سایر خبرها
گفتگوی جالب دختر 4 ساله شهید مدافع حرم با رهبر انقلاب
آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را میدهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر... آنجا به این حرف های نهال خندیدم و حتی تصورش را هم نمی کردم این گفتگو را با حضرت آقا انجام داده است. وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های ...
شوهرم خواست تا با دوستانش صمیمی تر باشم!
تهمت های رکیک می گفت: حتما می خواهی تو را به حال خودت ول کنیم تا مثل ان دوست هرزه ات سر از خانه فساد در بیاوری و آبروی مارا ببری. در آن شرایط دیگر حرفی برای گفتن باقی نمی ماند. به جلال بله گفتم و همسرش شدم. جالب بود تا قبل از ازدواجم، رابطه ما با خانواده عمه ام خیلی خوب بود. اما بعد از ان به جای این که محبت بزرگترها بیشتر شود گلایه ها شروع شد. شوهرم نیز در ...
روایت خودم را از متوسلیان ساختم
گرفته باشد! کمی بعد متوجه شدم که تنها صداها واقعی است و تصاویر بازسازی شده اند. این کار به قدری حرفه ای انجام شده بود که بیننده باور می کرد این خود شهید باقری است. شگفتی بزرگتر آنجا بود که فهمیدم این مستند را جوانی دهه شصتی ساخته است، جوانی که وقتی هفت سالش بود، قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل امضا شد و جنگ پایان یافت. گفتم شاید جنوبی باشد که به این خوبی توانسته بخشی از جنگ را روایت کند؛ اما او ...
ماجرای حدیث جالبی که شهید مدافع حرم در آخرین تماس خود گفت
وارد این مسیر شود. مادر شهید دهقان امیری با اشاره به آخرین خداحافظی شهید با خانواده اش بیان کرد: محمدرضا در لحظات آخری که می خواست از ما جدا شود، از ما در مورد محلی که می خواست اعزام شود و انتهای این راه پر از خطر که کشتن شدن است، گفت و از ما پرسید که آیا شما برای من دلتنگ خواهید شد؟ وی افزود: ولی من در جواب به او گفتم، پسرم آخر این راه کشته شدن نیست بلکه شهادت است. وقتی راه و ...
منشاء حرکت های شیعی و اسلامی سیدالشهدا (ع) است
برای او باشیم. برای ختم کلام، داستانی را برایتان نقل می کنم. مرحوم میرزا علی محدث زاده در قم منبر می رفتند. ایشان آقازاده مرحوم حاج شیخ عباس قمی بود و در مسجد پدر بنده در تهران نیز منبر می رفت. ایشان خودشان فرمودند که یک روز در کوچه راه می رفتم. پیرزنی از خانه ای مخروبه بیرون آمد و گفت: آشیخ! منبر می روی؟ گفتم: بله. گفت: ما از فردا سه روز مراسم داریم. شما بیایید و منبر بروید ...
شیخ عیسی قاسم از آل خلیفه اصیل تر است
سلب تابعیت کردند و اصلاً این پدیده ی سلب تابعیت در بحرین چه پیشینه ای دارد؟ ما سابقاً در بحرین، یک گروهی داشتیم به عنوان گروه بدون یعنی این هایی که اصلاً تابعیتی نداشتند، مثلاً پدر متولد بحرین، مادر متولد بحرین، بچه متولد بحرین است، ولی چون پدر، به هر علتی تابعیت بحرینی نداشت، این ها بدون تابعیت مانده بودند. در سال دو هزار که پادشاه فعلی، اعلان اصلاحات کرد، این مشکل به شکلی حل شد. برای ...
شهیدی که سپر بلای دانشمند هسته ای شد
درحالی دیدم که یک طرف بدنش کامل باندپیچی شده بود و بی جان برروی تخت بیمارستان افتاده بود. از هرکسی می پرسیدم حالش چطور است می گفت ازدکترش بپرس. وقتی رفتم دنبال دکتر، اذان می گفتند. با خود گفتم نمازم را می خوانم بعد دنبال کارهای رضا می روم . بعد ازنمازهم دیگر نذاشتند ببینمش. مرا به زور بردند خانه و آنجا بود که دیدم دور تا دورخانه سیاهپوش شده است. مادر شهید می گوید: می خواهم بدانم ...
بچه های قالبی پژمرده درخودفرورفته تربیت نکنید!
...، می خواهی بچه ات را مجبور کنی که مؤمن باشد؟ ... قیمت این آدمک های مصنوعیِ ظریفِ زیبایِ دلربا از قیمت یک مجسمه قشنگ بیشتر نخواهد بود. بیایید همه با هم تصمیم بگیریم بچه هایمان آدم باشند. آدم باشند یعنی چه؟ یعنی مختار باشند . در این مسیر اختیار و انتخاب، نقش والدین و مربیان، نقش کمک کننده است: نقش ما و شما نسبت به این بچه ها باید نقش کمک باشد؛ نقش فراهم آورنده زمینه های بیشتر برای ...
کودک خردسال به رهبر انقلاب چه گفت؟
خونواده شون نبوده اصلاً. خودش با همون شیطنت همیشگی جدا از مامان و دوتا برادرش، همراه بقیه بچه های شهدا رفته بود اون جلو. پ.ن2: با تشکر از مامان نهال که در نقش دیلماج ظاهر شد و لَهبَل ، تُلاه ، و صوولَتی رو برامون ترجمه کرد. پ.ن3 : و با تشکر از شما که بدون دیلماج و واسطه، رفیق و همصحبت این بچه هایید... عکس نوشت: نهال، دختر چهارساله شهید مدافع حرم، مهدی قاضی خانی دیدار جمعی از خانواده های شهدا با رهبر انقلاب (95/4/5) کودک خردسال به رهبر انقلاب چه گفت؟ انتهای پیام/ ...
آن طور خدا را توصیف کنیم که واقعاً معتقدیم نه بیشتر
رحمت ملاقات خود و زیارت خودت ما را دور نکن! هر عذابی و هر مسکنتی به ما بدهی ما راضی هستیم، امّا ما را به مقام فناء برسان، ما را به مقام وصل برسان! ما را به جمال خودت نائل گردان! خدا می گوید: چه می گوئی؟! هر عذابی می خواهی تو را بکنم؟ هر بدبختی ای به تو بدهم؟ بسم الله، حاضر باش! تعارف که ندارد دیگر! حکایتی از مرحوم آقای سید جمال الدّین گلپایگانی مرحوم آقای آسید جمال الدّین ...
مادری که پسرش را حبس کرد/مهاجری از خاوران
آنجا هم یک کشور ویران و محمد رضا از جنگ در آنجا می ترسید. وقتی رفت تا 3 سال بود از او خبری نداشتیم، نه نامه ای و نه هیچ اطلاعی. شب و روز گریه می کردم که خدایا رضا کجاست؟ بعد از این سه سال با آمدن طالبان اوضاع افغانستان خیلی بدتر و ناامن تر شده بود. ما هم تصمیم گرفتیم برگردیم ایران. آن سال برف سنگینی باریده بود. لب مرز پسر کوچکم افتاد داخل آب. گریه کردم و گفتم خدایا رضا رفت، نگذار این بچه ام هم غرق ...
یک کارگردان و بازیگر از همکاری در یک فیلم می گویند
اینقدر همسانی و اتحاد گروهی در فیلم وجود داشت که هوشمندانه تر این بود تا با عوامل همراه و بخشی از گروه شوی. من به آقای حجازی گفتم این (مادر) می تواند خیلی ساده از فرزندانش بخواهد بعد از مرگ او، سه روز در خانه اش بمانند و روابط شان را بازیابی کنند. با این همه چطور شد که با فیلمنامه کنار آمدید؟ دولتشاهی: چیزی که من را به فیلمنامه وصل می کرد، موضوعی بود که فیلم به آن می پرداخت ...
اصلِ بی ادعایی، ضامنِ بقایِ شعر پارسی بوده است
تلخی دوران مکدرّم کرده است به بی کران تو غرق زلالی آمده ام و مطلع: نشد تا از سراب چشم تو سیراب برخیزم اگر یک آن به عکسم بنگری از قاب برخیزم و مقطع: امشب شبِ تولد تنهایی من است یعنی سی و سه سال، غریبانه زیستم گفت نظامی که: سرخ گلی غنچه مثالم هنوز منتظر باد شمالم هنوز هنوز، یک گل از هزار گلِ طبعِ شعر و طبیعت جوان و ...
دل نوشته ای تقدیم به فرزندان شهدای مدافع حرم
در آرامش کامل بتونی جشنی قشنگ برا معلمت بگیری و لذت ببری. می خوام برم مدافع حرم رقیه ای باشم که تو یادگارشی. اونجا که امن شد، زودی برمی گردم و کنار رقیه کوچولوی خودم می مونم. - بلند شد... انگار پدرم قدش این بار از همیشه بلندتر شده بود. احساس کردم اگه دستشو بلند کنه خورشید رو برام می گیره. لبخندی زد و رفت... امروز خبری آوردن مامان داداش کوچیکم رو تو بغلش ...
اگر آدم تصمیم بگیرد یک گناه را از زندگی اش حذف کند، توبه کننده حساب می شود
زندگی خودت [تاثیر می گذارد]. حالا غیر از اینکه پسرت و فرزندت وقتی بزرگ شد آنچه که تو با پدر و مادرت کردی را چند برابر [می کند؟] من یک وقت هایی خودم به حساب خودم می گفتم آن فرزند ده برابر با تو می کند. اصلا این را هم نمی گوییم. من اصلا بچه ندارم. زندگی آدم با خدمت به پدر و مادر آباد می شود. همان که گفتند صله رحم آباد می کند. راس صله رحم پدر و مادرند. صله رحم بلا را دور می کند ...
ماجرای گفتگوی جالب دختر شهید مدافع حرم با رهبر انقلاب
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس ، همسر شهید قاضی خانی درباره گفتگوی دختر خردسالش، نهال با رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده شهدا با معظم له گفت: برای مدتی از نهال غافل شدم و متوجه نشدم کجا رفته است وقتی برگشت، پرسیدم کجا بودی؟ گفت رفته بودم پیش حاج آقا. من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده است، اصلا نمی دانستم منظورش از حاج آقا مقام معظم رهبری است. پرسیدم خب ...
تعرض به شیخ، اوضاع بحرین و منطقه را وخیم می کند
راه فراری برای خودشان گذاشته ند. * وقتی سلسله ی اتفاقاتی که به خصوص در این یکی دو سال در بحرین افتاده، نگاه می کنیم می بینیم که حاکمیت بحرین به دنبال تنگ شدن دایره اطرافیان و مجموعه های نزدیک به شیخ عیسی قاسم است. یعنی یک روز مجلس علما را منحل کردند، روز دیگر حزب الوفاق را و آخر سر هم جمعیت التوعیه را که همه اش وابسته به "شیخ" بود تعطیل یا منحل کردند. تحلیل شما از این رفتار آل خلیفه ...
ترکش جنگ فلجم کرد اما جانبازی نمی دهند
همان موقع مقداری کاغذ و نسخه و داروی زهرا را هم به من داد. دختر تا چندین ماه گوشه خانه افتاده بود. چند سال بعد من بی سواد که دیدم بچه بالاخره می تواند کمی راه برود کاغذها را دور ریختم. خدا مرا بکشد. کاش می دانستم کاغذها چه هستن. ما حتی تا چند سال بعد اصلا نمی دانستیم باید برویم بنیاد و پرونده تشکیل بدهیم. یک روز زن همسایه که مجروح شده بود از ما پرسید زهرا چقدر حقوق می گیره. دنیا روی سرم خراب شد ...
آخرین سخنان امیرمومنان(ع) چه بود؟
دختران خانه ات را، در همین شهر وارد می کنند. اما نه با لباس های تمیزِ همیشگی. که با لباس اسیری و ذلّت. که خارتان کنند. آن روز، چشم تو و همراهانت، از مردم و گستاخی هایشان می لرزد... اما صبر کن دخترم. که آن روز، غیر از شما و شیعیانت، روی زمین، انسانی نیست... عبد الله بن رافع را صدا می زنند که سریع بیا! علیّ مرتضی می خواهد آخرین حرف ها را بفرماید. عبد الله قلم و دوات را آماده می کند ...
نمونه بارز اشرافی گری را در دولت یازدهم می بینیم/10 میلیون دانشجو به امید 500 میز سکوت کرده اند
دفاعیه او نشان می دهد که این حرکت خدا پسندانه نیست و برای رای جمع کردن است. وی با اشاره به صحبت های مقام معظم رهبری در جمع اساتید، خاطر نشان کرد: مقام معظم رهبری در این جلسه گفتند امام فقط من نیستم، مدیران ما و نمایندگان مجلس ما همامام هستند؛ آیا این امام ماست که ساعتی 400 هزار تومان حقوق بگیرد، شما که از همه امکانات بیت المال هم استفاده می کنید؛ آیا با این لقمه ها؛ بچه شما جاسوس نمی شود و ...
دنیا سرای گذشتنی است و حطام او گذاشتنی
... بچه های الشتر یک گروه را تشکیل داده بودیم. اسد پیش ما بود. تا اینکه یک نفر سرباز سراغ او آمد و گفت: آقای حسن وند! مادر و همسرتون آمدند تا شما رو ببینند، لطفاً بروید داخل پادگان! اسد نرفت. به سرباز سفارش کرد که هرجور می تواند آنها را قانع کند تا به خانه برگردند. سرباز برگشت. لحظاتی بعد متوجه شدیم مادر و همسر اسد در حالی که دختر دوساله اسد همراهشان بود، پشت سر یک نفر دژبان به سمت ...
زخم زبان مردم دلمان را شکست
زنی که دنیا را به لحظه ای رضایت دخت امیرالمؤمنین(ع) می بخشد و اشک می ریزد، از داستانی می گوید که من همچنان با یادآوری آن گریه می کنم و توبه می کنم که خدایا! از ما دنیا دوستان کوته نظر بگذر که برخی دریادلان چگونه غرق در دریای عشق تو هستند و ما در بند دنیاییم.زندگی ای که با یک عروسی ساده در خانه ای اما پر از عشق آغاز شد. خانم لیلا رجب، همسر شهید مدافع حرم، درباره زیباترین روزهای زندگی مشترکشان می ...
تحلیلی بر سیره ارتباطات میان فردی پیامبر اکرم(ص)
نمود بوی بد مردم جریان ارتباطی در مسجد را مخدوش می کند برای ایام عید و جمعه شست وشوی مقدس یعنی غسل را ترغیب و تشویق فرمود و برای آن ثواب قائل شد. امام صادق فرمودند: علت تشریع غسل جمعه این بود که انصار در همه هفته به کار شتران آبکش و سایر حیوانات خود سرگرم بودند، وقتی روز جمعه می شد، بی آن که بدن خویش را بشویند، وارد مسجد می شدند و مردم از بوی بدن آنها ناراحت می شدند. به همین خاطر رسول ...
منازعه محمدبن حنفیه با عبداللَّه بن زبیر و ظهور خَشَبیه
عبدالله بن عمر از زندان ابن زیاد رهایی یافت و به سوی مکه که ابن زبیر در آن جا بود رفت. وی ابتدا در تلاش بود که با ابن زبیر متحد شود. این تلاش ها برای اتحاد با ابن زبیر در سال 62 هجری صورت گرفت 9 ولی از آن جا که با او به توافق نرسید از بیعت با او خودداری کرد و برای مدتی به طایف رفت.10 در این زمان هنوز ابن حنفیه به سوی مکه نیامده بود و در مدینه ساکن بود، ولی احتمالاً در بحبوحه ی لشکرکشی یزید به مدینه او ...
حضرت زینب(س) قلبم را آرام کرد
جای عموی شهیدش را پر کرد. پسرم به اردوی جهادی زیاد می رفت. مدام مأموریت بود. دلشوره داشتم که شهید شود، یک روز گفت من می خواهم به سوریه بروم گفتم اینقدر مأموریت نرو خانمت تنهاست کمی پیش زن و بچه ات باش بعد برو. به عروسم گفتم شما نگذار محمد به سوریه برود. تمام خرید خانه و مدرسه بچه ها با شماست. همان شب خوابی دیدم و صبح به او زنگ زدم. گفتم من پشیمانم هر جا می خواهی بروی به سلامت. شب خواب ...
تنها پناهم خدابود
بخرم و.... از همان روز اول هم همه اش توی فکرم این بود آن جایی که من روز اول رفتم دیدم دستگاهش بزرگ تر از دستگاه من بود. بالاخره بعد از مدتی کار کردن رفتم یک دستگاه 5کیلویی خریدم. پدرم انباری بزرگی داشت و وسیله های جدید را گذاشتم آنجا. نزدیک یک سال و نیم خودم به تنهایی و بکوب کار کردم. گاهی تا 3شب حتی تا اذان صبح کار می کردم. نماز می خواندم و می خوابیدم و بعد دوباره شروع به کار می کردم. گاهی 16 ...
تاکسی نوشته های سروش صحت(قسمت پنجم)
. دختر بچه پرسید: پس چرا نرقصید؟ مادر گفت: سیگارش که تموم بشه، بلند می شه می رقصه. چراغ سبز شد و تاکسی حرکت کرد. ■ دور برگردان با زنی پیر و مرد میانسالی که عینک قطورش ظاهری بداخلاق به او داده بود عقب تاکسی نشسته بودم. راننده بیست و هفت، هشت ساله بود و عکس نوزادی از آیینه آویزان کرده بود. پسر جوانی که جلو نشسته بود یک دفعه گفت: خانم ها، آقایون... دلم داره می ترکه... چند روز پیش با ...
20 نکته برای احیاء لیله القدر / شب بیست و سوم، شب دعا برای ظهور/ نابودی فقیرسازان را از خدا بخواهیم
مولای عزیزمان اختصاص بدهیم. از خانه برای او که صاحب خانه است خارج بشویم و زمان شب قدر خود را برای امام زمان(عج) بگذاریم، تا بتوانیم بگوییم یابن الحسن ما بهترین اوقات خود را به تو اختصاص دادیم تو هم بهترین دعاهای خود را به ما اختصاص بده. وقتی برای ظهور با تمام وجود دعا می کنی، این امام زمان(ع) است که برای تو دعا می کند، وقتی برای غربت او اشک می ریزی، آقای شما برای رنج های شما اشک می ریزد ...
ملک الشعرای بهار، - بهارِ - فرهنگ ایران
آنجا بوده که با مرحوم بهار آشنا بوده. بابا ممد حسن به این پیر می گوید که این پسر بهار است. پیر می گوید شعر بلدی؟ مهرداد می گوید نه. پیر می گوید خاک بر سرت! هنوز آن شعر درکه را که برای سردسیر درکه گفته بود در رستورانی که آن بالا بود به دیوار زده بودند. می گفتم من برای دورانی هستم که پدر در خانه بود و به شورای عالی فرهنگ می رفت. شما از واقعه ای که به جای مرحوم بهار، سید علی مجابی؛ صاحب ...
شعری زیبا در تمجید دکتر ظریف
به گزارش صدای ایران ، زلیخا همتی ، شاعر کشورمان، شعری درخشان درخصوص وزیر خارجه دکترمحمدجواد ظریف در اختیار صدای ایران قرار داده است. این شاعر خلاق و توانمند در سال 1360در کوهدشت لرستان متولد شد. وی هم اکنون دانشجوی دکترای مدیریت آموزشی در تهران است. در ادامه شعر مورد اشاره تقدیم مخاطبان شده است: میخواستم تو را بیاورم بالای سراین شهر همه خواب بودند من ...