سایر منابع:
سایر خبرها
بازیگر زن سینما و تلویزیون : شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
مدیری را در کارنامه کاری ام داشتم و همین انتخاب را برایم سخت می کرد. اما وقتی به دفتر آقای شب خیز رفتم و دیدم گروهی جوان سرشار از ایده های خلاقانه می خواهند کاری طنز را شروع کنند، نظرم تغییر کرد. شاید باور نکنید اما من فیلمنامه نخوانده و بر مبنا صحبت هایی که با آقای شب خیز داشتم حضور در این پروژه را قبول کردم. حقیقتا اولین چیزی که مرا برای این همکاری مجذوب کرد انرژی نهفته در گروه بود و البته کارنامه ...
درد دل با همکار، ممنوع!
در این زمینه تجربه ناخوشایندی دارد: مدتی قبل با فردی نامزد بودم که به توصیه دوستان و نظریات منفی شان از او جدا شدم. چند هفته بعد احساس کردم فرد خوبی را از دست داده ام و هنوز فکر می کنم که می توانستم برای بهبود رابطه ام تلاش کنم. او در حال حاضر با فرد دیگری ازدواج کرده و به ظاهر خوشبخت است. با پدرتان درباره شاهزاده زندگی تان درد دل نکنید درباره خواستگارتان و مسائل عاطفی ای که ...
اشک شوق 2 خواهر که پس از 50 سال همدیگر را دیدند
رابطه یک سال بعد با طلاق رسمی آنها تمام شد و حتی پدربزرگم برای مراسم ازدواج مادرم هم نیامد.... مادرم، عذرا در رفسنجان ازدواج کرد و من و برادرم هم در آنجا به دنیا آمدیم و تشکیل خانواده دادیم. عذرا که تا آن لحظه سکوت کرده بود، گفت: من این اتفاقات را تقدیرم می دانم و از پدرم گلایه ای ندارم. وقتی برای نخستین بار صدای خواهرم را از پشت تلفن شنیدم خیلی خوشحال شدم که بعد از سال ها خواهری پیدا کرده ام ...
من، فریبا معصومی ، 31ساله، معلولم، کارآفرینی می کنم
تلویزیون آمدند و با من مصاحبه کردند. با این حال به جرات می گویم که هنوز هم حامی در این جامعه ندارم. حالا چند سالی است که مدام او را به نمایشگاه های متعدد دعوت می کنند و او برای اینکه خودش را ثابت کند و رابطه های مختلفی به دست بیاورد با سختی بسیار خودش را به این نمایشگاه ها می رساند. نمونه اش همین همایش ملی کاربرند. فریبا به خبرآنلاین می گوید: مادرم دو بار سکته کرده و نمی توانست ...
یک دیدار زندگی ام را تغییر داد
.... پدرم کارش را هم از دست داده و پس اندازش هم تمام شده بود. چند روز کارش شده بود مواد کشیدن و غصه خوردن تا این که یک ماه بعد از شدت ناراحتی و فشار عصبی سکته کرد. با سکته پدر زندگی سخت تر از قبل شده بود. او دیگر به بهانه درد تنش مدام مواد می کشید. سر و وضعمان روز به روز بدتر می شدو در این بین مادرم هم دیگر طاقت نیاورد و ما را ترک کرد. او با پس اندازی که از قبل داشت به خارج از کشور رفت و غیابی ...
او پسرخاله ام بود / برای حفظ آبرویم باید می سوختم و می ساختم!
.... حتی به توصیه مادرم، با کلی خواهش و التماس بچه دار شدم اما هیچ چیزی عوض نشد. با آمدن بچه دیگر نمی توانستم براحتی حرف از طلاق بزنم. به قول معروف برای حفظ آبرویم باید می سوختم و می ساختم و دم هم نمی زدم. تقدیرم را پذیرفته بودم تا اینکه آن بسته ها را در جیب شوهرم پیدا کردم. زن جوان درحالی که اشک هایش را پاک می کرد ادامه داد:آن روز می خواستم لباس های آرش راداخل لباسشویی بیندازم که چند ...
خواستگاری پشت جبهه و شستن ظرف های نذری
به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی،جانباز بود، تا همین چند روز پیش خم به ابرو نیاورد، می گویند حتی یک بار هم آخ نگفت، ایستاده بود، پایدار، همچون همان دوران، اصلا تغییر زمانه یعنی چه؟ وقتی پای اعتقادی مانده باشی که تا دنیا دنیاست، دلیلی برای تغییر آن وجود ندارد. پای وطن، غیرت، مردانگی، حق و خدا که در میان باشد، تحمل سی سال رنج و عذاب ترکش، تحمل نشسته خوابیدن دیگر ...
عروس جوان وقتی واقعیت کثیف را از تازه داماد فهمید دنیا روی سرش خراب شد!
را ملاقات می کنند. زن جوان حالا که با دختر جوان حرف زده و از خیانت همسرش مطمئن شده بود، احساس بی پناهی می کرد، اما نمی خواست تسلیم شرایط شود. خبر هم نداشت که خانواده اش از ماجرا بو برده اند و می دانند دامادشان خیانت می کند. همه می دانستند و شوهرم فکر می کرد کسی خبر ندارد. پدر و مادرم دیده بودند که شوهرم در حمام یا تراس با صدای آرامی با تلفن صحبت می کند و طبیعی بود که شک کنند ...
وقتی سن در زندگی مشترک رنگ می بازد
سازوکارهای لازم فراهم شود. ** بلوغ عاطفی مهمترین موضوع در انتخاب همسر صفاری نیا اظهار کرد: موضوعی که از نظر روانشناختی مهم است، بلوغ عاطفی زوجین هنگام انتخاب و تصمیم گیری برای ازدواج است. وی اضافه کرد: ممکن است جوان 20 ساله ای که هنوز به بلوغ عاطفی نرسیده، با خانم 34 ساله ای ازدواج کند که احتمالا او نیز به بلوغ لازم نرسیده؛ چراکه فرد نابالغی را برای زندگی انتخاب کرده است ...
ایران در عصر برده داری
کردند از من دعوت به عمل آوردند و من مدت سه ماه را با آنان گذراندم و از منطقه بشاگرد تصویربرداری می کردم. جایی که هنوز مردم در زیر کپر زندگی می کنند، طایفه رئیس و طایفه غلام دارند و طایفه غلام بدون اجازه طایفه رئیس غذا نمی خورد، ازدواج نمی کند و با همان طایفه غلام زاد و ولد می کند. این مشاهده در ذهن من ماندگار شد و اولین مواجهه ای بود که با پاره فرهنگ ایرانی-آفریقایی داشتم. این امر گذشت تا سال 2011 که ...
پیدا شدن اولیای دم بعد از صدور حکم مرگ
هم گفت: از بدرفتاری های پدرم خسته شده بودم. او با زنان زیادی ارتباط داشت و قصد داشت مادرم را طلاق بدهد به همین خاطر تصمیم گرفتم او را بترسانم تا از این رفتارها دست بردارد، اما ضربه چاقو به او برخورد کرد. روناک دختر مقتول که دانشجوی رشته حقوق بود، گفت: وقتی از صدای دعوای پدر و برادرم بیدار شدم شوکه بودم و با دیدن پیکر خونین پدرم از هوش رفتم. من فقط به خاطر برادر و مادرم به قتل اعتراف کردم. ...
ماجرای هولناک مرد جوان و پسر 10 ساله همسرش در حمام!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز، پس از آن که همسر اولم از من طلاق گرفت حضانت دختر کوچکم را به او ندادم و خواستم خودم او را بزرگ کنم اما از وقتی که بیکار شدم و با زنی که خودرو و خانه داشت ازدواج کردم نگهداری دخترم را نیز به پدر و مادرم سپردم تا موجب اختلاف بین من و همسر صیغه ای ام نشود. با این حال سرپرستی فرزند همسر صیغه ای ام را به عهده گرفتم تا این که... مرد 34 ساله که به اتهام کودک ...
روایت دانش آموزی که پایش بعد از عمل کوتاه شد
.... چون خیلی خطرناک است. می گویند زن و مرد ندارد. ممکن است مسافرت زن باشد، ولی مواد جابه جا کند یا چیزی تو ماشینت بگذارند یا با یکی دست به یکی کنند، وسط جاده چاقو بگذارند زیر گلویت ماشینت را ببرند. می گویم چه کار کنم جناب سروان، من اگر خرجی اینها را ندهم که نمی شود. مادرم، همان که مرا به فرزندی گرفت، آلزایمر گرفت. 6 سال مریض بود، بعد هم عمرش را داد به شما. الان مانده پدرم. پدرم 86 سالش ...
مادر بوشهری که بدون آموزش نقاشی می کشد
داستان زندگی خودم را کشیدم. داستان زندگی کنیز داستان درازی است که باورش شاید برای بسیاری از ما سخت باشد البته نه برای مادران و گذشتگان او. داستانی از ازدواج ها، طلاق ها، مصیبت ها و داستانی از شکافی میان زیبایی طبیعت و بلایای زندگی. داستان زندگی کنیز را باید از سال های پیش از تولدش خواند؛ یعنی از زمانی که مادرش چشم به جهان گشود. مادر کنیز وقتی 7 ساله بود ازدواج کرد. 25 بار زایمان کرد تا ...
می خواستم بچه ننه نباشم، معتاد شدم!
پسرک سنی نداشت اما خوب می فهمید چرا فضای خانه سرد و یخزده است. مادرش ناراحت بود و اشک می ریخت؛ به یاد جوانی از دست رفته اش، روزهایی که به پای همسرش مانده بود و سخت تر از همه پنج بچه ای که حالا با تمام وجود نگران آینده شان بود. اما پدر نه؛ به تنها چیزی که فکر نمی کرد، نگرانی های مادر بود. آخرش هم رفت. یعنی آمده بود که برای همیشه برود. با اینکه برای مرد جوان بسیار سخت است اما با جملاتی کوتاه ...
گره کور در پرونده قتل یک دختر شیرخواره
بود و همسر دومم پایبند زندگی نبود. او مدام قرص اعصاب مصرف می کرد و چون همسر سابقش حاضر نبود برای بچه شناسنامه بگیرد، دخترش را کتک می زد. وی ادامه داد: قبل از مرگ نازنین، به دلیل جراحی دو روز در بیمارستان بستری بودم و وقتی به خانه برگشتم، همسرم مرا با بچه ها تنها گذاشت و برای خرید شام، بیرون رفت. او از ساعت 7 غروب تا 12 شب بیرون بود و در همان فاصله متوجه شدم نازنین تب و تهوع دارد. وقتی ...
بیشتر جذب زنان دیگر می شوم تا همسر خودم!
چند بار با دعوا با زبان خوش به امید گفته که دست از این رفتارش بردارد، اما شوهرش به حرف های او توجه نکرده است. زن جوان ادامه می دهد: شوهرم می گوید هر موقع با من بیرون می آیی، حتما باید آرایش کنی. من خودم دوست دارم لباس عادی بپوشم و خیلی بدم می آید از این که توی چشم باشم و مردها نگاهم کنند. وقتی به امید می گویم که من این نوع پوشش و آرایش ها را نمی پسندم، جوابش این است که فعلا در دوره و زمانه ما این ...
لحظه اولین دیدار همسر امام با امام
روحانی که خود داستانی بود! روز دوم ورود آقایان بود که پدر و مادرم کارگرشان آقا ذبیح الله را عقب من فرستادند که امشب میهمان داریم بیایید. برای رفتن به منزل پدرم مهیا شدم. من هیچگاه تنها از منزل بیرون نمی رفتم، با کارگرمان یا به اصطلاح آن روز نیمچه خانم که مرتبه اش بیشتر از خدمتگذار و کمتر از خانم بود با من همراه می آمد. نیمچه خانم که اسمش سلطنت خانم بود در درشکه پهلوی من نشست و آقای ذبیح الله ...
گفتگو با یدالله امینی؛ از وارثان شعر نیمایی
پایین فردوسی، در کوچه بن بستی به نام خواندنی ها قرار داشت. البته قبل از این که فروغ به چنین شهرتی در شعرهایش برسد، یعنی زمانی که از شاپور طلاق گرفته بود، او را دیده بودم، دختر لاغر و سیاه چرده ای بود که شعرهای متوسطی می گفت. از طرفی، نوقتی فروغ برای فیلم این خانه سیاه است به تبریز آمد، با روشنفکران فرهنگی آن جا تماسی نداشت. ما هم او را ندیدیم. اگر شما و نصرت رحمانی و دکتر شفیعی و... را در ...
چرا می گویند من بچگی نکردم؟
. یک روز به مجلس رفتم و نظرم را با حاج محمدکاظمی نماینده مردم ملایر در مجلس در میان گذاشتم، او هم با مهربانی مرا پذیرفت و قول داد در کمیسیون مربوطه آن را به تصویب برساند . سارینا در چه انجمن های عضویت دارد و مهم ترین هدفی که برای تحقق آن تلاش می کند، چیست؟ دوست دارد در 10 سال آینده و 20 سال آینده کجا بایستد و چه کند؟ سارینا در انجمن های علمی مثل بنیاد نخبگان، انجمن نخبگان ...
زنی که از ویرانه های بمباران تهران دوباره متولد شد
وقتی تنها شدم با خودم فکر کردم اول بچه و بعد هم خودم را می کشم اما بعد دیدم من آدمی نیستم که بتوانم بچه ام را به قتل برسانم. بعد فکر کردم بهتر است خودم و بچه را از بالای پل ستارخان پایین بیندازم اما بعد گفتم اگر نمردیم و فلج شدیم یا اگر بچه مرد و من زنده ماندم چه؟ نهایتاً تصمیم گرفتم زندگی کنم و این تصمیم را به بقیه هم اعلام کردم و گفتم به من بگویید اصلاً در این 2 هفته چه اتفاقاتی افتاده است؟ چون در آن مدت انگار با پاک کن ذهنم را پاک کرده بودند. به آن ها گفتم از این لحظه که تصمیم گرفتم، باید زندگی کنم و هیچ کس هم حق ندارد جلوی من گریه کند. ...
شهید فاطمه حاجی بابایی الگوی تمار عیار اخلاق، پاکدامنی و ولایتمداری
برادر شوهرش با هم به کلاس درس می رفتند، از ابتدا عشق شهادت داشتند و به وی وصیت کرد، اگر شهید شد فرزندانش را نگهداری کند. *دختر شهید از آخرین روزهای زندگی مادرش می گوید *نرگس ابوالقاسمی فرزند شهید نیز می گوید: در روز شهادت مادرم، 9 ساله و در کلاس سوم ابتدایی مشغول تحصیل بودم. مادرم آن روز به من ناهار داد و روانه مدرسه شدم و متاسفانه شب خبر شهادت مادرم را شنیدم. وی بیان داشت ...
پای زنان به جرایم سنگین باز شد/ ردپای ناکامی ها درجرم خیزی زنان
فزاینده ای نشان می دهد. نمونه هایی از جرایم امروز زنان سرقت های اینترنتی دختر جوان شمالی نمونه ای از انجام این جرم است که توسط رئیس پلیس فتای گیلان شناسایی و دستگیر شد. این دختر که از حساب پدرش برداشت اینترنتی کرده بود، پس از دستگیری در اعترافاتش به پلیس گفت: با سوءاستفاده از اعتماد پدر و در اختیار داشتن شماره کارت و رمز دوم، در جرایم جدید بویژه جرایم مربوط به فضای مجازی ...
شوهرم فاسد بود پس از جدایی به عقد موقت جوانی درآمدم ، ولی او هم مرا بازی داد !
. خانواده ام خیلی هوایم را داشتند. ادامه تحصیل دادم و کار خوبی هم پیدا کردم. چند خواستگار خوب داشتم. نمی خواستم دوباره بی گدار به آب بزنم. نمی دانم چطور شد که در شبکه های اجتماعی، دل باخته مردی جوان شدم. خودش را مجرد معرفی می کرد. در اولین قرار ملاقات، فهمیدم زن و بچه دارد. می گفت می خواهد همسرش را طلاق بدهد. اعتراف می کنم عقلم را زیر پا گذاشتم و بدون اطلاع خانواده ام به عقد موقتش در آمدم. وعده های رویایی ...
حوض نقاشی ما بی ماهی است
و بی رحمی مسوولان می داند. او در یادداشتی که در وبلاگ صالح جون منتشر شده، می نویسد: چقدر این بی تدبیری ها و بی رحمی های این مسوولان در این مدت دل من و دیگر مادران این فرشته ها را به درد آورده. خانه شطرنج و سازمان تربیت بدنی، این همه احساس و الطاف بی کرانتان در آستانه روز معلول که شامل حال پسرک من شد، واقعا مرا شرمنده کرد، اما نه شرمنده شما، بلکه شرمنده نازنین پسرم. صالحم! عزیزم! شرمنده نگاهت شدم ...
ماه چهره خلیلی در دورهمی از ماجرای خواستگاری اینترنتی خود گفت
آشنا شدید؟ ماه چهره: سر یکی از پروژه ها که با هم همکاری داشتیم، آشنا شدیم. آن کار خیلی سخت و طولانی بود و من و ابراهیم خیلی زود با هم وارد تعامل شدیم و سر صحنه راجع به کار صحبت می کردیم و به یکدیگر ایده می دادیم. به نظر من در شرایط کار خیلی بهتر می توان یک نفر را شناخت. در همان چند ماه اگرچه هنوز بحث ازدواج مطرح نبود، اما تا حد قابل توجهی با خصوصیات اخلاقی ابراهیم آشنا شدم. فکر می کنم ...
از رفتارهای وقیحانه دخترم خسته شده ام / او آزادی می خواهد!
اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: مادرم مرا درک نمی کند. از زمانی که پدرم فوت کرده است سخت گیری های مادرم به شدت مرا آزار می دهد. من 25 سال دارم و دیگر بچه نیستم که همیشه برای رفتن به میهمانی و پارک از مادرم اجازه بگیرم. دختر جوان که از رفتار مادرش خیلی عصبانی و آزرده خاطر شده بود ادامه داد: من به همراه مادر و 2 برادرم زندگی می کنم. از 5 سال قبل که پدرم را از دست دادم مادرم سرپرستی ما را به عهده دارد ...
خیاطزاده:پاترول معروف ناجا که مردم را زیر گرفت در هدایت منافقین بود،راننده را مقابل فرمانداری با تیر زده ...
؟ دوست دارم روایتت از تحولات را بشنوم؟ می خواهم ببینم اوضاع را چطور می دیدی؟ به نظر من در حالت عادی شاید کسی کارایی بسیج را کسی نمی بیند. شاید به این دلیل که بسیج بنای ورود به این مسائل را نداشت اما اوضاع به شکلی شد که دیگر باید به کف خیابان می آمدیم. ناامنی فراگیر شده بود. وقتی این اتفاقات سال 88 افتاد واقعاً بسیج دیده شد؛ بچه های بسیجی با جان و دل و با دست خالی با فتنه گران و با اتفاقاتی که ...
مجموعه داستان های کوتاه اجتماعی صلاح عسگرپور ( 18 ) : گفتگویی با سرکده منافقین !
استالین همواره داشته و هیچ وقت به آن الگو پشت نکنم. -آیا قول و قراری با هم داشتید؟ -قول ازدواج با دختر بنی صدر را گرفتم، البته با اینکه 20 سال از من کوچکتر بود اما خیلی باکلاس تشریف داشت و زیر بار دستورات سازمان نمی رفت، شبی یکی از بچه ها را فرستادم که شب آنجا بخوابد، نمی دانم چه شد؟ روز بعد ابوالحسن آمد و بردش...ببین ایشان باید بفهمد که اینجا سازمان است، خانه عمه نیست، من با 24 ...