سایر منابع:
سایر خبرها
رمان هایی که آیت الله خامنه ای آنها را خوانده است +عکس
بی شماری از روشنفکران، نویسندگان و شعرای درجه ی یک روسیه ی آن زمان را جذب کرد. حتی کسانی هم که ابتدا مخالف انقلاب سوسیالیستی بودند، پس از مدتی جذب آن شدند. یکی از آن مجذوبین آلکسی تولستوی است که من یکی دوبار به مناسبتی اسم او را در جمع بعضی از شما آقایان که به این جا آمده بودید آورده ام. چون از او خیلی خوشم می آید. او که چند کتاب معروف هم دارد، نویسنده ی عجیبی است. آلکسی تولستوی تا سال 1925 ...
قیامتی هست، اما آجورلو را بخشیدم - در مدیریت فوتبال قحط الرجال است
کند بلکه معجزه وقتی اتفاق می افتد که مشکل فوتبال ما به طور اساسی روی محورهایی که گفتم حل شود. در این زمان خیلی اتفاقات می افتد چرا که حداقل در فوتبال ایران پتانسیل آن را داریم. این بحث ها در حالی وجود دارد که مدام می گوییم چرا فلان بازیکن یک میلیارد تومان می گیرد. من واقعا این چند روز پیش خوشحال شدم وقتی شنیدم سردار آزمون ارزش 8 میلیون یورویی پیدا کرده و این خیلی خوب است. یعنی بازیکنی تربیت کرده ...
از دعوت شهید گمنام به مراسم عقد تا دلتنگی شهدا برای خادمین/ شهدای مدافع حرم برکت کاروان شهدای غواص بودند
بودند در بین جمعیت بود. 9 کیلومتر از روستای آزران آمده بودند تا نزدیک جاده از شهدا استقبال کنند. جواد که یکی از خادمین بود را صدا کردم. گفت چه خبر شده؟ گفتم جواد این ها چند نفر آدم دیوانه شهدا هستند. این موقع، نصفه شب، چه روضه ای بهتر است؟ و در آن نیمه شب، بدون تجهیزات و برق روضه حضرت زهرا(س) را خواند. 20 دقیقه آنجا بودیم؛ آن شب، شب خاصی برای همه بود. هم برای مردم آن روستا و هم برای ما ...
شهیدی که مجوز شهادتش را از سیدالشهدا گرفت/هاشم عشق زینب (س) را به دو قلوهای 6 ماهه اش ترجیح داد+ فیلم
طور حرم شریفش در معرض تیر دشمنان قرار گرفته و دشمن گفته تا کیلومترها حرم را به زمین فرو می برد من بمانم. برایم حرف متقاعد کننده ای بود، گفتم: پسرم می روی تو را به خدای یکتا می سپارم، دیگر از مادری تو خلاص می کنم و تو را به خانم فاطمه زهرا (س) هدیه می دهم. اگر شهید شدی خانم زهرا (س) حضرت ابوالفضل (ع) را به یاد بیآور که تو را در آغوش خود می گیرند. هاشم پاسخ داد: فدای سرت مادرم مرا به مادری والاتر از ...
پسر 10 ساله ای که در خیابان سرش را بریدند
. سپهر 6سال بود که پدرش را به زندان بردند. فکر کردن به اجرای حکم اعدام کوروش برای لیلا یعنی رسیدن به صفر مطلق و نابودی، اسم اعدام که می آید صورت سرد و بی روحش ناگهان مچاله می شود و گلوله های اشک راه دیده اش را می بندد. می گوید: رابطه سپهر با باباش خیلی خوب بود. انگار نه انگار که پدر و پسرن، مثل دوتا دوست بودن. اوایل که کوروش رفته بود زندان به سپهر نمی گفتم اما هی هر روز بهونه باباشو می ...
توصیه ی آقا مجتبی تهرانی درباره فرزنددار شدن
را که می گویم احتمالاٌ خیلی از جوان ها از ایشان شنیده اند و می خواهم لا به لای این ها دلسوزی حاج آقا را هم بگویم. بنده برای بچه دار شدن چند مرحله خدمت ایشان رفتم . اولین بار رفتم و عرض کردم توصیه ای می خواهم برای اینکه خدا به ما اولاد سالم و صالح عطا کند. فرمودند که آفرین خوب کردی که اول پیش من آمدی. بهترین زمان سال برای انعقاد نطفه ماه رمضان است آن هم نزدیک به نیمه های ماه ...
برا همادو اسم نذاشتین؟
است چرا به این اسم معروف شده! حجی گوگردچی که خودش از مردان قدیم اصفهان است، با این لقب ها کاملا آشناست. پیش ایشان رفتم و خواستم چند نمونه از لقب های معروف را برای ما بگوید. حجی یک لیست طولانی از این چیز ها رو کرد که منتخب آنها را ادامه می خوانید: مِیتی شاخیه: خدا بیامرزِدِش، خیلی بِچه خبی بود، اما تا یه چیزی بش میگفتن جلدی شاخ می رفت تو جیبش. ماجرا قورت بود که پِیروز گفتم، اینم اِز اون قورتیاش ...
گریه اش را هنگام خواندن دعای شهادت دیدم
. من نه خانه، نه زن و نه بچه ام را می خواهم بلکه فقط می خواهم آنجا باشم. می گفت اگر بیایی و وضعیت آنجا را ببینی هیچ وقت جلویم را نمی گیری و خودت مرا روانه می کنی. من خودم پدر نداشتم و چهار ماه بیشتر نداشتم که پدرم فوت کرد. می گفتم من دوست ندارم محمدمهدی هم مثل خودم درد یتیمی را بکشد. می گفت تو آن دنیا جواب حضرت زینب(س) را می توانی بدهی و من دیگر حرفی نداشتم. وقتی این حرف را گفت واقعاً دلم ...
پرواز شماره ی 22
پنج نفر پرسید: آیا تو مایلی خلبان شوی؟ ... جواب دادم: دوست دارم خلبان هواپیمایی جنگی شوم. ... کسی که طرف راست من نشسته بود، پرسید: چه موقع به حزب گرایش پیدا کردی؟ در جواب گفتم: وقتی که در کلاس اول متوسطه درس می خواندم. ... در بین آن اسامی، که صد و بیست و هشت نفر بودند، خیلی زود، نام خود را یافتم. از شدت خوشحالی نزدیک بود بال دربیاوریم... مدت تحصیل در دانشکده دو سال و نیم که بعد از آن ...
شیرین زبانی حافظ برای قوماندان تیپ فاطمیون
دوربین بزرگ یاشیکا آمد و گفت می خواهم فقط با همین دوربین عکاسی شود و کسی دیگر عکس نگیرد. وقتی آمد پدرم در خانه نبود. تعارفش کردیم و رفت کنار بخاری نشست. تا پدرم آمد من از اتاق خارج شدم که ناراحت نشود. به پدرم گفت: آمدم در مورد مهریه صحبت کنم چون در موردش حرف نزدیم و نمی خواهم هنگام عقد مشکلی پیش بیاید. حدیث آورد بهترین زنان کسانی هستند که مهریه شان سبک باشد و ... پدرم مرا صدا زد و گفت ...
14 تجربه مذاکرات و اجرای برجام
بنده همچنان که گفتم خوشبین نیستم؛ من فکر نمیکنم [از] این مذاکرات آن نتیجه ای را که ملت ایران انتظار دارد، به دست بیاید، لکن تجربه ای است و پشتوانه تجربی ملّت ایران را افزایش خواهد داد و تقویت خواهد کرد؛ ایرادی ندارد اما لازم است ملت بیدار باشد. ما از مسئولین خودمان که دارند در جبهه دیپلماسی فعالیت می کنند، کار می کنند، قرص و محکم حمایت می کنیم، اما ملت باید بیدار باشد، بداند چه اتفاقی دارد می افتد [تا] بعضی از تبلیغاتچی های مواجب بگیر دشمن و بعضی از تبلیغاتچی های بی مزدومواجب - از روی ساده لوحی - نتوانند افکار عمومی را گمراه کنند ...
اس ام اس طنز درباره کولر
سرویس میکنم هی تند.!! هی کند.!! اس ام اس کولر بابام اومد تو اتاق گفت : چه غلطی میکنی همش گوشی دستته؟ گفتم : بابا ، اگه به جا گوشی سیگار دستم باشه خوبه؟ :| نتونست جواب بده رفت کولر خاموش کرد :D اس ام اس کولر آب قطع شده بود، رفتم از یخچال چن تا شیشه آب برداشتم ریختم تو کولر. بعدا فهمیدم دوتا از شیشه ها گلاب بوده! ...
مردی که تنها زندگی کرد، تنها مرد و تنها وارد بهشت شد/ مقاوم و بی اعتنا در برابر منع نگارش حدیث/ منتقد بی ...
، برادرت بوده ام. [26] پس از ماجرای سقیفه و غصب خلافت، چهل تن نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: به خدا سوگند، هرگز به جز تو از کس دیگر پیروی نخواهیم کرد و کسی را در اطاعت مقدم بر تو نمی دانیم. حضرت فرمود: چرا و به چه علت؟ گفتند: چون به خوبی به مقام تو پی برده ایم و ماجرای جانشینی تو را در روز غدیر از رسول خدا(ص) دیده ایم . حضرت فرمود: آیا شما به یقین بر سر قول خود هستید ...
درآمد میلیاردی گدایان تهران!
این اندازه زخمت باشند. تا اینکه هفته پیش متوجه شدم جای دختران زمخت را 2 پسر با صورت های سیاه زغال مالیده گرفته اند. درست شبیه همان دخترها. چند دقیقه ای که زیر نظرشان گرفتم متوجه شدم ای داد بی داد، پسرها همان دختران هفته پیش هستند. ادا و اطوارها همان بود اما خب لابد با تیپ و جنسیت دخترانه، ترحم بیشتری برمی انگیختند و حالا هم تنوع لازم داشتند. نمونه دیگر شان بچه هایی هستند که برگه هایی از ...
وریا غفوری: خوشحالم کُردها در استقلال سهمیه دارند
گفت بیا پرسپولیس از غفوری می پرسیم انگار کمال کامیابی نیا که در چند تیم با تو همبازی بوده، از تو خواسته بود به پرسپولیس بروی که غفوری در جواب می گوید: شوخی بود. کمال خودش خوب می داند من استقلالی هستم. روزی که داشتیم با هم می رفتیم سر تمرین تیم ملی کمال به شوخی به یکی از خبرنگاران ورزشی که رفیق صمیمی اش است، گفت نمی گذارم وریا به استقلال برود و بعد رو به من کرد و گفت بیا پرسپولیس، بیشتر ...
منبر نشین شادی های کودکانه
کودک و نوجوان شدم و به عبارتی شدم آخوند بچه ها . تبلیغ تان را چطور شروع کردید؟ فضا برای کار با کودک و نوجوان مهیا بود؟ به هیچ وجه مهیا نبود. تا یکی دو سال نخست با همان موتورسیکلتی که داشتم، مشهد را زیرپا می گذاشتم؛ از منطقه التیمور تا کوه سنگی و قاسم آباد. در مسجدها و هیئت های فرهنگی - مذهبی کارهای پراکنده ای انجام می دادم. هر چه بیشتر در این قضیه فرومی رفتم می دیدم که چقدر ...
ماجرای ذکر الله اکبر ابراهیم هادی و فرار بعثی ها
، بچه محل ماست" بعد از چند لحظه مکث برگشت و گفت: "اگه می تونی بیارش تو گردان برای بچه ها صحبت کنه" من هم کلاس گذاشتم و گفتم: "سرش شلوغه، اما بهش می گم ببینم چی می شه". دفعه بعد که برای دیدن ابراهیم به مقر اطلاعات و عملیات رفتم، پس از حال و احوالپرسی و صحبت گفت: "صبرکن تا محل گردان تو رو برسونم و با فرمانده شما صحبت کنم"، بعد هم با یک تویوتا به سمت مقرگردان رفتیم. توی راه به یک ...
مخملباف می گفت بهشتی و انوار، ماسونند؛ سینمایی های قبل انقلاب باید اعدام شوند!
حرف ها چیه و چی باید بگم؟ بالاخره ناشیانه گفتم: خواهش می کنم، اختیار دارین. بعد از جوابی که داده بودم پشیمون شدم و توی دلم گفتم این چه حرفی بود که من زدم؟ اون که تعارف نمی کرد. تکونی به خودم دادم و خواستم از فلاسکی که روی میز بود براشون چایی بریزم، با دست جلومو گرفت و گفت: زحمت نکش، امروز نمی خورم، باشه برای بعد. توی دلم گفتم: می ترسه چایی ما حروم باشه، منظورش اینه ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
می کند، لوگوی شرکت نایک از زیر دمپای شلوارش خود را نشان می دهد که رنگ آبی آن را با روسری اش ست کرده است. موهایش را بلوند کرده و آرایش کامل دارد. سعی می کند با ناز دخترانه ای جواب مشتری ها را بدهد. خوب از پسش برمی آید و به فاصله ی یک ایستگاه سه روسری 15 هزارتومانی می فروشد. قطار که می رسد، چمدانش را برمی دارد و زیر لب غر می زند . تو تازه کاری؟ قیافه ات به فروشنده ها نمی خوره؟ ...
نخستین قرار عاشقی
پاکی افسانه گذشته بود با این حال خانواده همچنان دست رد به سینه اش می زدند و او را نمی پذیرفتند. با شوق و اندوهی توامان از نذر خود تعریف می کند: دلم سفر زیارتی می خواست؛ یک خلوت عارفانه یا چنین چیزهایی. در عین بی پولی نذر کرده بودم که خودم را به حرم آقا امام رضا(ع) برسانم. به خانواده ام پیامک دادم و گفتم که با گذشت یک سال از ترک اعتیادم، خیلی محتاج این سفر هستم و خواهش کردم هزینه این سفر را برایم ...
روزگار زنان معتاد
است با علاقه بیشتری به حرف می آید. کمی آرام گرفته. پدر و مادرم هر دو تحصیل کرده هستند و شاغل. من هم بچه اول خانواده با یک خواهر کوچک. درست از 4 سال قبل که با حامد دوست شدم، شیشه هم به زندگی ام آمد. حامد خودش هم شیشه می کشد. پسر خوبی است. وضع مالی خانواده اش هم خوب است. من را دوست دارد اما بیکار است. اولین بار کجا مصرف کردی؟ شیشه را در میهمانی یکی از دوستان حامد مصرف ...
حکایت تنها سرمربی نابینای فوتبال ایران/ تاجی نبودم خط خوردم
مقابل تیم ملی لباس تاج را بر تن کرده بود. مظلومی به من گفت که اگر پرسیدند از کدام تیم آمدی بگو تاج. داود نصیری، مدیر تیم های ملی به سر تمرین آمد و پرسید که عضو کدام مجموعه ای که جواب دادم: کیان. دو روز بعد فدراسیون 10 هزار تومان پول نقد و بلیت قطار برایم تهیه کرد تا به آبادان برگردم. ولی این تعصب به کیان باعث نشد که قبل از صنعت نفت لباس جم را هم بر تن نکنید. بله. چند ماه به ...
خبرنگاری که آروزی راز و نیاز با خدا را داشت
سرچشمه می گرفت. راوی: پدر شهید شب عروسی شب عروسی احمد، دوستان رزمنده اش نیز حضور داشتند. من مرتب پیگیر مسائل شام و پذیرایی بودم و نگران از اینکه مبادا مشکلی و یا کم و کسری پیش بیاید، ولی احمد از این فرصت استفاده و از بچه های رزمنده درخواست کرد که در جمع مهمانان به بیان خاطرات جنگ بپردازند تا هم علاوه بر ایجاد فضای معنوی حاکم بر جلسه بتواند برای تشویق دیگر جوانان ...
گاهی فیلم ها خیلی سروصدا می کنند اما در تاریخ جایی ندارند
به همین سادگی را به مرحوم کیارستمی دادم به من گفت بهتر است این فیلم را نسازی چون این فیلم هیچ چیزی ندارد. من پیش تولید را انجام داده بودم و قرار بود چند روز بعد فیلم را کلید بزنم. اما به ناگاه اعتماد به نفسم را از دست دادم. همان موقع پسرم در زنجان درس می خواند، شبانه آمد تهران و فیلمنامه را از من گرفت و رفت. صبح که بیدار شدم به من گفت این فیلم را حتما بساز، خیلی خوب است . تحلیل شگفت انگیزی ...
دیوید لینچ یا افسردگی زنانه
...، سه مرحله زیر را استخراج کرد. 1. نقطه شروع بحث شیون، همین فاصله ، تباین یا به تعبیری ده فرمانِ عیان کنش و واکنش در فیلمهای دیوید لینچ است: هنگامی که یک سوژه مثلاً یک مرد زنی را مورد خطاب قرار می دهد، یا به شیوه ای دیگر او را با جریان برق می کشد، واکنش زن در قبال رفتاری که با او شده یک جورهایی غیرقابل قیاس است. این غیرقابل قیاس بودن، نوعی مسیر کوتاه میان علت و معلول است؛ رابطه آنها ...
مجلس پس از اجرای مسکن مهر از آن باخبر شد/دولت روحانی در برابر تذکرات نمایندگان سعه صدر نداشت
کند و ادامه می دهد: خود من در این باره از وزیر تعاون و رفاه وقت (عبدالرضا شیخ الاسلامی) خواستم که به کمیسیون بیاید و از او پرسیدم تو در سخنرانی ات گفته ای منبع مالی این طرح را تأمین می کنی و من سوالم این است که منبع ات برای تامین این طرح چیست؟ که وی جواب داد رئیس جمهور گفته است که این طرح انجام شود و من در جوابش گفتم حرف رئیس جمهوری قانون نیست، اگر منبعی داری اعلام کن وگرنه برو و رسماً در صداوسیما ...
منوچهر آذری: صدای همه معلم ها را تقلید می کردم
رادیو دارم. برای هنرمند نباید سن بازنشستگی درنظر گرفت و گفت حالا دیگر کارت تمام شده است، برو در خانه بنشین. با این تجربیاتی که دارید آیا به نظرتان جوانان وارد دنیای هنر شوند یا نه؟ هنر علاقه می خواهد و پیگیری. برای شهرت و پول نباید وارد این کار شد.اگر قرار است بیایند و چند صباحی باشند، اسم و رسم پیدا کنند و بدون این که خاطره ای از خود در ذهن مردم بسازند، ستاره شان افول کند که فایده ندارد. ...
گفتگوی جذاب با سپیده خداوردی +عکس
برق هنر به آنها احساس کذایی استقلال ندهد. من تا دوره دانشجویی هر جا می رفتم با مادرم بودم؛ کنسرت، سینما، تئاتر و... هرگز از این که مادرم در کنارم بود اذیت نمی شدم و مثلا نمی گفتم: وای اگر دوستانم ببینند چه می گویند؟! این سبک تربیتی باعث شد تا تمیز زندگی کنم و هر چیزی را درست و بجا انتخاب کنم. هر چند آهسته حرکت کردم اما حرکتم پیوسته بوده و از موفقیت هایم راضی ام چون خودم به آنها دست پیدا کرده ام ...
زندگی تلخ وتکان دهنده دختر جوان +جزییات
طوفان که باهم رفت و آمد داشتیم به دادم رسید. او گاهی می آمد و به من سر می زد. او تلاش می کرد دردم را فهیده و در حدّ توان مرا از کابوس تنهایی نجات داده و در مسیر عادی زندگی قرار دهد. راهی که او پیش پایم گذاشت همان راهی بود که پدر و طوفان برای یافتن آرامش انتخاب کرده بودند امّا فقط نامش متفاوت بود. من در آن وانفسا خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنم به شیشه وابسته شدم. خنده دار است، هر چه در ...
میزبان ساندویچ خورهای مشهور کجاست؟ +عکس
ساله بودم. چند نفر آمدند مغازه و شروع کردند به فحاشی و میزها را به هم ریختن. من هم یک چوب آوردم و همه را زدم. ساعت یک نیمه شب ما را بردند کلانتری و از من شکایت کردند که مأموران قانون را زده ام. من هم گفتم اینها لباس شخصی بودند. برای همین دادگاه رأی داد که آنها خلع لباس بشوند. حسین آقا پس از ازدواج تصمیم می گیرد امیریه را رها کند و به هفت حوض بیاید: راستش را بخواهید بعد از ازدواج خرج و ...