سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای دختر خاله قلابی قرائتی!
بحرالعلوم عبا و عمّامه را به کناری گذارده و به داخل جمعیّت رفته و یاحسین! یاحسین می کند. طلبه ها می روند آقا را از داخل جمعیّت نجات دهند تا زیر دست و پا له نشود؛ امّا اجازه نمی دهد. بعد از عزاداری می بینند سید در آستانه غش کردن است، علّت این حرکت را می پرسند؟ سید می گویند: همین که مشغول تماشای هیئت بودم، حضرت مهدی علیه السلام را دیدم که با پای برهنه و سرِ بدون عمامه، در میان عزاداران به سر و ...
اتفاقی باورنکردنی برای دختر19 ساله در روز خواستگاری
روز نو : دختر جوان زندگی اش را تعریف کرده و گفته: 16 ساله بودم که مادرم گفت پسردایی ام به خواستگاری ام آمده. از شنیدن این خبر ناراحت شدم چون پسر همسایه مان به خواستگاری ام آمده بود و او را دوست داشتم اما خانواده ام به دلایلی که برای من غیرمنطقی بود او را رد کرده بودند. همه چیز از روزی شروع شد که پسردایی ام با خانواده اش به خانه مان آمدند. آن روز پسردایی ام با اطلاع پدر و ...
گفتگو با یدالله امینی؛ از وارثان شعر نیمایی
.... نیما مرا نمی شناخت ولی پیش از هرچیز این شعر از شهریار را برایمان خواند: نه وصلت رادیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت که جانم در جوانی سوختی ای جانم به قربانت آن روز نیما از این ماجرا می گفت که به خاطر افتادن هواپیمای شاه در نزدیکی آن جا، او را هم خان حساب کرده اند و آمده اند خانه اش را گشته اند مبادا که تفنگ داشته باشد. آن ها نمی دانستند نیما با این روح لطیفش که حتی ...
گره کور در پرونده قتل دختر شیرخواره/سوزاندن نوزاد 5ماهه به دست مادر/گروگان گرفتن خواستگار /قتل پسر بعداز ...
برای دخترم شناسنامه بگیرد به همین خاطر جدا شدیم. تا اینکه 5 ماه پیش با مرد جوانی به نام محمد آشنا شدم که با همسرش اختلاف داشت. بعد هم به عقد موقت اش درآمدم. محمد هم پسر 3 ساله ای دارد که همگی با هم زندگی می کنیم. چون پدر و مادرم مخالف این ازدواج بودند، با آنها ارتباط نداشتیم. البته از مدتی قبل دختر 15 ساله ای به نام ترمه که از خانه شان فرار کرده و پسر جوانی که دوست همسرم است، با ما زندگی می کنند ...
مهم ترین عضو بدن از نگاه مادر
، حتی پدرم گریه می کرد. من آن روز به خصوص را به یاد می آورم که برای دومین بار در زندگی ام، گریه پدرم را دیدم. وقتی نوبت آخرین وداع با پدر بزرگ رسید، مادرم نگاهی به من انداخت و پرسید: عزیزم، آیا تا به حال دریافته ای که مهمترین عضو بدن چیست؟ از طرح سوالی، آن هم در چنان لحظاتی، بهت زده شدم. همیشه با خودم فکر می کردم که این، یک بازی بین ما است. او سردرگمی را در چهره ام تشخیص داد و گفت: این ...
لحظه اولین دیدار همسر امام با امام
لواسانی [که] از دوستان پدرم بودند. سید محمد صادق لواسانی و امام خمینی (ره) آقای سید محمد صادق لواسانی از آقا سئوال می کند چرا ازدواج نمی کنید؟ جواب می شنود از خمین میل ندارد و در قم هم کسی را که مورد پسندش باشد ندیده است. آقای لواسانی می گوید: دختر آقای ثقفی همسر آقای سید احمد لواسانی با مادرم رفت و آمد داشته و مرا دیده بود. وقتی آقای سید محمد صادق لواسانی می گوید ...
پایان زندگی زیر زمینی زن اسید پاش در تهران
شده بود. تا این که تهدیدم کرد اگر شک او بی مورد است، باید روی کارفرمایم اسید بپاشم. در غیر این صورت از من جدا شده و بی سرپناه می شوم. فشارهای شوهر موقتم این قدر زیاد شد که تن به خواسته اش دادم و کارفرمایم را با اسید سوزاندم و از این کار خیلی پشیمانم. در ادامه شوهر موقت او بازجویی و مدعی شد شاکی را نمی شناسد و گفته های همسرش را قبول ندارد و او را تهدید نکرده دست به اسیدپاشی بزند . همسرش در پی اختلاف با کارفرمایش، دست به اسیدپاشی زده و اشتباهی پای مرا وسط کشیده است. شوهر این زن آزاد شد اما برای متهم قرار قانونی صادر شده است /جام جم. ...
پسری که عکس قلابی در فیسبوک اش منتشر کرده بود، با افشای چهره واقعی اش کشته شد
.... هنوز صدای خنده هایش در گوشم است. هیچ راه فراری نداشتم مجبور بودم خود را تسلیم خواسته او کنم. مهرداد سیگاری روشن کرد و به بالکن رفت. کمی آرام تر شده بود. به سمتش رفتم و طلاهایم را به او دادم و خواستم اجازه دهد که از آنجا بروم، اما او در برابر التماس هایم می خندید. آتش خشم تمام وجودم را فراگرفته بود. به طرف او حمله ور شدم و وقتی به خود آمدم، مهرداد غرق در خون، مقابل بالکن روی زمین افتاده بود... افسر بازجو از او خواست اظهاراتش را امضا کند و دستور داد دختر جوان را به بازداشتگاه انتقال دهند. منبع: روزنامه ایران انتهای پیام/ ...
وزیرِ موسوی و هاشمی: سران فتنه کودتاگر بودند
قبول نمی کنند. نقد می گیرند و من این را به معاون محترم وزارت بهداشت هم هفته قبل گزارش دادم. بالاخره سرپایی اهمیت بیشتری دارد و مراجعه کنندگان بیشتری دارد. از هر هزار نفر در کشور یک نفر به بیمارستان نیاز پیدا می کند ولی تقریبا همه به خدمات سرپایی نیاز دارند. الان هم کار بیمه ها به قدری از نظر پرداخت سنگین شده است که سرپایی رها شده است و این به محرومین خیلی فشار می آورد. خیلی از درمان ...
خنجر به دست از پشت شمشادها جلو دختر نوجوان پرید/ او زبانش بند آمد و...
جوان 18 ساله در حالی که مورد سرزنش شاکیانش قرار گرفته بود به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: شش سال قبل زمانی که من 12 سال بیشتر نداشتم پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. خانواده پنج نفره ما از هم پاشید بعد از ماجرای طلاق پدرم به دنبال زندگی خودش رفت و من و برادرم نزد مادرم ماندیم آن زمان من شاهد اعتیاد برادرم بودم او 20 سال بیشتر نداشت و برای تهیه هزینه های اعتیادش دست به می زد به طوری که بارها ...
روایت جامانده کاروان شهدای خان طومان از آخرین لحظات همرزمان شهیدش
که براش آب جوش آوردن نمک ریختم توش، لیوان آب پرنمک کردم. آب تا خورد و یک دفعه بهش دادم حالش بد شد. زودی میکروفن رو برداشتم شروع کردم به خواندن و از همان خواندن شدم مداح اهل بیت ( علیه السلام ). هجده سالگی وارد حوزه علمیه شدم اما اینقدر شیطنت می کردم که همه از دست من کلافه می شدند و یک خنده بازاری را درست کرده بودم و بعد از چند ماه از حوزه اخراج شدم. و از همان هجده سالگی مداحی را به صورت حرفه ...
کوتاه قامتانی با اراده آهنین/هنرمندی دستانی کوچک بر کلاف های رنگارنگ
آموزش دادم و هر دو با هم شروع به بافتن می کنیم، طرح ها را من کشیده و رنگ ها را فرهاد انتخاب می کند. مریم با بیان اینکه تلاش می کنیم تا درمانی برای زخم های پدر و مادرم باشیم افزود: پدرم فندوق کار است و در فصل برداشت فندوق به باغ می رویم و از زیر درختان، فندوق ها را جمع می کنیم تا به پدرمان کمک کنیم. وی با بیان اینکه جمع کردن فندوق از پای درختان برای ما بسیار لذت بخش است افزود ...
بدرقه مادر مهربان کلاه قرمزی به خانه ابدی
داخل اتاقش نرفتیم، چون دوست داشتیم همچنان خنده های دنیا در ذهنمان باقی بماند. دنیا 11 سال با مرگ جنگید و شک ندارم که این به خاطر روحیه خوب و خنده هایش بود. وی با اشاره به خاطره ای از پدرش نیز گفت: یادم است یک بار پدرم به دست پدربزرگم لیوان آبی داد و پدر بزرگم از او تشکر کرد. من که از دیدن این صحنه متعجب شده بودم دلیلش را از پدرم پرسیدم و او گفت در روزگاری زندگی می کنیم که مردم بابت کوچک ...
چرا می گویند من بچگی نکردم؟
روبروی آقای دکتر نعمت زاده بودم و صحبت می کردم ناگهان در میان صحبت های من، مرا به روی دست گرفت تا همه مرا ببینند که یک لحظه جا خوردم، که وزیر صنعت و معدن مرا به روی دست گرفته و همه در حال عکس گرفتن بودند . - دوست دارم همه دنیا صلح باشد و هیچ کودکی شب با استرس نخوابد . - معلمان واقعاً، یکی از پاک ترین و بهترین انسان ها هستند و انگیزه عالی برای پیشرفت دانش آموزان هستند دست همه آن ...
گزارشی از حضور هموطنان ارمنی در جنگ
نتیجه همدلی های اقلیت های قومی - مذهبی درطول 8 سال دفاع مقدس که با رشادت های بی نظیری همراه بود، 44 شهید نظامی، 26 شهید غیرنظامی، 4 سرباز مفقودالاثر، 35 آزاده و 108 جانباز از سوی ارامنه تقدیم تمامیت ارضی کشور شد. همه ساله در لحظات آغاز سال نو اغلب خانواده های شهدای مسیحی همانند خانواده شهیدان مسلمان ایرانی که در ایام نوروز کنار سفره هفت سین خود عکس عزیز از دست رفته شان را می گذارند، کنار درخت کاج عکسی ...
گورخواب ها، خراشی بر وجدان جامعه
جامعه را اینگونه دچار مشکلات کرده اند اما این حرف ها هیچ فایده ای به حال مسکینان ندارد. اما ذهن مرا یک موضوع اصلی درگیر می کند و از همه مردمان این جامعه از زن و مرد تا پیر و جوان این پرسش را دارم که بیایید اصلاً فرض کنیم که دولت ما به هر عنوانی فاقد هر نوع امکانی –مثلاً فرض کنیم ما در صندوق ذخیره ملی 100 میلیارد دلار نداریم که بدهکار هم هستیم- برای حل این مشکلات باشد که روح جامعه را می ...
زنی که از ویرانه های بمباران تهران دوباره متولد شد
وقتی تنها شدم با خودم فکر کردم اول بچه و بعد هم خودم را می کشم اما بعد دیدم من آدمی نیستم که بتوانم بچه ام را به قتل برسانم. بعد فکر کردم بهتر است خودم و بچه را از بالای پل ستارخان پایین بیندازم اما بعد گفتم اگر نمردیم و فلج شدیم یا اگر بچه مرد و من زنده ماندم چه؟ نهایتاً تصمیم گرفتم زندگی کنم و این تصمیم را به بقیه هم اعلام کردم و گفتم به من بگویید اصلاً در این 2 هفته چه اتفاقاتی افتاده است؟ چون در آن مدت انگار با پاک کن ذهنم را پاک کرده بودند. به آن ها گفتم از این لحظه که تصمیم گرفتم، باید زندگی کنم و هیچ کس هم حق ندارد جلوی من گریه کند. ...
رمان هایی که درخور جایزه من بوکر بودند
...، سه ماه قبل از زمان سفرمان، فوت کرد. من سفرمان را لغو نکردم. با اینکه زبان ماندرین بلد نبودم، عازم همان مسیری شدم که او در نظر داشت: از هنگ کنگ به شانگهای، از شی آن به لوئویانگ و از آنجا به پکن. آنجا که رفتم، شایعۀ یک بیماری مُسری (همان که معلوم شد سارس است) درهای کشور را پشت سرم بست. احساس می کردم از دست دادن مادرم زندگی ام را زیر و رو کرده است و تا سال ها بعد نفهمیدم که این سفرِ تک ...
شهید فاطمه حاجی بابایی الگوی تمار عیار اخلاق، پاکدامنی و ولایتمداری
برادر شوهرش با هم به کلاس درس می رفتند، از ابتدا عشق شهادت داشتند و به وی وصیت کرد، اگر شهید شد فرزندانش را نگهداری کند. *دختر شهید از آخرین روزهای زندگی مادرش می گوید *نرگس ابوالقاسمی فرزند شهید نیز می گوید: در روز شهادت مادرم، 9 ساله و در کلاس سوم ابتدایی مشغول تحصیل بودم. مادرم آن روز به من ناهار داد و روانه مدرسه شدم و متاسفانه شب خبر شهادت مادرم را شنیدم. وی بیان داشت ...
هواداران تراکتور کاری کردند از درون گریه کنم/ همسرم بهترین اتفاق زندگی ام است
بازی نمی کرد. آیا هنوز هم بازی می کند یا فوتبال را بطور کامل کنار گذاشته است؟ - متأسفانه در آن برهه عده ای آمدند و بستری را فراهم کردند که به خانواده من به نوعی ضربه بزنند. شاید اگر پسر من هم می رفت اینطرف و آنطرف پای میز قمار می نشست و من هم خودم از آدم های شب زنده دار بودم و راه راست را دنبال نمی کردم الان از من هم در برخی برنامه ها حرف می زدند و خودم و خانواده ام مورد حمایت بودیم. اگر ...
بی آرتی خوابی شبانه در تهران
...، گدا- دستفروشی چمباتمه زده و بساطش را کف اتوبوس پهن کرده است. در میانه های خواب وبیداری چشم های سرگردانش، قدرت تمرکز و فوکوس شان را از دست داده اند. چنانکه گویی هیچ رابطه یی با مکان ندارد و زمان برایش تخدیر شده است. تند می گذرد ؟ دیر می گذرد ؟ ایستگاه نواب پیاده می شوم. پشت ترافیک چهارراه نواب_شمال دختری که 15_14 ساله به نظر می رسد، بچه یی را بسته به پشتش، دستمال کاغذی می فروشد و ...
چرا زوج ها خیانت هایشان را تکرار می کنند؟
نوکری ات را می کنم. هم می نویسم و هم امضا می کنم که اگر هر چیز دیگری از من دیدی، اختیار داری هر تصمیمی بگیری و هیچ حرفی هم نمی زنم. چند روز پیش شوهرم زنگ زده بود و با لحن طلبکارانه ای می گفت که به خاطر رفتارها و محدودیت های تو من این طور شدم. محدود بود و خیانت کرد، اگه آزاد بود خدا می داند چه کارها که انجام نمی داد. خیلی بغض دارم و نمی توانم خودم را خالی کنم. خانواده ام از خیانت دوباره ...
پای زنان به جرایم سنگین باز شد/ ردپای ناکامی ها درجرم خیزی زنان
تکه از طلاهای مغازه اش مفقود شده است، موضوع را به پلیس آگاهی اطلاع داد. او گفت:"زن جوانی به عنوان مشتری وارد مغازه ام شد و خواست برای خرید، چند مدل از طلاهای گران قیمت مغازه را در اختیارش قرار دهم. او چند قطعه النگوی طلا را در دست گرفت و پس از بررسی، قیمت شان را پرسید و بعد از دقایقی طلاها را روی میز گذاشت و با عذرخواهی از مغازه خارج شد. زمانی که طلاها را از روی میز برداشتم، متوجه شدم یکی از ...
سیاسی نیستم و تاکنون رای نداده ام
.... در رسانه های آن روزها دو روایت برای زندان شما دست به دست می شد: اقدام علیه امنیت ملی و مواد مخدر. کدام درست بود؟ هر دو! اصل موضوع را برای نخستین بار در اینجا باز می کنم. اواسط سال 1389 به جرم مصرف مواد مخدر دو/ سه ماه در زندان لاهیجان بودم. بارها شنیده بودم که قاضی شهر به دنبال حال گیری از رامین پرچمی است چون تصور می کرد یک بازیگر مشهور فقط برای عشق و حال به لاهیجان می ...
شوهرم فاسد بود پس از جدایی به عقد موقت جوانی درآمدم ، ولی او هم مرا بازی داد !
می داد. بعد از یک سال هم رهایم کرد. خانواده ام فهمیدند مرتکب چه اشتباهی شده ام. به خاطر این مرد دروغ گو، یک خواستگار خوبم را هم رد کرده بودم. نمی توانستم خودم را ببخشم. بی هدف از خانه بیرون زدم . نمی توانستم به صورت پدر و مادرم نگاه کنم. ویلان و سرگردان شده بودم. به کلانتری سپاد رفتم و کمک خواستم. اخبار زیر را از دست ندهید: ...
تورم دولت را نمی فهمم، تورم جیب من 100 درصد است
...> مرتضی جوان دیگری است که می گوید:”با داشتن کارت پایان خدمت و مدرک دانشگاهی مشکل شغل دارم. چندین مهارت را فرا گرفته ام. اما هر کجا مراجعه می کنم می گویند، فعلاً نیاز به نیروی کار نداریم. به تازگی به واسطه زبان انگلیسی که بلد بودم مشغول کار شدم، اما درآمد آنچنانی ندارد و ترجیح دادم تدریس را ادامه ندهم و اکنون به صورت بازاریاب برای یک شرکت مواد خوراکی مشغول کار شده ام.” وی ادامه می دهد: زحمت ...
حوض نقاشی ما بی ماهی است
معلولان را نمی بینند و چشم هایشان را روی آنها می بندند. همین نگاه ها و دست کم گرفتن ها، اتفاقا بیش از هر چیزی آزارشان می دهد، نمونه اش هم صالح قربانی مقدم، معلول جسمی- حرکتی 12 ساله ای است که قصه زندگی اش این روزها تیتر یک رسانه های محلی شده و اتفاقا چندی پیش، پدرش، برای رسیدن پژواکی از زندگی دشوار پسرش به گوش مردم و مسوولان به دفتر روزنامه آمد و از بی مهری شهروندان اصفهانی که پسر معلولش را از ...
وقتی نوعروس جوان ناچار شده به دوست دختر تازه داماد زنگ بزند!
عصبانیت نفسش بالا نمی آمد و دلش می خواست همان لحظه زنگ بزند و هر چه از دهانش در می آید، بار دختر جوان کند، اما کمی که زمان گذشت، از کاری که می خواست انجام دهد پشیمان شد. دست کم به خاطر آرامش شرایط از خیر تصمیمش گذشت، اما درون خودش خرد شد، نابود شد، ولی برای حفظ آبروی خودش هم که شده در مورد خیانت Cheat شوهرش نه با پدر و مادر او حرف زد و نه موضوع را با خانواده خودش در میان گذاشت. زن جوان ادامه می دهد ...
خاطره پولاد کیمیایی از ازدواج مجدد پدرش:مادرم را می دیدم که گریه وبا تلفن صحبت می کند
... کیمیایی درباره فیلم تجارت گفت: من در این فیلم نقش خودم را بازی کردم و پدرم این فیلم را ساخت تا ما بازگردیم، زیرا که پدرم اعتقاد داشت گیتی پاشایی در ایران جایگاهی دارد و باید به ایران برویم، درنهایت به ایران آمدیم. او درباره واکنش خود وقتی فهمید پدرش ازدواج مجدد کرده است، گفت: من در آلمان بیشتر یادم هست به خانه می آمدم و مادرم را می دیدم که با تلفن صحبت و گریه می کند. بعد هم که به ...
100 میلیون برای نجات از چوبه دار
. در همین گیر و دار بود که آن قدر مشکلات بر سرم آوار شد که برای فرار از آنها به سمت مصرف تریاک رفتم. وقتی به خودم آمدم یک مرد عملی شده بودم. دیگر نمی توانستم پولی برای خودم پس انداز کنم و همه اش را خرج اعتیادم می کردم. از روز جنایت بگو؟ تابلو شده بودم و با ترس و لرز برای خرید مواد به خانه فروشندگان می رفتم تا ماموران مرا دستگیر نکنند. مقتول از دوستان قدیمی ام بود. یک روز او ...