارت اطلاعات
شهریور 1350 هنگام برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی سازمان مجاهدین با هجوم سراسری ساواک روبرو شد و چارت های تشکیلاتی زیادی لو رفت . از جمله اسم من و تعدادی از دوستان که در شاخه شیراز فعالیت میکردیم . تعدادی دستگیر شدند و من هم از آن زمان متواری شدم. 4سال به صورت مخفی زندگی کردم در شهرهای اصفهان تهران ،مشهد و جاهای مختلف به صورت مخفی به فعالیت ادامه دادم طبعا در این سالها در تیمهای ...
داستان پسری که جان دختر 18ساله را نجات داد+تصویر
از بالای یکی از تپه ها آنها را دید: داشتم تنهایی در تپه ها می گشتم که دیدم شان، سریع خودم را رساندم. می خواستم عملیات احیا را شروع کنم اما پدرش نگذاشت. چند دقیقه اصرار کردم تا راضی شد. و پس از 10 دقیقه عملیات احیا، دختر جوان نجات یافت: سه سال پیش در طرح دادرس مدارس، کمک های اولیه را یاد گرفته بودم اما آن روز می ترسیدم نتوانم موفق شوم و پدر مصدوم همه چیز را از من ببیند. اما این اتفاق نیفتاد و با ...
گفتگو با بهرام رادان به بهانه فیلم بارکد ؛ دیده شدن فیلم هایم اولویت دارد، نه دریافت جایزه
خریده ای! من از کودکی عاشق خواندن بودم، عاشق ادبیات و شعر بودم و هر وقت مرا برای آوردن چیزی به انباری می فرستادند، ساعت ها مشغول خواندن روزنامه هایی می شدم که کف کمدهای قدیمی انبار بود و زمان را فراموش می کردم. این گرایش همان زمانی هم که وارد سینما شدم همراه من بود. یادم است زمان دانشجویی ما (سال 78)، دوران نیمه طلایی مطبوعات بود و ما با یک بغل روزنامه به سر کلاس می رفتیم و آن ها را با ...
سایه ات تا صبح محشر بر سر دین مستدام ...
محن جامه ختم رسالت شد بر اندامت کفن گشت عام الحزن بر ختم رسل، سال غمت شد روان از دیده اش بر چهره اشک ماتمت ای در امواج بلاها با محمد رهسپر در هجوم سنگ ها جان محمد را سپر بر محمد از همه زن های عالم خوب تر مصطفی را سوز داغت ماند، عُمری بر جگر بارها زین غصه چشم سید بطحا گریست بلکه در شام زفاف حیدر و زهرا گریست ما به ...
شورای شهر نامه های من را بی جواب گذاشت
، ضعیف تر نشود. در حقیقت استارت ورزش را از همان سن کودکی زدم، البته بد نیست این را هم برای اولین بار از طریق رسانه شما بگویم من از چهارسالگی که دچار فلج اطفال شدم تا 6 سالگی توان راه رفتن نداشتم در حالیکه همسایه امام رضا (ع) بودیم، همراه خانواده ام به قم رفتیم و متوسل شدیم به حضرت معصومه (س) و خوشبختانه عنایت خواهر امام رضا (ع) شامل حال من شد و شفا گرفتم و از 6 سالگی موفق شدم روی پای خودم راه بروم ...
شفاعت بانوی دو عالم برای زندگی دوباره من
... این گونه بود که بانوی دو عالم کمکم کرد و خیلی سریع در حرفه خودم با اینکه جوان بودم صاحب اسم و رسم شدم، به گونه ای که بالاترین دستمزد را به من می دادند من هم که می دانستم این حمایتها از کجاست، هرگز نذر خود را فراموش نکرده و در طی سالیان متمادی، در ایام محرم و همچنین در سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) از صدای ناقابلم برای بیان مظلومیت مادر همه مسلمانان و فرزندان شهیدشان استفاده می کردم. به ...
شخصیت مولانا را برای حفظ میزهای خود قلع و قمع کردند
ناساز و نامربوط که تنها سایه ای است از ایده ای که روزی ایده ای بود که شش سال از عمر شما را خریده و به آب روان سپرده، بی هیچ حاصلی. - در حال حاضر دیوید فرانزونی فیلم نامه نویس گلادیاتور، فیلمنامه ای درباره مولانا نوشته و خبر تولید آن رسانه ای شده است. با توجه به زندگینامه مولوی که درباره آن دست به تحقیق و نگارش فیلمنامه هم زده اید ، نقاط مبهمی در زندگی این شخصیت وجود دارد که قابلیت داستان ...
چگونه یک قاتل از میان12میلیون پرونده شناسایی شد؟
ایران آنلاین / گروه حوادث ایران/ خاطره ای که برایتان بیان می کنم به سال ها قبل بازمی گردد. آن موقع من تازه دو سالی بود که کارم را شروع کرده و در اداره قتل آگاهی مشغول بودم. پرونده مربوط به قتل یک مهندس جوان برق بود که در خانه اش در محله قیطریه به نوعی زجرکش شده و سپس به قتل رسیده بود. از آنجا که همسر و 2 فرزند مقتول برای دیدن اقوامشان به نیشابور رفته بودند، در زمان قتل هیچ کس در خانه نبود و ...
تارانتینو: می خواهم وودی آلن را شکست بدهم
منظوری دارند. کماکان در فرهنگ سال 2015 هم تأثیرات تارانتینو زیاد به چشم می خورد ؛ حالا در دیالوگ نویسی یا داستان گویی غیر خطی یا در تداوم ابدی کت و شلوارهای فیلم سگ های انباری. خودتان در زندگی عادی بیشتر در کجا تأثیر کارهایتان را می بینید؟ تارانتینو: در دهه ی 90، مثلا از سال 97 تا 99 یا 2000، در خانه ی جوان ها با پوستر پالپ فیکشن روی دیوار مواجه می شدم یا با تصویر سرهای وینسنت و جولز که تفنگشان را به سمت آدم نشانه رفته اند. یا در کتابخانه هایشان می دیدم که پدرخوانده یک را دارند، پدر خوانده 2 را دارند، صورت زخمی را دارند، و بعد سگ های انباری را دارند و پالپ فیکشن را. ...
حسین سروقامت
.... در روند دفاع از پایان نامه ها، راهنمایی، مشاوره و داوری هوای همکار خویش را داریم تا او نیز در وقت مناسب هوای ما را داشته باشد! و برآیند همه این بحث ها اینکه همین حالا که این جملات را می خوانیم، نسبت به گوینده اش احساس خوبی نداریم! *** بنّایی که بزرگترین بنای عالم را می ساخت! لذات دنیوی همه هیچ است نزد من در خاطر از تغیّر آن هیچ ترس نیست ...
نگاهی نو به زندگی یار و مشاور پیامبر، خدیجه علیهاالسلام
پیراستگی از تاریک اندیشی؛ پنج. درایت و آینده نگری و ژرف اندیشی؛ شش. استقلال جویی و انتخاب و ابتکار و پرهیز از دنباله روی. او از نظر تبار نیز از سوی پدر و مادر باپیامبر خویشاوندی داشت؛ چراکه از سوی پدر، در نیای چهارم با پیامبر عموزاده بود و از سوی مادر در نسل هشتم؛ در نتیجه نسب او به ابراهیم، نیای بیست و نهم پیامبر می رسید. بجاست که به زندگی نامه برخی از ...
بهرام رادان؛ ستاره جسور دو دهه اخیر سینمای ایران
قبل از پایان ماه مهر تمام می کردم، یعنی آن قدر علاقه داشتم که مانند رمان آن ها را می خواندم. آن قدر به کتاب اطلس جغرافیا علاقه داشتم که حتی با پول عیدی هم اطلس می خریدم و مادرم دعوایم می کرد که دنیا هر سال تغییر نمی کند که یک اطلس جدید خریده ای! من از کودکی عاشق خواندن بودم، عاشق ادبیات و شعر بودم و هر وقت مرا برای آوردن چیزی به انباری می فرستادند، ساعت ها مشغول خواندن روزنامه هایی می شدم که کف ...
لحظات سخت دل کندن مادر از فرزند رزمنده اش
. شهید نورعلی کم سن و سال بود و مادرش اصرار می کرد که او به جبهه نرود، حدوداً 2 الی 2.5 کیلومتر تا محل سوار شدن ماشین فاصله بود، مادر شهید با گریه از او می خواست به جبهه نرود ولی شهید نورعلی گام هایش را برای رسیدن به ماشین بلندتر می کرد. اشک در تمام صورت نورعلی پهن شده بود و هر چند متری که به جلو می رفت به عقب نگاه می کرد، مادرش خواسته اش را به زبان می آورد ولی او با چشمان ...
علی امینی انقلاب را پیش بینی نکرد/چرا جبهه ملی از علی امینی حمایت نکرد؟
بازرگان رفته ای، چرا؟ گفتم: برای فضولی!... یک جوان هجده ساله بودم و اینها هم افراد مهمی بودند. یکی از دوستان گفت: می خواهی بروی اینها را ببینی؟ من هم گفتم: بله... یا مثلا می گفت: چرا شما فلان نامه را از تیمور بختیار گرفتی و آوردی و به مباشرش داده ای؟ گفتم: بله، من که کف دست ام را بو نکرده بودم این آدم که قبلا رئیس شما بوده، حالا با او بد شده اید! خلاصه درآن جلسه با هم دوست شدیم. قبل از رفتن تلفن ...
اگر عکس های خانوادگی گم شود چه اتفاقی می افتد؟
. کودکان عاشق دیدن این عکس ها هستند، عاشق تماشای تعجب برانگیز و جادویی عکس پدر و مادرشان وقتی که جوان بودند یا عکس پدر بزرگ در لباس نظامی. چند سال پیش بدون اطلاعاتی از عکس های خانوادگی ام، شروع به جمع آوری عکس از موزه فروش خودرو و فروشگاه های خیریه کردم. این کار وقتی شروع شد که یک جعبه نامه را در فروشگاه دپتفورد در جنوب شرقی لندن پیدا کردم. جعبه نامه حاوی عکس هایی از زندگی زنی ...
ما با بقیه هیچ تفاوتی نداریم
.... دو دختر با مانتوها و شال های رنگی در سمت راست من نشستند و سه تای دیگر که دو نفرشان چادری بودند به جمع ما اضافه شدند و در سمت چپ من قرار گرفتند. دختری نیز مقابلم نشست و با چشمانش مرا می پایید.سکوت بود و سکوت بود و سکوت، اما لبخند مصنوعی دختران بر گوشه لب ها نیز جایی باز کرد تا من آغازگر گپ و گفت باشم. همه نگاه ها به سمت من متمایل شده بود. یک لحظه تصور کردم برای بازجویی اینجا هستم. از مدیر خانه ...
چرا به حوزه آمده ایم؟/ بعضی ها را خدا خود انتخاب می کند
؛ در نامه ای که برای شیخ مفید صادر شده فرمودند: به برادر عزیزم!... تعبیر خیلی بزرگ است. حجت الهی این را دارد می فرماید. از این تعبیرها به ندرت داریم. امام جواد علیه السلام به علی بن مهزیار، (نه علی بن مهزیار اهوازی که الآن قبرش در اهواز است، یک صد و پنجاه سال دویست سال بعد از این علی بن مهزیار است که می خواهم بگویم. یک اشتباهی هم شده بود، کتابی راجع به زندگی علی بن مهزیار که در اهواز است ...
داستانی برای مسولین استان و گچساران
آشنایی اندک مردم با عربی و کاربرد بیش از اندازه ی کلمات عربی در سیستم اداری کشور، برای بعضی ها سوء تفاهم هایی به وجود می آید و گاه برخی به دردسر می افتند. من خیلی سعی کردم که این زبان و قواعد آن را به خوبی بیاموزم. این مقدمه را گفتم تا برسیم سر این داستان چند روز پیش من. نوشته ای بدون امضا و شماره و نشان در بیمارستان شهید رجایی گچساران پیدا شد. در این نوشته هم کلمات عربی به کار رفته بود. از آنجا ...
پدران و ازدواج اجباری دختران
نقد شد. ****** نیلوفر، فیلم خوش ساختی است. کارگردانی، موسیقی و بازی های خوبی دارد اما فیلمنامه فمینیستی آن مخاطب را آزار می دهد. موضوع این فیلم، ازدواج اجباری دختران است، دختری به نام نیلوفر که ظاهراً در قبیله ای عرب در جنوب عراق زندگی می کند. خلاصه داستان نیلوفر (مبینا آینه دار) دختر سیزده ساله ای است که نزد مادر قابله اش سلما (رؤیا نونهالی) بزرگ می شود ...
به خاطر استرس المپیک دو روز بستری شدم/از تختی دستان بزرگش را در یاد دارم
کنید؟ آنقدر بچه بودم که از این رشته زده شدم. فکر می کنم 6 و یا 7 ساله بودم. سنی که دوست داری با بچه ها بازی کنی، اما متاسفانه من این روزها را نداشتم. فارس: تک فرزند هستید؟ خیر، اما فرزند اول هستم و پدر و مادرها دوست دارند همه آرزوهایشان را روی فرزند اول پیاده کنند، به همین دلیل فشار رویم زیاد بود تا زمانی که خودم علاقمند شدم. بعد از اینکه پیشرفت کردم کم کم علاقه ...
بیوگرافی زنده یاد حسین قوامی
اش از موسیقی ایرانی ، نام و یاد او را هرگز از قلب دوستدارانش نخواهد زدود . سال 1288 خورشیدی در تهران زاده شد ، مادرش آوای گرمی داشت و به گفته ی استاد " ..... هنگام تلاوت قرآن متوجه صدای گیرا و جذابش می شدیم ...." از ده – دوازده سالگی با صفحاتی که در دسترس بود به تقلید از صدای خوانندگان پرداخت ، هر چند که کار آسانی نبود و مخالفت پدر را نمی توانست سرسری بگیرد . گلپا در کنار ...
عضویت یک دختر در گروهک منافقین و واکنش مادرش
دلم نیامد دل او را بشکنم، خیلی به امام عشق می ورزید، دل نداشت کسی به امام کوچک ترین حرفی بزند. در یکی از نامه هایش که الان هم آن را دارم به من گفته است: وقتی شهید شدم اصلاً ناراحت نباش من به وظیفه الهی ام عمل کردم، به حجاب زنان خیلی اهمیت می داد، تنها سفارشش به مادر و خواهرانم حجاب اسلامی بود، صله رحم و سرکشی به فامیل و آشنایان یکی از برنامه های اصلی او بود، بیشتر فامیل ها از شوخ طبعی اش خاطرات زیادی دارند، امیدوارم در آن دنیا شفاعتش شامل من حقیر هم شود. ...
علیخانی و روایت خواستگاری های ده ساله در ماه عسل
مشکلی نیست و به همین ترتیب بنده از چند راه مختلف برای خواستگاری اقدام کردم اما جواب نه شنیدم و حتی پدر ایشان مرا تهدید کرد که دیگر جلو نروم که البته تنها دلیلشان ندیدن چشم های من بود. مرتضی از ندیدن چشم هایش به عنوان خواست و مشیت الهی یاد کرد و از خانواده خانم مورد نظر خود درخواست کرد که در موردش تحقیق کنند و اگر مشکلی در شخصیت و رفتار وی دیدند آنگاه به او جواب منفی بدهند. در ...
فقط عشق می تواند
دخترک لبخند می زند، نگاهش مرا به بچگی ها می برد. از خودم می پرسم که آیا وقتی او در بچگی مرا با آن همه کمرویی و خجالت روبرویش دید، در آن لحظه که از بودن در خانه آن ها به شدت ناراحت و معذب و چهره در هم کشیده بودم و مثل یک کره اسب ناآرام ، بی رعایت ادب مقابل آقای یوسفی ناشیانه ایستاده بودم ، آیا در آن لحظه به راستی به چشم یک پسربچه به من نگاه می کرد یا به چشم پسری که مادرش خدمتکار خانه آن ها بود ...
گفت وگو با روحانی مشاوری که به مشکلات مردم می رسد
پدر و مادرش از او پرسیدند چرا این همه تو را دعوا می کنیم عصبانی نمی شوی، او پاسخ جالبی داده بود و گفته بود این همان دینی است که مرا بخاطرش دعوا می کنید این دین مرا آرام کرده و دستور داده به شما احترام بگذارم، رفتار این پسر کم کم روی خانواده نیز اثرگذاشته است، این رفتار صحیح می تواند بسیار مؤثر باشد. از خاطرات جالب اوایل کارتان برای ما تعریف کنید... با خنده گفت: اوایل کارم احساساتم ...
ارنستو چه گوآرا؛ او یک خردادی نیست!
. نمایشنامه ای که نویسنده اش به دلیل روح شاعرانگی قهرمان داستان، در پایان آن به جای این که اعدام چه گوآرا را نشان دهد، او را به یک مراسم رقص در دامنه کوه ها می فرستد. همراه با مردمان بومی آرژانتین و همه کسانی که در اعدام و سرنوشت او دست داشته اند. آن چه خواهید خواند، بخشی است از گفت و گو با حمیدرضا نعیمی، نویسنده نمایشنامه چه گوآرا . فکر می کنید، نگاهی که به شخصیت چه گوآرا در جامعه ما وجود ...
آمریکا با فاصله 9 هزار کیلومتری در عراق حضور دارد تا امنیت کشورش تامین شود
کُرکُریشون بود،رفتن به جنگ غول...غول،غول عجیبی بود...یه پاشو می زدی،دو تا پا اضافه می کرد.دستاشو قطع می کردی،چند تا سر اضافه می شد. بالاخره دست و پای آقا غوله رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهرشون، آژانس شیشه ای رحیم کابلی 53 ساله یکی از جوان های همان سال ها بود،17 سال داشت که جنگ شروع شد، نیمکت های مدرسه را رها کرد و 8 سال زندگی آرامَش را در یکی از سرسبزترین شهرهای شمالی گذاشت و 80 ماه در ...
نویسنده نبایداز زیست-جهانش جدا باشد
، عدالت وبرابری ذهن مرا به خود مشغول می کرد و بعد وقتی یک نمایشنامه یا داستان می خواندم که به همین سوالات من پاسخ داده بود یا به نوعی آن را مطرح کرده بود تصمیم به ترجمه آن می گرفتم. مثلا نمایشنامه چهره اُرفه نوشته اُلیویه پیکه مسأله ی اصلی اش دعوت به یافتن برادری حقیقی است از همین دست کارهاست. پرسشی که برای من هم پیش آمده بود. نویسنده اشآن نمایشنامه را بعد از جنگ بوسنی هرزگوین نوشته بود. یا چند سال ...
هشتمین قاب ماه عسل، روحانی شب آخر محکومان به اعدام
کار دیگری را انتخاب کنید، اما روحانی داستان، گفت: درسته اما زمانی که من زندانی را می بینم به نظرم آنها اهل برزخ هستند. من وارد زندان شدم برای ساختن زندانیان و برگرداندن آنها به زندگی سالم. شاید اگر من در شرایط خاصی زندگی می کردم بدون نظارت، مادر، پدر و اجتماع شاید من خودم الان جای آن زندانی ها بودم. روحانی داستان در ادامه گفت: من هرروز در بند خودم هستم. علیخانی به مزاح گفت: اینطوری می ...
نگاهی به هاشمی به روایت هاشمی
خراسان توقیف شد. عباس معروفی مدیر مسئول نشریه گردون با شکایت بسیج دانشجویی و مهدی نصیری مدیر مسئول هفته نامه صبح دادگاهی شدند. موضوع شکایت انتشار مطالب خلاف عفت در داستان های منتشرشده در آن ها بود. اتهام دیگر نشریه گردون توهین به ولایت فقیه بود. نتیجه دادگاه لغو امتیاز مجله، شش ماه حبس، 35 ضربه شلاق و دو سال محرومیت از مشاغل مطبوعاتی بود. اسفندماه 74 در آستانه انتخابات مجلس پنجم، روزنامه منتقد سلام ...