سایر منابع:
سایر خبرها
پسرم عکسم را می شناخت اما خودم را نه!
(پیروزی کنونی) گذشت. علاوه بر اینکه خانواده ای مذهبی داشتیم، محیط محله مان هم مذهبی بود و با حضور در مسجد محله با بحث انقلاب و نهضت امام خمینی بیشتر آشنا شدم. سال 57 روزها به نام مدرسه از خانه بیرون می آمدیم، اما سر از تظاهرات در می آوردیم. مرحوم پدرم می ترسید و می گفت مبادا در تظاهرات شرکت کنی. اما ما که شور انقلابی داشتیم این حرف ها توی کتمان نمی رفت. عاقبت نزدیکی های پیروزی انقلاب یک روز همراه ...
عاشق حضرت زهرا(س) بود و فدایی حضرت زینب(س) شد...
فرمانده خود برای رفتن به سوریه التماس کرد تا موافقت کند. * تصمیمش برای رفتن به سوریه را چطور مطرح کرد؟ – مادر شهید: یک روز آمد منزل ما گفت چند وقت است دنبال کارهای رفتنم به سوریه هستم ولی کارهایم درست نمی شود، فکر می کنم شما راضی نیستید! قبلا هم گفته بود برایم دعا کنید. من گفتم: الهی هر چه صلاح است پیش بیاید. علی گفت نه مامان! این جوری نگو! دعا کن خدا صلاحش را در این کار قرار بدهد. ...
متأسفانه جامعه ما از زندگی فاطمی فاصله گرفته است
، آن احساس درونی که نسبت به یادگیری معارف دین داشتم، با خواندن این مطلب در من شدت گرفت و به تحصیل دروس حوزوی بشدت علاقه مند شدم، از آن به بعد دنبال مرکزی بودم که پاسخگوی این نیازم باشد. در آبادان هم هیچ امکانی وجود نداشت. در همان ایام با خانواده به مشهد مشرف شدم و از امام رضا (علیه السلام)خواستم وسیله تحصیل مرا در حوزه فراهم کند. وقتی به آبادان برگشتیم با خبر شدم که در آبادان یک مرکز ...
ما 3 تن یک تن واحد بودیم
که شما برگزیده اید، ایمان قلبی دارم و اگر ضرورت پیش بیاید، حاضرم پسر دو ساله ام را به انقلاب و اسلام تقدیم کنم. به نمایندگی از مردم مشهد و خراسان آمده ام تا با شما بیعت کنم. واکنش رژیم به این سخنرانی چه بود؟ بعد از آن سخنرانی، مرا دستگیر کردند و به زندان قزل قلعه تهران آوردند. مدتی در آنجا بودم و بعد به زندان موقت شهربانی - که یکی، دو ماه بعد کمیته مشترک نامیده شد- منتقل شدم ...
آوای ماتم خاطرات یک دمام زن کرمانشاهی
دوانده است. سنج و دمام و طبل که می کوبند انگار دل آدم را تکان می دهد و این کاری است که گروه آوای ماتم انجام می دهد. مرور خاطرات سال 86 مجبور به ترک شهر خود برای ادامه تحصیل شدم، روزگار به سرعت در ماهشهر خوزستان می گذشت، محرم 88 و آشنایی بیشتر با نوای سنج و دمام، نوایی که مرا با خود به کودکیم می برد تا بیشتر به رؤیای آن سال ها که برپایی یک هیئت عزای حسینی بود فکر کنم. از ...
14 اسفند، سالروز درگذشت - محمد مصدق -
.... در این همه پرسی که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستان ها، و همچنین جدا بودن محل صندوق های مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسیاری از منتقدان قرار گرفت، در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 رسما منحل شد. در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشه ای که بعد ها مشخص شد سازمان های جاسوسی آمریکا و انگلیس برای براندازی ...
آچار فرانسه جبهه ها
استفاده کردند. من هم مثل خیلی از رزمنده های دیگر که آنجا حاضر بودند، شیمیایی شدم و از آنجا مرا فرستادند به بیمارستان صحرایی فاطمه زهرا (س) که سمت چوب ده بود. از آنجا هم اعزام شدم به اهواز. چند روز بستری بودم تا این که به من خبر دادند، فردا اعزام می شوی به تهران. پرسیدم چرا تهران؟ من می خواهم برگردم جبهه، حالم خوب است. دکتر گفت حالت خوب نیست. این اثر داروهاست که این جوری فکر می کنی. بعد در پرونده ام ...
الیاس حضرتی: احمدی نژاد خواست او را منتسب به راست نکنیم
، شیوه ربوی است، نظرشان برای ما خیلی اهمیت دارد، ما روی نظر آنها حساس هستیم، ما در قانون جدید نشستیم برنامه ای تنظیم کردیم که دغدغه آن عزیزان و همچنین مومنان در جامعه از بین برود و آسوده خاطر شوند. مجری: یک طرحی هم قبلا مجلس نهم داده بود؛ آن طرح تکمیل شده است و با همین طرح؛ مجری: از لوایح دولت برای نظام بانکی خبری نشده است؟ ما برای دولت 45 روز وقت گذاشتیم ...
مباحثه با گره های قالی/ طلبه ای که فرش زندگی را رفو می کند
حاجتی که داشتم به مشهد رفتم و به امام رضا(ع) گفتم که تا حاجتم را ندهی به تهران برنمی گردم. روزها پشت هم سپری می شد و من هر روز و هر شب در حرم دعا و عبادت می کردم تا اینکه بعد یک هفته هزینه سفرم تمام شد و دیگر حتی پولی برای خورد و خوراک نداشتم و 6 روز را فقط با آب سپری کردم و روز ششم گرسنگی فشار زیادی به من آورده بود و این شد که رو به امام رضا(ع) کردم و گفتم حال که حاجتم را نمی دهی لااقل ...
از مجلس دهم راضی نیستم/روحانی کاندید اصلی اصلاح طلبان
، بعد ادوات و خمپاره الی ماشاءالله، عملیات که تمام شد من این ها را لیست کردم فرستادم برای آقا محسن و گفتم همین امروز حکم لشکر را بدهید، همان روز تیپ قدس گیلان لشکر شد. مجری: مهریه ازدواجتان چقدر بود؟ مهریه عمده ای نبود، فرهنگ آن زمان طوری بود که خیلی ساده ازدواج صورت می گرفت. مجری: خطبه عقد را چه کسی خواند؟ حضرت امام (ره) مجری: حاج خانم آن زمان چه ...
مچ شوهرم با خانم منشی اش را گرفتم صحنه بدی بود و ......
بتوانم اعضای خانواده ام را از فقر مالی نجات بدهم. هر شب در رویاهایم با سکه های طلا بازی می کردم و یا به حساب و کتاب پول هایم در بانک های مختلف می پرداختم. در همین آرزوها سیر می کردم که بالاخره در رشته مامایی وارد دانشگاه شدم. از آن روز به بعد پدرم با چهره ای خندان مرا خانم دکتر صدا می کرد و من هم به آن ها قول می دادم که روزی اسکناس های زیادی را روی سرشان خواهم ریخت. روزها به همین ترتیب سپری می شد تا ...
بنیاد در آینه مطبوعات
هم اکنون ایدۀ مدیریت شهری مشهد انجام دادن کارهای فرهنگی و ایجاد تحول در این زمینه است، همکاری و تعامل با مساجد که در برگزاری جشنوارۀ مسجدی ها فعال بودند می تواند گام مؤثری در این راه باشد. . شهرآرا سه شنبه 10/12/95 پای گفته های دختر شهیدکه بعد از36 سال دوری از پدر، هنوزآمدنش را انتظار می کشد بابای همیشه خوب من را بدهید هیچ تصویری از پدر ندارم مادر ...
وقتی 2000 قلب برای یک اعدامی می تپد
، گفتند باید مدارک را از طریق پست برایشان ارسال کنیم، تمام مدارک را فرستادیم قرار شد اربعین برای رضا گلریزان بگیرند. وی اضافه می کند: چند وقت بعد که حکم اعدام رضا آمده بود دوباره تماس گرفتم و در حالی که گریه می کردم گفتم حکم برادرم آمده، خانمی که پشت خط بود گفت پول دیه جور شده و شماره مقام های بالاتر جمعیت را برای پیگیری کارها به من دادند.خواهر رضا در حالی که اشک می ریزد، می گوید: اصلا باورم ...
مصحف فاطمه(س) از نگاه امامان
دختر رسول الله! این لوح چیست؟ فرمود: این لوحی است که خداوند به پیامبرش هدیه داده است و در آن نام پدرم، نام همسرم، نام فرزندانم و نام اوصیاء از فرزندان نوشته شده است که پدرم آن را به من بخشید تا به سبب آن مرا خشنود کند. جابر گفت: مادرت فاطمه(س) آن را به من عطا کرد و خواندم و از آن رونوشت کردم. پدرم – امام محمدباقر(ع) – به جابر گفت: آیا ممکن است آن نوشته را بر من عرضه کنی؟ گفت: آری! پدرم همراهش به ...
هنوز از رکود خارج نشده ایم/ کارهای ما خسران به حال ملت است/ پیش کروبی گریه کردم آن مسیر ادامه پیدا نکند؛ ...
، بعد ادوات و خمپاره الی ماشاءالله، عملیات که تمام شد من اینها را لیست کردم فرستادم برای آقامحسن و گفتم همین امروز حکم لشکر را بدهید، همان روز تیپ قدس گیلان لشکر شد. مجری: مهریه ازدواجتان چقدر بود؟ مهریه عمده ای نبود، فرهنگ آن زمان طوری بود که خیلی ساده ازدواج صورت می گرفت. مجری: خطبه عقد را چه کسی خواند؟ حضرت امام (ره) مجری: حاج خانم آن زمان چه می کردند، الان چه می ...
پریچهر و امیر برای کار کثیف خود فکر همه جارا کرده بودند به جز اثر انگشت مجید!
گونه سابقه کیفری ندارد و احتمالا مورد ستم و جنایت قرار گرفته، اما این فرضیه کمکی به آنان نمی کرد و همچنان موضوع در هاله ای از ابهام بود. چهار روز بعد پس از گذشت چهار روز از کشف دومین کیسه، در فاصله یک کیلومتری کشف اول، کیسه زباله مشکی رنگ دیگری که بوسیله اهالی محل به واسطه بوی تعفنی که از آن می آمد، پیدا شد که با بررسی محتویات کیسه سوم، مشخص شد که محتویات کیسه شامل سر یک ...
پسر شیشه ایم مرا با نامزد طلاق گرفته اش اشتباه گرفت و ...
نگذشته بود که عروسم دادخواست طلاق داد. می گفت پسرم به شیشه آلوده است و چندبار می خواسته خفه اش کند. دختر بیچاره مهریه اش را بخشید و جانش را آزاد کرد. حال پسرم بعد از جدایی نامزدش خیلی بدتر شد. این اواخر سر کوچک ترین بهانه ای به طرفم حمله می کرد و کتکم می زد. چند روز قبل پس از مصرف دچار توهم شد. مرا با نامزدش اشتباه گرفته بود و می گفت چرا طلاق گرفتی و... نزدیک بود مرا بکشد. از دستش شاکی شدم و ما را به مرکز مشاوره معرفی کردند. نمی دانم مشکلمان حل می شود یا نه. محبت بیش از حد باعث شد سرنوشت این پسر ناخلف تباه شود. ما هم مقصریم. متین نیشابوری اخبار زیر را از دست ندهید: ...
مشروح گزارش مصاحبه الیاس حضرتی در برنامه دست خط:از محسن رضایی خواستم لشکر قدس گیلان را تاسیس کنیم/پیش ...
تا تانک گرفتم، 25 توپخانه گرفتیم، بعد ادوات و خمپاره الی ماشاءالله، عملیات که تمام شد من اینها را لیست کردم فرستادم برای آقامحسن و گفتم همین امروز حکم لشکر را بدهید، همان روز تیپ قدس گیلان لشکر شد. مهریه ازدواجتان چقدر بود؟ مهریه عمده ای نبود، فرهنگ آن زمان طوری بود که خیلی ساده ازدواج صورت می گرفت. خطبه عقد را چه کسی خواند؟ حضرت امام (ره) حاج ...
در تیم ملی عقاب آسیا شدم نه استقلال
و پنج بازی ملی داشتم. اصلا این حرف را قبول ندارم که من در استقلال عقاب آسیا شدم. اولین بازی ملی من مقابل رومانی بود و دومین بازی ملی من مقابل کویت بود و بعد از آن مقابل تیم های دیگری بازی های زیادی انجام دادم. در آلمان شرقی برای تیم ملی بازی کردم و بعد از آن در چین و برخی کشورهای دیگر برای تیم ملی به میدان رفتم. حتی همراه تیم ملی در مشهد به مصاف تیم منتخب استان خراسان رفتیم. آن موقع ما مربی ...
من دختری زیبا بودم / مجبور شدم به خانه آن نامرد بروم!
اسباب و اثاثیه ام را بیرون ریخت و دادگاه نیز همسرم را مجبور به پرداخت اجاره و بدهی کرد. بعد از این ماجرا ، به پیشنهاد همسرم قرار شد در طبقه پایین منزل هوویم زندگی کنم تا وی مجبور به پرداخت اجاره بها نباشد به همین دلیل همسرم مرا برای دیدن منزل مذکور برد و مقابل خانه هوویم از خودرو پیاده کرد. او با دیدن همسرش فرار کرد و من هم مورد فحاشی و ضرب و شتم هوویم و دخترانش قرار گرفتم تا این که با مداخله همسایه ها و تماس با 110 توانستم نجات پیدا کنم و... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی خراسان ...
به نام پدر
تهران برایم غریب می نمود. شهری که تازه بدان پا نهاده بودم و قرار بود ادامه ی تحصیلم را در آن پی بگیرم. احساس ماهی کوچکی را داشتم که از تُنگ کوچک خویش به اقیانوسی بزرگ وارد شده است. غربت و دلتنگی اولین احساسی بود که از مواجهه با این شهر پر از دود در خودم می دیدم. جوانکی تنها که حال در آستانه فصلی دیگر از تجربه زندگی ایستاده است. نشانی پل مدیریت را پرسیدم و راهی دانشگاه شدم. قرار بود در ...
سیستم اداری ما نمی گذارد تولید انجام شود/ احمدی نژاد خواست او را منتسب به راست نکنیم/ رسانه های اصلاح ...
توپخانه گرفتیم، بعد ادوات و خمپاره الی ماشاءالله، عملیات که تمام شد من اینها را لیست کردم فرستادم برای آقامحسن و گفتم همین امروز حکم لشکر را بدهید، همان روز تیپ قدس گیلان لشکر شد. مجری: مهریه ازدواجتان چقدر بود؟ مهریه عمده ای نبود، فرهنگ آن زمان طوری بود که خیلی ساده ازدواج صورت می گرفت. مجری: خطبه عقد را چه کسی خواند؟ حضرت امام (ره) مجری: حاج ...
در تیم ملی عقاب آسیا شدم/بازیکن دودی خانواده درستی ندارد
. حتی همراه تیم ملی در مشهد به مصاف تیم منتخب استان خراسان رفتیم. آن موقع ما مربی دروازه بان نداشتیم و خودم تمرین می کردم. آن زمان شوماخر دروازه بان تیم ملی آلمان بود و من او را همواره الگوی خودم قرار می دادم. هر روز در اصفهان که بودم ساعت 5 صبح به کوه صفه می رفتم و تمرین می کردم. از دیوار با پنجه هایم بالا می رفتم و اصلا این حرف را قبول ندارم که من در استقلال عقاب آسیا شدم. در پرسپولیس هم ...
یک روز مرد غریبه با پسر جوان وارد خانه سارا شدند و...
ها را می دیدم یاد حرف سارا می افتادم تو نشسته ای که خدا برایت از آسمان شاهزاده ای بفرستد؟ از آن روز به بعد سارا بیشتر به منزلمان می آمد و تلاش می کرد که راضی ام کند تا به شهر برویم. بالاخره یک روز زن عمویم به خاطر این که آن حمیرای همیشگی نیستم تحقیرم کرد و مرا کتک زد. بنابراین تصمیمم را گرفتم و با سارا فرار Escape کردم. شب بود که به شهر رسیدیم. سارا مرا به منزلش برد. چند روز اول زندگی با ...
دستگیری زن شوهردار و مرد ناشناس؛ عاقبت ازدواج اجباری/ “شوهرم هم با زنان زیادی رابطه دارد!”
تصمیم گرفته بودم که عین او رفتار کنم. امروز صبح بعد از اینکه همسرم منزل را ترک کرد سریع با سعید تماس گرفتم و او را به خانه دعوت کردم اما انگار همسرم به خاطر شکی که نسبت به من داشت مدت ها بود که خانه و رفتارهای مرا زیر نظر داشت. به خاطر این انتقام احساس گناه می کنم .....برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید. رکنا ...
حضرت فاطمه (س) را بهتر بشناسیم
فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می باشند." اکثر مفسران شیعی و عده ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها ...
مختصات عاشقی با خاطراتی از زیارت اهل بیت غریب بقیع
...! این ها دقیقا حرف حسابشان چیست؟! دلم می خواهد به سیم آخر بزنم. چه باک اگر مرا دستگیر کنند و به همان بازداشتگاهی ببرند که درست زیر در ورودی قبرستان بقیع است. همانجا که این روزها شنیده ام بعضی را گرفته اند و به آنجا منتقل کرده اند. اما چطور بر این همه احساسات غلبه کنم. توجیه می کنم مدت زیادی نیست ازدواج کرده ای! دختر مردم امانتی است که به تو سپرده اند. امانت که می گویم دلم زهرایی می شود ...
طلاق؛پایان زندگی خانمِ منشی و آقای مدیر!
.... ازدواج دوم آرزو پنج سال بعد از طلاق اتفاق افتاد. در آن روزها فقط به بزرگ کردن دخترش دل داده بود و در حسرت یک سرپناه مستقل، برای آینده کار می کرد. درآن شرایط سخت حتی توانست دیپلمش را بگیرد و به امور منشی گری مسلط شود. دو سال پیش بود که به پیشنهاد پسرخاله اش به استخدام یک شرکت خصوصی واردات کاغذ درآمده و کارش را در جایگاه مدیر فروش آغاز کرده بود. روابط عمومی خوب و فن سخنوری باعث شد ...
برانکو: فوتبالم شبیه جباری و نویدکیا است
توپ ولی چون خودش به آمادگی جسمانی اش خیلی اهمیت می داد به ما هم توصیه می کرد که ورزش کنیم و به این خاطر سراغ فوتبال رفتیم. او همیشه از ما حمایت می کرد و بهترین مشوق مان بود. * با توجه به تحصیلات تان مشخص است که از درس تان غافل نمی شدید!؟ - به هیچ وجه. ما در وهله اول باید در درس پیشرفت می کردیم و بعد سایر مسایل بود. سبک زندگی مان به واسطه شغل پدرم باعث شده بود تا روحیه مان محکم و ...
فاطمه فاطمه (س)است
او راضعیف کرد و آنگاه موجودی شد "مملوک" مرد، ننگ پدر، بازیچه هوس جنسی مرد، "بز" یا " بنده منزل " شوهر! و بالاخره موجودی که همیشه دل "مرد خوش غیرت" را می لرزاند که "ننگی بالا نیاورد" و برای خاطر جمعی و راحتی خیال پس چه بهتر که از همان کودکی زنده بگورش کند تا شرف خانوادگی پدر و برادر و اجداد همه مرد! لکه دار نشود . هر پدری دختری داشته باشد که بخواهد ماندگار شود، هر گاه (به یاد داماد می ...