سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگو با اسیدپاشی که با قربانی خود ازدواج کرد
التماس کردم بیا با هم فرار کنیم، گفت نه. گفتم دارم نابود می شوم، برخوردش مثل قبل نبود، سرد بود. حماقت کردم. عقلم کم بود، اسید را پاشیدم. این حرف ها را که الان می زنم، ثانیه اش میلیون ها سال طول کشیده برایم. جیغ زد مامان، مامان ... فهمیدم اثر کرده. چند قطره اش هم روی لباس های من پاشید، سوراخ کرد. از همان جا مستقیم رفتم کرمانشاه خانه عمویم. * بعد از اسیدپاشی چه احساسی داشتی؟ ...
شامی هایی برای شام
. سرم را محکم به زانویم می کوبم. دردم می گیرد. حرصم درمی آید که همیشه فکر می کردم دست های مهناز از دست های مامان قشنگ تر است. حرصم درمی آید که این را یک بار به مامان گفتم. دلم برای نرمی تن مامان و بوی تنش تنگ شده. چراغ هال خاموش می شود. * * * قفل در را باز می کنم. فضای خانه تاریکی مطلق است. صدای عقربه ی ساعت آشپزخانه می آید. دست هایم را روی دیوار می کشم . دستم به نرمی مبل می ...
گفت وگوی عجیب با مرد اسیدپاشی که با قربانی خود ازدواج کرد!
...، اما بالاخره سوزاندمش. بقیه ماجرا هم که دیگر معلوم است، صبحی که یونس اسید را بر سر و روی دختر جوان پاشید: کلید خانه شان را داشتم. ساعت 5 صبح رفتم بالای سرش التماس کردم بیا باهم فرار کنیم، گفت نه. گفتم دارم نابود می شوم، برخوردش مثل قبل نبود، سرد بود. حماقت کردم. عقلم کم بود، اسید را پاشیدم. این حرف ها را که الان می زنم، ثانیه اش میلیون ها سال طول کشیده برایم. جیغ زد مامان، مامان... فهمیدم اثر ...
شوتی ها
عبدالله از او حساب می برد. گفت باید تا 9:30 برسانمت اسکله. اگر نه اسکله را می بندند. نمی توانستم از شب قشم چشم بردارم. جزیره پر از مسافر بود. همه ی چراغ ها روشن بودند. انگار عروسی است. دیرم شده بود اما به اسکله که رسیدیم، دلم نمی آمد از قشم دل بکنم. از ماشین تا لب آب را دویدم. آخرین لنج داشت راه می افتاد. چراغ هایش را روشن کرده بود و مثل یک عروس پاکستانی دم حجله برق می زد ...
برای برقراری نظم در گردان دوم حریف طلبیدم!
خودم هم می خواستم عقب بکشم که دیدم همین طور دارند از پشت سرم تیراندازی می کنند. نگو محاصره ام کرده بودند. از جاده زدم بیرون و از لابه لای درخت ها و بوته ها می رفتم که یکهو چیزی مثل قنداق اسلحه خورد توی دماغم که الان هم جای شکستگی اش است (شکستگی را نشانم می دهد) افتادم زمین. بعد یکی شان آمد بالای سرم و با کارد زد به دستم که انگشت اشاره ام برای همیشه ناکار شد. خود ضارب به دیگری گفت چشمش را دربیاورم ...
گفتگوی خواندنی با اسیدپاشی که با قربانی خود ازدواج کرد
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، ایران در ادامه نوشت: صورتش را تصور می کنم؛ نمی دانم چرا ناخودآگاه چهره پاشا اسیدپاش فیلم لانتوری با آن موهای فرفری و رنگ شده جلوی چشمم می آید؛ عاشق کور. آیا او شبیه نوید محمدزاده بازیگر نقش پاشا ی لانتوری است؟ می دانم به جوانی نوید نیست و دهه چهارم زندگی اش را می گذراند. دوستانم سفارش کرده اند مراقب خودم باشم. گفته اند بالاخره کسی که یک بار اسیدپاشی کرده، ممکن است باز هم بکند. می گویند نمی ترسی تنها بروی؟ ...
حجت الاسلام شریف: دغدغه ی همه ی ما باید امام زمان(عج) باشد
است و ایشان به میان مردم می آیند. امام زمان علیه السلام فرمود: برای اینکه پدرم امام حسن عسکری علیه السلام به من سفارش کرد برای اینکه مردم تو را نکشند در بیابان زندگی کن ؛ چون واقعا هنوز هم مردم آمادگی پذیرش امام زمان علیه السلام را با تمام شرایطش ندارند چون ممکن است امام زمان علیه السلام بیایند و حرفی بزنند که منافع من در خطر بیفتد، علت اینکه مردم در مقابل ائمه علیهم السلام ایستادند به خاطر به خطر ...
شهیدی که قبل از رفتنش همه را از خودش راضی کرد/آما نیمی از پیکرش آماد+عکس وسند
مادرش احترام می گذاشت. هروقت که خسته از شهر دیگری که دانشگاهش بود برمی گشت تا پدرومادرش کاری را می گفتند همانجا روی پله کیقش را می گذاشت و می رفت دنبال کاری که خواسته بودند. بعد از ازدواج پنجشنبه و جمعه ها از تهران می آمدیم آمل به محض رسیدن به سراغ پدر و مادرش می رفت تا اگر کاری دارند انجام دهد اگر هم پدرش منزل نبود به باغ می رفت تا در کارها کمک شان کند.خوب ما تازه در تهران خانه خریده بودیم و دستمان ...
روایتی تکان دهنده از تولد متفاوتِ یک نوزاد
. اما در و دیوار خیلی از کمپ ها کاه گلی است، شب ها از کمپ صدای سگ و شغال می آید، این جا درخت سخنگو ندارد. اشاره اش به درختی است که در بعضی از کمپ ها، معتادان را به آن می بندند تا آرام شوند: به ما می گفتند هر وقت این درخت حرف زد، طناب دورت را باز می کنیم. اینها حرف های شیرین شراره است، همان شراره مو آتشی: می دانی چیه؟ ما این جا آدم عقده ای نداریم، از همان اول که آمدم این جا گفتم از در بسته ...
بیبین مردوما اِز خوشحالی ریختن بیرون که آبا بیبینن!
، ولی الان به اسم حجی گوگردچی میشناسنش. گفت: خب پس دسش نیذارید، همین خبس! بیبین اصش آدم روحش تازه میشِد، دمی سحر دیدم یخده سرم بانگس، حج خانوم گفت یه قرصی جلوفن بدم خب شی؟ گفتم: نه حالا میرم دمی آب خب میشم تا اومدم سرم وا گذاشت. گفتم: همین امروز و فرداست که آب را ببندند و دوباره این رودخونه مثل صحرا خشک بشه. گفت: آتیشم می زِنن! به ابرفضل من اِگه جا این مسوولینی اصفان بودم به جا اینی که خودما اِز تکا ...
رازی که 4 سال از مادر مخفی بود!
جبهه برود. یک روز که از پادگان غدیر برگشت به او گفتم: خواب حضرت زهرا(س) را دیدم که به من گفتند تو شهید می شوی و از او خواهش کردم که به جبهه نرود. از او خواستم که حداقل درسش را تمام کند و بعد به جبهه برود، مجتبی گفت: اتفاقا حضرت زهرا(س) به خواب من هم آمد و گفت اگر مادرت راضی نباشد شهادتت درست نیست پس برو و مادرت را راضی کن! سپس خطاب به من گفت: مادرم راضی نیستی خودم را فدای علی اصغر حسین ...
سایه نحس اعتیاد بر سرم، به جای ناز و نوازش پدرانه
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از قومس ، اعتیاد به مواد مخدر بلائی است خانمان سوز که بی تردید می توان از آن به عنوان یکی از مهمترین آسیب های امروز جامعه بشری نام برد، معضلات و پیامدهای ناگوار این پدیده شوم، نه تنها مصرف کننده را در بر می گیرد بلکه اطرافیان وی بخصوص فرزندان را هم درگیر می کند. با توجه به اینکه سرعت روند پیشروی این آفت اجتماعی بسیار زیاد بوده و این بیماری به نوعی درجه شدیدی از وابستگی داروئی می باشد ، شکی ...
گزارش روز: تصمیم خطرناک کی روش
برانکو مقایسه کردند ,, مساله از جایی استارت خورد که یکی مثل کارلوس کیروش با اون همه سابقه ی بین المللی رو با برانکویی مقایسه کردند که فقط به درد لیگ ایران می خورد و حتی در همین لیگ هم ذره ای انعطاف و آینده نگری ندارد ,, نمونه اش همین بازی با استقلال که پرسپولیس دقیقا و کاملا به برانکو باخت ؛؛ کیروش حق دارد ناراحت بشود وقتی که می شنود بازیکنان بعد از حضور در اردوی تیم ملی 3 کیلو چاق می شوند ,, آن هم با ...
گفتگو با اسیدپاشی که با قربانی خود ازدواج کرد
را داشتم. ساعت 5 صبح رفتم بالای سرش التماس کردم بیا باهم فرار کنیم، گفت نه. گفتم دارم نابود می شوم، برخوردش مثل قبل نبود، سرد بود. حماقت کردم. عقلم کم بود، اسید را پاشیدم. این حرف ها را که الان می زنم، ثانیه اش میلیون ها سال طول کشیده برایم. جیغ زد مامان، مامان... فهمیدم اثر کرده. چند قطره اش هم روی لباس های من پاشید، سوراخ کرد. از همان جا مستقیم رفتم کرمانشاه خانه عمویم. بعد ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی
این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1. غمگینم مثل پرسپولیسی ای که دو دقیقه رفت دسشویی اومد دید دوتا گل خورده. 2. منم اگه بعد 1892 روز تیمم دربی رو میبرد الان 6 متر و 68 سانت زبون داشتم. 3. ولی به نظر من، برنده واقعی این مسابقه اون پرتقالی بود که فکرشو نمی کرد تا محوطه جریمه پرتاب بشه. ...
هادی غفاری _شیخِ اصلاح طلب؛ از هم بندی با شریعتی تا ماجرای هویدا و ردّ بازداشت در سال 88
10 سال است ورشکسته مطلق شده است. ما سال 70 تحویل دادیم، 10 سال است ورشکسته شده دستگاه ها رفت، زمین رفت، همه چیز رفت. - دستگیری من در سال 88 دروغی بود که جناب آقای شریعتمداری گفت؛ پسر بزرگم زنگ زد خانه و خانمم گوشی را برداشت. گفت بابا را گرفتند؟ خانمم گفت بابات اینجا خوابیده توی اتاق خواب پیش من خوابیده گفت آره اینجا کیهان توی مدرسه فیضیه قدم به قدم چسبانده اند. بعد گوشی را گرفتم گفتم ...
ماجرای دیدار سید حسن نصرالله با رهبر معظم انقلاب در ایام سقوط احتمالی دمشق/ سعید قاسمی: با دیپلماسی ...
نمی خواهم پول شما را بدهم! وقتی برای مذاکره پیش من آمدند، گفتم بند اول این است که این یک میلیون دلار باید به ایران برگردد، گفت چشم، گفت بعد چه؟ گفتم مسعود رجوی را از فرانسه اخراج کنید. گفت چشم. نشان شان دادم وقتی به من حمله می کنید من هم می توانم به شما حمله کنم. این شرط و چند شرط دیگر. یک معارض عراقی به بغداد فرستادید، صدام می خواهد او را اعدام کند. گفتم این جزو قوانین شماست که اگر کسی به کشور ...
مردی که وارث بنیانگذاران نقشه نگاری ایران است
عهده چنین کاری بربیایند. نقشه ها را چطور آماده کردند؟ بعد از اینکه 6 ماه در زیرزمین منزل پدری نقشه تهران را با زحمت درست کرد به فکر چاپش افتاد. چون نقشه بزرگ بود، امکان چاپ افست وجود نداشت. از این رو تصمیم بر این شد به صورت اوزالید (چاپ دستی) چاپ شود. به این شکل که کاغذ کالک را می گذاشتند روی کاغذ اوزالید که حساس بود و رویش یک قید یا طلقی قرار می دادند. بعد قید را توی آفتاب پهن ...
اس ام اس شهادت حضرت فاطمه (س) (3)
مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید ______________________________ ای وای مادر دست به بازوت گرفتی دوباره ای وای مادر درد پهلو گرفتی دوباره ای وای مادر حالتون باز دوباره وخیمه ای ...
باید قاطعانه یارانه ها را حذف می کردند/ برای حمایت از روحانی سه شرط داریم
بود و آقای ولایتی وزیر خارجه دولت آقای هاشمی بودند. در سفر آفریقایی آقای هاشمی که ما هم در خدمت شان بودیم و آقای ولایتی چون در آن زمان بعد از آقای هاشمی می خواست کاندیدای ریاست جمهوری باشد و خیلی حساس به بحث اخبار انتخابات داخلی بود و رصد می کرد که چه اتفاقی در ایران رخ می دهد، آمد پیش آقای هاشمی گفت که روحانیت مبارز فردا شب جلسه دارند که درباره کاندیداتوری آقای ناطق نوری تصمیم نهایی شان را بگیرند ...
آرزوی صبر از زینب برای زینب/ نوای اذان "حاج محسن" ماندگار شد
. در کنار دیوار هم چند پشتی و چفیه وغیره. قبل از اینکه بپرسم آقا مسلم و مادرش که به استقبالم آمده بودند با گلویی پر از بغض گفتند: اینجا جایگاه ثابت شهید حاج محسن بود. همیشه اینجا می نشست و برایمان حرف می زد. همسر شهید می گوید: این روزها که حاج محسن همچون کبوتری خونین بال آسمانی شده، آقا مسلم و آقا محمدحسین در جای پدر به دعا، قرآن و راز و نیاز پرداخته و در زندگی همراه ما هستند. ...
سبک زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها
... تقسیم کار منزل با همسر امام صادق(ع) می فرماید: ... علی(ع) آب و هیزم می آورد و حضرت فاطمه آرد می کرد و خمیر می ساخت و نان می پخت و لباس ها را وصله می زد، و آن بانوی گرامی از زیباترین مردم بود و گونه های مطهرش از زیبایی مثل گل بود. درود خدا بر او و پدر و فرزندانش باد. [2] امام علی(ع) فرموده است: فاطمه به قدری با مشک آبکشی کرد تا بر سینه اش اثر گذاشت، و به قدری با آسیاب ...
شهیدی که هیچ گاه لباس نو نپوشید/روز خواستگاری از پنجره بیرون پرید
نمی خواست اهل خانه را بیدار کند برای همین تا اذان صبح در بالکن حیاط می خوابید. بعد از اذان به شیشه می زد و همه را بیدار می کرد. بعد از رفتنش هربار باد و باران به شیشه می زد مادرم از جا می پرید و می گفت: ابراهیم آمده است آخری ها مدام یخ و برفک یخچال می خورد. می گفت جگرم می سوزد. راست می گفت، دکتر هم حرف مادرم را تایید کرد. بسیاری از شهدای مدافع حرم امروز پیروان ابراهیم بودند ...
محمد شمس لنگرودی: جهان به سمت عوام زدگی می رود
هر روز برای شعر گفتن برانگیخته می شدم، الان ممکن است بعد از 6 ماه این اتفاق بیفتد اما دوامش حفظ می شود و اینچنین بود که بعد از مدت ها که شعر نگفته بودم، ناگهان احساس کردم شعر به سراغم آمده و یک کتاب شعر گفتم که اسمش را گذاشتم واژه ها به سراغ من می آیند چون من دیگر سراغ شان نرفته بودم. این واژه ها بودند که آمدند به سراغ من. در این گونه مواقع شروع می کنم به نوشتن تا احساس کنم که دیگر نیازی به نوشتن ...
آرزو می کردم زیر شکنجه ها بمیرم، ولی اطلاعاتم را لو ندهم
بازجویی کرد ولی بعد از نا امید شدن از حرف زدنم، مرا از اتاق بازجویی بیرون آورد و وادار کرد، بدوم. اتاق های بازجویی، اتاق عمل نام داشتند که جلوی درب آن، ماموری ایستاده بود و با کابل می زد و می گفت: بدو . شاید هفت و هشت ده نفری بودند که مرا زدند و تحویل نفر بعدی می دادند. بازجوها در گرفتن اطلاعات از من عجله داشتند، زیرا در آن ایام قرارهایی که گروه ها می گذاشتند محدودیت زمان اندکی داشت ...
از ابتدا به میرحسین مشکوک بودم/ رییس فتنه روی جورابش نوشته بود مرگ بر آمریکا
اجازه نمی خواهم، ولی قرار شده برای مصاحبه هماهنگی باشد. اگر شما مصاحبه کنید هر کسی اینجا می آید و یک مصاحبه می کند آن وقت صد تا مطلب می شود. الان آغاز انقلاب است. بعد آزاد می شود هر چه دلتان خواست با خارجی ها مصاحبه کنید. آن مهم نیست الان نمی شود. گفت برو بینم من مصاحبه می کنم. گفتم ببین، بهت می گم این کار را نکن. اگر مصاحبه کنی همینجور که نشستی با این خبرنگار مصاحبه می کنی، می آیم ...
مادر شهیدی که در خواب توسط فرزند شهیدش شفا یافت
توی خانه چرخی زد، کمی من را نگاه کرد، بعد رفت بیرون دوباره همین طور، سه بار و چهار بار، سرانجام من گفتم: محمدجان قیافه ات می گوید که حرفی داری، فکر کنم درباره جبهه هم باشد من گوش می کنم بگو مادر جان. محمد انگار باری از روی دوشش برداشته شد آرام و خوشحال گفت: می خواهم تنها با شما صحبت کنم و شب تنهایی صحبت می کنیم. گفتم: باشد شب پدرت هم می آید، بهتر است. محمد گفت: نه مامان جان، بابا نباشد چون نمی ...
منصوریان: اگر می بازیم باید به حریف احترام بگذاریم
بازی با السد روی ما اثر نگذارد که متاسفانه گذاشت. اواخر بازی به اسماعیلی گفتم بی هوش هم شوی تعویضت نمی کنم. کاوه رضایی بالای 100 استارت زد. خدا را بابت برد شکر می کنم. وی در پاسخ به سوالی درباره خوشحالی ویژه اش بعد از گل سوم و خالی بودن جایگاه استقلالی ها، گفت: من همیشه بعد از گل ها خدا را شکر می کنم اما درباره سوال دوم باید بگویم که چطور می شود بازی با السد انقدر آدم می آید که من ...
منصوریان: این بازی نقطه عطف لیگ بود/ به بازیکنانم تبریک و خسته بناشید می گویم
.... ما جلوی السد ظاهرا 120 دقیقه بازی کردیم و استرس زیادی را تحمل کردیم و تایم لازم برای ریکاوری هم نداشتیم. مجبور بودیم با جوانان شرایط را جلو ببریم. به بازیکنانم گفتم مواظب باشند وارد حاشیه نشوند ولی بستر به این شکل شد که مشکل شد. ما باید نگاهمان مثل داربی های دیگر باشد. اگر می بازیم به حریف احترام بگذاریم. وی در پاسخ به سوالی درباره جوانان استقلال و اینکه شاید اگر تیموریان و ...
پرسپولیسی ها بنویسید: مقصر باختِ تلخ کی بود؟
... آه تیرختور! به نظرم پرسپولیس این بازی رو به خودش باخت، از مربی تا بازیکن همه مقصر بودن و محو بازی شدن و برتری رو راحت از دست دادن و نیمه دوم هم که سردرگم بودن و میترسیدن گل بعدی رو بخورن دو دقیقه 2 گل کاوه رضایی ... برانکو به خاطر تصمیمات اشتباه مقصر اصلی باخت غرور بود بعد گل اول که زدیم بچه ها فک کردن مثل بقیه بازی ها اینم تمومه ...