سایر منابع:
سایر خبرها
آیا ارزشش را داشت میثم این کار را با خواهر خود بکند؟
به خاطر تماشای تلویزیون با خواهرم درگیر شدم و او با چاقوی آشپزخانه از اتاق خارج شد و به سمت من حمله کرد که چاقورا از او گرفتم و دوباره داخل اتاق حبسش کردم. اما بعد درحالی که بسیار عصبانی شده بودم، به داخل اتاق رفتم و او را با انداختن کش به گردنش خفه کردم. قصد داشتم برای صحنه سازی خواهرم را حلق آویز کنم اما موفق به این کار نشدم. در همین زمان پدرم وارد خانه شد و به داخل ...
از نبردهای چریکی در افغانستان تا رقص عاشقی بر قله های ماؤوت
افتد و حسین را در حال غرق شدن می بیند، خود را به آب می سپارد تا کودک را نجات دهد اما مادر نیز گرفتار حجم رودخانه می شود؛ از قضا دو نفر از دوستان همسرش که از کنار رودخانه در حال گذر بودند، متوجه مادر و کودک می شوند و آنان را نجات می دهند. از بیم پدر قصه را مخفی می کنند و فقط به مادربزرگ می گویند و شب که همه اهل خانه دور هم بودند ماجرا را نقل کردند که پدر حسین از شدت عصبانیت غش کرد و از ...
فیلمهای سینمایی تلویزیون در تعطیلات آخر هفته
همین خاطر ابراهیم و فخری تصمیم می گیرند او را به خانه آورده و خود از وی مراقبت کنند. محبوبه خواهر کمال به خانه آنها می آید و مایل است طبق قرار قبلی با رضا ازدواج کند، اما رضا او را رد می کند. رضا اصرار دارد که باید بمیرد و همین رفتارها باعث می شود که یک روز ابراهیم با او برخورد کرده و ... . پرویز پرستویی، بهروز شعیبی و آهو خردمند در فیلم سینمایی مهمان داریم ایفای نقش کرده اند. فیلم ...
عروس جوان در شب ازدواج آبروی داماد را برد
آمد از او خواستم که به نامزدم بگوید من آمده ام اما او مدعی شد عروسی با این نام نداشته اند. عصبانی شدم داد و بیداد کردم اما مشخص شد که ادعاهای آرایشگر صحت دارد. به کلانتری رفته و موضوع را اعلام کردم در این میان با ماموران به مقابل آرایشگاه رفته و با بررسی دوربین متوجه شدیم 10 دقیقه بعد از پیاده کردن همسرم یک خودرو مقابل در آرایشگاه توقف کرده و نامزدم در حالی که لباسهایش را عوض کرده بود ...
توطئه خانوادگی برای کشتن شوهر
وحشت زده شده بودند، جسد پدرم را به بیابان های ورامین بردیم و همان جا رها کردیم. مادرم از من خواست فوراً به پلیس اطلاع بدهیم ولی من مانع شدم و گفتم نزد پلیس می رویم و خبر می دهیم که پدرم گم شده است. وقتی مأموران متوجه قتل شدند، از مادر و خواهرم خواستم که به پلیس بگویند آنها نیز در قتل پدرم مشارکت داشتند و هر سه نقشه قتل را طراحی کرده ایم. محسن انگیزه خود را هوسرانی پدرش اعلام ...
عقدکنان در زندان؛ زندگی در آزادی
...> صبح روز بعد من و امیر در اتاق ملاقات تلفنی با هم حرف زدیم که گفت: سال 88 وقتی قتل اتفاق افتاد من 19 ساله بودم و برادر بزرگم مخارج زندگی مان را تأمین می کرد. روز حادثه در خانه خواب بودم که با شنیدن صدای دعوای برادرم با خواهرزاده ام محمد سراسیمه بیرون دویدم. آنها بر سر یک جفت کتانی با هم درگیر شده بودند. وقتی بالای سر برادرم رسیدم او با چاقویی که محمد به او زده بود غرق در خون بود. خونم ...
داستان/ جوجه تیغی
وگرفتاری با هزینهٔ رفت و آمد، از خانه مصطفی، به خانه سایر شاکیان حتی یک لیوان آب هم نخوردم. متاسفانه به خاطر وسواس نمی توانستم، در خانه کسی غذا بخورم، درنتیجه معده ام خونریزی کرد ومدتها بیمار بودم. بعد از اخذ دیه حتی به اندازه دانه ارزنی تشکری نکردند، نه مصطفی و نه سایر گیرندگان دیه. صد البته هدف من، تشکر یا پاداش مادی نبود، اما وقتی کسی را از گرفتاری نجات می دهی، ادب حکم می کند، تا جلوی در بدرقه ...
تلخی و شیرینی زندگی یک نابینای موفق
هستم و خود همین تک پسر بودن، حس عصای شکسته را برای خانواده تقویت کرد. اما پدرم کوتاه نیامد و زمانی که 11-12 ساله بودم، برای اینکه از خانه بیرون بیایم و عملاً وارد جامعه شوم، پدرم از شهر خوار و بار می خرید و به روستا می آورد تا من دستفروشی کنم. حدود 4 سال کار دستفروشی را ادامه دادم تا اینکه تصمیم گرفتم در کلاس های نهضت سواد آموزی که در شهرستان جوانرود دایر بود، شرکت کنم. اهالی روستا از ...
پیامک های عاشقانه، یک پدر را به کشتن داد
را با چاقو کشتم. مادرم قصد داشت مانع من شود که او را هم مجروح کردم. بعد از قتل جسد را در صندوق عقب گذاشته و در بیابان رها کردم. عصمت هم با رد اعترافات قبلی خود گفت: محسن قاتل پدرش است و من پیش از این برای اینکه به او کمک کنم قتل را گردن گرفتم. من حتی خواستم مانع محسن شوم اما او مرا هم مجروح کرد. من با شوهرم اختلاف داشتم اما او را نکشتم. مژگان نیز به عنوان آخرین متهم در جایگاه ...
کتاب معمای عشق 2 با سرگذشت مهدی بسته شد/ همسرم، انتخاب پدر شهیدم بود
بود که او را همراه شهدا کند. با خانواده شهدا ارتباط عجیبی داشت و سه سال قبل کتاب معمای عشق 1 را که روایت زندگی شهدای امام زاده دُرچه بود را با همکاری گروه به چاپ رسانید. زمانی که برای تدوین کتاب معمای عشق 2 به خانه ما آمدند، مادرم گفته بود که شهید محمد باقر دو دختر دارد و همان شب فکر اینکه آیا می شود داماد این خانواده شوم از ذهنش عبور کرده بود و بعد از جلسه، بر سر قبر پدرم زیارت عاشورا خوانده بود ...
این گزارش بوی خون می دهد/مروری بر قتل هایی که در هفته گذشته اتفاق افتاد
18 پانزدهم فروردین به خاطر تماشای تلویزیون با خواهرم درگیر شدم و او با چاقوی آشپزخانه از به سمت من حمله کرد که چاقورا از او گرفتم و داخل اتاق حبسش کردم. اما بعد درحالی که بسیار عصبانی شده بودم، به داخل اتاق رفتم و او را با انداختن کش به گردنش خفه کردم . قصد داشتم برای صحنه سازی خواهرم را حلق آویز کنم اما موفق به این کار نشدم . در همین زمان پدرم وارد خانه شد و به داخل آشپزخانه رفت؛ چراغ ...
از کندن پوست سر تا تزریق سیانور؛ روزی که عملیات مهندسی، قرون وسطی را شرمنده کرد+تصاویر
به داخل حمام و به سراغ محسن میرجلیلی رفتیم. مسعود به او گفت که اگر اطلاعات ندی تو را می پزیم. سپس به من گفت که اتو را بیاورم. بعد از آنکه اتو را به برق زد و کاملا گرم شد، ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند. محسن از شدت درد دهانش را به طرز عجیبی باز کرد و از هوش رفت. بوی سوختگی همه جا را گرفته بود، من خیلی ترسیده بودم، مسعود هم ترسیده بود، ولی سعی می کرد خودش را مسلط به کاری که می کند نشان ...
روابط نامشروع محمد رضا پهلوی و کلفت سوئیسی که باردار شد/جریان ازدواج های متعدد شاه
شاید 150 فرانک بیشتر نبوده است و محمدرضا سرانجام این پول را برای او فراهم می کند . فردوست درباره اولین ازدواج محمدرضا چنین می نویسد: ازدواج محمدرضا با فوزیه سابقه بررسی نداشت. من که هر روز در بطن جریانات دربار بودم، هیچ اطلاعی نداشتم، تا اینکه یک روز محمدرضا به من گفت هیچ می دانی چه خبر است؟ پدرم تصمیم گرفته که من با خواهر ملک فاروق ازدواج کنم! خلاصه، مسئله یکی، دوروزه مطرح شد و احتمالا ...
روانکاوی برای من هیجان انگیز است
علاقه بیشتری دارم. بچه مثبت و درس خوانی بودم، برای همین پدرم دوست داشتند که من درسم را ادامه بدهم. سال 1342 دیپلم گرفتم. از سال 1342 تا 1349 دوره پزشکی را در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران گذراندم و بعد طبق معمول به سربازی رفتم. چرا پزشکی را انتخاب کردید؟ مادرم که مثل همه مادرها آرزو داشت بچه اش پزشک شود و از طرفی من پزشک خانوادگی مان راخیلی دوست داشتم و همه اینها تاثیر ...
2 عزیزم را در 3 ماه از دست دادم
پدر خواهش می کنم خودت مرا در قبر بگذار و پدر قبل از آن همه این کارها را کرده بود! اگر می شود ما را مهمان یکی از خاطراتش کنید. محمدعلی در یکی از اعزام هایش هفت روز در محاصره بود و ما فکر می کردیم شهید شده است. خودش تعریف می کرد که هیچ چیز برای خوردن نبود حتی نان خشک و خیلی سخت خودشان را نجات داده بودند. پدرم نذر کرده بود وقتی برگشت گوسفند قربانی کند. بعد از برگشتِ محمدعلی پدر ...
50 فیلم سینمایی و تلویزیونی را در تعطیلات پایان هفته تماشا کنید
کارگردانی محمدمهدی عسگرپور، شنبه 9 مرداد ماه ساعت 14:30 از شبکه سه سیما پخش می شود . در این فیلم خواهیم دید: ابراهیم و فخری در خانه ای قدیمی زندگی می کنند و سه فرزندشان شهید شده و فرزند چهارم، رضا جانباز قطع نخاعی ا ست که در یک آسایشگاه تحت مراقبت است. رضا بعد از شهادت همرزمش، کمال، پرخاشگر و عصبی شده و داروهایش را مصرف نمی کند، به همین خاطر ابراهیم و فخری تصمیم می گیرند او را به خانه ...
مجید اخراجی ها حالا در سوریه!
شوید برایتان بستنی خریده ام و ما باید بستنی می خوردیم. پدر مجید هم بعد از خال کوبی دست مجید به او واکنش نشان می دهد و مجید شب را خانه نمی آید اما قهر کردن او هم مثل خودش عجیب است: خال کوبی برای 6 ماه قبل از شهادت مجید است. می گفت پشیمان شدم؛ اما خوشش نمی آمد چند بار تکرار کنی. می گفت چرا تکرار می کنید یک بار گفتید خجالت کشیدم. دیگر نگویید. وقتی هم از خانه قهر می کرد شب غذایی را که خودش می خورد دو ...
کار و تلاش اقتصادی از دیدگاه امام صادق(ع)
چنان خوشحال شد که گویا من آن پول ها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس می دهی، شاید کم بوده؟ گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد. عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق(ع) شرفیاب شدم. آن روز خانه امام خیلی شلوغ بود. من که در آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم. مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت ...
خاطره های ماندگار علامه طباطبایی از لسان دخترشان
رفته بود منزل پدرم. وقتی به خانه برگشت به من گفت مادرتان را که از دست دادید، پدرتان را هم از دست می دهید. گفتم برای چه؟ گفت ایشان بعد از مادرتان غذا نمی خورند. این طوری پیش برود دوام نمی آورند. این طور که نمی شود. کاری کنید تا ایشان بتوانند حداقل تفسیر المیزان را تمام کنند. حاج آقا قبول نمی کردند که بعد از مادرم دوباره ازدواج کنند و می گفتند نمی خواهم بعد از خانم کسی به عنوان خانم به خانه ی من ...
آمدم، ماندم رستگار شدم
تشخیص می دادم و نسخه می نوشتم. هر وقت هم سرم خلوت می شد، یاد همسرم می افتادم و با خودم می گفتم غلامرضا الان کجاست و چه می کند؟ کار، مرا از فکر کردن به چیزهای بیهوده دور می کرد برای همین تصمیم گرفتم که بیشتر کار کنم، آن هم در موقعیتی که با ایما و اشاره متوجه مشکلات بیمارانم می شدم. زمانی که آنها را معاینه می کردم در دلم از خدا می خواستم که نگهدار همسرم باشد و از او مراقبت کند . طبابت با ...
فرار یک دختر از خود، نه از خانه!
...> کیمیا در حالی که لبخندی تلخ بر چهره داشت گفت: چشم می کشیدم تا خواهر یا برادرم به خانه ما بیاید و یا میهمانی فامیلی جور شود و دور و برمان شلوغ باشد. اما در همین میهمانی ها نیز خواهر و زن داداشم طاقچه بالا می نشستند و بچه های شان در حال بازی و شادی بودند. آن وقت من بیچاره به خاطر این که مادرم بیمار است باید مثل یک کلفت یک خروار ظرف می شستم و کار می کردم. خواهرم روی من حساس بود ...
ازدواج در تلگرام، طلاق در کلانتری
نمی گذارم غم به دلش بنشیند و جانم را نثارش می کنم. مرد جوان آهی کشید و افزود: همان شب موضوع را به مادرم اطلاع دادم و برایش توضیح دادم که سمیه یک شکست تلخ در زندگی اش تجربه کرده است.او هم با پدرم صحبت کرد . پدر و مادرم اتمام حجت کردند اگر واقعاً سمیه را دوست دارم باید گذشته او را نادیده بگیرم و با جان و دل به عشقم بله بگویم. آنها تا جلسه خواستگاری همراهی ام کردند. اما وقتی که ...
وقتی جهیزیه معضل می شود
است اما از آنجاییکه ما سه خواهر هستیم و هر سه ما به فاصله کوتاه ازدواج کردیم، پدرم برای تامین هزینه جهیزیه به شدت تحت فشار قرار گرفته است. همسر من شش ماه بعد از عقد، آمادگی داشت که مراسم بگیرد و ما به خانه خودمان برویم؛ آن هم مراسمی مجلل و باشکوه اما از آنجا که پدرم نمی توانست جهیزیه مورد نظر خود را تامین کند دایما این مراسم را با بهانه ای به تعویق انداخته ایم. اکنون هم برای ...
دیدار مادر شهید با فرزندش پس از سالها فراق
استقبال کنندگانش ندید، دلش به تلاطم افتاد و به جای همه پاسخ ها تنها پرسید: پس علی کجاست؟ علی؟ با قسم به هر چه که پیش او عزیز بود، فهماندند که علی صحیح و سالم است، اگر که الان در آن جا نیست، فقط به خاطر جلسه ای است که در تهران با فرماندهان عملیات ثامن الائمه(ع) دارد. اما دل مادر آرام و قرار نداشت. نگران علی بود. آیا دل مادر از چیزی خبر داشت؟ ساعتی بعد کار مادر به بیمارستان کشید. اطرافیان ...
قتل دو نفر از اعضای خانواده به خاطر کنترل
می خواستم سریال شبکه تلویزیونی خودمان را ببینم. سر این موضوع با آرین دخت درگیر شدم و در یک لحظه به خاطر عصبانیت او را خفه کردم. قصد داشتم فرار کنم که پدرم سر رسید و چون می دانستم او مرا تحویل پلیس می دهد، پدرم را به بهانه ای به آشپزخانه کشانده و با ضربات چاقوبه قتل رساندم. بعد از قتل برای صحنه سازی به سینما رفتم، اما دستگیر شدم. پس از تکمیل تحقیقات و بازسازی صحنه قتل، پرونده به شعبه ...
بخوانید: ماجرای زندگی دردناک محیط بان فداکاری که 57 ساچمه مهمان شب و روز های بدنش شده است.
.... بالاتر رفتیم. با بی سیم ارتباط گرفتیم و متوجه شدیم همکاران اداره کل از آن سمت رسیده اند به سولگرد. باز هم رفتیم بالاتر و دنبال محدوده صدا، کل منطقه را دور زدیم. اثری از شکارچی ها نبود؛ اما می دانستیم که هستند، کمین کرده اند در تاریکی شب. ساعت 12 نیمه شب شده بود. من راننده پیکاپ بودم. از همان اولی که خواستم بنشینم پشت فرمان برای حرکت، انگار یک حسی داشتم. انگار دارم می روم به ماموریتی که با ...
سرقت از خانم دکتر پس از نقد کردن چک 20 میلیونی!
بود و گفت آمده است تا زباله ها را بیرون ببرد. در را که باز کردم، مرد جوان دیگری همراه او وارد خانه ام شد. در حالی که شوکه شده بودم، مرد ناشناس چاقویی زیر گلویم گذاشت و تهدید کرد چنانچه حرفی بزنم، مرا می کشد. خیلی ترسیده بودم به طوری که دست و پایم به شدت می لرزید و توان فکر کردن نداشتم. خواستم با داد و فریاد از همسایه ها کمک بخواهم که سرایدار دهانم را با دستمالی گرفت و مانع فریاد من شد. پس از این ...
نقشه شوم پدر و مادر برای آزار و اذیت دختر 19 ساله توسط پسر دایی
... با یکدیگر حرف می زدند و سمت پنجره اتاق من را نگاه می کردند. نمی دانستم چه می گویند اما می دانستم در مورد من حرف می زنند. بعد از چند دقیقه به سمت در ورودی خانه حرکت کردند. من از پشت پنجره کنار آمدم و در گوشه ای از اتاقم نشستم، غم بزرگی در دلم سنگینی می کرد، صدای در اتاقم آمد. من چیزی نگفتم؛ در اتاقم باز شد، پسردایی ام بود خیال کردم آمده با من حرف بزند اما متوجه شدم در اتاقم را قفل ...
اعترافات پسری که بخاطر تماشای تلویزیون خواهر و پدرش را کشت!
...> هوتن در حالی که به خاطر گریه به هق هق افتاده بود، گفت: روز حادثه بر سر کنترل تلویزیون با آرین دخت درگیر شدم. او با چاقو مرا مجروح کرد. عصبانی شدم و با یک تکه “کش” که روز زمین افتاده بود، او را خفه کردم. بعد با طناب قصد داشتم مرگ او را خودکشی نشان دهم که همان زمان پدرم سر رسید. ابتدا خواستم از بالکن فرار کنم اما نتوانستم. به همین خاطر چاقویی برداشتم و وزمانی که پدرم به آشپزخانه رفت او را کشتم. ...
اخبار حوادث
مرزی دستگیر شد. متهم بعد از انتقال به پلیس آگاهی جرمش را قبول کرد و گفت: مهناز یک سال قبل به دلیل اختلافاتی که با اعضای خانواده داشت، از خانه فرار کرد. این اتفاق آبروی ما را به شدت به خطر انداخت و باید کاری انجام می دادم. خیلی سعی کردم خواهرم را پیدا کنم اما مرتب ردش را گم می کردم. در این میان فهمیدم مهناز دچار مشکل اخلاقی شده است تحمل این موضوع برایم غیرممکن بود؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم هر ...