شهید شجاع عملیات بیت المقدس/ مرتضی هرشب ارتفاعات بانسیران را با پای برهنه ...
سایر منابع:
سایر خبرها
آخر هفته همراه با فیلم های سینمایی و تلویزیونی شبکه های سیما
آرامش رسیده است، با بی خبری از تنها پسرشان فرخ که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور مهاجرت کرده است، دگرگون می شود. یعقوب در پی یافتن نشانی از پسرش به یونان سفر می کند و با کمک دختری به نام لئو جستجوی خود را آغاز می کند. اما هر جا را جستجو می کند اثری از فرخ نمی یابد. در آخر لئو که عاشق فرخ است از درد تنهایی خود از زمانی که والدینش را در جنگ بوسنی از دست داده برای یعقوب طی نامه ای می نویسد و اعتراف می ...
اخلاص و صداقت دو ویژگی شاخص ابومحسن/ محال است دشمن اشک چشمانم را ببیند
می خواهم با امام رضا (ع) خداحافظی کنم. 23 اسفند سال 1394 در سالروز شهادت حضرت فاطمه (س) به سوریه اعزام شدند. *داعش وقت نماز جنگ را تعطیل می کند و بعد سر مسلمانان را می برد! یک بار با حاج افشین تماس گرفتم، گفتند من چند قدمی داعش هستم به محض اینکه سرم را بالا بیاورم هدف قناصه دشمن قرار می گیرم. می گفت خانم، خیلی عجیب است. داعشی ها هنگام ظهر با صوت زیبا ...
چوب به دستان کودتا
است که روح پارادوکسیکال رفتار حاکمان خودنمایی می کند؛ جامعه به ظاهر مدرن شده، نمادش سنتی ترین بخش جامعه است؛ اراذل واوباش. یکه تازی اوباش در جامعه شعبان جعفری (معروف به شعبان بی مخ) یکی از دوست داران خاندان پهلوی به ویژه محمدرضا بود که بعد از حادثه 28 مرداد بیشتر شناخته شد. شعبان یک بار توسط عزت شاهی تا آستانه مرگ پیش رفت؛ اما توانست جان سالم به در برد. او بعد از انقلاب از ایران گریخت ...
منتظری فکر می کرد جایگاهش از امام بین مردم بالاتر است/ نوار خاطراتش را از ابتدا تا آخر منتشر کنند
متهم می کند به عنوان کسی که هر جا خواسته خانه های مردم را تصرف کرده است، آیا برای این حرف حجت شرعی دارد، ایشان باید در دادگاه انقلاب محاکمه می شد، باید توضیح می دادند چگونه مدعی شدند سپاه هر مکانی را که می خواسته تصرف می کرده است. یکی از موارد ساده لوحی آقای منتظری حمله به حاج احمدآقاست، سازمان منافقین از سید احمد خمینی دل پردردی داشت چون آنها امید داشتند به همان نحو که به بیت منتظری ...
خاطرات حجتی کرمانی از آیت الله خامنه ای /"اظهارات علم الهدی صددرصد خلاف نظر رهبری است"
.... حجتی کرمانی ماجرا را اینگونه روایت می کند: بعد از جنگ من یک سری مقاله نوشتم که پنج شماره آن در روزنامه اطلاعات چاپ شد و بعد از چاپ شماره پنجم، آقای دعایی به من زنگ زد و گفت که احمد آقا زنگ زده و گفته امام فرمودند که دیگر این مقالات را چاپ نکنید. عنوان مقالات آغاز عصر خردگرایی انقلاب اسلامی بود و بعد از پایان جنگ منتشر می شد. همین تیتر کنایه داشت و معنایش این بود که ما تا آن لحظه ...
حمید روحانی هم به فایل صوتی مرحوم منتظری واکنش نشان داد؛ او به شدت تحت تاثیر آقای ربانی شیرازی بود
و تنها به قاضی رفتن است، وقتی بعد از 30 دقیقه حرفهای آقای منتظری تمام می شود و اهانت های خود را انجام می دهد، وقتی که آنها 4 نفر شروع به پاسخ دادن می کنند، کاملا محسوس است که نمی خواهد جواب را بشنود و وسط جواب آنها می رود که اصلا هیچ مناسبتی با حرف آنها ندارد، او می گوید من یکی از افرادی هستم که هیچ کس نمی تواند منکر شود که از خیلی از افراد انقلاب سهم بیشتری دارم و سابقه ام در انقلاب زیادتر است ...
بهائیت در عصر قاجار (4)
پنداشتند نهضت به اهداف خود نرسیده است. به همین منظور در آغاز سه هدف مهم یعنی بیرون راندن بیگانگان از کشور، برقراری امنیت و رفع بی عدالتی و مبارزه با خود کامگی و استبداد را در سر لوحه اهداف خود قرار دادند. (5) مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل را هیئت اتحاد اسلام که افرادش به استثناء چند نفر، همه از علماء بودند، تشکیل می دادند. شیخ بهاءالدین املشی، شیخ عبدالسلام، حاج شیخ علی حلقه سری، علم هدی، سید ...
آیا مصدق به تنهایی در ملی شدن صنعت نفت نقش داشت/ واکاوی فعالیت نیروهای مذهبی در جریان ملی شدن نفت
گردند و علیه انگلیس دوباره مبارزه را شروع می کند. دولت احمد قوام السلطنه که روی کار می آید ایشان را دستگیر می کند و به قزوین تبعیدش می کند. بعد از یک سال از زندان آزاد می شوند و دوباره مبارزه را این بار علیه جریان صهیونیسم و اسرائیل، دفاع از فلسطین و زمزمه دفاع از نهضت ملی شدن صنعت نفت در سال 1327 شروع می کنند. در این مقطع ایشان فعالیت زیادی دارند و حتی دو میتینگ بزرگ در مسجد سلطانی شاه ...
تئاتری که هفتاد تا قرمز خورد
تاثیر پذیرفته و امتداد همان خط است در آن سوی مرزها. این فعالیت ها، از یک سو، مرارت اسارت را می کاسته و از سوی دیگر، اسباب رشد اسرا را حتی در آن شرایط فراهم می کرد. غلامرضا احمدی آزاده ی تبریزی، که در عملیات بیت المقدس و در حالی که نوجوانی بیش نبوده، ابتدا مجروح و سپس به اسارت دشمن درمی آید. تاریخ شفاهی این جانباز آزاده، سرشار از نشانه های قابل اعتنا از بلوغ فرهنگی و هنری نیروهای انقلاب است. اقای ...
"با حبیب" رفتم... "بدون حبیب" بازگشتم! +عکس
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. ...
عروس های انگلیسی داعش
به اسلام (وهابی) گرویده بود به همان مسجدی رفت وآمد داشت که عاملان حمله و قتل سرباز انگلیسی، درومر لی ریگبی، به آنجا می رفتند. او در سال 2012 لندن را به مقصد سوریه ترک کرد و سال بعد در یک برنامه مستند کانال چهار ظاهر شد. این برنامه درباره زنان انگلیسی بود که به داعش پیوسته بودند. او در این برنامه با نام مریم و در کنار همسر سوئدی خود، یکی از اعضای داعش که ابوبکر خوانده می شد، دیده می شد ...
"فاش نیوز" در جمع آزادگان مفقودالاثر
کشورمان پیش می آید که دوباره در چنگال دشمن گرفتار می شود. او را به استخبارات عراق می برند و بعد هم زندان انفرادی که شب و روز آن قابل تشخیص نبوده و شکنجه و شکنجه تا جایی که از شدت جراحات، بدنش عفونت می کند و کرم می گذارد! کینه دشمن از او تمام شدنی نبوده به طوری که وقتی نیروهای صلیب سرخ برای اطلاع از وضعیت اسرا به اردوگاه می آیند، او و دوستانش را از چشم صلیبی ها دور نگه می دارند و حتی پس از پذیرش ...
ماجرای فرار دیکتاتور پیشین ایران
محمد رضا را تا انقلاب 57 منجر شد. در این وجیزه بر آنیم به شکلی گذرا به رخدادهای منتهی به فرار کوتاه مدت شاه به خارج از کشور اشاره نماییم. از زمان اکتشاف نفت برای اولین بار در جهان توسط بریتانیایی ها در مسجد سلیمان خورستان تا به امروز، طلای سیاه زمینه ی فراهم آوری بسیاری از جدال های داخلی در ایران و تنش های نظامی در گیتی را فراهم آورده است. در سال 1280 قراردادی توسط دربار به امضا رسید که ...
از همنشینی با سید آزادگان در زندان، تا رسیدن به محضر امام روح الله (ره)
خمینی هستند! ما را تحویل نگرفت، دوباره ما را برگرداندند وزارت دفاع و بعد از آن بردند بیمارستان دیگری! - ارتشی ها را بهتر تحویل می گرفتند، دو قشر را خیلی اذیت می کردند، یکی سپاهی ها و بسیجی ها و دیگری روحانیون! اصلا سپاهی ها را می بردند و قایم می کردند! هرکدام می رفت دیگر خبری از او نمی شد. - روزی برای ادامه درمان ما را فرستادند موصل، آنجا سید آزادگان حاج آقا ابوترابی، مهندس ...
وقتی عکس ایثارگری با پاهای قطع شده، زیباترین عکس عمرش می شود
انداختن هم نداشتند و پر شده بودند از افرادی که دل از زمین کنده و چنگ در آسمان انداخته بودند. با اعلام فرماندهان، کامیون ها از زمین کنده شده و به طرف جاده شهید صفوی که محل استقرار توپخانه لشکر بود رفتند. بچه های گردان به محض رسیدن به محل، با وجود بار و بنه و تجهیزات فراوان، سبک بال پایین پریده و در سنگرهای اولیه خود جا گرفتند. در همان ساعات اولیه، حاج حسن محقق، فرمانده گردان در ...
روایت خاطرات حجت الاسلام ابوترابی از زبان آزادگان قزوینی
شکنجه می دهم تا از پای در آید. این شکنجه گر، یک سالی کارش را ادامه داد و هر بار از دفعه گذشته سخت تر و وحشیانه تر حاج آقا را مورد شکنجه قرار می داد. بعد از یک سال، احمد شکنجه گر 2 روزی به سراغ حاج آقا نیامد، حاج آقا هم از سایر نگهبانان اردوگاه پرسیده بود این دوست ما کجاست و چرا 2 روزی است به سراغ ما نمی آید؟ عراقی ها هم می گویند: خواهرش فوت کرده است. حاج آقا هم ناراحت شده و روز سوم ...
مقاومت 33 روزه در سخت ترین شرایط زندان بعث/ در دوران اسارت مقدمات را نزد اساتید حوزوی خواندم
ابتدای انقلاب که ما وارد جنگ شده و بعد اسیر شدیم ، فضا این طور نبود که کسی حالا دنبال مادیات و پست و مقام و شهرت و مزایای دنیوی باشد بلکه همه به دنبال کسب رضای الهی و خشنود کردن دل امام راحل بودند. هیچ گاه یادم نمی رود که هفته های اول دوران اسارت دلم خیلی گرفته بود و روزی در آن حال بازیگوشی یک پرنده را در فضای بیرون زندان مشاهده می کردم که چطور شاد و خرامان پرواز می کند و انگار از طرف ...
یک قاب، دو روایت نگاهی به وضعیت آزادگان در زمان اسارت
روزگاران در اختیار آمریکا و غرب و شرق بود به مبارزه با ما آمده بودند و ما در روز بعد از اسارت وقتی به پشت صحنه های اردوگاه رفتیم دیدیم که چه تجهیزاتی داشتند. اسارت اتفاق افتاد و در زندان های عراق چه روزهایی که بر بچه ها نگذشته بود، ما در اردوگاه 12 تکریت اردوگاه مفقودالاثران بودیم. آنجا بچه با روحیه جهاد، ایثار و از خودگذشتگی در میدان حضور داشتند و زندگی در اسارت به دست دشمن بعثی و خون آشام ...
حال و هوای دختران ترخیص شده از بهزیستی
بزرگ شده است. ما چهار نفر را به بهزیستی سپردند. قبل از دستگیری مادرم، مرضیه هم مصرف کننده بود؛ چون مادرم در دوران بارداری اش هم معتاد بود و بعد از زایمان به مرضیه تریاک می داد. خواهرم در زندان ترک کرد. بعد از سه سالگی مرضیه را هم به بهزیستی سپردند که هرکدام در یک بهزیستی جدا بودیم. تا 12 سالگی بهترین دوران زندگی ام را تجربه کردم اما پس از آن... سه سالگی تا 12 سالگی بهترین ...
برگه مرخصی جیبم بود که اسیر شدم
: بعد از اینکه به دست عراقی ها افتادیم یکی از آنها کمی آب به ما داد چرا که خیلی تشنه بودیم، هرگز از یادم نمی رود که خاکریزها توسط نیروهای بعثی با آب محاصره شده بودند و منطقه کاملا گل و لای بود و افراد تا بالای زانو در گل فرو می رفتند که در این مسیر عراقی ها از ما خواستند که زخمی هایشان را به کول کشیده و آنها را با خود ببریم. در مجموع از کل آن منطقه حدود 300 نفر را اسیر کرده بودند و ما نیز هر لحظه ...
ماجرای معامله عکس امام با کلاشنیکف!
فاطمیه برمی گردم. مثل اینکه خدا نخواست وعده ای که به مادرش داده خلاف شود. همان شب شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) خبر شهادتش به ما رسید. جزو شهدایی هم بود که پیکرش خیلی زود برگشت. نهم آن جا شهید شده بود دو روز بعد اینجا بود. شهید مهدی را اگر قبل از شهادتش در قم 200 نفر می شناخت الان بالای میلیون ها انسان مهدی را می شناسند. نه توی ایران بلکه در همه جا. ما مهمان از خود لبنان هم داشتیم. از برادران عراقی آمده ...
بخش های خواندنی کتاب آن بیست و سه نفر
بار دیگر کرمان را از دریچه این کتاب، آنچنان که از دیرباز دیده و شناخته ام، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم. 5/1/94) آن بیست و سه نفر را انتشارات سوره مهر با قیمت 19 هزار تومان منتشر کرده است و تاکنون دو بار تجدید چاپ شده است. با هم بخش هایی از فصول چهارگانه این کتاب را می خوانیم: پرده اول: روزی سخت در کنار حاج قاسم دانشکده فنی کرمان آن روزها ...
ناگفته های دوران اسارت و روایتی از جشن ملی آزادی
که سوار ماشین شدیم، شروع به نوشتن خاطرات خود کردم که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید، در مسیر برای اولین بار پس از مدت ها غروب خورشید را دیدم، چون اردوگاه ما به صورتی بود که از ساعت 4 به بعد دیگر خورشید دیده نمی شد. زمانی که به خاک ایران رسیدیم، همگی سجده شکر به جا آوردیم و در مسیر هم مردم حقیقتاً سنگ تمام گذاشتند، در برخی مناطق مردم با ساز و دهل از ما استقبال می کردند و گوسفند قربانی می ...
شهید منصور گلی مسئول تخریب تیپ 22 بدر خرمشهر
...، همه می ترسیدند، به ساحل که رسیدند و قدری پیش رفتند، انگار معجزه ای شده بود، کامیونی از دور خود را نمایان کرد بیمارستان مسلمی شیراز، منصور و دیداری دوباره با بانو لنگان لنگان برای خواستگاری آمد اما باز هم فایده نداشت. خواهر و مادرهای شهدا و دوستانش بودند که به واسطه برای خواستگاری فرستاده می شدند اما در دل پدر هیچ اثر نمی کرد که نمی کرد. یکی از بچه ها به شوخی به او گفته بود یا با ...
آقای مدیرعامل بانک صادرات حق با شماست ولی این خانواده را نجات دهید
زندانیان . با عزت نفس و بدون اینکه بخواهد مظلوم نمایی کند، ادامه می دهد وقتی برای کار به بالاشهر رفتم، قدری وضعم بهتر شد. الان هم خرجی شوهرم را در زندان می دهم و هم خرجی بچه ها را. خیلی بدبختی کشیدم اما الان وضعیتم بهتر است او که پدر و مادرش فوت کرده و خواهر و برادری هم ندارد، می گوید کارم نظافت خانه و مطب دکتر است. البته هر جایی برای نظافت نمی روم. جایی می روم که مرد نباشد یا ...
شهید ناصری؛ سردار بی نشان دستگاه دیپلماسی کشور/ پدرم باز سلام
خود و خانواده گذشتند و رفتند تا پرچم نهضت جهانی انقلاب اسلامی را در دیگر سرزمین ها برفراشته کنند و الحق که این کار را به شایستگی به سرانجام رساندند و مزدشان را نیز با نثار خون خود گرفتند. شهید محمدناصر ناصری کسی است که در دوره هشت ساله جنگ تحمیلی در عملیات والفجر3 بعنوان مسئول محور اطلاعات و عملیات تیپ 21 امام رضا(علیه السلام) با دشمن بعثی وارد نبرد شد و در طی چند عملیات چهارمرتبه مجروح ...
جزئیات زندگی خصوصی "محمد جواد ظریف"
تابستان 58 و تقریبا در 19 سالگی به فکر ازدواج افتاد. اگرچه کسی را در نظر نداشت اما با مادرش تماس گرفت و خبر داد قصد دارد به تهران بیاید و ازدواج کند. یک هفته بعد از رسیدن به تهران به تنهایی راهی اصفهان شد تا هم خواهرش و هم دختر متدینی را که برای ازدواج به او معرفی کرده بود، ببیند. برای اولین بار مریم ایمانیه 17 ساله و خواهرش را در منزل خواهر خود دید و آن طور که قبلا گفته است، حتی متوجه ...
منتظری برای حفظ هاشمی خواستار عزل لاجوردی بود
برای ما مشکل ساز بود، هر بار که به ایشان زنگ می زدم، ایشان می گفت: من نمی دانم، مولا گفته باید او را بیرون کنی و تا وقتی بیرونش نکنی به تو پول نمی دهم . دیدم چاره ای ندارم، از تدارکات با عده ای مسلح رفتم. خودم هم فهمیده بودم که این شخص باید از ایران اخراج شود ، چون صحنه ای را دیده بودم که با انقلاب نمی خواند. یک فالکوم اجاره کردم و از سپاه نیروها را بردیم و آن شخص را هم در ماشین گذاشتم و همه را به ...