سایر منابع:
سایر خبرها
یک روز با بدهکاران مهریه در اوین
هم با کوچکترین اختلافی بهانه آورد و 8 سال است که مرا از خانه بیرون کرده و از این 8 سال، سه سالش را در زندان هستم. نمی خواهم زنم را طلاق دهم، اما مهریه را باید بدهم ولی مالی ندارم . سندی هم ندارم که بتوانم مرخصی بروم؛ زمانی هم که پدر و برادرم فوت کردند من در زندان بودم. خرج خانواده ام - مادر، زن داداش و فرزندم - را نیز در زندان تامین می کنم. سرخدمات سالن زندان هستم . وی ادامه می دهد ...
سفره ای برای 65 نفر
او شده است. خاطرات پدر را که تکرار می کند کمی سکوت می کند و با آرامش می گوید: پدرم کشاورزی بسیار کوشا و مهربان بود، با اینکه به لحاظ مالی فرد ثروتمندی محسوب نمی شد همیشه مهمان نواز بود و هر زمانی که مهمانی به روستا می آمد با دستی گشاده پذیرای او می شد و برایش میزبانی دست و دل باز بود. با اینکه در روستا ارباب هایی وجود داشتند که از تمکن مالی برخوردار بودند اما به مهمان نوازی توجهی نداشتند ...
نگاهی به زندگی و شهادت عبدالله نوریان دهنو از شهدای قرآنی لرستان
چرا شما جلوی فرزند خودتان را نمی گیرید اگر برای بچه های من خوب نیست برای بچه های پسر شما هم خوب نیست شما اگر مرا دوست دارید، فرزندان مرا بیشتر به رفتن تشویق کنید نه منع از رفتن، من نمی خواهم نزد بی بی فاطمه روسیاه شوم دوست دارم خدایم از من راضی و خشنود باشد من مدت هاست هدف خود را یافته ام می دانم چه باید بکنم چه چیزهایی را به دست آوم و از آرزوهای دنیوی چشم بپوشم. پس از صحبت های پدرم همه ...
دخترانی که به زندگی در خانه مجردی روی آورده اند
با هم ازدواج کردیم. من به خواست خودم تصمیم گرفتم که به تهران بیایم اما در این راه خانواده ام همیشه پشتیبانم بودند. پدرم همیشه می گفت: ماهی در دریا بزرگ می شود و زندگی در شهر کوچک تو را محدود می کند و مرا تشویق کرد که به تهران بیایم. شاید چون فاصله تهران با محل اقامت پدر و مادرم کم بود و حداقل ماهی یک بار آنها را می دیدم، توانستم تنهایی را تحمل کنم. مشکلات مهاجرت خودخواسته به ویژه برای زنان کمتر از ...
پسرم عکسم را می شناخت اما خودم را نه!
خانه بیرون می آمدیم، اما سر از تظاهرات در می آوردیم. مرحوم پدرم می ترسید و می گفت مبادا در تظاهرات شرکت کنی. اما ما که شور انقلابی داشتیم این حرف ها توی کتمان نمی رفت. عاقبت نزدیکی های پیروزی انقلاب یک روز همراه سایر انقلابی ها از بهارستان شروع کردیم و هرچه مشروب فروشی سر راهمان بود آتش زدیم. وقتی به خانه آمدم تمام لباس هایم بوی الکل می داد! پدر و مادرم فهمیدند در تظاهرات بودم و از آن به بعد دیگر ...
وقتی خودم را به آدرس محل قرار آن ها رساندم چشمانم از تعجب گرد شد - از آن چه می دیدم، حیرت زده شدم!
دیگر کارد به استخوانم رسیده است و نمی توانم به زندگی با مردی خیانتکار ادامه بدهم، به کارشناس اجتماعی کلانتری شهیدهاشمی نژاد مشهد گفت: 18سال داشتم که بزرگ ترها دور هم نشستند و مرا به عقد پسرعمه ام در آوردند، آن ها می گفتند به خاطر شناخت فامیلی، این گونه ازدواج ها پایدار می ماند. من هم این موضوع را قبول داشتم چرا که در ازدواج هایی که با شناخت کامل خانواده ها صورت می گیرد، رنگ و بوی اختلافات ...
دوباره عشق تلگرامی و قصه تلخ دختر 14 ساله برای مادر بی نوا!
خبری نبود و به هر جا زنگ زدم اثری از او نیافتم. نگرانی و اضطراب همه وجودم را فراگرفته بود، تا صبح گریه کردم و به همه مراکز امدادی اطلاع دادم. 2 روز بعد پسر دایی ام که خواستگار دخترم نیز بود با من تماس گرفت و عنوان کرد خاطره به مشهد فرار کرده است. به سرعت خودم را به مشهد رساندم. از این که دخترم را کنار پسری می دیدم که او را از طریق تلگرام به مشهد کشانده بود عصبانی شدم و با پلیس تماس گرفتم. ...
بین رشت، وین و تهران، رشت را انتخاب می کنم/ رشت من را مسخ می کند/ به پدرم می گفتم جمشید / کلاس پنجم ...
! 58 سال است که دارند با هم زندگی می کنند. مادرم خیلی هم شوخ طبع است. پای صحبت هایش که بنشینی، از خنده روی زمین می افتی. طنز مخصوص خودش را دارد. * مادرتان کار هنری کرده است؟ مادرم آواز ایرانی می خواند. شاگرد استاد کریمی بود و می خواست آوازخوان شود؛ اما پدرم نگذاشت. پدرم متعصب بود. * با این مادر طناز و آن پدر آرام، کودکی شما چه طور گذشت؟ می دانی خانواده یعنی چه ...
پسر شیشه ایم مرا با نامزدش اشتباه گرفت و این کار را کرد!
با معتاد خوشبختانه زندگی خوبی دارند و از آن ها راضی هستم. اما افسوس عمر شوهرم قد نداد کارهای پسرم را هم سروسامان بدهیم. او فوت کرد و مرا با غم و غصه دنیا تنها گذاشت. بعد از مرگ همسرم بار زندگی را یک تنه به دوش گرفتم. اجازه نمی دادم خم به ابروی تنها پسرم بیاید. هرچه اراده می کرد، برایش مهیا می ساختم. دو خواهرش نیز خیلی هوای او را داشتند. از گلوی خودمان می زدیم تا شازده پسرم هیچ کم و کسری نداشته ...
شهرهایی که دارای بیشترین آمار ازدواج زنان و مردان با اتباع بیگانه هستند/قانون درباره کودکانی که پدرشان ...
به گزارش ستاره ها به نقل از سلامت نیوز، معصومه وقتی فهمید خواستگارش ایرانی نیست، گفت شوهر افغان نمی خواهم اما کسی گوش نکرد. پدر و مادرش به رسم خیلی از همشهری هایشان که در مشهد زندگی می کردند، برایشان فرقی نمی کرد دخترشان با چه کسی ازدواج کند. حالا 20 سال از آن روزگار گذشته و 42 سال دارد. از سال های زندگی با جاسم می گوید: " این سالها خیلی سخت بود، چندسال که شوهرم در مشهد بیکار بود و وقتی هم که به ...
زندگینامه و مبارزات محمدتقی بهار +دانلود کتاب گزیده دیوان اشعار
...، دل از کاشان بر کنده و به خراسان رفته بود. پدر بهار در مشهد به دنیا آمد و بهار نیز؛ اما پیوند با کاشان و پیوند با صبور هرگز فراموش نشد. او از یادهای دوران کودکی خویش چنین یاد می کند: از کودکی به گل و نقاشی میل مفرطی داشتم، پدرم گلباز بود و من گلچین. یک بار به جرم چیدن یک بوته کوچک از زمین، در همان ایام بچگی، از پدرم کتک خوردم و بعد از آن دست به گل نمی زدم. بهترین تعارفی که مرا در ...
متأسفانه جامعه ما از زندگی فاطمی فاصله گرفته است
ای قوی می خواهد. شما چرا و چگونه در فضای شهری مثل آبادان این انگیزه را پیدا کردید؟ پدرم مردی متدین و مادرم هم زنی پارسا و حافظ قرآن بود و من در خانواده ای مذهبی رشد کردم. محیطی که در آن رشد کردم در تعیین مسیر زندگی ام بسیار مؤثر بود. اما شهر آبادان قبل از انقلاب محیطی کاملاً آمریکایی بود؛ حتی در برخی مناطق اجازه ساخت مسجد نمی دادند. آبادان در آن دوره از نظر مذهبی شهری ضعیف بود. با وجود ...
گزارشی از گسترش "خون بازی" در مدارس دخترانه تهران
مادرم با هم جنگ و دعوا داشتند و همیشه با هم قهر بودند، وقتی 10 سالم شد، تصمیم به طلاق گرفتند و بعد از 2 سال از یکدیگر جدا شدند و حالا من با پدرم زندگی میکنم. او درباره علت رو آوردنش به خون بازی می گوید: وقتی مادرم سال گذشته ازدواج کرد بسیار ناراحت شدم و احساس کردم که دیگر برای مادرم ارزشی ندارم و به من اهمیت نمی دهد. به همین دلیل تصمیم گرفتم اینگونه خودم را آرام کنم. آرام هم ...
پزشک گفت 2 روز دیرتر می آمدی رفته بودی!
! خانواده تان چه واکنشی نسبت به حضور شما و برادرانتان توأمان در جبهه داشتند؟ مادرم مخالفتی برای جبهه رفتنم نداشت. می گفت بگذار برادرانت از جبهه برگردند و تو برو. می گفتم برادرانم برای خودشان می روند و من برای خودم می روم. بنده خدا زیاد مخالفت نمی کرد. هر دفعه مجروح شدم عین همان را مادرم خواب دیده بود که مجروح شدم. موقعی که پایم قطع شد آمدم بیمارستان بعد از یک هفته به مادرم گفته بودند ...
مادرم مرا به یک مرد 70 ساله فروخت!
منیره (چپ) مجبور شد به ازدواج اجباری تن دهد فرادید | آن شب، مرا به زور با خودش برد. مدام خودش را به سمتم نزدیک می کرد. من فقط گریه می کردم. آن مرد گفت که تو را خریده ام و هر کاری که دلم بخواهد با تو انجام خواهد داد. به پدر و مادرت پول داده ام و تا هر وقت که بخواهم مال من خواهی بود. پس دهانت را ببند. به گزارش فرادید به نقل از سی ان ان، منیره بگوم، که حالا 19 ساله شده، در ...
الیاس حضرتی: احمدی نژاد خواست او را منتسب به راست نکنیم
رشت مقیم بودند، الان هم نزدیک 5، 6 هزار خانواده در رشت فقط برای روستای ما هستند، آمدند جمعیت شان زیاد شده است، عروس و داماد گرفتند و بزرگ شدند، از همان زمان ارتباط بود. مجری: پدرتان به چه کاری مشغول بودند؟ پدر من کشاورز بود و او هم مانند بقیه مردم روستا می آمد رشت کار می کرد. مجری: چند برادر و خواهر بودید؟ 4 نفر بودیم، 2 خواهر و دو برادر، البته برادران ...
از مجلس دهم راضی نیستم/روحانی کاندید اصلی اصلاح طلبان
زندگی مردم نبود، سالی 6 ماه مردان روستا می آمدند رشت کار می کردند، کار کشاورزی و کارگری می کردند و این رفت وآمدها باعث شده بود تعدادی از روستاهای ما در رشت مقیم بودند، الآن هم نزدیک 5، 6 هزار خانواده در رشت فقط برای روستای ما هستند، آمدند جمعیتشان زیاد شده است، عروس و داماد گرفتند و بزرگ شدند، از همان زمان ارتباط بود. مجری: پدرتان به چه کاری مشغول بودند؟ پدر من کشاورز بودم و او ...
بنیاد در آینه مطبوعات
علیرغم وزن کم، بنیه ای قوی داشتم. با همه مخالفتها سال61 به جبهه رفتم و بعداز عملیات والفجر برگشتم. این بار اما مخالفتها برای برگشتنم به خط مقدم، شدیدتر شده بود. زهرا، فرزند کوچک خانواده خیلی به پدرم، وابسته بود. بعداز شهادت پدر، اطرافیان به زهرا گفته بودند بابا رفته پیش خدا برایت عروسک بیاورد . بهانه گیریهای زهرا زیاد شده بود. مادرم میگفت: من برای برگشتنت به خط مقدم حرفی ندارم؛ فقط باید او ...
وقتی 2000 قلب برای یک اعدامی می تپد
به گزارش ایسنا- رضا 10 سال پیش و درست زمانی که دو روز مانده بود به تولد 17 سالگی اش در یک کارگاه خیاطی با دوستش مجید سر دم کردن چای بحث شان می شود، بحثی که به قیمت کشته شدن مجید، دوست رضا و سپری شدن بهترین روزهای زندگی رضا در زندان تمام می شود.به این علت که پدر رضا معتاد بوده و نمی توانسته مخارج خانواده اش را تامین کند، مادر رضا به سرکار می رفته و رضا هم مثل برادر بزرگترش از نوجوانی و سن 12 سالگی در کارگ ...
مصحف فاطمه(س) از نگاه امامان
السلام) قرار گرفت. چرا که بخشی از آن مصحف در زمان پیامبر(ص) در اختیار جابر بن عبدالله انصاری (11) قرار گرفت که هم اکنون همین صحیفه در جوامع حدیثی شیعی در دسترس علاقه مندان است. امام صادق(ع) فرمود: پدرم – امام محمدباقر(ع) – به جابر بن عبدالله انصاری گفت: پرسشی داشتم که هر وقت مناسب شد آن را مطرح کنم. جابر عرض کرد: هر زمان که دوست داشتی در محضرتان خواهم بود. تا آنکه فرصت مناسبی پیش آمد و پدرم ...
هنوز از رکود خارج نشده ایم/ کارهای ما خسران به حال ملت است/ پیش کروبی گریه کردم آن مسیر ادامه پیدا نکند؛ ...
...> مجری: پدرتان به چه کاری مشغول بودند؟ پدر من کشاورز بودم و او هم مانند بقیه مردم روستا می آمد رشت کار می کرد. مجری: چند برادر و خواهر بودید؟ 4 نفر بودیم، 2 خواهر و دو برادر، البته برادران زیادی متولد شدند و چون در روستا امکانات پزشکی نبود مریض می شدند و فوت می کردند، داستان تولد من یک داستان ویژه ای است که من نذر کردۀ امام حسین (ع) هستم، مادرم خدا بیامرز 7، 8 نذر پشت سر هم کرده ...
مشروح گزارش مصاحبه الیاس حضرتی در برنامه دست خط:از محسن رضایی خواستم لشکر قدس گیلان را تاسیس کنیم/پیش ...
. پدرتان به چه کاری مشغول بودند؟ پدر من کشاورز بودم و او هم مانند بقیه مردم روستا می آمد رشت کار می کرد. چند برادر و خواهر بودید؟ 4 نفر بودیم، 2 خواهر و دو برادر، البته برادران زیادی متولد شدند وچون در روستا امکانات پزشکی نبود مریض می شدند و فوت می کردند، داستان تولد من یک داستان ویژه ای است که من نذر کردۀ امام حسین (ع) هستم، مادرم خدا بیامرز 7، 8 نذر پشت ...
در تیم ملی عقاب آسیا شدم نه استقلال
آبادان زندگی کردی؟ تا 14 سالگی در آبادان به همراه خانواده ام زندگی می کردم. محله ما نزدیکی پلی بود که به سمت خرمشهر راه داشت. آنجا 2 قطعه زمین داشتیم که یکی را ساخته بودیم و دیگری در حال ساخت بود که جنگ شده بود و پدرم آنجا را فروخت. من الان 4 رگه هستم! آبادان، اصفهان، تهران و شمال! چند روز دیگر سالگرد روزی است که در اواخر سال 80 دچار ضایعه مغزی شدید و در بستر بیماری افتادید اما ...
من دختری زیبا بودم / مجبور شدم به خانه آن نامرد بروم!
برای به دست آوردن خوشبختی نقشه های زیادی می کشیدم. از آن جا که در مدرسه شاگرد ممتازی بودم بعد از پایان دوره راهنمایی پدر و مادرم مانع تحصیلم شدند. آن ها معتقد بودند که درس خواندن همین اندازه کافی است و بایددر کنار مادرم خانه داری را بیاموزم. بعد از مدتی پای خواستگاران زیادی به منزلمان باز شد. چرا که من از زیبایی قابل توجهی نیز برخوردار بودم. من در آن موقع چیزی از ازدواج و مسئولیت پذیری ...
سیستم اداری ما نمی گذارد تولید انجام شود/ احمدی نژاد خواست او را منتسب به راست نکنیم/ رسانه های اصلاح ...
: ازدواج کردند؟ بعضی بله و بعضی نه. مجری: نوه هم دارید؟ هنوز نه. مجری: تفریح با حاج خانم جایی می روید؟ سینما، پارک؟ ما هم سینما می رویم و هم مسافرت می رویم بیشتر ترجیح می دهیم مشهد برویم ولی غیر از مشهد شهرهای دیگر ایران را هم مرتب رفتیم و جمعه ها سعی می کنم در خانه باشم یا با بچه ها بیرون بروم ولی نمایندگی یک مقدار کار را سخت کرده است، یک طرف ...
در تیم ملی عقاب آسیا شدم/بازیکن دودی خانواده درستی ندارد
شهر من است و چه کسی است که نفت آبادان را دوست نداشته باشد؟ چند سال در آبادان زندگی کردی؟ تا 14 سالگی در آبادان به همراه خانواده ام زندگی می کردم. محله ما نزدیکی پلی بود که به سمت خرمشهر راه داشت. آنجا 2 قطعه زمین داشتیم که یکی را ساخته بودیم و دیگری در حال ساخت بود که جنگ شده بود و پدرم آنجا را فروخت. من الان 4 رگه هستم! آبادان، اصفهان، تهران و شمال! چند روز دیگر ...
دستگیری زن شوهردار و مرد ناشناس؛ عاقبت ازدواج اجباری/ “شوهرم هم با زنان زیادی رابطه دارد!”
زن جوانی در آذربایجان غربی با اصرارهای خانواده اش با مردی ازدواج می کند که به او علاقه ای ندارد به همین دلیل دوباره رابطه خود را با سعید از سر می گیرد اما در نهایت او رسوا می شود. پلیس وقتی وارد خانه شد زن شوهردار با مرد غریبه تنها بودند / شوهر این زن همه چیز را زیر نظر داشت در یکی از روزهای پائیزی مرد جوانی با پلیس 110 تماس گرفته و ادعا می کند مرد غریبه ای را مشاهده نموده که ...
حضرت فاطمه (س) را بهتر بشناسیم
از خاندان نبوت پیراهن کهنه می خواهم. حضرت زهرا (س) خواست پیراهن وصله دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (س) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود. امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (س)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با ...