سایر منابع:
سایر خبرها
بیست دقیقه مناجات با خدا
پس از سه روز وقتی بی گناهی ام ثابت شد آزادم کردند! *** فردای آن روز وقتی در خانه نشسته بودم، صاحب طلاها که اسمش جلیلی بود و بهبود برای اینکه مرا فریب بدهد دوستش را جلیلی معرفی کرده بود به سراغم آمد و گفت: آن ها قصد داشتند وسط راه تو را به بهانه ای پیاده کنند و طلاها را نیز با خودشان ببرند! راستشو بخوای وقتی توی بازجویی همه چیز را تعریف کردی، فهمیدم بی گناهی اما الان برای یک ...
تو در حد من نیستی
12 سال پیش ازدواج کردم همسرم در یک خانواده پر از تنش بزرگ شده بود ، آنها مادرشان را در بچگی از دست داده بودند و زیر دست نامادری بزرگ شده اند. پدرش مردی خشن و سخت گیر بود و فرزندانش را از همه لحاظ محدود کرده از طرفی غلام حلقه بگوش زنش محسوب می شدند. زهرا 16 سالش بود که به خاطر رهایی از فشارهای پدر و نامادری با من ازدواج کرد، تا دو سال اول زندگی رابطه مان با هم خیلی خوب بود ...
دزد مسلح بانک در سراب سرقت یک میلیاردی مات شد
...> می خواستی با پول های دزدی چه کار کنی؟ فکر می کردم یک میلیارد تومان نصیبمان شود. با 20 تا 30 میلیون تومان آن می خواستم بدهی و اقساط همسرم را بدهم. با بقیه هم یک کارخانه احداث کنم و پولدار شوم؛ اما همه این افکار سرابی بیش نبود. می دانی چه مجازاتی در انتظارت است؟ بله. مجازات حبس طولانی. شاید هم چون با سلاح دست به سرقت زدیم حکم سنگین اعدام مقابلم باشد. ...
وقتی به خودم آمدم در خانه زن جوان بودم و دو مرد بالای سرم از من فیلم می گرفتند
دادن فیلمی گفتند از حضورت در اینجا فیلم گرفته ایم و قصد داریم تو را تحویل پلیس بدهیم .خیلی ترسیده بودم و نمی توانستم حرف بزنم. آنها با تهدید و توسل به زور پول هایم که تمام سرمایه زندگی ام بود گرفتند و از آن خانه بیرونم کردند. من آدم بی لیاقتی هستم و دیگر نمی توانم به چشمان معصوم همسرم که سجاده نمازش جمع نمی شود نگاه کنم . این اخبار از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
بابا کیوکیو بس است برگرد / ماجرای کلاه صورتی رنگی که نهال از رهبر خواست
نذری برای بازگشت مهدی بودم، دیدم که برادرشوهرم آمد دم خانه ما. خیلی تعجب کردم چون هیچ وقت بدون زن و بچه اش نمی آمد. گفت: زودباش بچه ها را آماده کن برویم خانه پدرم مهدی را آورده اند، مهدی زخمی شده... چه حسی پیدا کردید؟ باورکنید من این جمله را شنیدم اما اصلا ناراحت نشدم. چون وقتی مهدی می رفت حساب همه این ها را با خودم کرده بودم. بلند شدم بچه ها را حمام بردم، حتی برادرشوهرم اعتراض ...
ازدواج برای فرار از خانه پدری...
به گزارش گروه جامعه خبرگزاری ایمنا ، می گوید: 12 سال است که ازدواج کرده ایم، زهرا در یک خانواده پرتنش بزرگ شده، مادرش را در کودکی از دست داده بود و با نامادری زندگی می کرد. توجه همه جانبه پدر به همسرش و خشونت و سخت گیری او زهرا و خواهر برادرانش را محدود کرده بود. 16 ساله بود که با من ازدواج کرد و من خوب می دانستم دلیل این ازدواج رهایی از فشار پدر و نامادری و خروج از خانه ...
قهر تا ابد
.... او از یکی از شهرستان های دور آمده بود و تنها هدفش درس خواندن و موفق شدن بود. بچه ها می گفتند همه خانواده اش را در زلزله از دست داده و حالا می خواهد بعد از فارغ التحصیلی به شهر خودش برگردد و به مردم خدمت کند. به خاطر دروغ هایی که گفته بودم همه دوستانم فکر می کردند من از خانواده ای ثروتمند و تحصیلکرده هستم و به همین دلیل پسرهای دانشگاه زیاد دور و برم بودند، اما محسن از من فاصله می گرفت، ولی من ...
دختر 13 ساله راز کثیف خود و مادرش با مردان غریبه به اجبار پدرش بر ملا کرد!
خانه ام آمدند و ناگهان رفتارها و گفتارهای عجیبی داشتند. وقتی رفتند از اینکه اتفاق خاصی نیفتاده است، خوشحال بودم، البته به نوع رفتارهای زن جوان حتی دخترش مشکوک شده بودم. آنها بیشتر نقش بازی می کردند و مشخص بود در نهایت مراقب رفتارشان هستند. هنوز ساعتی از رفتن آنها نمی گذشت که موبایلم زنگ خورد و مردی با صدای خشن و گرفته ادعا کرد فیلمی از من دارد که نشان می دهد به همسرم خیانت کرده ام و زنی ...
فریب برق نگاه نگار
کاغذی روی تلفن توجهم را جلب کرد وقتی آن را برداشتم دیدم رویش نوشته، به خاطر خیانتی که به من کردی از تو متنفرم و دیگر نمی خواهم تو را ببینم، من در این 10 سالی که با تو زندگی کردم چه چیزی برایت کم گذاشتم نامرد ! حسابی گیج شده بودم، نمی دانستم همسرم از کجا باخبر شده بود هر چه به گوشی سوسن زنگ زدم جواب نمی داد، به نگار هم زنگ زدم اما او هم جوابگو نبود تا اینکه با خواهر همسرم تماس گرفتم و ...
همسرم عادت های خانه پدری را رها نمی کند
...: چند سالی هست که با همسرم به مشکل بزرگی بر خوردم. هر راه را انتخاب کردم و هرطور توضیح دادم اصلا درک نمی کند و عادت های خانه پدری را تکرار و انجام میدهد. نه میتوانم دردودل کنم و نه وقتی عصبانی و ناراحت هستم با من همدردی می کند. حتی مجبور می شوم به خاطر آبرو و بچه هایم حتی به همسرم آموزش بدهم که وقتی من ناراحتم یا عصبانی هستم اینطوری رفتار کن، این حرف ها و کلمات را بگو تا من آرام بشوم و یا می ...
گفت وگو با مددجوی کمیته امداد که حامی 5 دختر شده است / سفره کوچکم را با نیازمندان تقسیم می کنم
لقمه حلال سر سفره خانواده اش ببرد ولی خب گاهی بخت یاری اش نمی کند و با دست خالی راهی خانه می شود. لیلا به همین زندگی ساده دل خوش می کند ودم نمی زند ولی بی پولی و نداری کمرش را کم کم خم می کند مدتی تحمل می کند و حیا نمی گذارد شکایتی کند. از عاقبت بچه ها می ترسد و توانش دیگر با نداری یاری اش نمی کند.آنقدر که وقتی پای درددل با یکی از دوستانش می نشیند بغضش می ترکد و ناگفته های چند ساله اش را ...
توطئه برای همسر سوم! / سهیلا با مرد غریبه به کردستان رفت و ...
درگیری های من و شورهمر شروع شد . صاحب یک پسر شده بودم که همسرم برای ادامه تحصیل به ترکیه رفت و دیگر بازنگشت. من هم غیابی طلاق گرفتم وبا عباس ازدواج کردم. وی ادامه داد: عباس مرد سختگیری بود.با اینکه صاحب یک پسر شده بودم اجازه نمی داد به تنهایی از خانه خارج شوم.به فکر طلاق افتاده بودم اما عباس مخالف جدایی بود. به همین خاطر با همدستی یک مرد غریبه شبانه شوهرم را با چاقو کشتم.از دو کارگر ...
روی سنگ قبرشان بنویسید شهید
.... اما کاش تو بری خونه پیش مادرت که تنهاست. از لحن غمگینش یک چیزهایی رو فهمیدم، اما... مادر اما هنوز خبر ندارد. من خونه تنها بودم، همون روز هم اینترنت خونه قطع شده بود و هیچ خبری نداشتم. صبحش بهم خبر دادن که دایی م به رحمت خدا رفته، گفتم منصور که بیاد با هم میریم برای مراسم دایی. نزدیک ظهر که شد همه زنگ زدن خونه. شوهرم زنگ زد سراغ منصور رو گرفت. گفتم منصور توی راهه، میاد. چون شب قبل که منصور زنگ ...
21 آبان 94 روزی که زمان ایستاد
... خانم مرادی می گوید: 18 ساله بودم که عمه ام به خانه ما آمد و از علاقه مندی حمید آقا صحبت کردند و از من خواستگاری کردند. ابتدا جواب من منفی بود، چون ایشان با ادامه تحصیل من مخالفت کرده بودند و من همان سال در دانشگاه قبول شده بودم. اما بعد حمید آقا شرایط را پذیرفتند. 19ساله بودم که مجددا به خواستگاری من آمدند و من هم به خواستگاری ایشان جواب مثبت دادم و ما در مهر ماه سال91 به عقد هم درآمدیم و ...
دوست داشتم دست هایش را لمس کنم اما دست هایش سوخته بود
کلی خوش و بش کردن، گریه ام گرفت، گفت: نه این کار را نکن، تو باید محکم باشی. مرضیه هم موقع خداحافظی پدرش، زد زیر گریه. محسن از خانه رفت بیرون و گفت: منتظر تو و مامان می مانم تا با این حرف مرضیه را آرام کند .. . آنجا که بود هر موقع که می شد تماس می گرفت. از افراد خانواده هیچ کس به جز من و برادرش نمی دانست که محسن به سوریه رفته است، چون خیلی به ماموریت می رفت. به همه گفته بودیم که ماموریت ...
آبادانی یک روستا با دستپخت
قبل زنگ می زدند سفارش باقلا قاتق، ترش تره، میرزاقاسمی و ماهی می دادند و بعد می آمدند. طوری شد که دیگر من و همسرم کار کشاورزی را رها کردیم. کم کم مشتری هایم زیادتر شد. مثلا بعضی وقت ها مشتری می آمد بی خبر. می گفتم از کجا آدرس گرفتی؟ چرا زنگ نزدی؟ می گفت توی آرایشگاه بودم، یک نفر گفت رفتم سرولات خانه خاور خانم، چه غذای خوشمزه ای خوردیم. ما هم همینطوری آمدیم و شما را پیدا کردیم. همه اینها باعث شد که کم ...
پایان خونین عشق پسر23ساله به زن شوهردار
قرار بگذارم. مخالفت های او برای دیدن خانواده اش شک برانگیز نبود؟ او از ساعت 6 صبح تا 12 شب به من پیامک می داد. اصلا معلوم نبود چیزی را پنهان می کند. هر وقت می خواستم با من بیرون می آمد؛ حتی نیمه های شب. اولین دروغ سمیه به تو چه بود؟ این که شوهر ندارد. کی از این موضوع باخبر شدی؟ اواسط زمستان 95 بود. به رفتارهای رحیم و سمیه شک کردم ...
عاشق سمیه شده بودم که فهمیدم او با دوستم هم ارتباط دارد و ...
تلفن با زنی آشنا شد و بعد با هم ازدواج کردند. هیچ وقت خانواده سمیه را دیدی؟ نه، می گفت زود است. یک بار هم گفت برادرش همیشه سر کار است و اگر شد، جور می کند با او در محل کارش قرار بگذارم. مخالفت های او برای دیدن خانواده اش شک برانگیز نبود؟ او از ساعت 6 صبح تا 12 شب به من پیامک می داد. اصلا معلوم نبود چیزی را پنهان می کند. هر وقت می خواستم با من بیرون می آمد ...
زوج سارق که به تقلید از فیلم های هالیوودی به بانک دستبرد زدند
همه نظر بررسی کرده بودیم. گفتی انگیزه شما برای سرقت، بدهی و نیاز به پول بوده. بدهی ها برای چه بوده؟ 20 میلیون تومان وام گرفته بودم و باید آن را تسویه می کردم. از طرفی اجاره خانه مان هم مانده بود و کلی زیر قرض رفته بودیم. برای چی وام گرفتی؟ دانیال زیر پایم نشست و از من خواست که وام بگیرم تا ماشین بخرد. من هم قبول کردم و دفعه اول یک وام 10 میلیونی گرفتم و مقداری از آن را روی ...
ادامه ارتباط پیامکی من و یاسر کار را خراب کرد / وقتی شوهرم فهمیدکه کار از کار گذشته بود!
خودمان رفتیم. این در حالی بود که خانواده هایمان هیچ حمایتی از ما نمی کردند و با مشکلات مالی شدیدی روبه رو بودیم. اما زندگی من زمانی غیرقابل تحمل شد که یاسر به خاطر سوءظن هایش ابتدا شبکه های اجتماعی را از گوشی تلفنم پاک کرد و بعد هم گوشی ام را از من گرفت. او می گفت احتمال دارد با افراد دیگری در شبکه های اجتماعی ارتباط برقرار کنی. هرچه تلاش می کردم به همسرم بفهمانم که اشتباه می کند، فایده ای نداشت. می ...
راز قرار ملاقات کثیف مرد جوان با همسر باجناقش لو رفت! + عکس
در خواب بوده به قتل رسیده است. همسر مقتول که تنها شاهد جنایت بود، به کارآگاهان گفت: 10 روز قبل شوهر خواهرم پرویز به خانه ما آمد و گفت با خواهرم مشکل پیدا کرده و چون بیکار بود از شوهرم شایان خواست تا برایش کاری دست و پا کند. چند روزی در خانه ما بود تا اینکه صبح امروز با صدای فریاد همسرم از خواب پریدم. همان موقع پرویز را دیدم که با چاقویی خون آلود در دستش روی سینه شوهرم نشسته است. وقتی مرا دید به ...
پسر مرد بساز وبفروش،با تهیه کلید یدک برای خانه هایی که پدرش می فروخت، از آنها سرقت می کرد
ورودی آپارتمانم در طبقه چهارم یک مجتمع مسکونی واقع درخیابان پاسداران – بوستان نهم- همراه تمامی اعضای خانواده برای خرید از خانه خارج شدیم اما چند ساعت بعد که برگشتیم همسرم متوجه مفقودی یک حلقه انگشتر برلیان خود شد.برای پیدا کردن انگشتر همسرم در داخل خانه به جست و جو پرداختیم که درکمال ناباوری متوجه سرقت ده ها عدد سکه طلا و مبلغی پول نقد به همراه مقداری دلار و ارز شدیم، اما نمی دانیم این سرقت چگونه ...
بچه دار شدن مادر، فرزند اول کی بداند؟
بگویید ببین خاله سارا بچه آورده است، من هم می خواهم یک بچه بیاورم. بهش بگویید یک خواهر و یا برادر خوب می تواند داشته باشد و می تواند دل گرمی و بازی همراه خود به خانه بیاورد. آگاهی و پیش زمینه را برای ورود فرد جدید در خانه ایجاد کنید. وگرنه بچه دچار از دست دادن محبت و توجه می شود. با نگفتن این موضوع، احتمال این که بچه به سمت افسردگی دوران کودکی، پرخاشگری و یا لجبازی برود و یا رفتارهای بازگشت در روانشناسی مثل شب ادراری و یا اختلالات رفتاری مثل ناخن جویدن، کندن لب و یا لب گزیدن از خودش نشان دهد، زیاد است. ...
بعد از طلاق مرد میانسال که از اقوام بود موی دماغم شد و ...
بود که با حمایت های بی حد واندازه و ظاهری خانواده ام و دخالت های آن ها دچار غرور شده و احترام و شخصیت شوهرم را زیر پا گذاشته بودم و او را خرد می کردم. ما به مرکز مشاورۀ آمده ایم و حالا خوب می دانیم که باید قدر همدیگر را بیشتر بدانیم. زندگی زناشویی یعنی دوست داشتن همدیگر و احترام متقابل و جان فداکردن برای هم ، یعنی کسی هست که به او تکیه کنی و عشق بورزی ، یعنی شکر به درگاه خدا به خاطر همه نعمت هایی که به ما داده به خصوص دختر زیبا و خوشگلی که داریم، امیدوارم بتوانیم زندگی قشنگی بسازیم. اخبار زیر را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
دختر جوان راضی شده بود به خاطر جراحی بینی دست به هر کار کثیفی بزند!
شدم را قبول دارم ولی هیچ اتهام دیگری را قبول ندارم. من مدتی با او دوست بودم و او به بهانه های مختلف از من پول می گرفت. به همین خاطر از او خسته شدم وخواستم برای همیشه برود. اما دختر جوان وقتی در اخاذی هایش ناکام ماند، تهدید کرد که همه چیز را به همسرم خواهد گفت. بعد هم از من خواست برای جراحی بینی اش 5 میلیون تومان به او بدهم که با خواسته اش موافقت نکردم. ازطرف دیگر او وقتی نتوانست آدرسی از ...
جنایت داماد برای رهایی از عشق قدیمی
دوره سربازی بار دیگر آیدا را دیدم و عشق مان تازه شد. با هم قرار ازدواج گذاشتیم اما دوستانم خبر دادند که او در این مدت تغییرات زیادی کرده و خانواده ام نیز با ازدواج مان بشدت مخالفت کردند. به همین خاطر با دختر دیگری پای سفره عقد نشستیم که آیدا با شنیدن این خبر شوکه شد. او برایم پیغام های زیادی فرستاد اما من تصمیم گرفتم زندگی بی دردسری در کنار همسرم را شروع کنم و به همسرم پایبند باشم. مدت ها ...
برج ساز از قصاص گریخت
تا من مرخص شوم و بدهی میلیاردی ام را به تو بپردازم. منهم برای اینکه به طلبم برسم او را ترخیص کردم اما او حاضر به پرداخت پول نشد. او بسیار مریض بود و با وزن سنگینی که داشت اصلاً توانایی حرکت نداشت. با چنین وضعی که داشت دو روز بعد از ترخیص شدنش او را به خانه ای بردم و نگهش داشتم تا طلبم را وصول کنم تا اینکه باهم درگیر شدیم و ناگهان حالش بد شد و ناچار دوباره او را به بیمارستان رساندم اما دو ساعت بعد ...
دختر 19 ساله آرایشگر، پشیمان از رفتار کثیف خود | والدین مقصر بودند
اوایل سال 95 دوباره به کاشمر بازگردم. در این میان باز هم به همسر سابقم رجوع کردم ولی ازدواجمان را محضری نکردیم تا این که درگیری هایمان دوباره شروع شد و من درحالی که نمی دانستم باردار هستم از کاشمر به مشهد آمدم و همسرم را برای همیشه رها کردم. مدتی بعد با مرد 28 ساله ای آشنا شدم که همسرش را طلاق داده بود. ابتدا به صورت تلفنی رابطه داشتیم تا این که او مرا به خانواده اش معرفی کرد و به عقد موقت خودش درآورد. بارداری ام را از او پنهان کردم تا دوباره سرگردان نشوم و مرا طلاق ندهد اما وقتی نوزادم را در سرویس بهداشتی منزل به دنیا آوردم و او را به قتل رساندم همه چیز لو رفت. ...
شوهرم خارج از کشور است هزینه های زندگی را نمی دهد!
که غر بزند، نه کسی هست گیر بدهد و نه کسی هست که بخواهم به او جواب پس دهم .چند روز مانده به مهر بود که وسایلم را جمع کردم تا به همراه مادرم برای ثبت نام به مشهد برویم . هیچ چیز بیشتر از اینکه در 19سالگی بتوانم مستقل زندگی کنم نمی توانست ذوق زده ام کند . از خانه و خانواده داشتم برای مدتی طولانی دور می شدم . همه می گفتند نگران نباش زود برمی گردی اما آنها نمی دانستند من ناراحت که نیستم هیچ، خوشحالی ...
زن جوان اسیر چهار شیطان صفت شد
مجله بویر نیوز- نیمه های شب بود که زن نیمه جان، وحشتزده خود را به مأموران پلیس رساند و از دو ماجرای هولناک واسارت دردام چند کفتار پرده برداشت: شبانه بعد از پایان کارم در تهران به میدان آزادی رفتم تا از آنجا به خانه ام در شهریار بروم. همان موقع راننده خودروی پرایدی جلوی پایم نگه داشت و از آنجا که یک مسافر داشت، ازشدت خستگی و به خاطر زود رسیدن اعتماد کردم و سوار شدم. اما بعد از طی مسافتی مسافرش ...