سایر منابع:
سایر خبرها
اظهارات عجیب زنی که یوسف را ربوده بود +عکس متهم
خودم گفتم یوسف را به خانه می برم و با او حرف می زنم، شاید بتواند آدرسی از خانواده اش بدهد که این طور نشد. وقتی به خانه رفتی حرف نزد؟ نه. خیلی خسته بود و زود خوابش برد. یعنی وقتی بیدار شد، بهانه پدر و مادرش را هم نگرفت؟ برایم عجیب بود که اصلاً سراغی نگرفت. گفت که پدرش با موتور به دهات رفته و مادرش هم دهات است. تصمیم داشتم اگر تلاشم نتیجه نداد به پلیس خبر ...
گفتگو با زن 40 ساله که متهم به دزدیدن یوسف است + عکس
. قصدی برای دزدیدنش نداشتم. نمی خواستم به دام آدم رباها بیفتد یا ماشین به او بزند. واقعاً نمی دانستی که باید به پلیس خبر بدهی؟ گفتم که اشتباه کردم، خبر ندادم. چون بچه خسته و گرسنه بود، او را به خانه بردم تا خانواده اش پیدا شوند. چطور پیدا شوند؟ حتماً به دنبال بچه می آمدند. با خودم گفتم یوسف را به خانه می برم و با او حرف می زنم، شاید بتواند آدرسی از خانواده اش ...
یوسف را بردم که کسی او را ندزدد!
و مادرش نگشتی؟ باور کنید نمی دانم. بزرگ ترین اشتباهم همین بود. با خودم گفتم چند روزی نگهش می دارم و خانواده اش پیدا می شوند. چطوری؟ نمی دانم. گفتم شاید خودش بتواند اطلاعاتی به من بدهد که باعث شود خانواده اش را پیدا کنم. در این مدت یوسف بی تابی نمی کرد؟ راستش بچه هنوز چیزی نفهمیده بود. در این مدت کاملا آرام بود و حتی یکی دو بار او را به پارک ...
متهم کودک ربایی: مادرانه از یوسف مراقبت کردم
به گزارش پایگاه 598 به نقل از جام جم: وقتی یوسف را در خیابان دید و او را به خانه برد، تصور نمی کرد کمتر از یک هفته بعد به اتهام کودک ربایی بازداشت شود. زن جوان شش روز از پسربچه 3/5 ساله مراقبت کرد و وقتی با خبر گم شدن او روبه رو شد با خانواده کودک تماس گرفت. می گوید، از این که به من بگویند کودک ربا ناراحت می شوم و در این مدت مراقب یوسف بودم و وقتی خانواده اش را پیدا کردم او را تحویل دادم. گفت ...
متهم کودک ربا: یوسف را برای نجات به خانه بردم
ماشین می رفت، آواره و سرگردان پیدا کردم؛ فقط به قصد اینکه پدر و مادرش پیدا شده و او را تحویل بدهم و بلایی سر بچه نیاید ، او را با خودم بردم! در آن لحظه به عقل من نرسید که به پلیس اطلاع دهم ! ولی پس از آن منتظر پیدا شدن پدر و مادرش بودم تا اینکه به محض پیدا شدن پدر و مادر بچه ، تصمیم گرفتم تا او را تحویل بدهم. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر گفت: متهم پرونده صبح روزی جاری ( 02/05/1396) جهت صدور قرار قانونی روانه دادسرای امور جنایی تهران بزرگ شد. ...
پایان 6 روز چشم انتظاری خانواده یوسف
این بچه را با خودم بردم تا بلایی سرش نیاید. من فقط قصدم کمک بود. این بچه سرگردان و بی کس در خیابان بود. من برای اینکه او گیر آدم نااهلی نیفتد او را بردم تا پدر و مادرش پیدا شوند. من در همه این مدت منتظر خبری از خانواده او بودم و به محض پیداشدن پدر و مادر بچه، او را تحویل دادم. کجا یوسف را دیدی؟ اطراف میدان امام حسین بود. حدود ساعت 7 بعدازظهر من از یک مصاحبه کاری در خیابان پاسداران ...
من کودک ربا نیستم
همراه خود داشت شناسایی و دستگیر شد و یوسف نیز سالم به خانواده اش تحویل داده شد. متهم در اظهارات اولیه مدعی شد: آن روز حدوداً ساعت 7 عصر در حال بازگشت به خانه بودم که طفل سه ساله را در حالی که داشت زیر ماشین می رفت ، پیدا کردم؛ فقط به قصد اینکه بلایی سر بچه نیاید ، او را با خودم بردم . در آن لحظه به عقل من نرسید که به پلیس اطلاع دهم ولی پس از آن منتظر پیدا شدن پدر و مادرش بودم تا اینکه به محض پیدا شدن پدر و مادر بچه، تصمیم گرفتم او را تحویل بدهم. ...
جزئیات ربودن یوسف 3 ساله از سوی یک زن
شد یوسف را در خیابان پیدا کرده و برای اینکه تحویل خانواده اش شود، او را تحویل پلیس داده است. ماموران پلیس که به اظهارات این زن مشکوک شده بودند با دستور قضایی او را بازداشت و تحویل اداره مبارزه با آدم ربایی پلیس اگاهی دادند. زن میانسال در بازجویی های بیشتر با رد اتهام کودک ربایی، مدعی شد: روز 27 تیر مشاهده کردم که یوسف در خیابان تنها است و گم شده است. برای اینکه او به دست بچه دزدها ...
خانواده بنیتا چه می گویند؟ | گزارشی از خانواده سوگوار بنیتا
خبر بیشتری از او بگیرند. پیرزن همسایه با دست به سینه اش می کوبد و می گوید: بیارنش اینجا خودم با دست های خودم تیکه تیکه اش می کنم. ماشین را بردی بچه را می ذاشتی یه جایی اون تو جون نده. پدر جوان بنیتا با پیراهن آبی روشن جلوی در خانه ایستاده، اجازه نمی دهد کسی غیر از فامیل و آشنا وارد شود. می گوید: حال مادرش خوب نیست. نمی تواند غریبه ها را ببیند. عکس بنیتا همراه با شماره تلفنی که تا همین چند ساعت پیش ...
این محله ناامن است
عکس می گرفتند. می گوید: بچه هایم را یک هفته است از خانه بیرون نیاورده ام. سارق گفته که آمده بودم اینجا مواد بخرم. چرا اینجا معدن خرید و فروش مواد است؟ چند روز پیش ریختند و مواد فروش ها را گرفتند، اما حالا دوباره دارند در خیابان می چرخند. کنار خانه های ما هستند و ما می ترسیم حرفی بزنیم . این زن می گوید که مادر بنیتا این روزها از خانه بیرون می آید و با یادآوری صحنه دزدیده شدن بنیتا خود را به در و ...
تراژدی تکان دهنده بنیتا
به زن ومرد جوان می گفتند: پیدا می شود. یوسف را ندیدید که پیدا شد. آنها ماشین دزدند و به بچه کاری ندارند. و... دراین هفت روزخواب بر خانواده بنیتا حرام شده بود. از آن آخر هفته تلخ، مهرسکوت برلبهای زن جوان خورده بود وزمانی که دهان باز می کرد، فقط صدای ضجه هایش می آمد و نام دخترش را به زبان می آورد. هفت روز از ناپدید شدن دختر کوچولو می گذشت. زن و مرد جوان با بی قراری و دلشوره مثل روزهای ...
یوسف گمشده 3.5 ساله پیدا شد
اگاهی دادند. زن میانسال در بازجویی های بیشتر با رد اتهام کودک ربایی، مدعی شد: روز 27 تیر مشاهده کردم که یوسف در خیابان تنها است و گم شده است. برای اینکه او به دست بچه دزدها نیفتد، او را به خانه ام بردم و در این مدت برای یافتن پدر و مادرش تلاش کردم. وقتی به جایی نرسیدم، او را به کلانتری آورده و تحویل دادم. گفتنی است متهم به ربودن پسر 3 ساله صبح امروز برای تحقیقات بیشتر به دادسرا منتقل شد. ...
تنهای تنها: زن میانسال مطلقه در امتداد تاریکی
دست از این اخلاق و رفتار زشتش بردارد و مرا نزند ولی همسرم هیچ توجهی به حرف های خانواده ام نمی کرد و مرا عذاب می داد، این گونه بود که به پیشنهاد اطرافیانم تصمیم گرفتم بچه دار شوم تا اوضاع زندگی ام بهتر شود. هر چند می دانستم که با داشتن فرزند هم خلق و خوی عبدا... بهتر نمی شود ولی باز هم برای نجات زندگی ام باردار شدم. همسرم همچنان کتکم می زد تا این که یک روز دستم از چند ناحیه شکست، دیگر تحمل این ...
ازدواج شوم خانم معلم تهرانی!
زندگی به خانه ما آمدند. شوهرم معذرت خواهی کرد و گفت؛ اگر متوجه می شدی که با بچه هایم زندگی می کنم، زنم نمی شدی با این حال به همسرم گفتم: بعید است من در این سن بچه دار شوم. پس دختران تو را مثل بچه های خودم خواهم دانست همین کار را هم کردم و علاوه بر خانه داری در درس های مدرسه هم کمک حالشان بودم. اما همسرم خیلی زود رنج بود و به هر بهانه ای عصبانی می شد. اوایل ازدواج فقط بحث و جدل می کردیم، اما چند ماه ...
بنیتا و خانه مصیبت زده
به ما داد. او تنها نوه ام بود. در این 6 روز لحظه ای آرام وقرارنداشتیم.تا اینکه امروزشنیدم جسد بنیتا پیدا شده است. پیشگویی دروغین زن رمال/ خانواده بنیتا برای پیدا کردن دخترشان حتی نزد رمال هم رفته بودند. زن رمال هم با دیدن چهره به هم ریخته پدرومادرجوان، پول هنگفتی ازآنها گرفت وگفت: بچه صحیح و سالم است و تا چند روز دیگر برمی گردد. اما وقتی بچه پیدا شد باید اسمش را عوض کنید. حالا البته بچه ...
لیلا، نازی، زینب و دیگران
شبانه خاله لیلا گیر داده که حالا که جهیزیه ات هم جفت وجور شده، الا و بلا باید زن بهزاد من بشوی؛ یعنی همان پسر 19ساله بیکار و معتاد، اما این بار با مادرخوانده لیلا طرف هستند. خانم اربابی می گوید لیلا فعلا فقط می خواهد درس بخواند و اگر خاله یا هر کس دیگری لیلا یا مادرش را اذیت کند، خانم اربابی دست مادر و دختر را می گیرد و می برد مشهد همان جا برایشان خانه زندگی درست می کند. نیاز نیاز ...
صحبت های دلنشین خانم خیری ویلایی ها / زنی که فیلم منیر قیدی اقتباسی از زندگی اوست
ویلایی ها ساخته منیر قیدی از آن دسته فیلم هایی است که تاریخ مصرف ندارد و برای همیشه سندی خواهد بود از مظلومیت زنانی که در دوران دفاع مقدس، همدوش مردان ایستادند تا از کشور و مذهب شان دفاع کنند. طوبی عرب پوریان، همسر شهید علیرضا نوری کسی است که پریناز ایزدیار در فیلم ویلایی ها نقشش را به تصویر کشیده است. شیرزنی که وظیفه مدیریت خانواده رزمندگان را در منطقه ویلایی ها برعهده داشته است. با او درباره آنچه ...
فرهنگ + شهروندی
رودخانه خالی انداخت و آهسته گفت: تو دلت به چی خوشه؟ اول متوجه مانکن ها نشد. نزدیک شان شد، ترسید و بلافاصله از ترسش از دو مانکن چادر به سر، به خنده افتاد. مانکن ها را نگاه کرد و ناخودآگاه یاد تمام زن های چادری خانواده افتاد. مادرش که به گفته خودش از ده سالگی چادر را از سرش برنداشته و به این قضیه افتخار می کرد. خاله هایش به جز آخری و سه چهار نفر از عمه ها و فامیل های دورتر. بعد نزدیک تر رفت و ...
نگاه + خارج نشین
آب بخور! مدتی قبل سرما خورده بودم؛ دو یا سه بار به مطب پزشک در شهر Randers رفتم. هر بار پزشک بعد از چند دقیقه گفت وگو بدون اینکه دارویی تجویز کند گفت آب بخور و استراحت کن! گفتم باید درس بخوانم، لااقل قرصی بده که آرامم کند؛ اما حرف خودش را می زد که آب بخور؛ حدودا 10 روز از آنفلوآنزا رنج می بردم. این بار از شدت درد خودم نمی توانستم به تنهایی نزد پزشک بروم، پدرم مرا همراهی کرد. وقتی پدرم از ...
اقدام زشت یک مرد با همسر چاق اش
می شوم. امروز بی آنکه بدانم چه می کنم به زن همسایه گیر دادم. با تماس گرفتند و مرا به کلانتری 13 آوردند. خودم از این وضعیت خسته شده ام. دوست دارم به زندگی بازگردم. اخبار زیر را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید:
زنان بی شناسنامه
که می تواند هویت یک زن را از او بگیرد؟ زنان بی شناسنامه با چه آسیبی دست به گریبانند که حاضر شدند از هویت خود بگذرند؟ فاطمه دانشور، رئیس کمیته اجتماعی شورای چهارم شهر تهران در پاسخ به این سوال، می گوید: بی شناسنامه بودن در بین زنان در چند سطح است. مادرانی را داریم که خودشان وقتی متولد شدند هویت سجلی برایشان ثبت و از اول برایشان شناسنامه صادر نشده است. به دلیل نداشتن شناسنامه هم این زنان از ...
زن رحیم 500 هزار تومان داد تا شوهرش را بکشم / 100 میلیون تومان دادیم تا قصاص نشوم !
. روز حادثه، پس از مدت ها چاقویی به کمرم بستم و به خانه مادرزنم رفتم، اما همسرم مرا مسخره کرد و گفت کسی که عرضه ندارد، چاقو نمی بندد. از این حرفش عصبانی شدم، چاقو کشیدم و همسرم و مادرش را مجروح کردم. قصد داشتم که خواهرزنم مانعم شد. با او درگیر شدم و یک ضربه با چاقو به قفسه سینه اش زدم. متهم با حکم دادگاه به قصاص محکوم شد و نامش در فهرست اعدامی ها قرار گرفت، اما مدتی بعد اولیای دم پذیرفتند رضایت دهند ...
خاطره جالب رهبرانقلاب از دیدار با امام خمینی (ره) به همراه دخترشان
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، رهبر معظم انقلاب در خاطره ای از ملاقات عیدانه شان با امام خمینی و همراهی دختر 5ساله شان در آن زمان فرمودند که به مناسبت روز دختر این خاطره بازخوانی می شود. رهبرانقلاب فرمودند: یک بار هم من خودم [دخترم را برای زیارت امام] بردم. چهار پنج ساله بود. خانواده ما رفته بودند مشهد و او ماند پیش من برای اینکه بیاید امام را روز عید ببیند. صبح پا شدیم و سرش را ...
پوران درخشنده: فقط دختران نیاز به کنترل ندارند/ از قتل آتنا متأسفم
می برند! درحالی که اتاق هایشان از هم جداست و این را هم طبیعی فرض می کنند. در حقیقت بیشتر در یک خانه با هم زندگی می کنند تا اینکه یک خانواده واقعی باشند! آنها به مرور زمان به این نتیجه رسیده اند یا پذیرفته اند که جدا از هم باشند و هرکدام مسیر خودشان را بروند، اما قضیه زنان کمی پیچیده است. چون معمولا زنان بعد از ترک خانه شوهر جایی برای زندگی ندارند. یک زن اگر بداند در خانه پدری منتظر او هستند و جایی ...
فرار هالیوودی عروس ایرانی از سوئد
ماه دراسارتگاه زیرزمینی محبوس بود، سرانجام به فکر فرار افتاد و طی چند شبانه روز موفق به کندن یک تونل زیرزمینی شد و پس از نجات از راه این تونل باریک به کمک روستاییان خود را به سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوئد رساند و تقاضای کمک کرد. زن 24 ساله که پس ازشرح ماجرای زندگی هولناکش باکمک مسئولان سفارت راهی ایران شده بود به محض ورود راهی دادگاه خانواده شد تا با پاک کردن شناسنامه اش از نام مردی که همه ...
محاکمه زن جوانی که مدعی است هر دو شوهرش خودکشی کردند!
اش را نداشت.درحالی که تحقیقات برای شناسایی مخفیگاه زن جوان ادامه داشت، کارآگاهان جنایی محل سکونت خانواده همسر سابق فتانه را شناسایی کردند. در ادامه نیزدریافتند همسر اول این زن نیز مدتی پس از ازدواج خود را دار زده است. دختر 7ساله که پس از ناپدید شدن مادرش، با خانواده پدری زندگی می کرد درتحقیقات به بازپرس جنایی گفت: مادرم رفتار خیلی بدی با من داشت و اجازه نمی داد به مدرسه بروم. او مرا اذیت می کرد و ...
روز دختر از نگاه "معصومه" های زمان!
هم بریزد... هزار بار هم که به او بگویم چشم، فایده ندارد. تازه، خیلی وقتها از دست دیگران که ناراحت می شود، ناراحتیش دامان ما را می گیرد... من فکر می کنم هیچ دخترِ جانبازی وضعیتش بدتر از ما نیست. چون خیلی ها که نمی دانند پدرم جانباز است، فکر می کنند با دیوانه ای رو به رو هستند که ظرف و ظروف خانه را سر زن و بچه اش می شکند و آنها را از خانه بیرون می کند!...بله من هم مثل تو از حق مادری و زندگی محروم ...
مادر سرباز سعید براتی : سعید را برگردانید
خسته شده. می گوید شب و روز ورد زبان شان خاطرات سعید است: پسر کوچکم محمد کلاس هفتم است و بیشتر از ما نگران سعید است. هر شب خوابش را می بیند. یک شب خواب دیده بود سعید در یک خانه است، دست و پایش را بسته اند و چهار پنج نفر دورش حقله زده اند و سعید می گفته: من را آزاد کنید! از این خواب ها زیاد برایم تعریف می کند. سعید روز 6 اردیبهشت، ساعت 5 عصر برای آخرین بار با مادرش صحبت کرده، یکی دو ساعت ...
سرنوشت تلخ بنیتا
مرگ ها، یکی دردناک تر از دیگری است و هنوز این یکی را باور نکرده، از ضربه بعدی گیج می شویم. بنیتا، تمام این مدت را در ماشین پدرش بود. تمام روزهایی که پدر و مادرش ذره ذره آب می شدند و هر جا می رفتی همه می پرسیدند آن بچه 8 ماهه پیدا نشد؟ تمام این مدت جسد بنیتا، گوشه ای از پاکدشت در ماشین و زیر آفتاب، می سوخت و جمع می شد. مرگ او قابل تصور نیست. زجر قبل از مرگ و ترسی که داشته، روح شنونده را سوهان می ...
جوانی های ته کشیده
مصیبت خودم را از دست آنها خلاص می کنم. ترس از تکرار چنین اتفاقی برای مدتی مانع به سرانجام رسیدن سوژه گزارش شد اما دوباره به مدت چهارماه، شب تا صبح، راهی خیابان های تهران می شوم درست مثل 19 سال پیش و این بار برای نوشتن گزارشی از زنان مبتلا به اعتیاد. زنانی که با زندگی در حاشیه اتوبان ها، پارک ها، خانه های مخروبه، مکان های به ظاهر امن، کمپ های اعتیاد زنان، پناهگاه های میان راهی و... به ...