سایر منابع:
سایر خبرها
روایت خواندنی سیدرضا میرکریمی از مجنون
پانورامایی که دور سرم می چرخید، می دیدم که همه می گویند: بیا... بیا. و من نمی توانستم. می خواستم بروم سمت شان ولی شیب زمین مرا می کشاند به طرف مقابل. تلوتلوخوران رفتم و با صورت افتادم داخل گل ولای باتلاق و تمام چیزهایی که آویزان مان بود بند حمایل، اسلحه، خشاب ها و جاخشابی ها، نخ ها و ریسمان ها،... همه رفت توی گل و پیچید به هم. اول دست بردم توی گل که اسلحه را بردارم اما پیدا نمی شد. بارانِ گلوله می ...
گزارش کنسول آلمان در تبریز از نسل کشی ارامنه
تاریخ ایرانی: این خاطرات فصلی از کتاب ماه عسل ایرانی نوشته ویلهلم لیتن ( 1 ) کنسول آلمان در تبریز است که در سال 1925 در برلین، در بنگاه انتشاراتی گئورگ زیلکه به چاپ رسید و در ترجمه فارسی کتاب که پیشتر منتشر شده، این فصل حذف شده بود. *** در فاصلۀ میان بغداد و حلب به مارش مرگ خلق ارمنی برخوردم. یک سالی است که آن ها در این مارش به سر می برند. این موضوع در اصل بدین شکل است که ...
قاتل زن معتاد از قصاص نجات پیدا کرد
به گزارش شهدای ایران به نقل از شرق، او برای محاکمه یک بار دیگر به دادگاه می رود تا مجازاتش به لحاظ جنبه عمومی جرم مشخص شود. مردی میانسال شش سال قبل به مأموران خبر داد دخترش گم شده است. او درباره آخرین باری که دخترش را دیده بود، گفت: سمانه اعتیاد داشت و معمولا برای تهیه مواد بیرون می رفت اما امکان نداشت شب را بیرون از خانه بگذراند. روز حادثه هم برای خرید مواد بیرون رفت اما این بار دیگر ...
قتل هولناک بعد از شرکت در جشن تولد
. وقتی روی زمین افتاد، ترسیدم، چندضربه به صورتش زدم بلکه بلند شود. اصلا حرکت نمی کرد. بعد دو تسمه دور گردنش انداختم و محکم بستم. سپس جسدش را پشت شمشاد ها انداختم. به خانه رفتم و موضوع را تعریف کردم. پدرم گفت بیا به کلانتری برویم و همه چیز را بگو. قبول نکردم. به دوستم زنگ زدم. او می دانست مقتول با من چه کرده است با کمک او جسد را در کیسه خواب گذاشتم و می خواستیم به جایی منتقل کنیم که مأموران ما را ...
مجلسی که دیگر مردمی نخواهد بود
این که، ائتلاف سعودی به اهداف خود از این جنگ رسیده است کاملا مضحک و بی اساس است. آل سعود احتمالا قصد داشته با این اظهارات، آرزوهای بر باد رفته خود را به عنوان خبر به مخاطبینش قالب کند. در خصوص علل توقف این حملات اما، می توان به چند احتمال اشاره کرد. آل سعود از این تجاوزگری، طرفی نبست جز قتل عام تعداد زیادی از مردم عادی. اگر کشتار مردم عادی، تخریب خانه ها و مساجد و بیمارستان ها و بطور ...
ماجرای لو رفتن یک جاسوس قدیمی اسرائیل
آمدید [و سوار شدید]. توی فکر و خیال بودم. گفتم: ناراحتی، نه توی فکر و خیال. -بله، حقیقتش ناراحتم. -پس به قدس نمی رویم مگر اینکه این ابر ناراحتی ای که بالای سرت ایستاده برود کنار. -مطمئن باش می رود. مثل سردرد ناگهانی ای که سراغ آدم می آید و با یک قرص آسپیرین می رود. -ممکن است دلیل ناراحتی ات را بدانم؟ البته اگر موضوع شخصی ای که دوست نداشته ...
سیم های مغزم قاطی کرد، کشتمش
آنها را خیلی اذیت کرده بودم. متهم به قتل ادامه داد: یک سال قبل به تهران آمدیم و در یک شیرینی فروشی مشغول کار شدم. به خاطر بیماری روزی 50 قرص می خوردم، اما از چند روز قبل قرص ها را ترک کرده بودم. روز مادر از محل کارم بیرون آمده و به خانه مادرم رفتم و بعد از آن دیگر به محل کارم نرفتم. دو روز قبل از جنایت به خانه آمدم و در این مدت قرص می خوردم و می خوابیدم. دوشنبه ساعت 7 عصر از خواب بیدار ...
قتل به خاطر پرداخت مهریه
پرداخت 14سکه را نداشتم. چند دقیقه قبل از حادثه بر سر همین موضوع با یکدیگر درگیر شدیم و من درحالی که در اوج عصبانیت بودم از خود بی خود شدم و او را با روسری اش خفه کردم. متهم اتهام قتل همسرش را پذیرفته بود و معمایی در این پرونده وجود نداشت. به همین دلیل ساعتی بعد از جنایت متهم در حضور بازپرس جنایی و کارآگاهان آگاهی صحنه جنایت را بازسازی کرد و چگونگی قتل همسرش را نشان داد . در چنین شرایطی جسد ...
رضاشاه از تولد تا 16 سالگی
رضاشاه) یک همسر الاشتی اختیار کرده بود. سه فرزند پسر به نام های چراغعلی، فضل الله، عباسعلی داشت و شش دختر به نام های شاه ننه، گلدا، عمه جان، حمیده مار، زیور، آغامار. مرادعلی سلطان نیز در جنگ هرات کشته می شود. فرزندش فضل الله خان در جوانی بدرود حیات گفت و دو فرزندش نونوش و کوکب تحت کفالت عموی خود عباسعلی (داداش بیک) قرار گرفتند. چراغعلی خان پسر مرادعلی سلطان، به درجه سرهنگی و سپس ...
ماجرای قتل وزیر بهداشت عراق توسط شخص صدام/ ولخرجی میلیونی پسردایی و برادرزن صدام
مرا به بغداد فرابخوانند تا با او دیدار کنم. رفتم بغداد و با او دیدار کردم. درباره ی موضوع استعفا بحث کرد. من هم تأکید کردم، یعنی تلاش کردم بهانه ای بیاورم. گفتم بیمارم و گزارش های پزشکی هم دارم و دیگر برایم میسر نیست فعالیت های دیپلماتیکم را ادامه دهم. فلذا خواهش می کنم شرایطم را در نظر بگیری. خواهش می کنم این موضوع را بپذیری و اگر هم هر گونه نگرانی ای درباره ی من دارید من حاضر به تو تعهد ...
بنیاد در آینه مطبوعات
...؛ شاگرد اول دانشگاه تورنتو بود از نخبگان جنگ زیاد شنیده بودم . کسانی که به عنوان بسیجی و با یک لباس ساده همه چیزشان را گذاشتند و رفتند، اما وقتی با سرگذشت شهید حسن آقاسی زاده آشنا شدم برایم تکان دهنده بود . شهیدی که در رده نخبگان جهانی قرار داشت طوری که روزنامه های آن روز خارج از کشور هم مدام از او یاد می کردند. کسی که پروژه های میلیاردی را در زمان خودش با خاک جبهه عوض کرد و با شهادتش مهر ...
سعدی و دنیای امروز
محو نگرداند تا آثار خیر او هم چنان باقی بماند. (همان: 1159) نام نیک بزرگان هر چند که با قصه ها و افسانه ها و تبلیغات معاصران و آیندگان، پر و بال و رنگ و لعابی افسانه گون گرفته باشد، به عنوان نمادهای نیکی، عدل و مردم دوستی، همیشه جاوید است. سعدی در گلستان می فرماید: چه سال های فراوان و عمرهای دراز* که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت* چنان که دست به دست آمده است ملک به ما* به دست ...
اولین های نویدبخش معلمی متفاوت
...> لورگی با همان سبک معلم گونه اش بی ریا و صادقانه از روزهای کودکی اش برایم می گوید: در دبستان شهید غفاری روستای چاه مرید چاه ریگان درس خواندم. آن زمان تعداد دانش آموزان خیلی زیاد بود. راهنمایی که تمام شد، چون دبیرستانی در روستایمان نبود، هر روز سر جاده می ایستادم و 20کیلومتر را از روستا به کهنوج طی می کردم. پس از یک سال، با تصمیم پدرم برای راحتی من و دیگر برادرانم، زندگی روستایی را ترک کردیم و ساکن ...
چرا امام هادی(ع) به سامرا تبعید شدند؟
حضرت آن روز را در آن کاروانسرا به شب آورد سپس متوکّل، خانه ای را در اختیار امام هادی(ع)گذارد. (به این ترتیب، امام هادی(ع) را از مدینه به سامرا تبعید کرد و او را در یکی از خانه های لشکرگاه (پادگان) تحت نظر نگهداشت که در این صورت طبیعی است که رابطه شیعیان با امام هادی(ع) قطع شده و همه چیز در رابطه با او تحت کنترل قرار می گیرد و سرانجام، آن حضرت به طور مرموزی مسموم شده و به شهادت می رسد). ...
مواد مصرف کردم تا از چشم شوهرم نیفتم/ نوزادم را معتاد کردم!
طاق شد از خانه فرار کردم، تنها کسی که می شناختم رفیق برادرم بود که 20 سال از من بزرگتر بود مانند خیلی از دخترهای دیگر فریب خوردم و با او هم خانه شدم، اما او هم با ارتباطی که با پدرم داشت زود اجازه عقد من را از پدرم گرفت. نوزادم را معتاد کردم! او می گوید: 19سالگی باردار شدم و همین موضوع بهانه ای شد تا من را هم به مصرف مواد وادار کند! از او می پرسم چرا قبول کردی؟ مگر از عواقب اعتیاد ...
ماجرای قتل وزیر بهداشت عراق توسط شخص صدام
... -ببین، می خواهم راستش را برایت بگویم، من نرفته بودم بغداد که تحریکش کنم و یا باعث برانگیخته شدن [شک و غضبش] شوم یا حتی به او اینطور نشان دهم که من دشمنم. من با او اینطور حرف می زدم که بر اساس داده های [میدان و ...] چطور از شکست اجتناب کنیم. چطور از فروپاشی و از هم پاشیدن کشور جلوگیری کنیم. *از رفقا نمی ترسیدی؟ که بروند تو را لو بدهند؟ -راستش ابدا این موضوع را در نظر نداشتم. من ...
دستگیری جالب جنایتکاری که 3 روز قبل از اعدام گریخت
بازپرس ویژه قتل دادسرا، جسد مهرداد به پزشکی قانونی منتقل شد و کارشناسان پزشکی قانونی نظر دادند این کودک پیش از مرگ مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. دستگیری قاتل نوجوان اصغر به عنوان مظنون اصلی قتل، تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و جستجو برای دستگیری وی آغاز شد تا این که سه روز بعد از کشف جسد، ماموران او را در حالی که هنوز لباس و دستانش خون آلود بود در حاشیه شهر شناسایی و دستگیر ...
نگاهی جامع بر سیره امام هادی علیه السلام
وپرده از پیش اوبلند کنید. بی اختیار پیاده شدیم من و پدرم بر در خانه متوکل بودیم ومن در آن وقت کودک بودم وجماعتی از طالبیین و عباسیین وآل جعفر حضور داشتند وما واقف بودیم که حضرت ابوالحسن علی هادی (ع) وارد شد تمامی مردم برای اوپیاده شدند تا آنکه حضرت داخل خانه شد. پس بعضی از آن جماعت به بعضی دیگر گفتند که ما چرا پیاده شدیم برای این پسر نه اواز ما شرافتش بیشتر ...
فداکاری در آتش زندگی
صبری ریشه نداشت می توانست روستایی را به کام آتش بکشد، خودش در این باره می گوید: اوایل مینی بوس داشتم و راننده سرویس مدرسه و ادارات بودم. وضع مالی ام بد نبود و طوری زندگی می کردم که دخل و خرجم به هم برسد. اما سال 86بود که در جریان طرح مسکن مهر قرار گرفتم. فکر خانه دار شدن آن هم با این قیمت و شرایط مرا وسوسه کرد. با خودم می گفتم من که با این شغل هیچ وقت خانه دار نمی شوم، اما از طریق مسکن مهر بی شک ...
چارلی چاپلین در بیدادگاه مکارتیسم
این فیلم به دخالت های آمریکا در دیگر کشورها نظر داشته است) . البته من در آن روزها فقط 6 سال داشتم و همین قدر به خاطر دارم که پدرم هر شب به خانه می آمد آشفته و عصبانی ناراحت بود. بعدا مادرم همه جریانات آن دوران را تعریف کرد که چارلی به هیچوجه به مخیله اش هم خطور نمی کرد که زمانی به خاطر فیلم هایی که عمدتا از روی عشق به انسانها ساخته بود ، مورد بازجویی قرار بگیرد . مادرم می گفت چارلی پس از هر بازجویی ...