سایر منابع:
سایر خبرها
سلایق و علایق سردار جوان فوتبال ایران
... وقتی مجبور باشد، سنگ هم می خورد! این را خودش می گوید؛ آدم گشنه همه چیز می خورد. وقتی بچه بودم و بعضی غذاها را نمی خوردم، مادرم می گفت حتما گشنه نیستی، گرسنه که باشی، سنگ هم می خوری! در روسیه فهمیدم حرف مادرم را باید با طلا می نوشتم! الان هر چیزی که فکر کنی، می خورم اما عاشق دستپخت مادرم هستم. مامان هر وقت می آید روسیه حدود بیست نوع غذای محلی و فرهنگی برایم درست می کند و می گذارد داخل ...
اگر قاسم سلیمانی نبود بغداد و دمشق سقوط کرده بود/ انتشار فایل صوتی توسط بیت آقای منتظری نامردی به امام ...
ایجاد کند تا جوانان سرکار بروند. تعدادی از کارخانجات الان با ظرفیت 20 تا 30 درصد مشغول تولید هستند و برخی حتی تعطیل شده اند در صورتی که برای رسیدن به اقتصاد مقاومتی باید تولیدات به حدی برسد که بتوانیم نیازمندی های داخل کشور را تأمین کرده و حتی به سمت صادرات بیشتر نیز پیش برویم. فعالیت های شما را از قبل می دانستم اما وقتی کتاب "از جنوب لبنان تا جنوب ایران" را که خواندم بیش از پیش از بسیاری ...
پسرم را کشتند چون معتقد بودند من مزدور خمینی هستم/ نهضت خمینی شکستنی نیست حتی اگر دولتی با آمریکا سر یک ...
؟ نه فقط من افغانی بودم. هر چه می گفتم من افغانی هستم کسی قبول نمی کرد! گمان می کردند مشهدی هستم. در عملیاتی در شط کارون بود که بعد از آن عملیات که خیلی پیشرفت داشتیم و مناطق زیادی را آزاد کردیم، دو هفته به ما مرخصی دادند. گفتند آماده باش باشید که وقتی زنگ زدیم باید برگردید. به دفتر فرماندهی رفتم. مسئول عملیات ما آقای شاه حسینی بود. به آنها گفتم من افغانی هستم و در ایران خانه و ...
گلایه آرپیچی زن 15 ساله کردکوی از بی مهری مسئولان
گلوله آرپیچی شلیک کرده بودم و ازآنجایی که افرادی که آرپیچی شلیک می کنند تا مدتی توانایی تشخیص صداها را ندارند من هم نتوانستم صدای تانک را بشنوم، در اثر شلیک خمپاره تانک پایم شکست و تعدادی ترکش هم وارد بدنم شد، چنددقیقه ای بی هوش بودم که متوجه شدم روی دوش هم رزمم در حال پایین آمدن از خاک ریز هستم اما در همین لحظه گلوله دیگری شلیک شد و دوستم به شهادت رسید. مازندرانی لحظه ای مکث می کند ولی ...
نقش مردی که 50 سال در پرسپولیس است در قهرمانی استقلال در آسیا؛ آرزو داشتم علی پروین را از نزدیک ببینم
فیزیکی بود. * شما معروف ترین شماره 14 پرسپولیس هستید. بعد از محمود خوردبین چه بازیکنی را با این شماره می توان پسندید؟ - من اولین شماره 14 پرسپولیس بودم. به اعتقاد خودم بعد از من محمد نوری بهترین شماره 14 پرسپولیس بود. * نام محمود خوردبین را از ابتدا همیشه کنار نام علی پروین شنیده ایم. راز این دوستی چندید و چند ساله چیست؟ - خب علی آقا بزرگ این فوتبال است ...
یقین عقلی کافی نیست - فرق بین یقین عقلی و ایمان چیست؟
...، قسم به عزّت تو. یعنی قبول دارد که خدا اسم العزیز را دارد، به عزّت خدا دارد قسم می خورد. شیطان همه ی این ها را می داند، امّا در عین حال کفر می رزد. أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ [16] این دو نمونه ی آن. نمونه ی سوم در سوره ی بقره، دو قسمت سوره ی بقره وجود دارد. یهود در زمان پیغمبر، خوب می دانید یهودی ها از قدیم این طور بوده است الآن هم به همین شکل است. یهودی ها ...
سرگذشت پسری که از بهزیستی به سربازی رفت
بری سربازی؟ سؤالم را نمی شنود یا می شنود و نمی خواهد جواب دهد. دوباره می پرسم. شمرده شمرده پاسخ می دهد: همه زندگیم رو تو پادگان بودم. بهزیستی عین پادگانه. ساعت پنج صبح از خواب بیدارت می کنن. به زور باید تختت رو مرتب کنی. به زور غذا بخوری. به زور بری مدرسه. به زور حمام بری و لباس بشویی. صدایش دوباره اوج می گیرد: همه اش چشم، چشم، چشم! دیگه نمی تونم. هر لحظه از سربازی منو یاد بهزیستی می اندازه. اعصابم ...
گفتگو با پدیده 2 متر و 40 سانتی والیبال نشسته/ از ماه عسل تا ریو
شدم زندگی ام خیلی فرق کرد و امیدوارم این اتفاق خوب برای همه معلولان دنیا هم اتفاق بیفتد چون آنها هم حق زندگی و ورزش کردن را دارند. از سال 88 که به برنامه ماه عسل رفتی تا الان که با تیم ملی والیبال نشسته به قهرمانی رسیده ای 7 سال گذشته. این مدت برای تو چطور بود؟ تا قبل از این که به ماه عسل بروم زندگی ام خیلی فرق داشت. کسی من را نمی شناخت و مدام در خانه می ماندم. بعد از آن ...
روایت سی و یک سال چشم انتظاری پدر برای دیدن فرزندش/ رضایت مشروط مادر برای اعزام علی اکبر به جبهه
قدیمی می کرد. او با توجه به نحوه به دنیا آمدن علی اکبر به مادرم گفته بود: عذرا! این بچه در آینده مانند مادرمان حضرت فاطمه زهرا(س)گمنام می شود. مادرم با شنیدن این حرف بسیار گریه کرده بود و البته علی اکبر از سال 61 تا الان گمنام است و هیچ اثری از او نیست و هر جایی توانستم برای پیداکردنش رفتم حتی با مرحوم پدرم به پادگان اشرف هم برای پیدا کردن علی اکبر سر زدیم! او ازگروه اطلاعات شهید چمران بود. ...
اتفاقات عجیبی در زمین فوتبال می افتاد که فهمیدم نباید باشم! / لیگ هر زمانی که تداوم داشته پویا و جذاب ...
زنی قوی تر می شد و... استعداد های فوتبال در این زمین ها شکوفا و شناخته می شدند. اما الان اینطور نیست. در مدرسه های فوتبال بیشتر بچه هایی را می بینید که از نظر اقتصادی قوی هستند. ممکن است بچه هایی باشند که استعداد زیادی دارند اما نمی توانند در مدارس فوتبال ثبت نام کنند. وی ادامه داد: ما در قشر متوسط و رو به پایین جامعه بی نهایت استعداد فوتبالی داریم اما آیا آن ها می توانند برای مثال 500 ...
دیوارهای خانه نبودنی را تکرار می کنند؛ چرا پدر برنگشت؟!
گزارشی مبنی بر اینکه برای پزشکان اتفاق خاصی رخ داده باشد نداشتیم. امیدوار شدیم. از طریق تماس با یکی از آشنایان هلال احمری در مکه پیگیر وضعیت بودیم که گفتند دکتر در بیمارستان طائف بستری است، با تماس های مکرر با دکتر طباطبائی پیگیر وضعیت بودم." اما هر چه می گذشت انگار آخرین سوسوی امید هم رو به خاموشی می رفت. خانم حسینی از لحن و صدای رابطین در مکه فهمیده بود دیگر مرد مهربان و پدر فرزندانش به ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (157)
ساعت دیواری رو از تو حلقم در بیارن. 23. یبارم بابام گفت فردا برو پول بریز تو حساب بانکیمون منم گفتم "بانکیمون" رئیس سازمان ملل؟ یه " کاش بچم نبود که میکشتمش " عه خاصی تو نگاهش بود. 24. هیچوقت گول ظاهر افرادو نخورید! یه نفر گول ظاهر منو خورد!من الان دیگه گول ظاهر ندارم. 25. یه سریاهم هستن کلیددارن ولی زنگ میزنن،بعد تا خودتو میرسونی به در باکلید درو باز میکنن ...
بازیگران زن خاطرات مدرسه را ورق زدند؛ از الهام حمیدی تا لعیا زنگنه + تصاویر
امروز اول مهر یاد ایام مدرسه افتادم چه ذوق و شوقی داشتیم یادش بخیر ، سلامی گرمتر و ویژه دارم به همه بچه مدرسه ای ها و محصلان و معلمانی که باید از اول مهر برای ساختن ایرانی آباد تلاش کنند ، قدر و موقعیت درس خوندن و خوب بدونید خانواده هاتون و تحت فشار نزارید و تو مصرف و حفظ ، لوازم التحریر و وسایل آموزشی تون کوشا باشید و بدونید در نزدیکی هممون هستند عزیزانی که هنوز از مقدمات تحصیل مثل قلم و دفتر و ...
سرمقاله های روزنامه های کشور
برایم پیغام فرستاد که به منطقه 11 سپاه قرارگاه حمزه سیدالشهدا بروم. با همه خاطرات جاده های پرپیچ و خم، از شمال به تهران برگشتم؛ رفتم 10 متری سوم جوادیه، منزل مرحوم پدرم، نرگس و حسن و صالح را در خانه پدری گذاشتم. من با بوسیدن پدر و مادرم، خسته سوار ماشین رضا نقدی4 شدم. (نمی دانم چه شد که در این ایام از میان همه آدم هایی که آن روز ها درکشان کرده بودم، یاد شهید علیرضا هاشمی، بچه یکی از روستاهای ...
شکنجه ، دلتنگی ، مقاومت و حس لحظه آزادی...
ورزشی به اردوگاه می آورند که توپ فوتبال به یک مسابقه فوتبال بین اسرا و عراقی ها در اواخر پاییز 1364 منجر می شود. عنوان کتاب، برگرفته از همین مسابقه در اردوگاه رومادیه است که برد و باخت در آن به اندازه مسابقات جام جهانی مهم است. فصل نهم، به پایان اسارت در عراق اختصاص دارد: چند وقتی بود عراقی ها اخلاقشان عوض شده بود... می گفتند و می خندیدند. درها را باز می گذاشتند. غذاها بهتر پخته می شد ...
مهر بازاری با بوی چین و ماچین!
. پدرش در حال وارسی کوله است و می گوید: آقا این کیف که جنس خوبی نداره دو روزه بندهایش پاره می شه. مغازه دار اما قیافه حق به جانبی به خود می گیرد و با آب و تاب از کوله پشتی تعریف می کند: آقا فکر نکن این کوله چینیه و به درد نمی خوره این جنس درجه یک چینه خودمون وارد کردیم. پسرت جای توپ باهاش فوتبال هم بازی کنه آخ نمی گه تازه تو طراحیش ارگونومی بدن هم رعایت شده. پسرک پاهایش را به زمین می کوبد که همینو ...
پاهایی که جا ماند...
فقط سالی یک بار از آلمان تلفن می کند، پُر کند. - خیلی قشنگ بود باباعلی. واقعاً تو عملیات خیبر وضع این قدر بد بود؟ - معرکه بود، معرکة خون و خمپاره. همین طور رگبار گلوله بود که همه جا رو شخم می زد. چشمش به جالی خالی پایش که می افتد، نفس عمیقی می کشد و می گوید: اون روز خیز رفتم تو یه چاله. تَرکش و گلوله می خورد تو باتلاق؛ و همین طور لجن، خون، پوست و گوشت رفقام رو پرت می کرد رو سر و ...
باز آمد بوی ماه مدرسه
.... بعد از ما خواسته شد که بایستیم و خودمان را معرفی کنیم. محمد موسیوند، صاحب کارگاه گلدوزی صنعتی: با یک کلمه از این رو به آن رو شدیم اولین روز مدرسه، برخلاف بیشتر همکلاسی هایم هیچ ترس و دلهره ای نداشتم، تازه کلی هم خوشحال بودم و ذوق می کردم که وارد چنین فضایی شده ام. وقتی وارد کلاس شدیم قبل از اینکه خانم معلم بیاید بعضی از بچه ها بغضشان ترکیده بود وگریه می کردند. بعد چند دقیقه ...
مدادهایی که زندگی من را رنگ آمیزی کردند
به ایران آمد و دوستم به او گفت که قبل از اینکه بخواهد دکتری بخواند بهتر است مدتی در بازار کار کند تا کسب و کار واقعی را ببیند و بعد دوباره دکتری بخواند؛ همین هم شد و دوسال در بازار تهران شاگردی کرد الان پسر این دوستم در آمریکا یکی از مدیران موفق بورس است. خلاصه اینکه من از کودکی کسب و کار را در مغازه پدرم یاد گرفتم و حتی خودم در گاراژ خانه پدربزرگم مغازه ای راه اندازی کرده بودم و چند نفر از بچه های ...
همه اعتراض هیئت ایرانی و یک سطر پاسخ سخنگوی آمریکایی/ کمک داوطلبانه 240 هزار دلاری دولت به برخی نهادهای ...
کار از قبل برنامه ریزی شده و هدفمند بود؟ نوروززاده پاسخ داد: نه، از قبل برنامه ریزی نشده بود ولی حل مسائل فنی زمان بر بود. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که فعالیت خود را از پنتاگون آغاز کرده افزود: امیدوارم دولت ایران، از این پرنده های آهنین درست استفاده کند. آقای روحانی دیروز در بازگشت به تهران نیز گفت: در نیویورک جلسه کمیسیون مشترک برجام در سطح وزرا و در سطح مدیران کل دو جلسه برگزار شد و در ...
فرصت های انتخابانی جریان انقلابی/ کرایه از که می خواهید؟!
از بچه های اطلاعات سپاه بانه من را به کناری کشید و گفت: کار خصوصی با تو دارم! من به خیال اینکه او قصد ترخیص از منطقه را دارد، سر به سرش گذاشته و گفتم از ترخیص خبری نیست. گفت من قصد ماندن دارم، ماندن از نوعی دیگر، جلوی جمع نمی خواهم صحبت کنم. با او به محوطه باز رفتم، حس عجیبی در او می دیدم؛ سرشار از شرم بود و با سری رو به پایین، گفت: برادر علی، من عاشق شدم ؛ با خنده گفتم مبارک است، باید چه کار کنم ...
همه اعتراض هیئت ایرانی و یک سطر پاسخ سخنگوی آمریکایی/ وزیر کانادایی مشهدی از آب درآمد!/ کمک داوطلبانه ...
چه و ما از تجارت مجاز با ایران جلوگیری نمی کنیم. مجری صدای آمریکا به همزمان شدن اعلام خبر صدور مجوز 17 فروند ایرباس و چند فروند بوئینگ به ایران با حضور روحانی در نیویورک هم اشاره کرد و پرسید که آیا این کار از قبل برنامه ریزی شده و هدفمند بود؟ نوروززاده پاسخ داد: نه، از قبل برنامه ریزی نشده بود ولی حل مسائل فنی زمان بر بود. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که فعالیت خود را از پنتاگون آغاز کرده افزود ...
ما قصه گفتن بلد نیستیم!
درگیر هیچ کاری نبودم و داشتم می رفتم یک مسافرت طولانی. گفتم بروم سر فرصت در این باره فکر کنم و ببینم می شود یا نه، جواب می دهد یا نه. تا یک ایده ای برای آدم جا نیفتد و جفت و جور نشود با آدم، هیچ کاری نمی شود صورت داد. اما چیزی طول نکشید که دیدم جواب داد و تصمیم خودم را گرفتم. البته تا وقتی که از آب و گل دربیاید و به ثمر برسد، خودِ مانی از صرافت این ماجرا افتاده بود و رفته بود سراغ یک پروژه های دیگری ...
خاطرات امام خامنه ای از دوران دفاع مقدس
آن علامت رسته زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد، به هر حال، لباس پوشیدم و تفنگ هم خودم داشتم. البته حالا یادم نیست تفنگ خودم را برده بودم یا نه. همین تفنگی که این جا توی فیلم دیدید روی دوش من است، کلاشینکف خودم است. الان هم آن را دارم. یعنی شخصی است و ارتباطی به دستگاه دولتی ندارد. کسی یک وقت به من هدیه کرده بود. کلاشینکف مخصوصی است که برخلاف کلاشینکفهای دیگر، یک خشاب پنجاه تایی دارد ...
گفت وگو با وحید رهبانی، شش سال بعد از نمایش هدا گابلر
یالتا ایفای نقش داشته باشم و فقط مترجم کار بودم. لوون -هفتوان- از من خواست بازی کنم که برای پذیرش نقش به شدت با خودم کلنجار رفتم. در نهایت پذیرفتم که از این بابت خوشحالم چون از یک افسردگی رنج می بردم و حضور در بازی یالتا حالم را بهتر کرد. خیلی متناقض نیست چون کارگردانی که فکرش را همراه خودش می آورد با بازیگری که راحت به صحنه می آید و می گوید قرار است چه اتفاقی رخ دهد تفاوت دارد. اما آثار ...
حکایت های ابزورد تنهایی
ابتلا به بیماری پارکینسون در می گذرد؛ ساموئل بکت نیز در 22 دسامبر همان سال در پاریس از دنیا می رود و در کنار همسرش در قبرستان مونپارناس برای همیشه می آرامد: روزی که دفعه اول من رو دیدی که باید تو رختخواب می بودم. روزی که بهم پیشنهاد ازدواج دادی، دکترها جوابم کرده بودن. این رو می دونستی، نمی دونستی؟ شبی که باهام ازدواج کردی، آمبولانس برام فرستادن. بکت اگرچه نویسنده رمان هایی چون مولوی ، مالون می میرد ...
دوچرخه های صلح که جنگ را دور زدند
که جهان روی گردنش گذاشته در کنار بن بود؛ بن بیدار می شود، غرغر کوتاهی می کند، دستان کوچکش را دور انگشت پدر می پیچد و دوباره می خوابد. جهان یک بار دیگر تغییر می کند. انگار که برق 220 ولت به من وصل کرده باشند، از آن حرکت تمام موهای بدنم سیخ شد، این بن است. بن من، پسر من، بچه ای که من به او حیات داده ام و حالا این طور با اعتماد دست های من را گرفته است. راستش برای موجودی تا این حد کوچک هم زور ...
به ازدواج پنهانی و موقت با امیر تن دادم / وسوسه شیطانی چشمانم را کور کرد
چشمان پسرک پیدا بود. پای چپش بی اختیار تکان می خورد و صدای زنجیر آهنی پابندش بی وقفه به گوش می رسید. قاضی پس از دقایقی که پرونده آنها را مطالعه کرد رو به من که مثل هر روز به دادسرا آمده بودم تا راوی داستانی باشم، گفت: پرونده عجیبی است. بعد رو به متهمان کرد و گفت: کدامتون او را به قتل رساند؟ دختر حتی سرش را هم بالا نیاورد. پسر که امیر نام داشت با لحنی بغض آلود گفت: من فقط به ...
تکلیفی که امام برای آیت الله خامنه ای تعیین کرد/ رجزخوانی رهبر انقلاب برای صدام
اجازه گرفتم او رو به امام کرد و گفت پس اجازه بدهید من هم بروم. امام فرمودند که مانعی ندارد. بعد بلافاصله از منزل امام بیرون آمدیم. پیش از ظهر بود با هم قرار گذاشتیم که بعد از ظهر همان روز به اهواز برویم. البته من زودتر می خواستم بروم. او (شهیدچمران) گفت من دوسه ساعت کار دارم، چندتا دوست و آشنا و بچه ها را می خواهم با خودم بیاورم و تجهیزاتی هم که می خواهیم آماده کنیم و بعد از ظهر می ...
با روزهای خوبم فاصله دارم
اتاق خبر: حسنعلی ورپشتی درباره حضور مجددش در تیم ملی دوچرخه سواری پیست بیان کرد: من دوچرخه سواری را کنار نگذاشته بودم، بلکه مدتی به کارهای شخصی ام پرداختم اما به هر حال ما به ورزش اعتیاد داریم از این رو دوباره تمرینات را شروع کرده ام. او ادامه داد: حدودا چهار ماه است که تمرینات را شروع کرده ام و فکر می کنم نزدیک به یک سال زمان می برد تا به اوج آمادگی برسم. باید دید در چه ماده هایی ...