سایر منابع:
سایر خبرها
گزارش کامل برنامه نود با پنالتی جنجالی!
گفت وگوی ضبط شده با برنامه نود درباره پنالتی جالب توجه برابر سپاهان که با همکاری طارمی زد، اظهار کرد: بعد از آنکه پنالتی مسی- سوارز را دیده بودم، خیلی دوست داشتم این کار را انجام دهم که با مهدی طارمی در میان گذاشتم ولی وقتی او شنید خیلی تعجب کرد اما برای اش جالب بود. او ادامه داد: خیلی تمرین کردیم به این شکل پنالتی بزنیم و منتظر فرصت بودیم؛ گفتیم در دربی این کار را حتی در دقیقه 92 ...
از پولدارها کمک خواستم؛ مرا ریپورت کردند!
. آنها هم لطف کردند و مرا ریپورت کردند . فقط یک خانمی از بین آنها قبول کرد که هزینه کتاب کمک درسی بچه ها را تامین کند که وقتی فردای آن روز دوباره پیام دادم ایشان هم مرا ریپورت کرد و تا مدتی نمی توانستم پیام بدهم. بعد از آن در اقوام به فکر جمع آوری کمک شدم که مقدار کمی جمع شد . دوباره سایت دیوار رفتم و این بار خودم آگهی دادم و بازهم اتفاقی نیفتاد. بعد رفتم در داخل کانال های مذهبی و به ادمین هایشان ...
به خدا گفتم مرا امتحان کن!
...: دوست داشتم در اینستاگرام قصه زندگی ام را برای عبرت دیگران بنویسم و با آدمهای مختلف ارتباط بگیرم. به گذشته همسرم حساس بودم و بعد از تحقیقات زیاد فهمیدم هیچ خیانتی درکار نبوده و همسر من پیش از این 800 میلیون این خانواده را به بهانه قرض بالا کشیده است و آنقدر این خانم را تحت فشار جسمی و روانی گذاشته که از ترس جانش جدا شده است. بعد از آن متوجه شدم که خانواده همسرم با علم به همه این ماجراها به ...
گفتگو با اشکان خطیبی ؛ هنرمند همه چیز بلد
تغییر لازمه زندگی هرکسی است که نفس می کشد. در طبیعت هم همه چیز در حال تغییر است و چیزی نمی تواند ثبات داشته باشد. اما خیلی ها این تغییر و تنوع را اکثرا در یک حوزه دنبال می کنند. من تربیت شده ام تا حرفه های مختلفی را براساس آنچه میلم است انتخاب کنم. از پنج سالگی تحت تعلیم موسیقی بودم و از 14،13سالگی شروع کردم به آموختن حرفه های نمایشی. وقتی وارد تئاتر شدم انتخاب اولم نبود چون ...
توطئه ای عجیب / همه مشخصات شخصی شوهرم از زبان دختر غریبه درست بود!
روز بعد دختر ناشناس در تماس تلفنی نشانی و رنگ آن زیرپوش ها را برای منیژه تعریف می کند. پس از طرح شکایت علیه دختر همسایه روشن شد او از طرف پلیس تحت تعقیب قرار گرفته و در بازجویی ضمن اعتراف به عمل شیطانی اش گفت: چند سالی در همان مؤسسه ای که مرتضی فعالیت دارد همکارش بودم پس از مدتی به او دل بستم اما با بی اعتنایی اش روبه رو شدم و این شکست عاطفی باعث شد کارم را در آن شرکت رها کنم اما نتوانستم ...
دوست دارم قلمم در راه حقیقت باشد
نویسندگی درآمدید؟ بله همینطور است. سال اول دبیرستان رمان اولم یعنی طلوع خاکستری را تألیف کردم. آن زمان خانواده واقعاً نمی دانستند باید با یک نویسنده نوجوان کم سن و سال چه رفتاری داشته باشند. از طرفی هم خیلی طول کشید تا ناشر مناسبی برای چاپ پیدا کنم. تا اینکه بالاخره انتشارات علی با آن سن کمی که داشتم اولین کتابم را منتشر کرد. این را تنها لطف خدا می دانم. جالب است بدانید اولین دستمزد از چاپ ...
متهم: خواستم ادبش کنم، کشته شد!
رفاقتمان بود که در یکی از رستوران های جاده فشم کاری پیدا کردیم و همکار شدیم. متهم در شرح ماجرا گفت: آن روز عصر من داشتم یکی از کارگران رستوران را نصیحت می کردم. آن کارگر مجرد بود و به مصرف مواد آلوده شده بود. داشتم می گفتم که مواد را ترک کند و برای خودش زندگی آبرومندی تشکیل دهد. مشغول همین حرف ها بودم که حمید از راه رسید و به شوخی لگدی حواله ام کرد. گفت که به جای نصیحت کردن دیگران بلند شو و به ...
عمل وقیحانه پسر جوان در شب ازدواج با زن شانزده ساله اش!
...> خودت را معرفی کن؟ سارا هستم و 26 سال سن دارم؛ 10 سال قبل ازدواج کردم و یک پسر هشت ساله دارم. چطور به سرقت رو آوردی؟ زمانی که ازدواج کردم فقط 16 سال سن داشتم و همسرم در شب عروسی به من شیشه داد و باهم شیشه کشیدیم؛ از آن به بعد معتاد شیشه شدم و در نهایت سرقت کردم، چند شب قبل نیز قصد داشتم شیشه بخرم که با دوستانم بازداشت شدم. با هسمرت چگونه آشنا شدی؟ ...
مهناز مرا در دام مرد 40 ساله انداخت / در بیمارستان دنیا روی سرم خراب شد!
است و برایم اتّفاق بدی نخواهد افتاد. او برایم یک شاخه گل رز قرمز آورده بود با یک کارت پستال زیبا که وقتی آن را باز می کردی موزیک ملایمی از آن پخش می شد. وقتی داشتم با او خداحافظی می کردم تا به خانه بازگردم او دستش را به سمتم دراز کرد و من که تا به حال با هیچ مرد غریبه یی دست نداده بودم، با او دست دادم... آن شب تا صبح نتوانستم بخوابم. حس غریبی داشتم. از یک طرف به خودم نهیب می زدم که اگر ...
انشای انقلاب همه را تحت تأثیر قرار داد
متوجه شدم پدرم با دیدن من به مادرم می گوید امروز تعدادی از زنان را در تظاهرات گرفته اند، به طیبه بگو مواظب خودش باشد. پدرم خبر نداشت که من هم در آن تظاهرات شرکت داشتم و شاهد دستگیری برخی از زنان در تظاهرات بودم. بعدها که مادر متوجه این قضیه شده بود باور نداشت و با تعجب از من می پرسید مگر تو هم شرکت داشتی؟ کار هر روزم بود. صبح می رفتم تا شب که می آمدم خانه و مادرم هم دیگر نمی توانست حریف کارهای من ...
افشاگری آشا محرابی درباره پدرش اسماعیل محرابی بازیگر قدیمی کشورمان
او نداشتم تا وقتی که در تئاتری بازی می کردم و او برای تماشا آمده بود. وقتی مرا دید خیلی تعجب کرد و گفت نمی دانستم که بازیگر شده ای. شاید اگر همان زمان با آن علاقه و انرژی سراغ بازیگری می رفتم بسیار زودتر از این می توانستم به مقصودم برسم. زمانی که او رفت تمام برنامه هایی که برای آینده داشتم به هم خورد. اصلاً دلیل این که در رشته ای غیرهنری کنکور دادم همین قرار بود که در نهایت منتفی شد. همه موقعیت هایی که من در بازیگری به دست آوردم با تلاش شخصی خودم بود. الان که به گذشته فکر می کنم می بینم چه دوران دشوار و پردردسری را گذراندم. ...
خواهر شهید رضایی، گفت: باورمان نمی شد که محمد از این دنیا رفته است، ما خود را برای دامادی او آماده کردم ...
زمانی که از اعزام محمد به سوریه باخیر شدم خوشحال شدم؛ چراکه می دانستم برای دفاع از حرم اهل بیت رفته بود. حاضرم بدنم با پی کاسی گلوله باران شود؛ اما حرم حضرت زینب صدمه نبیند وی بیان داشت: دوستانش می گفتند اولین باری که محمد به سوریه رفت زمانی که چشمش به گلدسته های حرم حضرت زینب(س) افتاد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و شروع به گریه کردن کرد و گفت حاضرم بدن با پس کاسی گلوله باران شود ...
طنز؛ من زن ملانصرالدین ام
عید یک شلیته هم برایم نمی خرد که بگویم دمت گرم نصرالدین، انصافتو شکر نصرالدین، حداقل با کادوش دلم را خرید. امروز که داشتم غذای ذلیل مرده خرش را می دادم، به خودم گفتم زن! تو دیگر به درد کاندیدای ضربه گیر می خوری که سخنگوی فراکسیون امید برای انتخابات آتی نویدش را داده. یک ضربه گیر می گویی، صدتا ضربه گیر از دهنت می افتد. برو خودت را به احزاب معرفی کن. تازه، دیشب هم که ملانصرالدین پشتش را ...
زندگی عجیب بیل گیتس
سرعت غیرمجاز دریافت کرد که دو تای آن توسط یک افسر پلیس نوشته شدند. بیل گیتس عادت داشت که شماره ی پلاک کارکنان مایکروسافت را حفظ کند تا رفت و آمد آن ها را تحت نظر بگیرد. گیتس در مصاحبه با تلگراف گفت: من باید مراقب می بودم که استانداردهای خودم را بر نحوه ی کارکرد آن ها اعمال نکنم. من شماره ی پلاک ماشین همه ی کارمندان را می دانستم تا بتوانم زمان رفت و آمد آن ها را تحت ...
برادرانی که وصیت نامه را باخون امضاکردند+عکس
خوشحالم از اینکه توانستم به ندای مظلومانه امام حسین(ع) با ایثار جانم جواب مثبت داده باشم. خدایا پروردگارا از شما می خواهم که پیکرم در راه شما قطعه قطعه گردد و با این همه بار گناه و خجالت بحضور شما نرسم. پروردگارا شکر می کنم شما را که مرا از سربازان خودت قرار دادی. پروردگارا من خودم را لایق شهادت نمی دانم ولی آنقدر رحمت و محبت شما فراوان است که مرا بحضور خودتان پذیرفتید. شهید امیرعلی ...
فرصت 4ساله روحانی از دست رفت/ علت شورش های کارگری در دولت سازندگی اشرافی گری مسئولان بود/ ماجرای تذکر ...
گویید من این را رها کنم و بدهم به بخش خصوصی؟! یادم می آید در دوران ریاست جمهوری مقام معظم رهبری خیلی از مهندسان علاقه مند بودند از همین مواد اولیه نفتی استفاده کنند و با آن ها روغن تخصصی، یعنی روغن موتور تولید کنند. آن ها گفتند برش روغنی نفت را به ما بدهید، ما هم روغن تولید می کنیم و هم نیاز داخلی را تأمین خواهیم کرد و هم صادرات انجام می دهیم. من آن زمان مشاور عالی رئیس جمهوری بودم؛ این ...
روایت حیاتی، فرخی نژاد و بابان از ایران شاقول
به تمام معنا بود. عزت نفس، اخلاق خوش، مهربانی، نجابت و شرافت از جمله ویژگی های بارز ایشان بود. با همکاران چه قدیمی و چه همکاران جدید بسیار متین بود و به هیچ عنوان کبر و غرور در رفتار او دیده نمی شد. تجربیات خود را بدون هیچ چشم داشتی در اختیار گویندگان جوان تر می گذاشت و آنان را راهنمایی می کرد. در سال هایی که با او بودم به رغم مشکلاتی که داشت یک بار ندیدم لب به گله و شکایت باز کند. از نظر تخصصی ...
عامل جنایت هولناک در نظام آباد بخشیده شد +عکس
در مجیدیه چاقو تهیه کنم که موفق به این کار نشدم بعد هم وارد یک قصابی شدم و به بهانه خرید گوشت، خود را به چاقوی سلاخی مرد قصاب رساندم. مدتی نزد پدرم در یک کشتارگاه کار می کردم و به همین خاطر کار با چاقو را می دانستم. بعد از مجروح کردن مرد قصاب به خیابان آمدم و هر فردی را که سر راهم بود با چاقو می زدم، زن یا مرد بودن قربانیان برایم هیچ فرقی نداشت. آخرین قربانی من پسری قوی هیکل بود که چاقو را گرفت و ...
پیمان یاراحمدی: از جردن باروز عذرخواهی کردم
در کشتی بعدی باروز را شکست دهم و این توانایی را در خودم می بینم. یاراحمدی یادآور شد: باروز در این رقابت ها تمام حریفانش را شکست داد و خیلی آماده بود و با تجربه کشتی می گرفت. این کشتی گیر لرستانی در پاسخ به این پرسش که چرا در انتهای مبارزه با حریف آمریکایی عصبانی شده است؟ گفت: یک لحظه با دست به صورتم زد که عصبانی شدم و چیز خاصی نبود. باروز را خیلی دوست دارم و به لحاظ اخلاقی ...
شکنجه های شیطانی دختر دانشجو در بیابان های جنوب تهران
چهره ای رنگ پریده به یکی ازکلانتری های جنوب تهران رفت و با تسلیم شکایتی علیه پسرشیطان صفت گفت: چند روزقبل در میدان آزادی ایستاده بودم. ازآنجاکه برای رفتن به دانشگاه عجله داشتم و تاکسی هم نبود، به ناچار سوار یک خودروی شخصی شدم. پسر جوانی که راننده خودرو بود پس از چند دقیقه سرصحبت را بازکرد و گفت که حس عجیبی به من پیدا کرده وهمانجا ازمن خواستگاری کرد.درحالی که با شنیدن این حرف شوکه شده بودم به ...
زندگی اسفبار دختر شهید و چهارفرزندش در مخروبه! + عکس
...: شب گذشته پس از آنکه از صبح تا عصر در یکی از روستاهای باشت در حال ساخت و ساز بنا و کمک به یکی از اقوام بودم، می خواستم حمام و استراحتی کنم که گوشیم زنگ خورد، یکی از دوستان بود، خبری داد که خیلی ناراحت کننده بود. خبر، خبر زندگی زوج جوان باشتی با چهار فرزند بود که به سختی می گذشت. وقتی شندیم مرد خانواده فرزند جانباز و همسرش فرزند شهید است، باور نمی شد، پیش خودم گفتم مگر ...
شورجه: اگر سلحشور در قید حیات بود نمی گذاشت قصه های تبیان در این ساعت پخش شود/ عکس
مورد این است که ما در تولید بسیار شاهد ناهماهنگی بودیم که بهتر بود که از افرادی متخصص تر استفاده می شد و متأسفانه افراد کم تجربه بیشتر به دنبال حاشیه هستند (البته در حین تولید آقای شورجه حضور داشتند که سخن من به جزد ایشان است) و این عاملی است که گروه را خسته می کند و همچنین به جزء اساتیدی که بودند از افراد دیگری نیز جهت بازینی فنی آثار استفاده شود تا کیفیت کارها بسیار بالاتر از این کار ها شود. ...
گاو شیرده را دادم و دوتار خریدم
را گوش کردم تا بالاخره دو آهنگ ساختم. بعد از دو سال دوباره برای ملاقات استاد نظرلی رفتم. وقتی من را دید، گفت بزن. وقتی زدم، گفت این آهنگ ها را از کجا یاد گرفتی؟ گفتم خودم آن ها را ساخته ام. دوتارش را آورد شروع به نواختن کرد و به من گفت بخوان. فردای آن روز من را با خودش به رادیو گرگان برد. چهار آهنگ او خواند و چهار آهنگ هم من خواندم. دو هفته بعد برای نواختن در یک مراسم عروسی در روستایی ...
دنیای شیرین قصه های مارکز
را دوباره ترجمه کنید، قدری نگران باشید که از آن استقبال نشود؟ مخصوصا که دقیقا هم با صدسال تنهایی شروع کردید... اتفاقا دوتا از ناشران معروف به من حرفی زدند که فحوایش این بود که فکر می کنی بهتر از بهمن فرزانه ترجمه می کنی؟ من آن موقع جوابی ندادم. فقط گفتم بگذارید نتیجه اش را ببینیم. اینجا اما می خواهم در حضور شما استدلال صادقانه خودم را بگویم. خب من این را شنیده بودم، همان طور که خیلی ها ...
دو چهره خبرساز دنیای استارتاپ ایران
ایران آنلاین / پارسال که امکان درخواست خودرو روی موبایل فراهم نبود تصور نمی کردیم روزی دوران تماس های تلفنی، آدرس دادن به متصدی آژانس و منتظرماندن برای خودرویی که نمی دانستیم چیست و چه رنگی است و راننده اش پیر است یا جوان، به سر بیاید و ما با چند کلیک مقصد، هزینه و راننده تاکسی را یک جا شناسایی و دریافت کنیم. درست مثل تصور من؛ تا همین چند روز پیش که از دو مدیرعامل اسنپ و تپسی در ...
همیشه حمایت امام زمان(عج) را در زندگی ام احساس می کردم
عجیبی داشتم و فکرم خیلی درگیر بود، انگار روحم از کالبد جسمم بیرون رفته بود. برای رفع استرسم و درست شدن کار آقا حجت در سوریه در یکی از گروه های تلگرام ختم 5000 ذکر "یا قاضی الحاجات" گذاشتم و خودم نزدیک به 2000 ذکر گفتم، با هر ذکری که می گفتم بند دلم پاره می شد. بعد شهادت آقاحجت دوستشون تعریف می کرد که در تماس تلفنی که به شهید گفته بودم برایش ذکر گفته ام لبخند ملیحی زده و ...
مسئولان با حمایت از تولیدکنندگان داخلی دست بیگانگان را از بازارهای ایران قطع کنند
وارد کار تولید ملزومات حجاب شدم این است که همیشه دغدغه کار فرهنگی را داشته و بر موضوع حجاب تعصب خاصی داشتم. جهانبین نیوز: آیا با ادارات همکاری دارید؟ برای عرضه کارهای خود بیشتر از چه راه هایی استفاده می کنید؟ بیگی: برای برگزاری نمایشگاه با ادارات تعامل داریم و با موسسات خیریه هم همکاری هایی داشتیم که در این نمایشگاه ها استقبال خوبی هم از کارها شده است. جهانبین ...
وکیل جوان نقشه شومی را اجرا کرد
تلفن همراهش زنگ زدم و این بار صدای زنگ تلفن را از داخل خانه شنیدم و مطمئن شدم که برایش حادثه ای رخ داده است،به همین خاطر با کلید یدکی که داشتم وارد خانه شده وپس ازورود با جسد ش مواجه شدم. میهمان های ناشناس ازسوی دیگر، وسایل پذیرایی روی میز حکایت از آن داشت که مرد میانسال شب حادثه میهمان داشته است. در ادامه کارآگاهان به سراغ نازیلا- همسر- و دو فرزند مقتول رفته و به تحقیق ...
ما زندگی می کنیم که پخته شویم!
خامی از آن نقطه ضعف های حقارت بار است. وقتی اتفاقات زندگی ات را مرور می کنی و می بینی تا چه حد خام عمل کرده ای، مچاله می شوی. خاصه اگر تصورت از خودت پختگی باشد و بعدها بفهمی توهمی بیش نبوده ! اما همین درد ناشی از خامی همین مچالگی و درخودفرورفتگی بهای پختگی است. و من این را در سال های دانشگاه فهمیدم. وقتی که جوان تر بودم و هر چیزی مرا بیش از حد هیجان زده می کرد. هیجان، عصبانیت، هیجان ...