سایر منابع:
سایر خبرها
خوردبین:نمی دانم به شایعه اختلاف میان بازیکنان بخندم یا گریه کنم
...: من در جریان نبودم و به ما هم ارتباطی نداشت که آنها می خواهند چه مدلی موهای خود را اصلاح کنند فقط وقتی که آنها را دیدم گفتم چقدر خوش قیافه شده اید. بهتر است همیشه موهایتان را کوتاه کنید. این مسایل به خود افراد برمی گردد و خود من در دوران بازیگری ام گاهی مو بلند می کردم و گاهی سبیل می گذاشتم. قبلی بعدی توضیحات نمایش از شنبه, 30 جولای 2016 19:40 دسته: مصاحبه ها نظرات ...
چه کسی از جدا کردن خانواده امام از رهبری نفع می برد؟
: در انتخابات خبرگان که برادر ما را ردصلاحیت کردند، ایشان چه کار کرد؟ دشمنان ما را ناامید کردند. هفته قبل از ثبت نام ایشان و رهبری با هم صحبت کردند؛ دو هفته بعد ردصلاحیت دوباره ملاقات کردند و به خدمت ایشان رفتند. رهبری هم در زمان سالگرد امام به حرم امام آمدند. اگر شما بعد از سالها تدریس در حوزه علمیه ردصلاحیت شوید، در حالی که هرروز حداقل دویست سیصد نفر سر درس شما هستند به شما می گفتند تو بی سوادی ...
تمرین تقوا و کسب آرامش در اردوهای جهادی(گزارش روز)
، خواب، استراحت، تعویض لباس و حمام فقط در حد ضرورت است و تمام رنگ و لعاب دنیا به مفهوم مادی در این اردوها از بین می رود. خاطره ویژه ای از تحول در اردوی جهادی ندارم چون تمام لحظات این اردوها تحول است. حمام هر روز شما به هفته ای یک بار تبدیل می شود، سفر راحت با اتوبوس و قطار درجه یک و یا هواپیما تبدیل به سفرهایی با قطار اتوبوسی خرمشهر می شود که خود یک تمرین صبر بسیار بالا است. زندگی بچه هایی که عضو ثابت ...
اسرائیل! منتظر باش که انتقام ابوالفضل را از تو می گیریم
گفتم اگر قسمت تو شهادت باشد به خدا قسم من هیچ مشکلی ندارم، کاملا از تو راضیم آن شب قلبا درک کردم که تا خدا نخواهد برگی از درخت نمی افتد و زمان مرگ هر انسانی مقدر و معین است، پس چه سعادتی از این بالاتر که انسان در راه خدا جانش را از دست بدهد. دو هفته اول که ابوالفضل رفته بود خیلی برایش دعا می کردم؛ از خانم حضرت زینب(س) می خواستم که هوای فرزند من را داشته باشد بعد از دو هفته فکری به ذهنم آمد که ...
دریای بی رحم بزرگ و کوچک نمی شناسد
... آمار تلفات امسال 5/7 درصد رشد داشته تازه یک ماه از تابستان گذشته اما در همین مدت حدود 140 نفر در دریا و کانال ها و رودهای کشورمان غرق شده اند. یعنی 140 خانواده عزادار. صد و چهل عزیز از دست رفته و صد وچهل پیکر خیس بدون جان کنار ساحل! آمار تلفات امسال در مقایسه با مدت مشابه سال قبل 5/7 درصد رشد داشته و این یعنی فاجعه! پای حرف های یکی از شاهدان غرق شدن مسافران ...
خدا سر سوزنی از صبر حضرت زینب(س) به من داد
در مسیر فرودگاه یک لحظه متوجه حضرت زینب(س) شدم و گفتم: خدایا اگر یک سر سوزن از صبری که به زینب بخشیدی به من عنایت کنی برای تمام مصائب عمرم کفایت می کند. فکر می کنم حاجی هم دعای ویژه ای در حق من کرد. وقتی به محوطه اصلی رسیدم قلبم از تپش ایستاد و پایم محکم شد و با بچه ها لبیک گویان به پیشواز حاجی رفتیم و به حاجی گفتم: من به تابوت تو بوسه نمی زنم، من به پرچم پرعزت و افتخار ایران اسلامی بوسه می زنم. ...
از امام رضا(ع) همسری خواستم بنام حسین/ رهبری در رویای صادقه همسر شهید
به سمنان برگشتیم تا کمک شان باشیم. 15 فروردین 95 ساعت 12 شب با او تماس گرفتند و گفتند که 7 صبح اعزام می شوند. یک روز تهران ماند و بعد حرکت کرد. گویا 26 فروردین در حلب به شهادت رسیدند. *خواب امام خامنه ای مرتبه اول که اعزام شد، خواب امام خامنه ای را دیدم. در خواب دست به شانه راستم کشیدند و گفتند پسری در رحم تو است که نامش علی اصغر است... وقتی از خواب بیدار شدم هنوز ...
امام صادق(ع) هیچ گاه به افراطی ها و تفریطی ها روی خوش نشان نداد
سرزمین غریبی رسیدیم، دیدم حضرت کنار قبری ایستاد و همین طور از حضرت آدم شروع کرد به سلام دادن و به یکایک انبیاء سلام داد تا به پیامبر اکرم(ع) رسید و بعد حضرت خودشان را روی قبر انداختند و سلام دادند و بلندبلند گریه کردند، بعد چند رکعت نماز خواندند به حضرت(ع) گفتم این قبر کیست؟ فرمودند: قبر جد من امیرالمؤمنین(ع) است. علی صفوان در روایت دیگر می گوید وقتی حضرت به آن قبر رسید، دست برد و مشتی ...
روایت دریافت پیامک دعوت به اهدا خون از سرلشکر تقوی فر، بعد از شهادت/دختر کوچک شهید: بابا دیگر خونی ندارد ...
به مدت طولانی خون داده باشد، یک یا دو روز در همین افکار بودم که یک روز بعد از ظهر پیامی از همسر شهید تقوی فر برایم آمد که در خط اول آن نوشته شده بود: دیگه بابا کل خون شو داد؛ دیگه خونی نداره که بده این پیام پاسخ دخترم هست برای پیامکی که به شماره حاجی ارسال کردن که دست دختر بزرگوارشان هست؛ حاجی بلندشو بهت نیاز داریم پیامکی که به خط سردار شهید حمیدتقوی فر آمده است ...
گریه در گریه با خودم گفتم؛ ای مزار بی چراغت را درود
نهادم بر تراب کاش مانند چراغی تا سحر در بقیعت داشتم سوز جگر صبر ماه، بی قرار از صبر تو است اشک میثم لاله ای بر قبر تو است. و اما این شاعر آئینی پیشکسوت با تخلص میثم ، اشعار دیگری هم درباره شهادت و مظلومیت امام صادق(ع) دارد که یکی دیگر از این اشعار از زبان خود حضرت جعفر بن محمد (ع) است: سال ها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم آخر ...
بخش های خواندنی کتاب زندان الرشید
مرا از زبان اسیر شنید، انگار آتش گرفت. با فریاد گفت: به او بگو چرا؟ گفتم: بگو خمینی سید است. او فرزند حضرت زهرا، دختر پیغمبر اکرم است. ما مسلمانیم و اگر تو مسلمان باشی، هیچ گاه راضی نمی شوی به فرزند پیغمبر توهین شود یا او را فحش بدهند. درجه دار با شنیدن حرف های من دوباره به جانم افتاد تا توانست به شکم و سروصورتم مشت و لگد زد. پرده دوم: آب خوردن با طعم کابل! دو ساعت بعد که گرما ...
اثر زندگی تو(داستان کوتاه)
نگاه من و اون طلاقی بشه میشه خدا ؟؟؟؟ میدونم که نمیشه کنترل خودم رو از دست دادم و بلند زدم زیر گریه زار زار این بار من کل بیمارسونو تو اون سکوت به هم ریختم همه ریختن تو از دکترا و پرستارا تا نظافت چیا من و به زور جدا کردن و اونو بردند یهو از حال رفتم صبح شده بود و من بیدار شده بودم دو روز بعد خاک سپاریش بود بی هوا شده بودم بدون توجه به صبحونم زدم بیرون خوانوادشو دیدم خواستم برگردم اما ...
مکارم اخلاقی امام صادق (ع)/ شیوه های ناب در حیات امام صادق (ع)
پیامبر (ص) خلافت را غصب کردند و امام ت را از امام اول شیعیان به ظاهر گرفتند و او را خانه نشین کردند. بعد از امام علی (ع)، امام حسن (ع) امام ت مردم را بر عهده گرفت و این دوران هم زمان بود با خلافت غاصبانه امویان. بعد از آن حضرت، امام حسین (ع) به امام ت جامعه اسلامی رسید، اما افسوس که مردم حقیقت را نمی دیدند، شکم هایشان از مال حرام پر شده بود و باطل را جای گزین حق کرده بودند. تا جایی که فقط شهادت امام ...
من به نبودن و نداشتنت حتی لحظه ای فکر نمی کنم/ من به بودنت ایمان دارم
توانستم ذره ای هر چند کوچک در راه امام حسین(ع) خرج کنم... حال که چهل روز ازنبودنت می گذرد، کمی برایم دشوار است اما خود را آرام میکنم و از خدا مدد میجویم و همه ی این تقدیر ها را به فال نیک می گیرم و منتظر بهترین هدیه از جانب تو و خدای تو هستم... احسنت به تو همسر شجاعم از تمام وجود خوشحالم که به آرزوی خود رسیدی و محو در ولایت شدی. آرزویی که شاهد بودم برای به دست آوردنش ...
از استعفای مدیرکل ارشاد کهگیلویه و بویراحمد تا وضعیت رقت بار معتادان جوان در خیابان ها گچساران/ بی ...
راهی خرج کرده اید. حجت الاسلام طزری تصریح کرد: اگر شما نمی توانید بگویید ما می گوییم قسمتی از بودجه را به روزنامه های زنجیره ای دادید که هر روز و هر شب، کارشان بزک کردن آمریکاست و در جهت نشر اکاذیب و حمایت اشرافی گری و غارتگران بیت المال قلم می زنند، کارش تشویق افراد ضدانقلاب به بهانه جشنواره و امثال آن است. خطیب جمعه چرام تاکید کرد: راستی کتاب های ضاله را چه کسی اجازه نشر می ...
حواشی کنکور
.... این گونه هم پیدا می شود همین که روی صندلی نشستم، یکی از بچه ها گفت: " ببینم راست میگن که اگه یک سوالو غلط بزنیم، از امتیازمون کم میشه؟" یکی بهم گفته اگه سوالو جواب ندی بی تأثیره، تو هم اینو شنیدی؟ اگه تعداد نزده هام زیاد باشه چی؟ بازم تأثیری نداره؟" اول فکر کردم که سر به سرم می گذارد، ولی بعد دیدم که خیلی جدی و مصرانه منتظر جواب است، اما راستش آن قدر برایم این سوال ها ...
خطبه های نماز جمعه آبدان
مشت به دهان استکبار می زنیم. افراد اندکی که با اشاره امام هستی خود را فدا می کنند. مدافعان حرم که با اشاره امام زمان شربت شههادت می نوشند. 14 مرداد سالروز نهضت مشروطه داریم. امام فرمودند از مشروطه عبرت بگیرید. دشمن توانست ملت را از روحانیت جدا کند و انقلاب از بین رفت. به دلیل اینکه ملت با روحانیت سازش نداشت استبداد ایجاد کردند. اگر از مشروطه امروز جنگاحزاب شروع شده، تمام ...
زنادقه همواره با عکس العمل شدید ایشان روبه رو می شدند
من پسر رسول خدایم گواهی دهی!! گفت: عادت مرا به این جمله وادار می کند؟ امام فرمود: پس چراسخن نمی گویی؟ عرض کرد: از جلال و هیبت شما است که در برابرتان زبانم به سخن نیاید. من دانشمندان را دیده و با متکلمین مباحثه کرده ام; ولی مانند هیبتی که از شما به من دست دهد، هرگز به من روی نداده است. فرمود: چنین باشد ولی من در پرسش را به رویت باز می کنم. سپس به او توجه کرد و فرمود: تو مصنوعی یا غیرمصنوع ...
شهدایی که رفتنشان را مخفی کرده بودند!
اعزام ایشان مخالفت کردم و گفتم شما 5 بچه دارید ایشان جواب داد: بچه های من هم خدایی دارند و وقتی از حضرت زینب گفتند دیگر نتوانستم مخالفت کنم و رضایت دادم. در ادامه، پسر دوم شهید داد محمد گفت: برای دومین باری که پدر به سوریه رفت، شهید شد. وی با اشاره به نحوه شهادت پدر خود گفت:دو روز قبل از محرم که مصادف با روز جمعه بود، در شهر دمشق با اصابت موشک به تانک از ناحیه دو پا جانباز و با چند ...
طرح توسعه اطراف حرم و وضعیت فرهنگی حرم مقدس پیگیری شود/ دختران نسبت به پسران از اهمیت بیشتری برخوردارند/ ...
بار تماس که گرفت، بار آخر من به ایشان گفتم که من بنا بر اظهارنظر از طریق رسانه ها را ندارم و حرف هایم را در تریبون می زنم اما چون شما جوان هستید و پیگیر هستید به احترام شما برای شما توضیح می دهم اما این توضیحات من را مصاحبه تلقی نکنید منظورم این بود که منتشرش نکنید. حجت الاسلام ساجدی بابیان این نکته که بعد آن آقا (سایت) برداشت به طور معمول تقطیع کرد – کاش تمام متن مصاحبه مرا منتشر می ...
پرسپولیسی محبوب به کما رفت
عکس علی 1 + 0 - پاسخ ببین برادر من.. جانبازی که جونشو برا مملکت کف دست گرفته مفت خور نیست. مگه مال کسی رو خورده که میگی مفت خور؟ وقتی نمیتونه با بچه اش بره استخر.. یا توی پارک بدوئه وقتی نمیتونه باهاش فوتبال بازی کنه.. تنها سرگرمیش همین فوتباله. نگو اینجوری... نمیدونی چقد سخته یه یک روز فقط یک روز روی ویلچر بشین وکارهاتو انجام بده بعد حالتو میپرسم آپلود عکس ...
انتخاب شهیدان جوزی شهادت سرخ بود/ عروج شهدای خمسه سادات در عید قربان
به قصد جاده اهواز – خرمشهر. تیر مستقیم تانک بعثی هابه وسط کامیون اصابت می کند و خیلی از بچه ها زخمی می شوند ولی فقط آن پنج سید از میان آن جمع پر می کشند آن هم روز عید قربان. سید علیرضا جوزی 14 ساله ، صاحب محمدی ، سید مهدی موسوی ، سید حسین حسینی و سید داوود طباطبایی. علیرضا 11 سالگی عازم جبهه شد. وی با بیان این که علیرضا برادرش را از سن 11 سالگی به جبهه های جنگ برد تصریح کرد ...
زیارتگاهی که صدها شمع و چراغ در آن روشن است
اوایل پاییز سال 1364 که هوای قم گرم بود عبورش به یک حوزه علمیه افتاد، آنان با کمال تعجب به او گفتند: در این هوای گرم شربتی درست کردیم و هر کدام از طلبه ها یک لیوان از آن را نوشیدند و یک لیوان اضافه آمد، به هم گفتیم که ان شااءالله این لیوان نصیب مقرب ترین بنده خدا شود که چند لحظه بعد از این حرف شما به حوزه ما آمدید. *قسمیت از وصیتنامه شهید پدر و مادرم ! می دانم که غم فرزند و داغ ...
نحوه شهادت شهید ستاری و یاران و همرزمانش در سانحه هوایی
بچه ها ماندند. فردا از کیش زنگ زدند و گفتند: بگویید همه بچه ها بمانند ، من می آیم... در ادامه خاطراتی از روز 13 دی ماه، دو روز قبل از شهادت شهید منصور ستاری و همراهانشان تا لحظه شهادت ایشان را خواهید خواند... نحوه شهادت شهید ستاری و همراهان (قسمت دوم) سه شنبه 13 دی ماه 1373 – تهران – ستاد فرماندهی نیروی هوایی میدان ورزش هنر آموزان نیروی هوایی ...
جوکِ شماره 39 و زایمان مردم کف زمین../ گشایش ویژه با روشهای پزشکی
نشون میده که اره مثل اینکه حقوق اونا هم عقب افتاده؛ بیچاره من یک لاقبا حالا چی جواب صاحبه خونه رو بدم. داشتم می رفتم که یهووو دیدم یه عده تو پارک نشستن و دارن غش غش می خندن. وااا یعنی اینا حقوقشون گرفتن! رفتم جلو دیدم یکشون گفت: یازده بقیه شروع کردن غش غش خندیدن! جل الخالق! بعد یکی دیگشون گفت: هشت صدا خنده رفت آسمون خدایا ...
شهید ابراهیم هادی الگوی فرمانده ارتش
: برادر ابراهیم هادی یک قبضه اسلحه کُلت گرفته و هنوز تحویل نداده است. ابراهیم هر چه صحبت کرد که من کلت ندارم بی فایده بود. گفتم: ابراهیم، شاید گرفته باشی و فراموش کردی تحویل بدی کمی فکر کرد و گفت: یادم هست که تحویل گرفتم اما دادم به محمد و گفتم بیاره تحویل بده بعد هم پیگیری کرد و فهمید سلاح دست محمد مانده و او تحویل نداده. یک هفته پیش هم محمد برگشته تهران. آمدیم تهران سراغ آدرس ...
دشمن دنبال ایجاد تنش در منطقه است/ غرب در سوریه و عراق زمین گیر شده است
بازنشسته در نظر می گرفت، انقلابی رخ نمی داد. وی اضافه کرد: امام راحل در کهنسالی با توطئه شوم منافقین مواجه شد و آنها را شکست داد و این برای ما پیام دارد و مقام معظم رهبری با جدیت و این شرایط، دنبال هزینه کردن آبروی خود در راه حفظ اسلام بود. این کارشناس مسائل سیاسی تصریح کرد: شب های قدر زمانی که همه مشغول دعا بودیم و شهدای هفتم تیر میهمان مقام معظم رهبری بودند، معظم له بر ...
اشعار آیینی ویژه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
درون حنجرش بود در آن شلوغی روضه می خواند اشک می ریخت اشکش برای عمّه های مضطرش بود او بیشتر یاد رقیّه بود آن جا این روضه ها هم حرف های آخرش بود: از کاروان جا مانده بود و اندکی بعد ... ... با تازیانه زجر، بالای سرش بود یک دست خود را حائل سیلی نمود و یک دست دیگر هم به روی معجرش بود آتش ، هجوم ناگهانی ...
شهیدی که خواست نامش را روی پایگاه بسیج محله بگذارند+عکس
... لحظۀ تحویل سال 95 در گلزار شهدای آبادان بدون امیرعلی گذشت. روزهای آغازین سال با نبودن های رفیقمان تلخ می شدند و با ذکر خاطراتش شیرین. چند روز بعد از اینکه از راهیان نور برگشتیم همه چیز تمام شد. همۀ آن اضطرابها و بی قراری ها. همۀ آن لحظات سخت انتظار. یک روز عصر خبر تأیید شهادت امیرعلی محمدیان چشم بچه های پایگاه و محله را خیس کرد و رفقا با اشک مهیای برگزاری مراسم یادبود شهید شدند. ...