سایر منابع:
سایر خبرها
گویا از اسائه ادب سریال معمای شاه به شاهنشاه آریامهر عصبانی هستید؟!
اختیارات سازمان صدا وسیما هستند، در نامه سرگشاده ای به آقای محمد سرافراز در 26 مهرماه 1394 که مدیریت او بر این سازمان به دلیل نداشتن آزادی عمل دیری نپائید، خواستار پیشگیری از پخش این سریال از سیما شدم . اینکه ایشان چگونه به رغم محتوای سریال در نقد رژیم دیکتاتوری و تقدیر از مبارزان راه آزادی و استقلال کشور، این نتیجه را گرفته اند، عجیب است! یعنی هشتاد قسمت سریال ساخته شده تا موضوع تلاش ...
اتفاقی باورنکردنی برای دختر19 ساله در روز خواستگاری
روز نو : دختر جوان زندگی اش را تعریف کرده و گفته: 16 ساله بودم که مادرم گفت پسردایی ام به خواستگاری ام آمده. از شنیدن این خبر ناراحت شدم چون پسر همسایه مان به خواستگاری ام آمده بود و او را دوست داشتم اما خانواده ام به دلایلی که برای من غیرمنطقی بود او را رد کرده بودند. همه چیز از روزی شروع شد که پسردایی ام با خانواده اش به خانه مان آمدند. آن روز پسردایی ام با اطلاع پدر و ...
گفتگو با یدالله امینی؛ از وارثان شعر نیمایی
.... نیما مرا نمی شناخت ولی پیش از هرچیز این شعر از شهریار را برایمان خواند: نه وصلت رادیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوختی ای جانم به قربانت آن روز نیما از این ماجرا می گفت که به خاطر افتادن هواپیمای شاه در نزدیکی آن جا، او را هم خان حساب کرده اند و آمده اند خانه اش را گشته اند مبادا که تفنگ داشته باشد. آن ها نمی دانستند نیما با این روح لطیفش که حتی ...
گره کور در پرونده قتل دختر شیرخواره/سوزاندن نوزاد 5ماهه به دست مادر/گروگان گرفتن خواستگار /قتل پسر بعداز ...
برای دخترم شناسنامه بگیرد به همین خاطر جدا شدیم. تا اینکه 5 ماه پیش با مرد جوانی به نام محمد آشنا شدم که با همسرش اختلاف داشت. بعد هم به عقد موقت اش درآمدم. محمد هم پسر 3 ساله ای دارد که همگی با هم زندگی می کنیم. چون پدر و مادرم مخالف این ازدواج بودند، با آنها ارتباط نداشتیم. البته از مدتی قبل دختر 15 ساله ای به نام ترمه که از خانه شان فرار کرده و پسر جوانی که دوست همسرم است، با ما زندگی می کنند ...
نگاهی به پیام امام خمینی به گورباچف؛ واکنش ها و تحلیل ها
ورودی کفشها را مثل مسجد در آورده بودم. حدود 15 دقیقه منتظر ماندم و پاهایم سرد شدند. این برای من کمی ناراحت کننده بود. تصور کنید که یک مرد با لباس مطابق با قوانین و مقررات دیپلماتیک، اما بدون کفش. از همان آغاز، به من گفته شد که من اولین سیاستمدار خارجی هستم که نزد امام می روم و پس از انقلاب اسلامی تا به امروز هیچ یک از مهمانان خارجی با امام ملاقات نکرده اند. شواردنادزه در ادامه می نویسد ...
مهم ترین عضو بدن از نگاه مادر
، حتی پدرم گریه می کرد. من آن روز به خصوص را به یاد می آورم که برای دومین بار در زندگی ام، گریه پدرم را دیدم. وقتی نوبت آخرین وداع با پدر بزرگ رسید، مادرم نگاهی به من انداخت و پرسید: عزیزم، آیا تا به حال دریافته ای که مهمترین عضو بدن چیست؟ از طرح سوالی، آن هم در چنان لحظاتی، بهت زده شدم. همیشه با خودم فکر می کردم که این، یک بازی بین ما است. او سردرگمی را در چهره ام تشخیص داد و گفت: این ...
لحظه اولین دیدار همسر امام با امام
لواسانی [که] از دوستان پدرم بودند. سید محمد صادق لواسانی و امام خمینی (ره) آقای سید محمد صادق لواسانی از آقا سئوال می کند چرا ازدواج نمی کنید؟ جواب می شنود از خمین میل ندارد و در قم هم کسی را که مورد پسندش باشد ندیده است. آقای لواسانی می گوید: دختر آقای ثقفی همسر آقای سید احمد لواسانی با مادرم رفت و آمد داشته و مرا دیده بود. وقتی آقای سید محمد صادق لواسانی می گوید ...
پایان زندگی زیر زمینی زن اسید پاش در تهران
شده بود. تا این که تهدیدم کرد اگر شک او بی مورد است، باید روی کارفرمایم اسید بپاشم. در غیر این صورت از من جدا شده و بی سرپناه می شوم. فشارهای شوهر موقتم این قدر زیاد شد که تن به خواسته اش دادم و کارفرمایم را با اسید سوزاندم و از این کار خیلی پشیمانم. در ادامه شوهر موقت او بازجویی و مدعی شد شاکی را نمی شناسد و گفته های همسرش را قبول ندارد و او را تهدید نکرده دست به اسیدپاشی بزند . همسرش در پی اختلاف با کارفرمایش، دست به اسیدپاشی زده و اشتباهی پای مرا وسط کشیده است. شوهر این زن آزاد شد اما برای متهم قرار قانونی صادر شده است /جام جم. ...
اگر بسیج در فتنه 88 به صحنه نمی آمد دیگر اثری از نظام اسلامی نبود/زبان فتنه گران هوچی گری و غارت اموال ...
آبادی" که از بسیجیان مسجد سادات محله پیروزی و از جانبازان حماسه سال 88 رفتیم تا کمی از روح عاشورایی خود و نحوه جانبازیش برای ما بگوید. فیض آبادی در مورد نحوه جانبازی اش گفت: در زمان فتنه 88 ما از طرف پایگاهی که در مسجد سادات داشتیم برای دفاع از نظام اعزام می شدیم اما در زمانی که من مجروح شدم به دیدار پدرم که بر اثر جانبازی در دوران دفاع مقدس در بیمارستان بستری بود رفته بودم و فقط به ...
پسری که عکس قلابی در فیسبوک اش منتشر کرده بود، با افشای چهره واقعی اش کشته شد
.... هنوز صدای خنده هایش در گوشم است. هیچ راه فراری نداشتم مجبور بودم خود را تسلیم خواسته او کنم. مهرداد سیگاری روشن کرد و به بالکن رفت. کمی آرام تر شده بود. به سمتش رفتم و طلاهایم را به او دادم و خواستم اجازه دهد که از آنجا بروم، اما او در برابر التماس هایم می خندید. آتش خشم تمام وجودم را فراگرفته بود. به طرف او حمله ور شدم و وقتی به خود آمدم، مهرداد غرق در خون، مقابل بالکن روی زمین افتاده بود... افسر بازجو از او خواست اظهاراتش را امضا کند و دستور داد دختر جوان را به بازداشتگاه انتقال دهند. منبع: روزنامه ایران انتهای پیام/ ...
نگاهی متفاوت به یک قتل/ این بار تکنسین اورژانس می شویم!
...، مصدوم اولی را دوست عزیزم معاینه کرد. وارد حیاط خانه شدم. فردی از ناحیه شکم چاقو خورده و تمام روده هایش بیرون بود و یخ زده و دچار ایست قلبی تنفسی! گفتم رنگ تریاژ ایشان سیاه است. رد شدم. با خانمی دیگر در حیاط خانه روبرو شدم. خونریزی شدید و سطح هوشیاری پایین. گفتم ایشان قرمز است. خواستم بروم داخل منزل. ولی دخترکی شش یا هفت ساله مرا صدا زد؛ عمو چرا از روی پدرم رد شدی ...
اعظم طالقانی: نقش پدرم در انقلاب با یک سریال کمرنگ نمی شود
خواهید با خودتان خلوت کنید ؟ گفتند یعنی این که من از خانواده ام توقعی ندارم که از من پذیرایی کنید یا نکنید، فقط می خواهم در خلوت خودم باشم . من واقعاً نمی دانستم این جمله که می خواهم با خودت خلوت کنم یا خودسازی کنم و غیره یعنی چه. فکر می کردم ایشان می خواهند به سر و وضع، لباس و این مسائل خود بپردازند و توجه بیشتری کنند. بعداً متوجه شدم که منظور ایشان از آن شرایط چه بوده است. بنابراین می خواهم بگویم که ...
چشمانی که به گورخوابی دیار دریا و کویر بسته ماند/ معضل گورخوابی فقط در پایتخت نیست!
. 16 شهریور 93 بود که پایگاه خبری اوشیدا خبری از گور خوابی در قبرستان زابل نوشت؛ زنی 42 ساله که 2 ماه است در قبرستان این شهر زندگی می کند به خبرنگار پایگاه خبری اوشیدا گفته بود که: از پدری افغان و مادری مشهدی متولد و تا چهار ماه قبل ساکن مشهد بودم که اتفاقات زندگی مرا به این منطقه کشاند. به مدت 15 سال زندگی خود را با مردی افغانی آغاز کردم که ماحصل آن چهار فرزند بود ...
وزیرِ موسوی و هاشمی: سران فتنه کودتاگر بودند
های گران قیمت در بیمه های پایه هیچ جا وارد نمی کنند. بیمه های تکمیلی می رود ولی بیماری های نادر و مشکل دار و انواع داروهای سرطانی که در هیچ جای دنیا به سادگی در بیمه پایه قرار نمی گیرد ما اینها را در بیمه قرار دادیم و بیمه تقریبا الان در حال ورشکستگی است. خود من چند ماه قبل در بیمارستانی بستری شدم با این که بیمه تکمیلی هم دارم ولی برای یک شب بستری شدن، در بیمارستان دولتی حدود 400 هزار ...
به خانه نرسیده بازیگر شدم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، مجید واشقانی در همان ابتدای صحبت های خود در برنامه با صبح گفت: تا ساعت چهار و نیم صبح سر کار بودم اما اگر سر کار نبودم تا صبح بیدار می ماندم تا به موقع به برنامه برسم. تجربه سحرخیزی دارم، وقت های زیادی برای کار، صبح های خیلی زود از خواب بیدار می شوم اما در آن مواقع هم زود نمی خوابم چرا که نمی توانم، شب را دوست دارم؛ در منزل ما پدرم همیشه ساعت 5 صبح بیدار است ...
خنجر به دست از پشت شمشادها جلو دختر نوجوان پرید/ او زبانش بند آمد و...
جوان 18 ساله در حالی که مورد سرزنش شاکیانش قرار گرفته بود به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: شش سال قبل زمانی که من 12 سال بیشتر نداشتم پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. خانواده پنج نفره ما از هم پاشید بعد از ماجرای طلاق پدرم به دنبال زندگی خودش رفت و من و برادرم نزد مادرم ماندیم آن زمان من شاهد اعتیاد برادرم بودم او 20 سال بیشتر نداشت و برای تهیه هزینه های اعتیادش دست به می زد به طوری که بارها ...
نگرانی های دوران نامزدی
با همان نگاهی می بینند که در خانواده دختر پس از شروع زندگی مشترک، اتفاق می افتد. آنها توقع دارند که عروسشان تمام و کمال وارد زندگی پسرشان شود. عروس جوانی که 5 ماه از شروع زندگی اش می گذرد، می گوید: در دوران عقد، خانواده همسرم مرتب مرا به مهمانی دعوت می کردند و از من توقع داشتند در همه مهمانی ها شرکت کنم؛ اما خانواده خودم اصلاً پذیرش این جریان را نداشتند. گاهی مهمانی ها تا دیر وقت طول می کشید خانواده همسرم اشکالی در این امر نمی دیدند، اما من هر بار بعد از بازگشت به خانه، با خانواده ام درگیر می شدم . ...
محمد زندگیش وقف خدمت به اسلام بود / شهید به من آموخت وابسته به دنیا نباشم / نیکی به پدر ومادر از سفارشات ...
اینکه وابسته به دنیا نباشی ، بخاطر دارم یک روز محمد بدون لباس و با یک زیر پیراهنی به منزل اومد و وقتی پیگیر شدم متوجه شدم که قصاب محله دعوایش میشود و در جریان زد و خورد لباسش پاره میشود و محمد لباس خودش را به او می دهد و میگوید من خونه ام نزدیک است شما این را بپوش که به کسب و کارت برسی برای خانواده ات . جوان ها باید قدر این ایام را بدانند که در رفاه زندگی می کنند . یک روز من وعمه صبح زود ...
روایت جامانده کاروان شهدای خان طومان از آخرین لحظات همرزمان شهیدش
ای شروع کردم. شعرهای مداحی هایم را خودم می سرایم و سبک هایم همه از خودم هستند. و تحصیلاتم را تا کارشناسی ارشد مدیریت ادامه دادم. و چون کار تجارت و بازرگانی را دوست داشتم رفتم بازار و توی بازار برنج و پسته مشغول به کار شدم. در طول تمامی این سالها مادرم تمامی زحمات من بر گردنش بود، چون پدرم نظامی بودند بیشتر اوقات نبودند و این مادرم بودند که در تمامی ابعاد زندگی کمک من بودند و من را با طریق اهل بیت ...
چرا می گویند من بچگی نکردم؟
روبروی آقای دکتر نعمت زاده بودم و صحبت می کردم ناگهان در میان صحبت های من، مرا به روی دست گرفت تا همه مرا ببینند که یک لحظه جا خوردم، که وزیر صنعت و معدن مرا به روی دست گرفته و همه در حال عکس گرفتن بودند . - دوست دارم همه دنیا صلح باشد و هیچ کودکی شب با استرس نخوابد . - معلمان واقعاً، یکی از پاک ترین و بهترین انسان ها هستند و انگیزه عالی برای پیشرفت دانش آموزان هستند دست همه آن ...
به شدت ناراحتم تقصیر من بود که برادر شوهرم آن کار زشت را مرتکب شد! + عکس
اصابت کرد و باعث مرگش شد. فرزند دارید؟ بله دو دختر 5 و 3 ساله دارم. چند وقت بود که شوهرت اعتیاد داشت؟ 4 سالی می شد، البته چند بار ترک کرد اما هر بار مصرف مواد را از سر می گرفت. شغل خودت چیست؟ خانه دار بودم اما الان در یک مغازه کار می کنم. چرا در دادگاه اعلام کردی که قاتل واقعی شوهرت اعتیاد است؟ چون علت تمام درگیری ...
ماجرای عجیب و غریب یک ازدواج خیابانی
سوم دبیرستان بودم که با پسری در خیابان آشنا شدم. تمام زندگی من از آن روز تغییر کرد. دختر آخر خانواده بودم، چهار خواهر دارم که همگی آنها در سن پایین ازدواج کردند و به خانه شوهر رفتند، اما من این طور شوهر کردن را دوست نداشتم و می خواستم همسر آینده ام را خودم انتخاب کنم. سال سوم دبیرستان بودم که یک روز با پسری جوان در خیابان دوست شدم. آرش از همان اول به من بسیار ابراز عشق و ...
نقشه شوم و کثیف دختر جوان برای عمویش! / دختر جوان هنوز در شوک است!
دختر جوان خود را سراسیمه به خیابان رساند و بعد از مکثی کوتاه شروع به داد و فریاد کرد و از مردم خواست به او کمک کنند. اهالی با شنیدن صدای کمک خواهی دختر جوان به خیابان آمدند و خود را به دختر جوان رساندند. مهناز در حالی که اشک می ریخت به سمت خانه ویلایی شماره 18 اشاره کرد و برای نجات عمویش درخواست کمک کرد. یکی از همسایه ها وارد خانه شد و پس از ورود به داخل ساختمان با جسد غرق در خون مرد ...
ماجرای ممنوع الخروجی بازیگر سینما در دورهمی +عکس
فرزند پسر دارم و مخالف حضور آنها در رادیو و دوبله بودم اما حالا که حضور دارند، به آنها افتخار می کنم. وی درباره اینکه کاری بوده که از انجام آن شرمنده شده باشد، گفت: در دوبله و رادیو کاری نکردم که احساس شرمندگی از کارهایم داشته باشم. منوچهری در پایان گفت: با داشتن خانواده خود احساس خوشبختی میکنم و در نهایت سه جلد کتاب به موزه دورهمی اهدا کرد. در بخش دیگری از برنامه ...
گزارشی از حضور هموطنان ارمنی در جنگ
مرادی کجاست؟ آن مرد جواب داد: ما تازه به این محل آمده ایم و هنوز با همسایه ها آشنایی ندارم. من برگشتم گفتم من مرادی هستم خبری از پسرم آوردید؟ یکی از آنها همان طور که کاغذ در دستش را مچاله می کرد نگاهی به من و دخترم انداخت و گفت: آقای مرادی خانه هستند؟ تا این را گفت من از هوش رفتم و نقش بر زمین شدم. همسایه ها مرا به داخل حیاط آوردند و فوری شوهرم را خبر کردند. شوهرم وقتی وارد خانه شد و جمعیت ...
هیس، این آدم های آهنی خفته اند
ساعت در خانه خوابیده بود اما من از وضعیت او بی اطلاع بودم بعد از اینکه متوجه شدم، خیلی ناراحت شدم. آرش جوانی حدود 21 ساله است، می گوید: والدینم از اینکه بیشتر اوقات مشغول گوشی تلفن همراهم هستم، شاکی هستند و همیشه سر این مساله با آن ها جر و بحث دارم. -چرا دوست داری بیشتر در فضای مجازی باشی تا با خانواده ات؟ - این طور نیست که دوست نداشته باشم با آن ها باشم اما فکر ...
زنی که از ویرانه های بمباران تهران دوباره متولد شد
وقتی تنها شدم با خودم فکر کردم اول بچه و بعد هم خودم را می کشم اما بعد دیدم من آدمی نیستم که بتوانم بچه ام را به قتل برسانم. بعد فکر کردم بهتر است خودم و بچه را از بالای پل ستارخان پایین بیندازم اما بعد گفتم اگر نمردیم و فلج شدیم یا اگر بچه مرد و من زنده ماندم چه؟ نهایتاً تصمیم گرفتم زندگی کنم و این تصمیم را به بقیه هم اعلام کردم و گفتم به من بگویید اصلاً در این 2 هفته چه اتفاقاتی افتاده است؟ چون در آن مدت انگار با پاک کن ذهنم را پاک کرده بودند. به آن ها گفتم از این لحظه که تصمیم گرفتم، باید زندگی کنم و هیچ کس هم حق ندارد جلوی من گریه کند. ...
راموس: همیشه شخصیت کانیگیا را دوست داشتم؛ همه پیغام را در شبکه های اجتماعی می خوانم
کردم و فوتبال را جدی تر گرفتم. خانواده ام شامل پدرم و خواهرم و همین طور برادر و وکیلم رنه همیشه از من حمایت کردند و مسیر را به من نشان دادند. آنها همیشه در هر تمرین و هر بازی در کنارم بودند و فداکاری های زیادی برای من کردند. راموس در مورد اولین بازیش در رئال مادرید و شرایطش صحبت کرد: هرگز اولین بازیم را فراموش نمی کنم. یادم است که در مقابل سلتاویگو بازی داشتیم که باختیم. از ...
رمان هایی که درخور جایزه من بوکر بودند
. مادلین تین نویسنده رمان نگو هیچی نداریم1 مادرم تمام عمرش می خواست چین را ببیند. متولد هنگ کنگ بود و در جوانی برای تحصیل به ملبورن رفت که آنجا پدرم را دید و عاشق شد. آن ها ساکن مالزی شدند ولی یک دهه بعد به کانادا مهاجرت کردند. آن موقع آن ها دو بچۀ کوچک داشتند و مادرم من را شش ماهه باردار بود. هنوز سی سالش نشده بود. پول چندانی با خود نیاورده بود، و برای ...
آلن دلون ستاره ای که خونسردی را بازتعریف کرد
پاسکال ژاردن می گفت، این نقش ها اشک های دوران کودکی من بودند که تا پیش از آغاز دوران بازیگری، یک تراژدی غمبار بود. کودکی ام بسیار سخت گذشت و 17 ساله بودم که وارد ارتش شدم. یک سال بعد به هندوچین رفتم و وقتی بازگشتم، کارهایی کردم که شاید نمی بایست این روزها را می دیدم. سپس معجزه سینما از راه رسید و نجاتم داد؛ آن هم بیشتر به خاطر چهره ام. دلتان برای سینمای امروز تنگ می شود؟ نه. من ...