سایر منابع:
سایر خبرها
گفتنی های شهیندخت مولاوردی در آخرین روزهای معاونت اش
... رسید به اینجا که برای دفتر امور بین الملل مرکز امور مشارکت زنان از من دعوت به همکاری شد. قبول کردم و به عنوان کارشناس مشغول به کار شدم. یعنی همه مراحل را پله به پله طی کردم. شما که حقوق بین الملل خوانده بودید خیلی انتخاب های دیگر و شاید بهتر پیش رو داشتید؛ چرا حوزه زنان؟ اصلا آن پایان نامه نگاه و مسیر من را عوض کرد. از آن به بعد همیشه این دغدغه با من بود. فرضیه پایان ...
شورای نگهبان دخالت می کند نه نظارت
پیروزی نهضت اسلامی و بعد هم شکل گیری حکومت اسلامی در ایران شد، ایشان یکی از پایه های این کار بودند. زحمات زیادی کشیدند اما نامهربانی های زیادی دیدند خصوصا در سال های آخر، تمام دغدغه آیت الله این بود که از انحراف در نظام جلوگیری شود و به طرف حرکت اعتدالی در نظام پیش رود. اندیشه ها و صحبت هایی که داشتند باقی مانده و هست. در نهج البلاغه ویژگی هایی که حضرت علی(ع) برای امیران صالح ذکر می کنند بسیاری از آن ...
نقش سردار سلیمانی در سوریه و عراق
رویداد24 -هر مصاحبه چند لایه دارد، از هماهنگی برای راضی کردن مصاحبه شونده تا تعیین وقت و به هم خوردن چندباره قرار و گرفتاری های مصاحبه شونده تا بالاخره رسیدن سروقت به اتاق مصاحبه شونده، یک فراز کار است. فراز بعدی اما، متقاعد کردن مصاحبه شونده به موضوع مصاحبه است، بعد از تلاش های بسیار برای گرفتن پاسخ سؤالات و تمایل نداشتن مصاحبه شونده به پاسخ دادن و بی فایده دانستن طرح آنها و... و چندین بار روشن و خاموش شدن دستگاه ضبط صدا، بالاخره فکر می کنی لابه لای آن همه حرف قابل انتشار و غیرقابل انتشار، چیزی ...
به او گفتم شهید شو، اما اسیر نه
.... وقتی که محمدامین به سوم راهنمایی رفت یک بار نزدم آمد و گفت: مامان می خواهم در حوزه ثبت نام کنم. گفتم: من راضی نیستم دوست دارم تو درس بخوانی و بعد از دیپلم وارد حوزه شوی؛ اما محمدامین همچنان اصرار می کرد. وقتی دیدم دست از اصرار خود نمی کشد. گفتم: تنها در صورتی به تو اجازه می دهم که در حوزه قم پذیرفته شوی، او نیز با معدل بسیار بالا در قم پذیرفته شد و وارد حوزه قم شد. پسر دوست داشتنی بود، هر جا ...
خبرنگاری که مدافع حرم شد
داشتند که شاید نتوانم سختی های زندگی با یک نظامی را تحمل کنم و کم می آورم. اما گفتم، من چنین دعایی کرده ام و سختی های زندگی با یک نظامی را دوست دارم. بنابراین برایم سخت نبود و همیشه در تمام مراحل زندگی مان، زمان هایی که نبود و تنها بودم، صبوری می کردم ، گاهی 10 روز تا یه هفته ماموریت و شیفت بود یا اینکه دانشگاه داشت و کارهای دیگر، بنابراین خیلی کم پیش می آمد که در خانه باشد و من هم هیچ وقت گله ...
روایتی از شهیدی که معلمش را "امر به معروف" کرد
حسین قبول نکرد و گفت: من کاری نکردم که به خاطرش عذرخواهی کنم، شما برو، می آیم و احوالپرسی می کنم. بعد هر چه صدایش کردند جلو نیامد. مهمانی تمام شد و خانم رفت و حسین آمد. به او گفتم: حسین چرا روی حرف پدرت حرف زدی؟ تو هیچ وقت به پدرت نه نمی گفتی! چی شده اینقدر عوض شدی؟ در جواب گفت: با این وضع پوششی که او داشت به هیچ وجه حاضر نبودم باهاش روبرو شوم و حرف بزنم. از نظر حسین ملاک پوشش ...
یعقوب توکلی و تشریح وضعیت تاریخ نگاری انقلاب در دانشگاه های داخل کشور
در رابطه با نوشتن کتاب تاریخ معاصر سال سوم متوسطه داشتیم. من دیر کردم. گفت: آقا دیر آمدی؟ گفتم: آقا شما حکومت می کنید ما محاکمه می شویم. به او گفتم: یک بار این جلسات درس ها را بیایید ببینید که جامعه چقدر سؤال دارد و این سؤال به حق است و اتفاقاً خود این کلاس نشانه تعالی و بزرگی انقلاب اسلامی است که اجازه می دهد در کلاس راجع به شکل گیری و هویت انقلاب اسلامی بحث شود. هر چه استاد در اینجا پویاتر باشد ...
آیا تخمه ژاپنی برای کشور ژاپن است؟ /ویژگی های طناب خوب برای ورزش کردن /تاکی تخلفات باغ وحش وکیل آباد ...
روستای لطف آباد کشکوئیه رفسنجان به دنیا آمد و در سن هفت سالگی در مدرسه لطف آباد تحصیل کرد و پس از اخذ مدرک پنجم ابتدایی و به دلیل نبود امکانات، تحصیل را ترک کرد. در سال 1357 این شهید بزرگوار اعلامیه ها و سخنرانی های امام خمینی (ره) را دنبال می کرد؛ در راهپیمایی ها و سخنرانی های ضد رژیم شرکت می کرد. در همان روزهای اول جنگ حسین از طریق بسیج به جبهه رفت و در واحد اطلاعات عملیات لشکر ...
با یک نگاه، عاشقش شدم
با مراسم دفن میت برسیم. مهدی مرادیان که سال های سال با حسین در دیده بانی همراه و رفیقش بود، داشت ویلچر را هدایت می کرد که رسیدیم پیش خودروی حسین. جلدی در ماشین را باز کرد و به یک چشم بهم زدن مثل زمان دفاع مقدس که از کوه و کمر در کوهستان های غرب ودکل ودیده بانی در سرزمین خوزستان بالا می رفت و وقتی که سوار موتور می شد، بایستی بودی و تماشا می کردی که زیر آتش شلمچه و فاو چطوری خودش را به خط ...
جانبازی با کلکسیونی از مجروحیت، اما ثابت قدم و پُرتلاش
کلاس سوم راهنمایی به بعد دیگر توفیق درس خواندن را نیافتم چرا که مشغله جنگ آن قدر زیاد بود که در آن مقطع زمانی نتوانستم درسم را ادامه بدهم و یکسره در جبهه بودم. فاش نیوز: گویا در طول حضور در جبهه، مجروحیت هایی هم داشته اید، درست است؟ - بله دو بار شیمیایی، اصابت گلوله و ترکش و آخرین مجروحیتم هم در عملیات مرصاد اتفاق افتاد. در واقع من دیشب یعنی سوم مرداد 1367 در درگیری با منافقین ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (427)
؟ گفتم من به قیافه م میخوره دلار بخرم؟ گفت تو فعلا بیا این اسکناس های شب های برره رو ببین. 32. برای ناهار 8 سیخ کوبیده زدم و هیچکدومش از سیخ نریخت. بعد از معدل 20 پنجم دبستانم این بزرگترین موفقیتی بود که به دست آوردم. خدا اون روزُ نیاره که یه اینستاگرامی بره مسافرت + تصویر 33. یه مدت میگفتن بطری های پلاستیکی تجزیه نمیشه، با عذاب وجدان پرت میکردم تو خیابون. ولی مث ...
اجازه دارم سرخوشی را به امید تعبیر کنم
داشت؟ محمدی: خیلی از فیلم نامه های کارگردان های بزرگ سینما را خوانده بودم. حسنش هم این بود که اول فیلم نامه را خوانده بودم و بعد فیلم را می دیدم؛ یعنی من کیمیایی را از فیلم نامه می شناختم یا فیلم نامه های مهرجویی را خوانده بودم. به هر حال پدر سال هایی در ارشاد و فارابی بود و همیشه فیلم نامه در خانه ما بود. از یک جایی به هدایت آقای محمدی به سمت کتاب و رمان خواندن رفتم. الان که دقت می ...
شهید دانش آموزی که دغدغه اش خبرنگاری بود
خواستیم به خاطر دل مادر برگردد. اسم مادر که بردیم محمدرضا با وجودی که علاقه زیادی به جبهه داشت اما همراه ما به بیرجند آمد روز بعد همراه محمدرضا به مزار شهدا رفتیم و او ابتدا تصویری را که خودش برروی تابلو درمزار شهدا نقاشی کرده بود نشانم داد و گفت: از تو می خواهم امروز مادر را راضی کنی تا اجازه دهد به جبهه بروم، من که محمد رضا را بسیار دوست داشتم گفتم: برادر جان مرا از این مسئولیت معاف کن ...
دیندار واقعی چگونه آدمی است
در ده صبح روز سیزده رجب، روز ولادت امیرالمؤمنین(علیه السلام). چرا تو را به دار کشیدند؟ قرآن را بلند کرد و گفت: به خاطر این! گفت چون من دادِ این کتاب را می زدم و اینها تحمل نکردند؛ آنها دادِ مشروطهٔ انگلیسی را می زدند و من دادِ قرآن را می زدم، من را به دار کشیدند. گفتم: حالا کجا هستید؟ گفت: جایم در دوازده نفر است، نگران من نباش! بزرگ ترین فرد خانواده اش در شب، خوابش را دید، گفت: آقا من می دانم که ...
وضعیت امنیت روانی جامعه مناسب نیست/خشونت و بحران های روحی درکمین همه
می خواهم. گفت: پس چمدانت را ببند که سه روز دیگر عازمی. گفتم من آمادگی برای سه روز دیگر ندارم. عین جمله ایشان این بود خدا تو را طلبیده آن وقت تو اماواگر می آوری! گفتم ببخشید همین الآن بدون چمدان هم آماده ام. این بود که چمدانم را بستم و سه روز دیگر در فرودگاه بودم و در ظرف مدت سه روز همه کارها انجام شد و من در روز چهارم در هیات پزشکی به عنوان روان پزشک در مدینه بودم. این خاطره شیرین دیگری است که از ...
مناظره دو تحلیلگر سیاسی بر سر آینده روحانی
اعلام نارضایتی نمی کند به واقع گرایی او از ظرفیت اصلاح طلبان معتدل بر می گردد اما واقعیت قصه آن است که روحانی می خواهد اصلاح طلبان را کنترل کند. درباره چینش کابینه، می توان گفت آقای روحانی در این دوره به دو دلیل همه را شگفت زده کرد. نخست اینکه در سال 92 اصلاح طلبان اصلا وقت تشکیل کمپین منسجمی را برای حمایت از او پیدا نکردند و همینطور اصولگراها هم به نوعی نه موضع منفی و نه موضع مثبت نسبت ...
حضرت زینب، اولین خبرنگار زن جنگ است! + فیلم
حال تماشای این گزارش هستند. یک هفته بعد از آن، موصل آزاد شد. حضرت زینب(س)، اولین زن خبرنگار جنگ در جایی از گزارشتون گفته بودید که فارغ التحصیل مکتب خبرنگاری حضرت زینب هستید، در این باره توضیح دهید. حضرت زینب(س) اولین زن خبرنگار جنگ بود که در تاریخ می توانیم مشاهده کنیم که با حجاب، همراه تمام مردهایی که رفته بودند، به خط مقدم جبهه رفت و آنطور که مدارک نشان می دهد ...
استعداد در مناطق محروم لردگان موج می زند
که شمارش رو فقط خانواده داشتن. در واقع من اعتقاد دارم کسی که بخواد موفق بشه باید یه سری محدودیت ها برای خودش قایل شود ... . سلام لردگان: در سال های گذشته چگونه درس می خواندید؟ حامد صالحی: تا سال سوم دبیرستان همیشه جزو رتبه های برتر مدرسه بودم ولی سال چهارم به صورت جدی شروع به درس خواندن کردم. نقطه عطف مطالعه ام امسال بود که قبلاً هم گفتم رقابت تجربی خیلی زیاده و من حتی مطالب ...
گفت و گویی با خانواده خبرنگار شهید احمد حسنی
را صدا می زند و اسمش را می پرسد و می گوید : ” تا به حال از تیر دشمن نترسیده بودم ولی با این شجاعتی که با صدای بلند ایست دادی ترسیدم و سر جایم میخ کوب شدم. احسنت به این شجاعت و مردانگی” آخرین باری که به مرخصی آمده بود پیش من آمد و به او گفتم که احمد جان کمی هم تو بیا جای من در سپاه ارومیه کار کن و بگذار کمی هم من به جای تو به جبهه بروم ولی به من گفت که اصلا قرار نبود به مرخصی بیایم اینبار را ...
نبودن وزیر زن، درجا زدن است
محله هم زیاد می رفتم و کتاب امانت می گرفتم. سال هایی که تابستان با ماه رمضان تقارن پیدا می کرد، تنها تفریح ما این بود که برویم در مسجد نماز جماعت بخوانیم [می خندد]. خواهر کوچک ترم از صبح می رفت مسجد جا می گرفت. تلویزیون هم که یکی، دو کانال بیشتر نداشت. یادم هست از ساعت 5 بعدازظهر به بعد، برنامه ها تازه شروع می شد؛ یعنی بعد از اخبار ساعت 3. برنامه درس هایی از قرآن آقای قرائتی آن موقع خیلی ...
تلخ و شیرین خبرنگاران کهگیلویه و بویراحمدی منتشر شد+تصاویر
کنون مربوط میشه به سال گذشته وقتی اولین خبرم در حوزه محرومیت زدایی و نوع دوستی را منتشر کردم فردی یه عکس با چند خط توضیح برای من فرستاد که تو سایت منتشر کنم اما عکسها رو که دیدم راضی نشدم گفتم می خوام برم از نزدیک ببینم بعد منتشر کنم همون روز زنگ زدم تا تو بیمارستان بستری شده ادرس بیمارستان و گرفتم که برم اما گفتن مرخص شد. شماره تلفن پدر مجید و گرفتم باهاش تماس گرفتم که می خوام بیام ...
طنزی به نام زندگی
کدامشان قرآن درست خواند که تو درست بخوانی؟ در کلاس خنده ای شد و تفریحی . البته آقای کیامرث نامی هم همین نظر را داشت که از اولاد میرزا علی (ایل وتبار ما) آخوند پا نمی گیرد. ولی حالا ما از طایفه مان یکی در قم سالهاست درس حوزوی می خواند و ان شاءالله به زودی به محل می آید برای راهنمایی مسائل شرعیه و حلال و حرام. چشم به راهش هستیم که بیاید؛ از این نظر هم خودکفا شویم. یک سال هم بر اثر خشکسالی از ...
منِ روزنامه نگار که نمی توانستم عوض شوم؛ روایتی از فرامرز سیدآقائی
رشته عمران و پس از دو سال درس خواندن، در سال 66 به دلیل حوادث تلخی که برای خانواده ام پیش آمد و دو تن از عزیزانم را از دست دادم، درسم ناتمام ماند. پس ازآن، فکر عمران را از سر بیرون کردم و وارد حرفه ای شدم که عاشقش بودم. اما این عشق و علاقه عقبه ای هم داشته است؛ سید آقایی در خانواده ای بزرگ شده که به قول خودش در خانه آن ها مجله،کتاب و روزنامه به قدر زیاد در دسترس و مورد استفاده بود که با ...
گزارشگران بهشت
راه خبرنگارانی درست کار شدنی است. خبرنگاران که از مهره های اساسی این مهم به شمار می آیند، باید با قبول خطرهای فراوان،به واقعیت مسأله پی ببرند و آن را به مردمان برسانند. *** 19سال پیش در چنین روزی تعدادی از دیپلمات های جمهوری اسلامی ایران به همراه یک خبرنگار در محل کنسولگری ایران در شهر مزارشریف افغانستان به دست نیروهای طالبان اشغالگر شهر به طرز متاثر کننده ای به شهادت رسیدند. ...
وقتی تابلوی روی دیوار خبر شهادت محمدرضا را به مادرش داد!
محل یک جوان انقلابی بود که با کارکنان ارتش فعالیت های انقلابی داشت. علیرضا هم به این مسجد رفت و آمدهایی داشت تا اینکه پس از مدتی اعلام کرد که می خواهد به خدمت سربازی برود. حدود یک سال از خدمت سربازیش گذشته بود که جریان انقلاب پیش آمد. زمانی که امام (ره) اعلام کردند که سربازها پادگان ها را خالی کنند، علیرضا به خانه آمد. به او گفتم این کار بعدها برایت ممکن است دردسرساز شود. پسرم پاسخ داد: یک سال به ...
کنایه های در لفافه و گاه صریح مولاوردی در مصاحبه عمدتا شخصی به دولت روحانی
قبول شدم؛ همزمان هم دختر دومم را باردار بودم، بالاجبار تدریس را رها کردم؛ زمان ثبت نام، دخترم به دنیا آمده بود و مجبور شدم یک ترم مرخصی بگیرم تا کمی از آب و گل دربیاید. شش ماهه بود که به دانشگاه علامه طباطبایی، رشته حقوق بین الملل رفتم و بعد از دوسال فارغ التحصیل شدم. بعد از آن دیگر سال 76 از راه رسید و دوم خرداد. حالا چرا رفتید سراغ دوم خرداد؟ می خواستم به موضوعی بپردازم که ...
سیستم های دیجیتالی باعث شده همه خواننده شوند/ دیگر شنونده ای برای شنیدن موسیقی اصیل گذشتگان نیست/ نصب ...
دوران و آثاری که ساخته شد کمی توضیح می فرمایید. بهترین خاطرات دوران خواندن من دربرنامه گل ها آغاز شد. پیش ازآنکه به تهران بیایم در رادیو رشت به همراه دیگر هنرمندان چون آقای نادر گلچین همکاری داشتیم اما زمانی که به استاد عبادی معرفی شدم ایشان دربرنامه گل ها فعالیت داشتند و بعد ازیک آزمون کوتاه دعوت کردند که به رادیوبروم. درواقع بواسطه کمک و راهنمایی ایشان بود که توانستم به برنامه گل های ...
بسته خبری یکشنبه 15 مردادماه 1396
، انتظارم برای بازگشت ژنرال طولانی شد، با خود گفتم: هیچ چیز واجب تر از نماز نیست، همین جا نماز می خوانم ان شاء الله که تا پایان نماز، ژنرال بر نمی گردد، روزنامه ای را که در آن جا بود به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم که ناگهان ژنرال وارد اطاق شد، با خود گفتم نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ سرانجام نماز را ادامه دادم و گفتم: هر چه خدا بخواهد همان می شود، نمازم تمام شد، در حالی که بر روی صندلی می نشستم ...
سردار بی نشان دستگاه دیپلماسی کشور
دوران ابتدایی به روستای اسفدن در بیست و چهار کیلومتری سیستانک بردیم و با تمام مشقاتی که در راه ادامه تحصیلش وجود داشت اما علاقه وافری از خود به درس خواندن نشان می داد به دلیل نبودن مدرسه راهنمایی در آن اطراف در حالی که نوجوانی بیش نبود برای او در بیرجند خانه ای اجاره کردیم تا درسش را ادامه دهد. حرف که به اینجا می رسد نفس های مادر شهید تند تر می شود و اشکی که دیگر یارای استقامت در چشم را ...
خبرنگاری که با اصرار فراوان مجوز حضور در جبهه را گرفت
در فراگیری دروس حوزه مانند شرح لمعه، عربی و ... شرکت می کرد در ضمن از استاد بزرگوار مرحوم حاج آقا مصحفی تقاضا کرده بود که یک روز بعد از نماز صبح پای درس ایشان حاضر شود که حاج آقا موافقت کرده بودند و پای درس تفسیر قرآن ایشان هم حضور پیدا می کرد با این همه کار هیچ وقت کسی ایشان را خسته نمی دید و آرامش عجیبی داشت. تحمل ماندن در شهر و خانه و زندگی را نداشت چندین دفعه از مسئول ...