سایر منابع:
سایر خبرها
نجات شهید ابراهیم هادی از مار هنگام ماموریت شناسایی
. حتی وقتی فهمیدم صبح ها برای نماز صبح مسجد می رود, من هم به خاطر او به مسجد می رفتم . تاثیر اقا ابراهیم روی من و بچه های محل تا حدی بود که نماز خواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود. مدتی بعد وقتی ایشان راهی جبهه شد ما هم نتوانستیم دوریش را تحمل کنیم و راهی جبهه شدیم. کتاب سلام بر ابراهیم – ص 175 زندگی نامه و خاطرات پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی ...
ولخرجی یک مدافع حرم برای ازدواجش!/ تا جوانیم باید جوانی کنیم
.... نگرانم بود. می خواست اگر چیزی نیاز دارم برایم تهیه کند. من اما خیلی خجالت می کشیدم، هنوز روز اول آشنایی ما بود! دائم می پرسید آب یا خوردنی دیگری نمی خواهید؟ آنقدر آمد و و رفت که یک بار به او گفتم اینجا آب سردکن هست. اگر کار دیگری دارید بفرمایید! خنده ام گرفته بود از دست پاچگی او. با این حال بهانه دیگری پیدا کرد و گفت آزمایش من انجام شد. گفتم کار من تمام نشده هنوز، شما بروید! ...
شهیدی که رزقش را در حرم مولاعلی(ع) می گرفت
مکثی کرد و ماجرای عجیبی را برایم تعریف کرد. باور کنید هر زمان یاد این ماجرا می افتم، حال و روز من عوض می شود. آن شب هادی گفت: حاج باقر، یک شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم و خیلی به پول احتیاج پیدا کردم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلا هم حرفی درباره ی پول به مولا نزدم. همین که به ضریح چسبیدم، یه آقایی به سرشانه ی من زد و گفت: آقا این پاکت برای شماست. ...
کسی که اشک حسین و شیرمادر را باهم بخورد، نمی میرد
.... می گفت نه مامان تو داری منو گول می زنی.خدا می دونه دم افطار که می شد بعضی وقتها حالش خیلی بد می شد ،ولی روزه اش رو نمی شکوند تا آخر می گرفت. خیلی بچه پاکی بود.در واقع محمد از وقتی که به دنیا اومده بود، کارهای خاصی می کرد.مثلا 2 سالش بود که نماز می خوند.من یه موقعی خنده ام می گرفت .می گفتم مامان اصلا می دونی نماز و چه طوری می خونن .می گفت من صلوات می فرستم. خوب من الان نوه دارم دیگه. به سن 2 ،3 ...
شهید ابراهیم هادی الگوی فرمانده ارتش
: برادر ابراهیم هادی یک قبضه اسلحه کُلت گرفته و هنوز تحویل نداده است. ابراهیم هر چه صحبت کرد که من کلت ندارم بی فایده بود. گفتم: ابراهیم، شاید گرفته باشی و فراموش کردی تحویل بدی کمی فکر کرد و گفت: یادم هست که تحویل گرفتم اما دادم به محمد و گفتم بیاره تحویل بده بعد هم پیگیری کرد و فهمید سلاح دست محمد مانده و او تحویل نداده. یک هفته پیش هم محمد برگشته تهران. آمدیم تهران سراغ آدرس ...
نقشه شوم پدر و مادر برای آزار و اذیت دختر 19 ساله توسط پسر دایی
با هم ازدواج کنیم. مصطفی سکوت کرد و چیزی نگفت! چند روز بعد دوباره با او تماس گرفتم و خواسته ام را با او مطرح کردم. او گفت سمیه من دارم ازدواج می کنم. ما یک روزی به هم علاقه داشتیم اما قسمت نبود. حالا هم بگذر! من ناراحت شدم و گفتم پس همه حرف هات دروغ بود؟؟؟ من و به بازی گرفته بودی؟ به او فرصت ندادم حرفی بزند و تلفن را قطع کردم! چند روزی گذشت, مصطفی با من تماس گرفت و ...
لبخندی که جا ماند با یک جای دندان خالی!
بلندم کرد. تو راهت را کشیدی و رفتی. دهانم باز نشد صدایت کنم. گفتم بگذار برود، زود بر می گردد... داستان کف شهری ها هم درباره گروهی است که برای فرار از روزمرگی ها و مشکلاتشان قرار می گذارند آخر هفته ها یا شب هایی که فردایش تعطیل است دور هم جمع شوند، به صرف چای و تعریف کردن داستان نوبتی. فاطمه خانسالار مطلبی درباره این داستان نوشته که با توجه به عدم حضور خودش توسط دیگری خوانش می شود.محمد رحیم اخوت هم در ...
مجید اخراجی ها حالا در سوریه!
روم باید همه تان را بزنم. عشق پلیس بودن و قوی بودن باعث شده بود هر جا می رود پز دایی های بسیجی اش را می داد.چون تفنگ و بی سیم داشتند و مجید عاشق این چیزها بود. بعدها هم که پایش به بسیج باز شد یکی از دوستانش می گوید آن قدر عشق بی سیم بود که آخر یک بی سیم به مجید دادیم و گفتیم. این را بگیر دست از سر ما بردار (خنده) در بسیج هماز شوخی و شیطنت دست بردار نبود. سربازی رفتنش هم مثل مدرسه رفتنش ...
پهلوان خرامه ای از زندگی خود می گوید
پهلوانان شیراز از راه رسید و با پهلوان سیروس مشغول صحبت شد. این پهلوان می گفت که برای نمایش 22 بهمن، تاییدیه ای از آقای دستغیب و آقای حائری گرفته ام و می خواهم برای این روز نمایش برگزار کرده و از درآمد این نمایش به جبهه ها کمک کنم، من هم به شوخی گفتم اگر بتوانی با من کشتی بگیری می توانی این نمایش ها را برگزار کنی. این پهلوان گفت اگر من را شکست دادی 10 هزار تومان به تو می دهم ...
دستان مادرشهید دخیل تابوت بهشتی فرزند/بازگشت پرستوی مهاجر به خانه
: همیشه منتظرش بودم که برگردد، چندین سال را در فراقش سپری کردم و امروز قابل دانست که به عیادت مادر پیرش بیاید. وی ادامه می دهد: همیشه به خوابم می آمد و از آمدنش سخن می گفت، بارها به خود گفتم شاید برگردد و امروز سعادت پیدا کردم که به استقبالش بروم. برای کسب رخصت به جبهه نامه نوشت این مادر بزرگوار به بیان خاطرات فرزندش می پردازد و می گوید: دیپلمش را گرفت و برای خدمت ...
بیشتر تکفیری ها از مرگ می ترسند، چون ایمان ندارند
... و شروع کرد به حرف زدن درباره او... . کربلا سه بار در سوریه و دو بار در بیمارستان بقیه الله بستری شده و در تمام این موارد بعد از بهبود نسبی دوباره به جبهه برگشته است. در زمانی که فرمانده زینبیون بود، حاج قاسم به او گفته بود می خواهم شما منطقه مریمین (در جنوب سوریه) را بگیرید. او همان شب به همراه یکی از نیرو های سپاه پاسداران می رود برای شناسایی. فردای آن روز که می خواسته با 100 نیرو عمل ...
دوره سوپراستاری ما در تلویزیون گذشت
؛ حالا بچه ها بزرگ تر شده اند و درگیر درس و دانشگاه هستند و اصلا فرصت زیادی برای این کارها نیست. جوانی، فصل دوستی آدم ها وقتی جوان هستند خیلی زودتر و راحت تر با هم ارتباط دوستانه برقرار می کنند. در سریال در پناه تو و فیلم ضیافت همه بازیگران خیلی زود با هم دوست شدند. البته آقای کیمیایی در فیلم ضیافت کار بسیار هوشمندانه ای کرد. سه چهار روز اول فیلمبرداری، همه ما سر صحنه حاضر می ...
پدرم تنها 10روز پس از شروع جنگ به جبهه رفت
پیکر نمادین انجام دادیم و یک تابوت خالی با یک مقدار لباس گذاشتیم و یک زندگینامه کوتاه نیز چاپ شد. چون پدر من وقتی تنها 10 روز از شروع جنگ گذشته بود در جبهه حضور پیدا می کنند، و در آن برهه هنوز پلاک یا چیزی برای کسانی که به جبهه اعزام میشدند در نظر گرفته نشده بود. حتی بعضی می گویند آنها سلاح آنچنانی نیز برای دفاع از خود نداشته اند و در آن بحبوحه جنگ از لحاظ تجهیزات نظامی هم کمبود داشته اند ...
نه همین لباس عجیب است نشان بازیگری!
بازیگر که بعد از سالها حذف شدن از جریان اصلی سینما و تلویزیون در ماههای اخیر با واقعه نگاری اعتیاد پدرش اسباب جلب توجه به خود را فراهم کرده می کوشد با الصاق تعدادی پروانه به پوشش اش کاری کند که چند تصویر بیشتر از او ضبط شود. *پوشش قاعده مند بازیگران تراز اول همان قدر که بیکاران و کم کاران سینما و تلویزیون حضور در یک مراسم رسمی را زمینه ای می کنند برای جلب توجه با استفاده از ...
کار و تلاش اقتصادی از دیدگاه امام صادق(ع)
شدی؟ من نیز داستان آن مرد نیکوکار و تجارت خود را برای آن بزرگوار شرح دادم. هنوز سخن من تمام نشده بود که امام پرسید: هزار درهم امانتی آن مرد را چه کردی؟ گفتم: یابن رسول الله! آن را قبل از سفر به صاحبش برگرداندم. امام با خوشحالی گفت: احسنت! سپس فرمود: آیا سفارشی به تو بکنم؟ گفتم: جانم به فدایت! البته که راهنمایی ام کنید! امام فرمود: علیک بصدق الحدیث و اداء الامانهًْ تشرک الناس فی اموالهم هکذا ...
چند برش کوتاه از زندگی حرفه ای که با اورانیوم سوخت
باشگاه خبرنگاران: حمید بهمنی متولد 1342 و اهل آمل است؛ هنوز ته لهجه ای از آن حوالی دارد. سال 1368 همکاری با سازمان صداوسیما را آغاز کرده، حرفه اش تصویربرداریست و فعالیت در حوزه های مختلف ورزشی و فرهنگی را در روزمه اش دارد، بهانه دیدارمان با وی، گزارش جدیدیست که کمیته انگلیسی چیلکات از جنایات جنگی عراق منتشر کرده است. هنوز گروه آماده تصویربرداری نشده... او گفتگو را شروع می کند؛ به ...
پناه جستن به قرآن؛ نتیجه بلوغ یک روشنفکر/ روشنفکری که قرآن پژوه شد
قرآن بود و به این شکل در حافظه من صوت قرآن ماندگار شد، در نوجوانی نیز به بحث تشیع و تاریخ اسلام علاقه مند شدم. حرکت های روشنگرانه به روش روشنفکرانه شکوری درباره فعالیت های قبل از انقلاب خود گفت: از سال 1353 که اولین شعرم منتشر شد تا سال 1356 که کتاب شعر جو سیاه توقیف شد فعالیت های روشنفکرانه داشتم، من که در آن زمان نوجوان بودم در حلقه های دوستانه روشنفکران شرکت می کردم و در آن ...
شیخ اشراق؛ وارث حکمت جاودان یونان و ایران
.... حکمت و حکمت الهیه هم همان Theo-sophia به شمار می رود. **ایرنا:آیا حکمت اشراق با استدلال و برهان بیگانه است؟ ***اعوانی: اگر حکمت اشراق با استدلال و برهان بیگانه بود، پس چرا درباره منطق حکمت اشراق مقاله های متعددی نوشته اند. **ایرنا: حکمت اشراق سبب تابیدن نور معرفت بر دل و جان انسان می شود و بشر به وسیله آن به درک حضوری از هستی می رسد. نگاه سهروردی را به هستی و زندگی چگونه ...
گفت و گوی منتشر نشده با منوچهر ستوده
از جرگلباد هم جلد پنجم که می رود به خاک گرگان، این جلد تقریباً دو سه ماهی است که درآمده است. جلد ششم و هفتم 20 سال پیش درآمده بود که راجع به اسناد و مدارکی است که بنده در گرگان پیدا کردم هم در خانواده سادات درازگیسو و هم در خانواده سادات مفیدی، آنها را به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران آوردیم و شاید در حدود دو سه هزار عکس بود اینها را هم در دو جلد کتاب چاپ کردم به نام اسناد و مدارک تاریخی ...
یادداشتهای سفر به غرب افریقا/هوای ابری ساحل و خنکای نسیم دلپذیر صبح
کردم که می گفت:" دیپلماسی رو با سین می نویسند. مبادا با صاد بنویسی آبرویم را پیش فلانی دود کنی," **** از شنود گفتم. حیف است از همکاری نگویم که معمولا وقتی از جلو اتاقش رد می شوی این جمله آشنا و تکراری را با صدایی شبیه فریاد می شنوی :"مشاهدین الاعزا. نحن نقدمکم الانبا من غرب الافریقی و . . ." از مشاهده یکی از دوستان که پشت در اتاق ایستاده و انگشت سبابه اش را روی بینی اش قرار داده متوجه می شوی که صدای بلندی که از داخل اتاق می آید بوی دعوا نمی دهد بلکه تو باید به علامت "هیس " توجه کنی که مبادا پارازیتی وارد گزارش همکار عرب زبان مان شود. ...
حماسه آفرینی رزمندگان لرستان در عملیات مرصاد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از آساره خبر به مناسبت سالگرد عملیات غرور آفرین مرصاد احمد لک یکی از رزمندگان این عملیات با قرار دادن بخشی از خاطرات خود در اختیار این پایگاه خبری قرارداد که بخش اول آن به عنوان حماسه آفرینی رزمندگان لرستان در عملیات مرصاد منتشر شد که بخش دوم این خاطرات به شرح ذیل آمده است. علی احمدی فرمانده گردان که خود نیز تازه از مر خصی رسیده بود در حال ...
راز حلقه نامزدی شهید کهگیلویه و بویراحمدی بعد از شهادت (+عکس)
پایگاه خبری تحلیلی بویرنیوز (BoyerNews.com) : شهید حیات الله فتحی در سال 1336 درحاشیه رود مارون در دهکده تاریخی ایدنک از توابع شهرستان لنده چشم به جهان گشود. به گزارش بویر نیوز ، شلمچه مشهد الشهدا است،از همان آغاز که خسرو توس،شمس الشموس حضرت رضا(ع)خاک ایران را با قدم های مبارکش متبرک کرد،در این مکان ایستاد و فرمود:بسیاری از دوستان و علاقه مندان به من در این مکان شهید خواهند ...
اشعار شهادت امام صادق (ع)
خلوت شده سهم تو دراین دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانه امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفرهم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنیست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنیست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنیست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنیست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا ...
حماسه آفرینی رزمندگان در عملیات مرصاد
استقامت ) منتشر شد و مانع رکود بر ذهن دوستان شد و با عبارت فرزندان انقلابیم کمربند ها را محکم ببندید و هیچ چیز تغییر نکرده و ما هرگز سر سازش با استکبار را نداریم باعث شد تا پذیرش قعطنامه به معنای تسلیم طلبی تعبیر شود با این حال هر چه امام بگوید، همان است... ما سربازان او هستیم و همدلی با امام وظیفه بدون چون و چرای ماست. اکثر نیروهای گردان مالک اشتر ازنا در مرخصی بودند دو سه شب با عقیل ...
این صدای یک گُمشده است!
دوران دبیرستان... - ای وای از دست شما!... آقای محترم! شما فقط بگو از کی دچار بیماری اعصاب... پیرمرد، دستی به کت و شلوار شیک جوان می کشد و لبخند می زند:" خب اینو از اول بگو خوش تیپ!... حالا کجا بودم؟ " - دبیرستان آقا؛ دبیرستان! - اسم دبیرستانم رو...؟! - نه آقا؛ اسم دبیرستان چه تاثیری در درمون بیماری شما داره؟! شما فقط بگو از کی دچار بیماری... ...
شرط جالب شهید مدافع حرم برای ازدواج
به گزارش خبرگزاری بسیج، خانه ای ساده در گوشه ای از قم. پیدا کردنش کمی سخت بود. نابلدی و راهنمایی های عجیب و غریب عابران یک ساعتی وقتمان را گرفت. آخرین خوان، خیابان ابوذر شرقی بود. خیابانی پر از خاطرات شهید مهدی. پدر شهید با مهربانی از ما استقبال کرد. در کلام اول لهجه افغانی اش واضح نبود اما کم کم که صحبت ها گل کرد می شد اصلیتش را تشخیص داد. آرامشش مثال زدنی بود. با پدر که بیشتر آشنا شدیم، خاطرات ...
تقدیر از مفتون امینی در 90 سالگی
و بخصوص در قالب نیمایی؛ امینی هم در همان سال ها به سرودن، چاپ و نشر شعر پرداخته بود. شاید بتوان گفت ما پابه پای هم راه افتادیم و همگام با دیگر شاعران تا امروز پیش آمده ایم. مفتون با شعر کلاسیک کارش را آغاز کرد و به چهارپاره رسید پس از آن به شعر نیمایی اقبال نشان داد. باید یادآورد شد درخشان ترین و موفق ترین دوره زندگی شاعری و شعر مفتون، سال های گام زدن او در قلمروی شعرهای نیمایی است ...
ساعی: از 2 چیز متنفرم، نقره و برنز/ در المپیک باید ذهن را مدیریت کرد تا نتیجه گرفت/ تعارف زدند!
به همان روز خداحافظی از تکواندو باز هم این کار را می کنم زیرا تمام افتخارات را کسب کردم. دلم برای تکواندو تنگ نمی شود و به هر چیز می خواستم رسیدم و حسرتی ندارم. زمانی که مدیر فنی تیم ملی بودم به بازیکنان می گفتم اگر امروز نتوانید قهرمان جهان شوید فرصت از دست رفته است. اگر روزی هم قهرمان شوید باز حسرت آن روز را می خورید. من در تکواندو چیزی را از دست نداده ام و خدا را شکر به هرچه می خواستم رسیدم و ...
اینجا رنگ ها بر مدار هستی می چرخند - در انتظار تاسیس موزه محجوبی
. آنجا بسیار افسوس خوردم که ما چه بر سر طبیعت و محیط زیست آورده ایم. مدام در حال لذت از عالم هستم اما از اواسط دهه چهل یک عنصر به تابلوهای محجوبی اضافه می شود که تا امروز از شاخص ترین امضاهای این هنرمند به شمار می رود. اسب هایی که این هنرمند چه به صورت جمعی و چه تک در آثارش آورده است، گاه پشت ردیف درختان پنهان هستند و گاه در مرکز تابلو دور هم جمع شده اند و گویی درباره چیزی صحبت ...
از نقره و برنز متنفرم/ مربی تیم ملی شوم انتظار دارند قهرمان فضا شویم
را می کنم زیرا تمام افتخارات را کسب کردم. دلم برای تکواندو تنگ نمی شود و به هر چیز می خواستم رسیدم و حسرتی ندارم. زمانی که مدیر فنی تیم ملی بودم به بازیکنان می گفتم اگر امروز نتوانید قهرمان جهان شوید فرصت از دست رفته است. اگر روزی هم قهرمان شوید باز حسرت آن روز را می خورید. من در تکواندو چیزی را از دست نداده ام و خدا را شکر به هرچه می خواستم رسیدم و حتی حالا به این فکر می کنم که عمرم را هدر داده ...