سایر منابع:
سایر خبرها
می دوزم، پس هستم
.... پرسید: تحصیلاتت چیه؟ گفتم: دکترای اقتصاد دانشگاه تهران. پرسید: پس اینجا چه غلطی می کنی؟ الان باید وزیری، وکیلی چیزی باشی. گفتم: خوشبختانه کشور به سمتی پیش رفته که وزرا و وکلا رو شوق خدمت مشخص میکنه تا تحصیلات و تخصص. تیک عصبی اش فعال شد و گفت: ببین پسر؛ من میخوام چند تا خیاط آروم و بی سروصدا استخدام کنم. تو انگار خیلی سر و صدات زیاده. بگو ببینم اگه یه نفر بیاد بگه یه لباس مناسب برام بدوز ...
ماجرای مسلمان شدن مجری آمریکایی/ تاثیر آشنایی با امام(ره) بر یک مسیحی/ مخاطراتی که تحلیلگر پرس تی وی را ...
جذابیت داشت. کمی که جلوتر رفتم مدتی در تلویزیون آمریکا گوینده خبر بودم تا اینکه در سال آخر دانشگاه اتفاقی در زندگیم افتاد که شرایط طوری نبود که بتوانم در آن کشور کار کنم. ** این اتفاق همان مسلمان شدن شما بود؟ -بله، از آن زمان به بعد دیگر در تلویزیون آمریکا کار نکردم. یادم هست زمانی که برای پیوستن به دین اسلام اشهدم را می گفتم، مادرم با نگرانی می گفت اگر مسلمان و با حجاب شوی ...
فکر نمی کردم در تیم شهید این اتفاقات برایم بیفتد
رضایی عزیز، من رو به جوانان فجر سپاسی آوردن و در مسابقات کشوری به مدت کوتاهی در تیم های پایه با این عزیزان بودم. توی همون مدت به تیم ملی جوانان برای جام جهانی آرژانتین دعوت شدم. توی همین حین که تو شیراز پیچید که من به تیم ملی دعوت شدم، آقای یاوری که خدا براش خوش بخواد، من رو آورد به فجر سپاسی. با سن کم. در تیم جوانان فجر بودم که به اسم جوانان صدرا توی مسابقات شرکت می کرد. آقای یاوری منو خواستن و ...
مسعود کیمیایی؛ جریان ساز و استاد/ خسته از اضطراب و التهاب و غیرمنتظره ها
...: این همه حسود بودم و نمی دانستم/ به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد/ به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت می کند/ به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد حسادت می کنم..../ من آن قدر عاشقم که به طبیعت بدبینم/ طبیعت پر از نفس های آدمی است که مرا وادار می کند حسادت کنم/ به تنهایی ام/ به جهان/ به خاطره ای دور از تو.... فیلم هایی که ...
روایت حمله مسلحانه گروههای سیاسی به صداوسیما
سیر کارهایشان را هم که دنبال کنید می بنید که به هیچ عنوان وارد مشاجره نمی شوند.یک جاهایی مهندس موسوی خوب بود ولی یک جاهایی بیشتر مشخص بود که برای کسب قدرت کار می کنند نه خدمت. دورانِ سیاه تئاتر و هنر این مملکت در دورانِ نخست وزیری مهندس موسوی است شما قبل از سال 88 هم اینها را جایی گفته بودید؟ توکلی: بله مطالب وجود دارد، دورانِ سیاه مدیریتِ اینها را من همیشه گفتم در ...
زیباترین اشعار رهی معیری
محمدحسن (بیوک) معیری متخلص به رهی معیری 10 اردیبهشت 1288 خورشیدی در تهران در خانواده ای فرهنگ دوست به دنیا آمد. پدرش قبل از تولد رهی درگذشته بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد؛ آن گاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال 1322 به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت ...
خاطرات زندان مخوف منافقین در دهه 70/نفوذ وزارت اطلاعات تاقلب اشرف
. آنها را خوابانده بودند و با قنداق کلاشنیکف می زنند در همان حال من که رسیدم گفتم آقا چرا می زنید ما سربازیمبه پلی زیر جاده اصلی رسیدیم گفتیم از زیر پل برویم تا به جاده برسیم، وارد یک رودخانه شدیم و جلو که رفتیم کم کم تا کمر رفتیم داخل لجن که بسیار متعفن بود، دوباره تصمیم گرفتیم که برگردیم، همین رفت و آمد باعث شد که تانک های منافقین در جاده مستقر شوند. جاده را مستقیم رفتیم، توپخانه عراق در ...
جنبه های مثبت و منفی خانه داری از نگاه زنان خانه دار/ استراتژی های زنان در جهت ارتقاء کیفیت زندگی خود
داشته باشم و برای اون قسمت از خونه داری که به امور بچه ها و یا فضای خصوصی خونه نظیر کمدها و کشوها و... می شه و یا کارهای فکری خونه داری مثل چیدمان خونه خودم تصمیم بگیرم و کار کنم. الان هم دوهفته ای یک بار کارگر دارم، ولی با این حال خیلی وقت ها احساس می کنم عقب مونده ام، به خصوص از موقع تولد بچه ام. می دونستم بچه دوم زندگی عقب نگه می داره، اما ما ایرانی هستیم و بچه دوست و فکر می کردم دوتا بچه لازمه ...
خاطرات زندان مخوف منافقین در دهه 70
اصابت کرده و پای من از ابتدا مشکل داشته، گفتند تو با این پایت به جنگ مجاهدین آماده ای؟ بعد شروع کردند به زدن پای من. ما را به روستایی بردند بازجویی ها در طویله آغاز شد.حسین اقا بزرگ تر ما بود، چشمکی زد و خندید و به ما امید داد. من تیر خورده بودم نمی توانستم حرف بزنم نفسم بالا نمی آمد به زور اسمم را می گفتم. ما هم اطلاعات پرت و پلا می گفتیم. منافقین هم به دروغ می گفتند ما از ایران اطلاعات ...
شهیدی که هیچ چیز کم نداشت جز نوش شهد وصال
گروه مقاومت: فاش نیوز - مصاحبه با خانواده شهید مدافع حرم حسین معز غلامی : بسیار از مقام مادر گفتیم و خواندیم و نوشتیم. از صبوری و مهربانی اش، از نجابت دستان آسمانی اش، از همه محبت های بی منتش اما نگفتیم آن که عزیزکرده سال های جوانی اش را به مسلخ عشق می فرستد در دلش چه غوغایی است. مگر می شود جوان رعنا قامتت را، پاره جگرت را به میان آتش بفرستی، بی خیال روزگار را سپری کنی . مادر که باشی انگار تکه ای از وجودت را از دست می دهی، جوانت لحظه هایش را پیشت ...
اینجا افراد سوگوار طعم زندگی را می چشند
خبر بودم ترکید و هوار گریه هایم را به عکس های علیرضا نشانه گرفتم. با صدای بلند گفتم: می بینی مادر؟! این بیماری تنها تو را گرفتار نکرده بود و مریم هم با وجود آن همه تکاپو و فعالیت ذهنی مغلوبش شد. شاید خودم هم از آن بغض بی اراده تعجب کردم، اما قرار نبود مدت زیادی من را به خودش مشغول کند، برای همین به خودم آمدم و بابت واکنشی که به مرگ مریم عزیز نشان داده بودم به خودم حق دادم، ولی در تقدیر ...
آقای درخشان یک عذرخواهی به من بدهکار هستید/ جودو یک پدرخوانده دارد و آن هم رئیس فدراسیون است/ دوران ...
کردم تا بعد از آن که جودوکارانم را خوب محک زده بودم کار استارت سهمیه را آغاز می کردم. اما آنها فقط به نتیجه فکر می کردند. متاسفانه خواسته فدراسیون در یک پروسه کوتاه مدت برای نتیجه گیری معقول نبود، اما من سطح فنی خودم و جودوکارانم را می شناختم و می دانستم سعید مولایی و جواد محجوب به طور حتم سهمیه می گیرند با اینکه شرایط فدراسیون به شدت از نظر مالی بهم ریخته بود و ما حتی توانایی خرید چسب هم نداشتیم و ...
فقط یک زن می تواند!
تعریف کرد که وقتی بچه بوده و داشته تازه چشم و گوشش باز می شده پدرش اصلا کاری به نماز و روزه نداشته و اهل همه چیز بوده! چه رسد به این که بخواهد او را به نماز و رفتار دینی توصیه و تربیت کند، و بعد گفت که همه چیز از مادرم شروع شد! من را کنار می کشید و می گفت پسرم! درست است که بابایت نماز نمی خواند ولی تو باید نماز بخوانی، درست است که بابایت کاری به خدا ندارد ولی خدایی هست و قیامتی هست و باید روزی ...
نگاهی به مجموعه شعر شلتاق اثر غلامرضا طریقی
.... خیلی اشاره وار و به اختصار این چیزها را گفتم تا گفته باشم غزل چاپ کردن نشر چشمه، نشانه ی قابل تاملی ست؛ به هر دلیل یا دلایل ادبی یا غیرادبی ای که باشد. می شود به این نشر تبریک گفت به این شرط که مجموعه غزل هایی که انتخاب می کند در پنجره جهان تازه شعر پذیرفته و باورپذیر باشد نه اینکه صرف تاریخ تولد یک نام و تاریخ زیر سروده هایش و تعداد مخاطب هایش که دلایل تخاطب شان خیلی هم ادبی نیست ...
هوشنگ توکلی: چماقداران به دستور مهاجرانی به ارکستر سمفونیک حمله کردند
وارد مشاجره نمی شوند.یک جاهایی مهندس موسوی خوب بود ولی یک جاهایی بیشتر مشخص بود که برای کسب قدرت کار می کنند نه خدمت. دورانِ سیاه تئاتر و هنر این مملکت در دورانِ نخست وزیری مهندس موسوی است تسنیم: شما قبل از سال 88 هم اینها را جایی گفته بودید؟ توکلی: بله مطالب وجود دارد، دورانِ سیاه مدیریتِ اینها را من همیشه گفتم در مصاحبه هایم وجود دارد، دورانِ سیاه تئاتر و هنر این ...
نیما رمضان: شاید منافع یک عده هم در جدایی ما از سیروان بود!
خواننده های پاپ، اتفاقاتی که در گروه سیروان افتاد و برای اولین بار هم در این گفت وگو مطرح شد و همچنین اتفاقی که برای گروه کامنت افتاد صحبت کردیم. * چطور با فضای موسیقی آشنا شدی و چه زمانی به سمت نوازندگی آمدی؟ یکی از همکلاسی هایم ساز می زد که از طریق او با گیتار آشنا شدم و بعد هم که دانشگاه قبول شدم، گیتار خریدم و شروع به ساز زدن کردم. استادم یعنی میلاد زنده نام با گروهی به نام پیکولو (که ...
وقتی دوباره به چشمانش نگاه کردم خودم را در خانه او و زیر شکنجه 2 مرد دیگر دیدم!
پیشنهاد داد اگر مایل باشی می توانم برایت کاری در قسمت خدمات یکی از کارخانجات شهر دست وپا کنم! با شنیدن این حرف هوایی شدم و تصمیم گرفتم به شهر بیایم اما همسرم ناراضی بود و می گفت: به همین لقمه نان حلال قانع باش و خدا را شکر کن، ما بدون سرمایه در شهری بزرگ چه خاکی به سرمان بریزیم و.... ! اما گوش من بدهکار این حرف ها نبود و با عصبانیت به او گفتم: برای مدتی به شهر می روم و کار می کنم تا آن موقع مدرسه بچه ...
با خودم گفتم این سید جوان ما فوق یک طلبه عادی است
منزل می دیدم مورد احترام همراهان است وارد شد. پس از ورود با چهره باز سلام کرد و سلام کردند و جواب شنیدند. پس از دست دادن و تعارفات معمولی وارد اتاق شدند. سید جوان که سنش بیش از 23 یا 24 سال به نظر نمی رسید و من آن موقع حدود36 یا 37 سال داشتم، دوباره با چهره متبسم و خوشرویی و مهربانی به احوالپرسی پرداخت. پرسیدم: من کجا خدمت شما رسیدم. گفت: مگر شما داماد حاج شیخ عباسعلی اسلامی نیستید؟ گفتم: چرا . گفت ...
برای شما می نویسم بنیتا ، ستایش ، آتنا و ...
...> بنیتای کوچولو ، وقتی عکس زیبایت رو میان گل های باغچه دیدم گفتم کدام بی رحمی آخه دلش میاد به تو آسیب بزنه ، مطمئن بودم پیدا میشی ولی آرام بخواب پیدا شدنت با چشمان بسته و پیوستن به ابدیت بود ... راستی آتنا هم قبل از تو رفته بود ، یک خواهر بزرگتر از خودت اونجا داری نگران نباش ازت مراقبت میکند بدون و آب و غذا و تو گرما رهایت نمیکند ... آنیتا از آتنا بپرس دلیل مرگش رو .. ، اون هم مظلومانه ...
مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را به من آموخت
تو را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم. رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد. بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که می رفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانه هایی فراخ، گام هایی استوار و اراده ای مستحکم. مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من می آموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا. ...
ساعت پنج عصر؛ تجربه گر و عبث نما
از طنز و خنده – که همه از او توقع دارند- فاصله بگیرد و در عین حال دارد از تمام تجربیاتش در شناخت مخاطب انبوه برای موفقیت این فیلم سود می جوید. 2. مدیری در “ساعت پنج عصر” آشکارا و به درستی تلاش می کند مردم را نقد کند و این، برجسته ترین ویژگی فیلم است. مدیری پیشترها در اکثر آثارش به این نکته مهم و کلیدی پرداخته و در برخی موارد نیز به شدت موفق بوده است. اصلا شاید بشود گفت مهم ترین دلیل ...
بازخوانی سخنان مهم آیت الله یزدی درباره رئیس جمهور سابق؛ رهبری به احمدی نژاد گفتند شما را تحمل کردم
دوباره تکرار کنید، عرض کنم که حالا بالاخره میگویی چه؟ یواش یواش هوا خیلی تاریک شد و تو حیاط نشسته بودیم و دو نفری هم بودیم و دیگر، چایی آورد و خیلی احترام کرد و خیلی محبت کرد و اینها، وقتی می خواستم بلند شوم، گفتم که آقای احمدی نژاد در این وقت، خدا می داند که، خدا را شاهد می گیرم که فقط به منظور این که بالاخره یک مشکلی حل بشود و برای رضای خدا آمدم و دارم این حرف ها را می زنم.خدایا تو شاهد هستی که من ...
بررسی وضعیت علمی، ورود سیاسی و آینده حوزه های علمیه در میزگرد شفقنا:متأسفانه روحانیون به عنوان گروه مرجع ...
اسلامی در تهران، حجت الاسلام والمسلمین سهرابی معاون پژوهش حوزه علمیه استان تهران و حجت الاسلام والمسلمین علی صدیقی پاشاکی معاون سابق فرهنگی مصلای تهران و مدیر امور دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی، به بحث گذاشت و محوریت پرسش های خود را تاکیدات مراجع عظام تقلید و بزرگان قرار داد تا علت مشکلاتی که بزرگان حوزه به آن اشاره می کنند، مورد کارشناسی و نقد و بررسی قرار گیرد. رئیس دفتر تبلیغات اسلامی در ...
گفتگو با جایلز دولی Giles Duley (عکاسی که دنیارا متفاوت می بیند)
جایلز دولی : متشکرم از دعوتتون مجری : با یک سوال ابتدایی شروع میکنم به نظر میرسه در طول دوران فعالیت حرفه ای تون عکاسی به نوعی به کارتان هدف و معنا داده ، میشه توضیح بدین که برای شما عکاسی چه معنایی دقیقا داره؟ جایلز دولی : عکاسی واقعا همه چیزه منه. من در دوران مدرسه مشکلات زیادی داشتم ، دیستکسیا داشتم و به همین دلیل یک سال عقب افتادم ، واقعا برام سخت بود. در هجده سالگی با عکاسی آشنا شدم و برای اولین بار با سلاح خودم یعنی دوربین عکاسی راهی برای برقراری ارتباط با جهان پید ...
تمام افتخارم جراحی رزمندگان در طول جنگ بود
ورزشی علاقه داشتم و در تیم فوتبالی عضو بودم که در تهران دوم شد. چند خواهر و برادر هستید؟ شش برادر و سه خواهر هستیم. شغل پدرتان چه بود؟ پدرم قاضی دادگستری بود. و تحصیلات مادرتان چه بود؟ تحصیلات قدیم و جدید داشتند اما دانشگاه نرفته بودند. پدرتان خیلی روی درس خواندنتان نظارت داشتند؟ پدرم هم بودند ولی بیشترین کسی که کارهای ما را کنترل می کرد مادر بودند ...
سفیانی از نسل ابوسفیان؛ مهم ترین جبهه ضد مهدوی در عصر ظهور
خبرگزاری اهل بیت(ع) ابنا/ سرویس صفحات فرهنگی: ظهور منجی موعود یک اعتقاد عمومی در تمامی ادیان است. کتاب های مقدس آسمانی، چه آنها که بخشی یا تمام آنها وجود دارد و چه آنها که منقولاتی از آنان در کتاب های دیگر آمده است، بشارت داده اند که جهان در سیطره ظلم و فساد نمی ماند؛ بلکه جماعت صالحان به امامت "رهبر موعود" عدل و داد را در گیتی حاکم خواهند کرد. ریشه دار بودن اعتقاد به مهدی و ...
جوانی های ته کشیده
مارو؟حاجی تو کی هستی؟واقعا مشکوک می زنی ها! واسه چی نیگا می کنی، مگه شیشه نمی خوای؟ حیرونی ها. هنوز نزده تبر زدی. تبر نشنیدی تا حالا؟ توهم. هیچی نشده تبر زدی. وای به حالت بری بالا. همین جا بزن بغل. کجا می ری؟ نترس بابا، مأمور اومد، با من. دو نصفه شب مأمور کجا بود. اینجا هر شب همین داستانه. تا امروز یه شب هم حبس نکشیدم. فقط مواظب باش ایدز نگیری، این بالا پر دافه. آخرش هم نگفتی فازت چیه! ...
خبر شهادتش رابه بدترین نحو در یکی کانال ها خواندم+تصاویر
می گفت دعا کن که من به آرزوی خود که شهادت است برسم. من هم می گفتم دعا می کنم همیشه باشی و در راه اسلام و امام زمان(عج) و برای رهبر و مملکت سربازی کنی و از خاکمان دفاع کنیم. می گفت این خوب است، اما دعا کن به آرزویم برسم. پدر من و پدر علیرضا هر دو از رزمندگان و از جانبازان دفاع مقدس هستند. عمو و دایی علیرضا از شهدای دوران دفاع مقدس هستند. شهید علیرضا بریری عموی علیرضا است که نام علیرضا هم به یاد این ...
گزارش وقایع استان به مناسبت سالگرد حمله هوایی رژیم بعثی عراق به اراک در پنجم مرداد 1365/به یاد آن روز ...
...اکبر آقا بقال سرکوچه گفت: شیش تا بودن، اینقدر پایین بودن که من کلاه خلبان رو دیدم ... صدای ضدهوایی ها و بعد چند صدای غرش بلند آمد. مامان مرا به جلو هل می داد و برادرم بلندتر جیغ می زد.. توی سنگر تاریک بود. همه بچه ها بودند به غیر از مینا که رفته بود خانه مادربزرگش. تاریک بود. هر کسی تو می آمد چیزی می گفت: رفتن سمت کارخونه ها ، می گن آلومینیوم رو زدن ، عراق داره کارخونه ها رو میزنه ... مامان زیرلب ذکر ...
این محله ناامن است
پیدا شده و بچه راهمین یکی دو روزه پیدا می کنیم. دیشب خوشحال شدم گفتم فردا بچه ام می آید. همین یک نوه را داشتم، همین یک دختر . چشم های یکی از اقوام لحظه ای از گریه نمی ماند. او عمه پدر بنیتا ست. با گریه به قانون می گوید: خیلی سخته، خیلی . چشم هایش را توی دستمال کاغذی می فشارد و ادامه می دهد: عروس مان تازه دانشگاهش تمام شده و بچه دار شده بود. بچه خیلی به مادرش وابسته بود. فقط دنبال مادرش بود. هر جا ...