سایر منابع:
سایر خبرها
روایت خواندنی توریستِ کانادایی از سفر به ایران
آدم ها تنها زندگی می کنند و این را خوب هم نمی دانند. 19٫ در محیط بیرون خیلی سگ ندیدم. متوجه شدم مذهب شان خیلی با نگه داری سگ در داخل شهر موافق نیست. البته من دو سه تا سگ دیدم و متوجه شدم مردمی که سگ دوست دارند سگ ها را داخل خانه های شان نگه می دارند. 20٫ من به کشورهای همسایه ایران هم رفتم. در ایران، اصلا حسی که در کشورهای همسایه و منطقه داشتم را نداشتم. خیلی خوب (بهتر) بود. به ...
وضعیت تاسفبار ساحل نشینان دریاچه ارومیه
آفتاب نیوز : هیچ کس در این شهر سال ها که نه، روزهای خشکیدن دریا را فراموش نکرده، نه تنها فراموش نکرده که خیلی ها زندگی شان بعد از این همه سال هنوز عادی نشده. خیلی ها هنوز نمی دانند شغل و کارشان چیست؟ گلایه دارند، می گویند مسئولان فقط به فکر دریاچه و پرنده ها هستند؛ هیچ کس به فکر آنها نیست. آنها که در این سال ها بیشترین ضربه را خورده اند، کارشان را از دست داده اند، زندگی شان زیر و رو شده ...
طنز؛ قاتل بروسلی حالت عادی نداشت
سریال افسانه شجاعان داره، شام رو که خوردم اگه خوابم نمی اومد درس میخونم . بعدها همین بچه همسایه عضو شورای شهر شد و چهار سال افسانه شجاعان تماشا کرد و با این و آن عکس گرفت و داد کشید و وسط شورا مسابقه مشت زنی راه انداخت؛ تازه آخر چهارسال که جلسه های شورا تمام شده بود، دید خوابش نمی آید و نامه داد برای استیضاح شهرداری که یک هفته بعد کارش تمام می شد! * بچه همسایه روبه رویی اهل شاخ ...
جان مشتاق، پای دار قالی
باسواد ساکن روستای ضامنجان (یا به قول خودشان ضامنجون)، آمدند برای اینکه ببینند این غریبه ها چطور می خواهند بچه هایشان را کتاب خوان کنند. بچه به بغل نشسته بودند و دلشان می خواست بدانند برنامه ما چیست. ضامنجان چند سال قبل به عنوان روستای دوستدار کتاب معرفی شده بود. علت آن، هم برنامه های متنوع کتاب خوانی در این روستا بود و هم وجود کتابخانه ای با قدمت 50 ساله؛ کتابخانه ای که متأسفانه ساختمان آن در یک ...
بعضی اکتیویست ها کارمند شدند
ساختار داخلی و پیشینه را می طلبد. این که چه ساختار طبقاتی جنسیتی و سیاسی دارند و از چه کسانی تشکیل شده است. سر برآوردن فعالیت های جامعه مدنی پس از سرنگونی حکومت های استبدادی مثال های زیادی در تاریخ دارد. نفیسی از انسان شناسی در شیلی مثال می آورد که از جمع آوری زباله در یک محله می گوید: چطور بلافاصله بعد از دیکتاتوری به مردم محله گفته شد اگر زباله ها در اطراف محل زندگی تان زیاد شده و کاری برای جمع ...
روایتی تلخ و عجیب از گاراژ زباله در تهران!
ما بچه چهار ساله هم دیدیم ، چند وقت پیش یکی از کامیون هایی که بچه ها رو از تهران می آورد نرسیده به گاراژ چپ کرد، همه بچه ها آسیب دیدن، کمر و دست و پاشون شکسته و الان تو گاراژ افتادن تو رختخواب ، بچه ها هیچ اوراق هویتی ندارن، اگر هم تو یه تصادف یکی شون کشته بشه، هیچ کس متوجه نمیشه، فقط یه مدتی همه در مورد یه بچه گمشده حرف می زنن و بعد همه چی یادشون میره ، هر جمله یک پتک است که از دهان مددکار بیرون ...
وقتی کارآموزان بیمارستان های دولتی،بصورت گروهی زنان باردار را معاینه می کنند!
زنان متوجه آسیبی که به بیمار می زنند باشند. من این دفعه حتما با دکترم حرف می زنم در موردش. یکی دیگر از زنان در خصوص اثر بد روانی این رفتار روی بیماران سرطانی می گوید: چند نفری رفتیم تو اتاق خانمه سرطان رحم داشت، جلوی ما بیماریشو به دکتر گفت، خانم زد زیر گریه. خیلی خجالت کشید. خیلی حال همه بد شد. حریمش را حفظ نکرد باعث شد از نظر روحی هم اذیت بشه و این قطعا رو بیماریش اثر بدی خواهد گذاشت. ...
با مخوف ترین مجرمین در کشورهای عربی+تصاویر
از تحمل چند سال زندان اعدام شد. *الجزایر، فصل شکار بچه ها کشور الجزایر در دهه های اخیر شاهد روند رو به رشد کودک ربایی بوده است، تا جایی که در این باره مقاله ای تحت عنوان حیوانات وحشی در خیابان های ما...فصل شکار بچه ها منتشر شده است. اما سال 2013 کودک ربایی به اوج خود رسید و از معروفترین پرونده های کودک ربایی به دو پسر 10 و 9 ساله به نام های هارون بو دیاره و ابراهیم ...
عرضه رمانی دیگر از ادبیات آمریکای لاتین
آن را در بولتن علوم اجتماعی نمی دادند، در لحظه ی تصمیم گیری نمی توانستم بر تردیدهایم غلبه کنم. طوری که گفته بودند، قرار بودند، قرار بود یک شماره ی کامل بولتن را به روایت من اختصاص دهند. بعد از آن، روزهایی زیادی خواستم به روایت ماجرایم جامه ی عمل بپوشانم. اما، نهایتاً بیش از چند سطر آشفته و نامفهوم فراتر نمی رفتم. بارها سعی کردم در زمان های متفاوت، با ماشین تحریر و یا با دست شروع کنم به نوشتن، ولی ...
جانبازی با کلکسیونی از مجروحیت، اما ثابت قدم و پُرتلاش
مجروحیت این جانباز گرانقدر از زبان خودشان شنیدنی تر است: - شهر اسلام آباد که به اشغال منافقین در آمده بود، جزو نیروهای ستادی در معاونت نیرویِ انسانی تیپ نبی اکرم(ص) بودم و در منطقه سرپل ذهاب با دوستانمان حضور داشتیم که مطلع شدیم درگیری شروع شده. با چند تن از دوستان با گردان حمزه سیدالشهدا(ع) از تیپ قهرمان و پیروز نبی اکرم(ص) وارد عمل شدیم. فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا(ع) هم برادر اکبر ...
سایه های بلند کوره
خاکی رنگ می شود. از لبخند مردمانش گرفته تا نان و خانه و درد ها... اینجا زندگی معنا ندارد! زنگ ندارند. باید به رسم قدیم با کف دست به در فلزی زنگ زده شان بکوبی تا شاید کسی صدا را بشنود و در را به رویت باز کند. چندبار محکم به در می کوبم. چند دقیقه بعد صدای کشیده شدن دمپایی پلاستیکی روی زمین خاکی می آید و پشت بند آن صدای پسربچه ای که می پرسد: کیه؟ در را که باز می کند همه چیز رنگ ...
همراه با فیلم های سینمایی و تلویزیونی در تعطیلات آخر هفته
، (مونی) به جرمی که مرتکب نشده متهم و به ده سال زندان با اعمال شاقه محکوم می شود؛ اما می گریزد و پس از چند سال مدیر یک شرکت بزرگ می شود و با صاحبخانه اش (فارل) ازدواج می کند. او که به دلیل موفقیت شرکتش در اجتماع موقعیت خوبی به دست آورده فکر می کند که پلیس او را خواهد بخشید. او به امید بخشودگی همه چیز را نزد پلیس اعتراف می کند و اما به جایی نمی رسد و پلیس قصد دستگیری او را دارد و به همین دلیل او بار ...
اگر می خواهید کودکتان آتنای دوم نباشد، این مطلب را بخوانید
به گزارش بلاغ ، اصغر قاتل، شخصیت اصلی همان داستانی بود که در کودکی همه ما را حداقل یک بار از آن ترساندند، اگر در کوچه بمانی، یکی می آید می اندازدت تو گونی و با خودش می برد . سال ها بعد از او، محمد بیجه ظهور کرد، قاتل سریالی پاکدشت که سر کوچه ای که در آن زندگی می کرد نوشته بودند این کوچه آدم خوار دارد . در ادامه این مطلب را به نقل از سلامت نیوز بخوانید. حالا با بیرون افتادن ماجرای آتنا ...
گرینوف 10
کنند مسئولیت اسلحه با تو نیست . سجاد گفت: مگر قرار است عقب نشینی کنند . مهدی اربابی گفت: سر از کارشان درنمی آورم، نباید به ما مرخصی می دادند، این جور موقع ها احتمال پاتک عراقی ها زیاد است . سجاد گفت: خوب برگردیم، فردا می رویم شهر . مهدی اربابی گفت: سیلی نقد به از حلوای نسیه است . آفتاب بالا می زد و گرمای آن پشت گردن و صورت شان را می سوزاند. جاده آسفالت که تازه از دشمن پس گرفته بودند، مثل ماری در ...
اقدام کثیف مرد تنوع طلب با 3 دختر که همسرش شده بودند
اونقدر ادای عاشق ها رو دراورد که راضی شدم باهاش ازدواج کنم. بعد هم که بهم نارو زد. با دخترای زیادی رابطه داشت. فکر می کردم بچه می تونه به زندگی دلگرمش کنه اما نشد. یاسر بی معرفت تر از این حرفاست. دیگه نمی تونستم با مردی زندگی کنم که هر روز و هر لحظه بهم خیانت می کرد. بچه ام یک سال و نیمه بود که ازش جدا شدم. " با شنیدن حرفهای مهدیه ماتم برد. نمی توانستم حرف هایش را باور کنم. بار دیگرصدای ...
وضعیت امنیت روانی جامعه مناسب نیست/خشونت و بحران های روحی درکمین همه
راضی نبودند که به شیراز بروم. نهایتا بااینکه من ثبت نام کرده بودم و پانصد تومان هم برای ثبت نام داده بودم البته شهریه چند برابر این مبلغ بود منتها من پانصد تومان علی الحساب داده بودم انصراف دادم و در تهران ماندم. دانشگاه هم پانصد تومان را پس داد. زمان هم می گذشت و من بایستی تصمیم می گرفتم که چه کار کنم. پزشکی از بستگان در آمریکا بود که با ایشان مشورت کردم و گفتند که با شرایطی که تو داری بیا اینجا و ...
مروری بر مشاغل قدیمی شهر تهران / اینجا چراغی روشن است
.... از سال 60 در این جا مشغول شدم و پیش از من پدرم به مدت 40 سال در اینجا دواتگری می کرده است و در زمان او نیز این جا صرفا کار دواتگری رونق داشته است. سماور طاووس، سماور تابان، سماور گلستان همه دیر زمانی در گاراژ حریری کسب و کار داشته اند و اینک نیز با وجود آن که بعضی از آنها تعطیل شده اند ولی کماکان در گاراژ حریری عده ای با دواتگری از مشاغل قدیمی تهران روزگار می گذرانند. کشک ...
راز جوان ماندن مهتاب کرامتی فاش شد
به گزارش صدای ایران مهتاب کرامتی کسی که هم بازیگر است، هم طراحی لباس و دکوراسیون انجام می دهد و مهمتر از همه این که سال ها ست سفیر صلح یونیسف در ایران است. اسم بچه ها را که می شنود، چشم هایش برق می زند. انگار تمام انرژی های خوب دنیا در او جمع شده است؛ تا همه آن ها را صرف یاری مردمان سرزمینش کند. در ادامه نکاتی در مورد زیبایی و سلامت مهتاب کرامتی را از زبان خودش بخوانید. چطور جوانی خود ...
ترک عادت های بد در کودکان، نقش مهم مادر
...، براش دردسر می شه. به همین خاطر، دیگه اجازه ندادم تنها بازی کنه. هر روز، با هم به پارک می رفتیم. من، دو، سه تا بچه هم سن وسالش رو پیدا و یک بازی از خودم اختراع می کردم تا سرگرم شان کنم. نه زهرا را مسخره می کردم، نه توجه خاصی به او نشون می دادم، ولی زیرچشمی، حواسم به او بود و می دیدم که با چه ذوقی، به بازی من و بچه ها نگاه می کنه. کم کم، این روش، موثر واقع شد و زهرا، اولین قدم ها ...
به هر زبان که بنویسی اصل قضیه فرق نمی کند/همه حرف و سخن های عالم، از همین سی ودو تا حرف درست شده است
روزها برای ما شده یک سلاح. و با تفنگ اگر بازی کنی، بچه همسایه هم که به تیر اتفاقی اش مجروح نشود؛ کفترهای همسایه که پر خواهند کشید ... و بریده باد این دست اگر نداند که این سلاح را کجا به کار باید برد.[کارنامه سه ساله] تقی دژکام منبع : حامیان ولایت
از هیروشیما با عشق و نفرت
به چند کلمه تقلیل دهد. تاریخ حقیقی را مردمانی می نویسند که برای تاریخ نویسان رسمی چیزی بیش از اعداد مرده روی کاغذ نیستند، چون فقط آنها هستند که به یاد دارند روایت کلان برای هیروشما و ناگازاکی به اندازه دو سطر بیشتر جا ندارد. روایت های نامعتبر شهر شکسته چه رویاهایی می میرند احتمالا برای هواداران آکیرا کوروساوا، کارگردان بزرگ سینمای ژاپن، تماشای فیلم رویاها در آغاز ...
امیر علی اکبری: نه شیرم و نه غول، من امیرعلی ام
کردیم و همه شان را خسته و ناتوان می فرستادیم بیرون تشک! یک کشتی شش دقیقه ای که با هم می گرفتیم دیگر نای بلند شدن نداشتیم. خودت اگر جای محمد بنا بودی چه کار می کردی؟ من مدیریت می کردم. من خودم از سال 2009 می خواستم یک وزن بالاتر بروم و در 120 کیلو کشتی بگیرم. اصلا شرایط وزنی ام ایجاب می کرد. حدود 112 کیلو بودم! با این حال بنا به جای مدیریت بیش از هر چیز تنور این رقابت را داغ تر کرد ...
تلخ و شیرین خبرنگاران کهگیلویه و بویراحمدی منتشر شد+تصاویر
کنون مربوط میشه به سال گذشته وقتی اولین خبرم در حوزه محرومیت زدایی و نوع دوستی را منتشر کردم فردی یه عکس با چند خط توضیح برای من فرستاد که تو سایت منتشر کنم اما عکسها رو که دیدم راضی نشدم گفتم می خوام برم از نزدیک ببینم بعد منتشر کنم همون روز زنگ زدم تا تو بیمارستان بستری شده ادرس بیمارستان و گرفتم که برم اما گفتن مرخص شد. شماره تلفن پدر مجید و گرفتم باهاش تماس گرفتم که می خوام بیام ...
شهید سعیدیان، جبهه رفتن را بر درس خواندن ترجیح داد
... مجید دست روی چشمهایش گذاشت و با لبخندی که روی لب نشاند گفت: چشم مادر نگران نباش. بعد نگاهی به مهدی انداخت و ادامه داد: من نوکر آقا مهدی هستم. آن روز هر دو از خانه بیرون رفتند، من تا انتهای کوچه با نگاهم بدرقه شان کردم. وقتی وارد خانه شدم دلتنگی عجیبی وجودم را فرا گرفت، خودم را محکم نگه داشتم که گریه ام نگیرد. رو به آسمان کردم و گفتم: خدایا پسرهایم را در راه تو و دین تو فرستادم ...
گفتنی های شنیدنی استاد فضل الله توکل از یار همراهش اسدالله ملک
ویژه اسدالله را به دلیل حجب و حیایی که داشت، خیلی دوست داشت. اسدالله ملک، بچه بسیار مَشتی و بامعرفتی بود. پسرم، من صدا و سیما نمی رفتم، اما اسدالله ملک آمد به سراغم و با خواهش و اصرار فراوان از من خواست که به ارکسترش در رادیو تلویزیون، یعنی ارکستر هم نوازان بروم. می گفت: من با همه نوازنده های گل ها برنامه زیاد ضبط کرده ام، اما با تو کم برنامه اجرا کرده ام؛ دلم می خواهد یک سری برنامه با ...
روزنامه نگافی
ایرانی را خبر خود کرد. پیش بینی ها همیشه درست از آب در نمی آید، هر چند همه شواهد به نفع پیش بینی کننده باشد. اولین درس خبرنگاری کتایون مصری روزنامه نگار حدود 20 سال قبل بود که با تهیه گزارش های میدانی برای اولین بار جذب یک تحریریه بزرگ شدم. تقریبا کوچک ترین عضو گروه بودم و ذوق زده از این که بالاخره بعد از کلی التماس به سردبیر، اجازه دادند وارد ...
خاطره فوتبالیست جوان سیرجانی و پاداش 150 هزار تومانی در یازده سالگی
شناخته بشوم و مورد تایید مربیان تیم ملی جوانان قرار گرفتم و آقای وینگو و آقای میرزاپور من را حمایت کردند من واقعا فوتبالم را مدیون آقای وینگو بگویج هستم واقعا دست شان را می بوسم که به من لطف بزرگی کرد و به من اعتماد کرد من را با این سن کم در لیگ یک بازی داد تا به چشم بیایم و بتوانم فوتبالم را به همه نشان بدهم. از آقای وینگو و آقای شهبا و از همهٔ مربیان زحمتکشم تشکر می کنم. * دو سال پیش ...
از چارلز فاستر کین تا حسن فرازمند!
امروز در ابعاد کوچک در جیب هر خبرنگاری پیدا می شود.حسن فرازمندبا سبیلی که نشانه خبرنگارهای دهه هفتاد مطبوعات است، در طول مسیر جمله ای را چندین بار تکرار می کند: این سوژه به قول بچه ها، سوژه اوریاناییه. اوریانافالاچی، می شناسیش که؟! منظورم اینه که هر خبرنگار توی کل سال هایی که کار می کنه شاید دو یا سه بار همچین سوژه ای رو به چنگ می آره. از اون سوژه ها است که بمب صدا می کنه... فیلم کلوزآپِ عباس ...
محرومیت با طعم معلولیت/روایت معلول بشاگردی که در برابر کمبود ها خم نشد
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛به نقل از بشاگرد نیوز؛ وقتی برچسپ محرومیت بر پیشانیت بخورد همه چیز شکل دیگری خواهد داشت و نگاه ها به تو و سرزمینت تغییر می کند حتی از قرمزی خونت نسبت به بچه شهری ها کاسته می شود در پاره ای از مواقع هم موش آزمایشگاهی دکتر هایی می شوید که تازه فارغ التحصیل شده اند و قرار است روزی در شهرشان کلینیک بزنند که قبل از آن با جان شما به مهارت ...
وقتی تابلوی روی دیوار خبر شهادت محمدرضا را به مادرش داد!
. بعد از شنیدن سخنان محمدرضا خوشحال شدم و از روز بعد پول توجیبی علیرضا را افزایش دادم تا بتواند برای خود هم خریدی کند. زندگی با همسایگان ساواکی سال 50 تا 53 به جهت شغلی که در صنایع دفاع داشتم در منطقه نوبنیاد زندگی می کردیم. علیرضا آن زمان به هنرستان می رفت. برخی از همسایه های ما ساواکی بودند و لو دادن افراد انقلابی را یک امتیاز برای خود محسوب می کردند. روحانی مسجد ...