سایر منابع:
سایر خبرها
چرا کیارستمی در بیمارستان جم عمل شد؟
رفت کوبا و قبل از سفرش رفتم یک سری بهش بزنم و خدافظی کنم. وقتی داشتم از خونه میامدم بیرون و اون پاشد تا مصافحه کنیم سرش گیج رفت و نشست روی صندلی. یادم افتاد اون سال ها هم گاهی اینطوری می شد و پرسیدم آخرین بار کی آزمایش تیروئید داده و گفت خیلی وقته که نداده. زنگ زدم به دوست پزشک غددی که در بیمارستان آراد کار میکنه، براش آزمایش های مفصلی نوشت و همون روز قبل از سفرش رفتیم آزمایشگاه سرکوچه. کوبا که بود ...
از خدا می خواهم همیشه کمکم کند تا شرمنده مردم نباشم
آوردم و واقعا از اینکه بخواهم دوباره به مسابقات المپیک بروم ناامید بودم، ولی خدا را شکر چون کادر خیلی قوی در کنارم بود، باعث شد این ناامیدی از ذهنم بیرون برود. همین تبدیل به فرصت شد و در نهایت موفق شدم در بازی های المپیک ریو حضور پیدا کنم. – جذابیت کدام ورزشکار در رشته وزنه برداری از همه برای شما بیشتر است؟ ایلیای قزاق، وزنه زدنش متفاوت است. در همه مسابقات پرقدرت بوده و در هر ...
عشق شیشه ای مرا به مرز نابودی کشاند
مقابل خانه خودمان یافتم. زنگ در را که زدم خواهر کوچک ترم در را باز کرد. رفتم داخل خانه بغلش کرده و گریه کردیم. مادرم که آمد با دیدن من شوکه شده بود . بعد چه شد؟ باورش نمی شد که زنده ام و بازگشته ام. خواست که بمانم و نروم. اما به حرف هایش توجهی نکردم. چاقویی را از آشپزخانه برداشتم. دیوانه شده بودم و توهم ناشی از مصرف شیشه سراغم آمده بود. صدایی به من می گفت مادر و خواهرت را بکش ...
میرکریمی: شاید اگر در دوران امام صادق(ع) سینما بود می فرمودند مردم را با سینما دعوت کنید/چرا برای زدن ...
در دل خودش بود و خودش می دانست چه کسی است، با مشرکین، با کفار و بت پرستان 40سال زندگی کرد در این 40سال همۀ آن چیزی که می خواست در سال چهلم ابلاغ کند را عمل کرد بدون اینکه شعارش را بدهد. یعنی با رفتارش کاری کرد که روزی که به او گفتند اجازه داری بروی بگویی که آن روز هم 3 سال مخفی بود و بعد علنی شد، آن روز وقتی اعلام کرد کسانی که با او زندگی کردند گفتند ببینید اگر یک نفر لیاقت دارد که از طرف خدا ...
غیرت و هوشیاری باعث شکست پرسپولیس شد
.... * چقدر درس خواندی؟ - من دیپلمم را گرفتم و بعد به خدمت سربازی رفتم. سپس دوباره تحصیلاتم را از سر گرفتم و وارد دانشگاه شدم. الان هم دانشجوی رشته تربیت بدنی هستم. * گواهینامه که داری؟ - البته که دارم. مدتی قبل یک پژو 206 خریده ام و از این بابت دیگر مزاحم این و آن نمی شوم تا مرا هم به محل تمرین ببرند. * کجا ساکن هستی؟ - در تهران ...
همسرم جای مادرم نشسته است!
و ناهار با خودم به محل کارم نبرم، دیگر تا یک ماه از غذا خبری نیست. وقتی می پرسم، چرا ناهار نمی دهی، می گوید تو از غذاهای من خوشت نمی آید. سارا زن با محبتی است، اما نمی دانم چه اتفاقی افتاد که از این رو به آن رو شد. اگر آن رفتار پر محبت را روزهای اول زندگی مان از او نمی دیدم مطمئن می شدم که به دلیل فاصله سنی زیادمان ازدواجمان از اول هم اشتباه بوده، اما می دانم سارا این طور نیست. قضاوت اشتباه هم ...
با مهدی طارمی آشتی کرده ام اما هنوز هواداران پرسپولیس به من فحاشی می کنند!
، امسال که اصلا رحمان کاپیتان بود. امسال که رحمان بود. چون رحمان عقب بود و می تونست بهتر با بازیکنا صحبت کنه، خودت تعارف می کردی؟ مثلا بری با آقای جلالی صحبت کنی آقا مجید زشته که من با وجود سن کمتر کاپیتان باشم. بله، همون اولش گفتم. یعنی اصلا ناراحت نشدی بازوبند رو دادن رحمان؟ یه ذره خوب ناراحت شدم چون واقعا واسش تلاش کرده بودم، اما باشگاه گفت ...
سعید شهروز: در میان مشهورها گم شدم...!
.... شما در دوران جنگ به جبهه رفتید. بعضی از هنرمندانی به جبهه می رفتند، از هنرشان برای کارهای فرهنگی و تفریح رزمندگان استفاده می کردند. شما هم این کار را انجام می دادید؟ من آن زمان حدوداً 14 سال سن داشتم و با دستکاری شناسنامه ام به جبهه رفتم. دلیل اصلی من هم این بود که ما ساکن کرج بودیم و با شهید فهمیده هم مدرسه ای بودم. آن قدر به شهید فهمیده علاقه داشتم که در سریال بچه های ...
خاطره خبرنگار کهگیلویه و بویراحمدی از یک سرهنگ و یک سردار شهید
پایگاه خبری تحلیلی آبشار نیوز : یه روز پسر سرهنگ رو دیدم و گفتم چند وقت پیش سرهنگ رو دیدم ولی منو نمی شناخت، پسرش گفت بابام به دلیل عوارض ناشی از جنگ و جانبازیشون حالشون رو به وخامت گذاشته و ... به گزارش آبشارنیوز سید امین صداقتی نیا در صبح زاگرس نوشته است:- ماه های اولی که رفته بودم خدمت سربازی بعد از آموزشی اومدم یاسوج و تو سپاه فتح استان مشغول خدمت شدم. جایی که خدمت می ...
نقاشی مادرم را می کشیدم و به دیوار مسجد می زدم تا خدا او را برایم پیدا کند و ...
. در مشهد کسی را نداشتم. به همین خاطرناچار شدم به شهر خودمان برگردم و یک سال نشده دوباره شوهر کردم تا سربار خانواده ام نباشم. حالا دو تا بچه از شوهردومم دارم. خدا را شکر مرد خوبی است و تا شنید که بچه ام را به بهزیستی سپرده اند گفت برویم بچه را بیاوریم پیش خودمان. خدا خیرش بدهد... قاضی رو به مددکار بهزیستی گفت: متوجه شدید فرزاد چطور از تهران سردرآورده بود؟ خانم مددکار جواب داد: طبق پرونده ...
هر چیزی به فروش برسد چاپ می شود!
مورد مطالعه قرار دادم، متوجه شدم که بقا برای اهالی این کشور نوعی اشتغال ذهنی ملی است. وقتی در سال های دهه شصت به آمریکا رفتم، حس کردم کسی در آن جا از وجود کشوری به نام کانادا خبر ندارد. کانادا را تنها در حد جایی مثلا برای ماهیگیری یا شکار می شناختند؛ که برادرشان زمانی به آن جا رفته بود. یادم است در دانشگاه هاروارد مرا به عنوان دانشجوی خارجی به مراسمی دعوت کرده بودند و از من خواسته بودند لباس ملی ...
حجت الاسلام حسین انصاریان: پای هر منبری و هر مداحی نروید
استاد حوزه یادآور شد: زندگی از این شگفتی ها زیاد دارد. طلبه ها سالها در درس فقیه بزرگ و عارف کم نظیر، کم نظیرش که قطعاً کم نظیر بود، آیت الله العظمی حاج سید جمال الدین گلپایگانی(ره) شاگردی می کردند و در درس او حاضر می شدند. ایشان در مسیری با یک دنیا طمأنینه و وقار و آرامش راه می رفت. او گفت: من هم شاگرد ایشان بودم، به من هم اطمینان داشت. رفتم سلام کردم. روز غیر درسی بود. من عین حرفهای او را ...
زنی با گروه خونی نادر؛نسبت به اطلاع از گروه خونی تان بی تفاوت نباشید
همدیگر خون بدهند. با سامی 40 ساله که یک پسر 14 ساله هم دارد، گفتگویی انجام شده که در ادامه می خوانید. کی متوجه شدید گروه خونی شما نادر است و چطور به این مساله پی بردید؟ من 10 سال پیش اولین بار توسط خواهرم که در آمریکا زندگی می کند، متوجه شدم. خواهرم به دلیل بارداری نیاز به خون پیدا کرده بود و از آن موقع متوجه شد که گروه خونی نادر دارد و بعد از آن به من و مادرم تاکید کرد ...
همسر شهید: وحید جهاد را به حضور در مراسم ازدواج خواهرش ترجیح داد/ فرمانده عراقی به او گفته بود: اگر بیست ...
مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که می توان برای این شهدا تصور کرد . امروز همسر شهید وحید نومی گلزار گذری کوتاه از زندگی همسرش برای رجانیوز داشته است. وحید نومی گلزار در پنجمین روز مرداد ماه سال 1361در شهر تبریز به دنیا آمد. و دو برادر و خواهر هم بعد از خودش دارد. در آن روز که وحید متولد شد، کسی نمی دانست این فرشته ای است از یاران امام حسین (ع)، آمده تا درس عاشورا را ...
تاثیر مشاجره والدین بر کودکان، جدی است!
...: در کودکی من، پدر و مادرم مدام با هم دعوا داشتند و من وسط این دوتا می ماندم که طرفداری کدام را بکنم. بابام می گفت تو که تکلیفت معلومه، برو هوای مامان جونت رو داشته باش. مادرم هم مثل همیشه دلخور بود و می گفت بچه ام می بینه از دست تو و خانواده ات چی می کشم که طرفداری مو می کنه... آخرش هم من می زدم زیر گریه و می گفتم شما را به خدا بس کنید! خیلی کوچک بودم، حتی مدرسه نمی رفتم که خواب دعواهای ...
به مناسبت اولین سالگرد شهید مدافع حرم،مهدی بیدی که اثر اصابت ترکش به پشت سر و کمر روزی خور مولای شهیدان ...
: “یکبار تلویزیون، تصاویر یکی از شهدای مدافع حرم را نشان می داد، بلند شد و گفت می خواهم بروم برای اعزام به سوریه. به شوخی گفتم: ول کن تو رو خدا مرتضی! حوصله داری؟ اما او جدی گفت: نه باید بروم. یک شب هم گفت: خواب دیدم که بی بی زینب(س) گفت: “در باز شده بیا” گفتم: مرتضی! تو دوباره خواب دیدی ؟ خواب زیاد می دید و خواب هایش هم بیشتر صحت داشت. هر وقت برای بچه ها خواب می دید محال بود چیزی غیر از آن که می بیند ...
شهید جعفری فرزند برومند کرمانشاه/ شهید شاخص سال 96
51 بر می گردد، در آن سال در مسجد موسی بن جعفر کرمانشاه بعد از نماز مغرب شهید جعفری بالای منبر می رفت و برای عده ای از جوانان صحبت می کرد، بنده هم پای صحبت های جذاب و اثرگذار ایشان می نشستم. این روند تا سال 54 که دانشگاه تربیت معلم قبول شدم ادامه داشت و از آنجایی که قشر مارکسیست حد فاصل سالهای 54 تا 56 بیشترین نفوذ را در بین جوانان دانشگاهی داشت ما نیز به عنوان دانشجویان مذهبی از شهید جعفری ...
غریبانه؛ از اعزام تا شهادت
به گزارش بولتن نیوز ، به گفته حسن علایی قرار است این مجموعه بعد از ایام ماه مبارک رمضان رونمایی شود. علایی درباره انتشار مجموعه شهدای مدافع حرم از سوی انتشارات روایت فتح گفته است: تدوین و انتشار مجموعه 12 جلدی شهدای مدافعان حرم از سال 1395 آغاز و 7 عنوان کتاب نیز از این مجموعه منتشر شده است. از مجموعه شهدای مدافع حرم شبیه خودش ؛ زندگینامه شهید حامد جوانی جوان ترین شهید مدافع حرم در ...
تعمیرکاری که بازیگر شمر در گروه تعزیه شد
گروه رفتم که مورد توجه کارگردان قرار گرفتم و به گروه تعزیه اضافه شدم. وی ادامه داد: وقتی تمرین نمایش شروع شد، کارگردان چشمش به من بود، یک ساعت بعد از تمام شدن تمرین نمایش، کارگردان کنارم نشست، من در حال خودم بودم که روی پایم زد و گفت می تونی بیای برای بازیگری تمرین کنی؟ در جواب حرف کارگردان گفتم: من یک تعمیر کار ساده ام و چیزی از بازیگری نمی دانم اما اگر فرصتش پیش بیاید چراکه نه. ...
دست نوازش امام روحیه استکبارستیزی را در من بیدار کرد
خرمشهر و فاو حضور داشته است. متن گفتگو با وی را در زیر می خوانید: در چه تاریخی پایتان به عنوان رزمنده به جبهه ها باز شد و لباس رزمندگی به تن کردید؟ من سال 1361 در 14 سالگی به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شدم. همرزم حسین فهمیده بودم و در جبهه ایشان را رؤیت کردم. از لشکر5 نصر خراسان عازم شده بودم و جزو اولین نفراتی بودم که از روستای مزینان به جبهه می رفتم. یک گروهان 40 نفره از روستای محل ...
گفتگویی جذاب برای طرفداران - کیتی پری -
.... من از شنیدن این موضوع واقعا هیجان زده شدم و به همراه او به استودیو رفتم. از همان زمان بود که تمرین خوانندگی را آغاز کردم. مادرم پس از شنیدن صدایم، من را به کلاس موسیقی فرستاد و باعث شد که اولین قدم حرفه ای را در همان سال، یعنی 9 سالگی، بردارم. آیا وقت هایی که روی استیج هستی، دوست داری که پشت سرت شلوغ باشد یا خلوتی را بیشتر می پسندی؟ من عاشق جزییات ام. لباس های عجیب و ...
دعایی مهم و تأثیرگذار که خدمت به والدین در تحقق آن، نقش ویژه ای دارد
، مادرم گفت: پدر را برای ناهار صدا کن به طبقه بالا رفتم تا پدر را صدا بزنم، دیدم در حال مطالعه به خواب رفته اند، اگر ایشان را صدا نمی زدم، شاید مادرم ناراحت می شد و اگر بیدارش می کردم، شاید موجب رنجش پدر می شد. خم شدم، لب هایم را کف پای پدر گذاشتم و چند بوسه زدم تا اینکه به آرامی بیدار شده و فرمودند: شهاب الدین! تو هستی؟ گفتم: بله آقا! پدرم وقتی این علاقه و احترام من را دید، دستش را به ...
از واقعیت تا سراب بازاریابی شبکه ای در کرمان
؛ آدم های ساده و خوبی بودند که درگیر احساسات و یک سری بازی های ذهنی شده بودندکه نمی توانستند فرار کنند. او که 8 ماه فعالیت نتورک مارکتینگ را در شرکت های سیمرغ عصر تجارت و بییز را تجربه کرده، یادآور می شود: اوایل کار خوب بود. اوایل زمان خیلی زیادی می گذاشتیم. من حتی از دانشگاه و خانواده ام زدم و فقط کار می کردم. تیمم هم خوب داشت پیش می رفت. تا این که به چالش برخوردیم و تعدادی از بچه ها ...
خاطره بازی نسل ها
. بعد از اینکه جنگ تمام شد و اوضاع سر و سامان گرفت، به شهر برگشتیم. خانه جدید خریدیم و یک اتاق نقلی در اختیار من قرار گرفت. آن موقع کتابخانه کوچکی برای خودم درست کرده بودم و مجله ها و کتاب هایم را تویش می چیدیم. رمان زیاد می خواندم. دوران نوجوانی ام علاقه زیادی به بازیگران و ورزشکاران داشتم. به همین خاطر هم همیشه پول تو جیبی هایم را جمع می کردم و عکس شخصیت های مورد علاقه ام را می خریدم. یک جایگاه ...
عاشق پرواز که باشی در نهایت پرواز می کنی
شهیدش بعد از قریب 30 سال اشک غربت بریزد. هر وقت از عشقش به شهادت می گفت اذیت کردن ما هم گل می کرد: تو اگه اهل رفتن بودی همون زمان جنگ شهید می شدی نه جانباز، حالا که دیگه خبری نیست اربعین پارسال هم مثل سنوات قبل خودش را آماده کرده بود به اقیانوس زائران اربعین بپیوندد. زنگ زد و گفت میای بریم؟ معذوریت داشتم جوابم منفی بود. پاسخش این بود: از ما گفتن بود داداش از دستت میره وا؟ ...
متن کامل دعای ابوحمزه ثمالی
، و اگر از زود رسیدن عقوبت می ترسیدم، از آن دوری می کردم، گناهم نه به این خاطر بود که تو سبک ترین بینندگانی و بی مقدارترین آگاهان، بلکه پروردگارا از این جهت بود که تو بهترین پرده پوشی، و حاکم ترین حاکمان، و کریم ترین کریمانی، سَتَّارُ الْعُیُوبِ غَفَّارُ الذُّنُوبِ عَلامُ الْغُیُوبِ تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِکَرَمِکَ وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَهَ بِحِلْمِکَ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی حِلْمِکَ بَعْدَ ...
چگونه این زن جوان ایرانی دوبار سرطان را شکست داد؟! +تصاویر
تخصص دارم و پای دستگاه می ایستم اما برادرم را بعنوان مباشر معرفی کردم و بالاخره بعد ازکش وقوس فراوان جواز به اسم من صادر شد. اما این همه ماجرا نبود ؛ رویا دوست داشت توانایی هایش را بیشتر از قبل نشان بدهد؛ هم به خودش هم به دیگران: کمی بعد رفتم و کاندیدای اتحادیه مکانیسین های اسلام شهر شدم و بعد از رای گیری و اعلام نتایج رای آوردم و از آن زمان تا پارسال دبیر اتحادیه بودم. شراکت ...
بخشش قاتل به احترام شب های قدر
به گزارش جام نیوز ، روز 15شهریور ماه سال 92به پلیس خبر رسید که زنی در خانه اش با یک روسری خفه شده است. در ادامه مردی به جرم قتل دستگیر شد و در اعترافاتش گفت: مدتی قبل به طور اتفاقی با زن جوان آشنا شدم. این در حالی بود که من متاهل و صاحب فرزند بودم. رابطه مان ادامه داشت تا اینکه او گفت اگر ترکش کنم حقیقت را به همسرم می گوید. من هم او را به قتل رساندم. این مرد دیروز در شعبه دهم دادگاه ...
ذره بین
.... من که از شنیدن حرف های او وسوسه شده بودم، شب هنگام خواب او را با بالشت خفه کردم. بعد از آن با چکش و چاقو 22 ضربه به او زدم و پول و طلاهایش را دزدیدم. بعد از آن داشتم مقدمات سفرم را به ترکیه فراهم می کردم که بازداشت شدم. باور کنید در این مدتی که در کانون اصلاح و تربیت بوده ام، حسابی تنبیه شده ام. آن زمان بچه بودم و براساس رویای بچگی دست به این جنایت زدم و حالا هم خیلی وقت است که توبه کرده ام ...
توطئه خانوادگی برای قتل شوهر
جدا کردم. در ادامه شوهرم می خواست با دوستانش تماس بگیرد تا با کمک آنها برادرم را کتک بزنند. به همین دلیل من او را به اتاق خواب بردم و دست هایش را بستم. خودم رفتم در اتاق دیگری و پای تلویزیون خوابم برد. وقتی بیدار شدم سراغ شوهرم رفتم اما او خودش را از پنجره بیرون انداخته بود. برادرم را بیدار کردم و با هم جسد را بالا آوردیم. چند ساعت بعد هم بعد با کمک او و شوهر سابقم، جسد را به اطراف شهر ...