سایر منابع:
سایر خبرها
مویش را در تابوت شانه و دعا کردم حضرت زهرا دامادش کند/ مصطفی با دیدن فیلم شوق پرواز متحول شد
همه جوان های امروز به ظاهرش نیز خیلی اهمیت می داده و همیشه شیک و مرتب بوده است، طوری که در جیب لباس رزمش، شانه بوده است. شوق پرواز فیلمی بود که او را متحول کرد و باعث شد در راه شهدا قدم بگذارد. شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی متولد 18 آبان سال 74 در تهران بود. او داوطلبانه برای دفاع از حریم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه راهی آن دیار شد و در 21 آبان سال 94 توسط تروریست های تکفیری به شهادت رسید ...
به دنبال اصلاح طلب بودن یا اصولگرابودن نیستم/ بیرون گذاشتن کسی از قلب ها، سخت است!/ در آخرین دیدار ...
که می گوید: آدم آزاده کسی است که عمل و حرفش یکی باشد . من هی بگویم دوست دارم خانم ها را بگذارم به ورزشگاه بیایند، خب راه بده، عمل خود را نشان بده. من این کار را کردم. بازی ایران و بحرین 11 سال پیش آنها را راه دادم. در فینال بسکتبال دو سال پیش هم راهشان دادم. دلیل آن هم این است که اصلا بار شرعی در این کار نمی بینم. خودم هم مسائل شرعی را رعایت می کنم و همه دیده اند که دو دختر خودم هم بین تماشاگران ...
انتظار 12 ساله یک زوج برای رسیدن به حرم امام رضا (ع) پایان یافت/ از مسؤولان می خواهم این طرح همیشه ادامه ...
کنند این سفر را تدارک دیدند. وی در حالی که لبخند رضایت در صورتش موج می زند و از فرط خوشحالی که با همسرش به این مکان نورانی دعوت شده است می گوید امیدوارم مسوولان این راه را تا همیشه ادامه دهند تا با هزینه اندک تمام عاشقان امام رضا (ع) که استطاعت مالی ندارند به این حرم نورانی دعوت شوند. در این میان سراغ همرش جواد شریعتی می رویم او در کناری نشسته است و به حرف دل همسرش گوش می دهد ...
خدمات دهی در موکب احمدبن موسی، شایسته نام مردم فارس است
های فرعی و جزئی جای خود را دارد تا انعکاسی از دعای امام هشتم باشد که فرمودند امیدوارم خداوند اجازه ندهد حق تو ضایع شود، همانگونه که تو حق مرا ضایع نکردی. وی ادامه داد: این مقام والای حضرت احمدبن موسی(ع) است که حق امام هشتم را ضایع نکرد و امام رضا(ع) نیز دعا کرد که خدا حقش را ضایع نکند. آیت الله ایمانی زیارت اربعین را نشانه پایداری در راه امام حسین(ع) دانست و گفت: کسانی که ...
شهیدی که دیگ برنج بعثی ها را تک زد! + عکس
گروه جهاد و مقاومت مشرق - اوایل انقلاب بود. روزی به مجید گفتم پایم درد می کند و برایم دشوار است هر روز از روستا تا شهر پیاده بیایم، سریع کلید موتورش را به من داد گفت: من فعلاً به آن نیازی ندارم. دست شما باشد از روی سند ازدواج به مجید فرشی داده بودند، آن را به مستحقی بخشید و برای خانواده اش یک موکت ساده سبز رنگ خرید. آنچنان با زبان شیرینش از این موکت تعریف می کرد گویی روی فرشی بهشتی ...
داستان غم انگیز دختر فوتبالیست سابق بانوان
شروع کردید؟ از 17 سالگی. نظر خانواده دراینباره چه بود؟ ابتدا جدی نمی گرفتند. پس از آن هم جدی نگرفتند. وقتی بازیکن حرفه ای شدم پدرم گفت وقتت را هدر نده. گفتم بابت بازی کردن پول می گیرم. گفت مطمئنی پول میگیری؟ گفتم بله. گفت پس برو بچسب به کار و درآمدت. مخالفتی نبود. در روستای شما کسی به فوتبال بازی کردن یک دختر ایراد نگرفت؟ دقیقا همین کار کردند ...
روایت دردناک کودکان کاری که به بهزیستی منتقل شدند
به گزارش تجارت امروز به نوشته شهروند، یکی یکی از راه می رسند، با مانتو و شال های رنگی و صورت های آفتاب سوخته. از میان آنهایی که برای شنیدن حرف هایش آمده اند، رد می شوند و به بالای سالن می رسند. جمعیت دانشجویی امام علی، بعدازظهر یکشنبه، آنها را در یکی از خانه های ایرانی جمع کرده و از روش جمع آوری این کودکان انتقاد می کند. آنها ایرانی، بلوچ و افغان هستند: مادرم که آمد دنبالم گفتند خوش به حالت که می روی. آن جا با بچه ها، خوب رفتار نمی کنند، خیلی از بچه ها می خواهند فرار کنند. بهزیستی خوب ن ...
فانوس حرم به کتابفروشی ها رسید
چشمانم ببینم. دوستانی که سال ها با آنها زندگی و کار کرده ام. اما حالا من مانده ام و داغ این عزیزان.. - سمیرا، مگه نگفتم دعا کن خدا من رو هم قبول کنه. دعا کن من لیاقت شهادت پیدا کنم. دعا کن از دوستام جا نمونم. سمیرا مهدی رو یادته، من و مهدی با هم رفتیم تو سپاه، با هم قرار گذاشتیم بریم تو رسته ای که با روزهای قشنگ زمان جنگ ارتباط داشته باشیم، تا زندگی مون با شهدا عجین باشه و شهادت ...
روایت "طالبی" از بی معرفتی و خوشگذرانی های ملی پوشان
. بچه ها آمادگی نداشتند. ایویچ تا حدوی هم عصبانی بود و همین رفتار، بازیکنان را به هم ریخته بود. البته بچه ها از نظر فیزیکی و آمادگی جسمانی بی نظیر بودند و هیچ مشکلی برای ادامه کار نبود و ما فقط ترکیب را عوض کردیم. ** صفایی گفت سفارت ایران با ایویچ تسویه حساب می کند و تو سرمربی می شوی بعد از بازی به خاطر هفت گلی که دریافت کرده بودیم، تا سه صبح بیدار بودیم. همه بازیکنان عصبی ...
حکایت هر روزه بابلسر/ داستان تمام ناشدنی دستفروشان و ماموران سد معابر
در نیار، شهرداری نباشه شما یه وجب جا نمی ذارین. گفتم: ننه، من جای مادرتم، زشته، تو خیابون با این همه وسیله ای که مغازه دارها گذاشتن فقط من سد معبر کردمو خلق شهرداری تنگ شد؟ گفت: بلبل زبونم که هستی، مادرمن کجا و تو کجا پیرزن، پاشو، اعصابمونو بیشتر خرد نکن، از این بازی ها زیاد دیدیم. دلم خیلی شکست، اختیار اشکمو نداشتم فقط با گوشه روسری اشکمو پاک کردم، بلند شدم، رفتم ...
مجالس اهل بیت (ع) درمانگاهی است که مریض شفاء می دهد
دانشجویان و طلاب در طول یکسال آرزو می کنند، دانشگاه و یا حوزه باز شود، عاشقان اباعبداللّه الحسین (ع) هم به اعتقاد من آرزو می کردند، یک سال سفره امام حسین (ع) برپا شود و کسب معارف کنند. این سخنران و کارشناس مذهبی افزود: سفره عزای حضرت سیدالشهدا (ع) به تعبیر امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره، دانشگاهی است جذبه محبت همه را به سمت خود می کشاند، ماه عزای اهل بیت(ع) ضمن اینکه دانشگاه است، درمانگاه ...
فکه دیگر جای من نیست!
روز اول فروردین ماه سال 1346 خداوند عیدی خانواده ی پازوکی را پسری به نام مجید قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه را سرمست کرد. با اولین صدای گریه اش مادر را آرام کرد. هر سال که شکوفه های بهار با باز شدن شان گذر ایام را نوید می دادند، مجید هم بزرگ تر می شد تا این که راهی کلاس اول شد. انقلاب که پیروز شد، مجید یازده ساله بود که برای دیدن امام سر از پا نشناخته به مدرسه رفاه رفت و این آغاز ...
ما ملی- مذهبی نیستیم!
دوره دانشجویی در انجمن های اسلامی با هم بودیم. به دیدارش رفتم و گفتم: عزت! پدرت این طور می خواهد. بعد هم وقتی شورای مرکزی نهضت مرا به دبیرکلی انتخاب کرد، شرط کردم که برای دو سال دبیرکل باشم. نمی خواهم مادام باشم. تو به نهضت بیا، ما تو را دبیرکل می کنیم . منظورم این است که دوستان آقای مهندس سحابی می گویند ما چپ نیروهای روشنفکر دینی هستیم و شما راست هستید! شما این تقسیم بندی را قبول ...
دیدار با ملکه رنجبر در آستانه ی 82 سالگی
...> چه سالی فوت کردند؟ - خیلی وقت است. وقتی ایشان فوت کردند، بچه من دو سالش بود. اسم مادرتان چه بود؟ - خیرالنسا رنجبر. و شما کوچک ترین فرزند این پدر و مادر هنرمند بودید. اسم خواهران شما چه بود؟ - ایران رنجبر، گیلان رنجبر، عاطفه رنجبر و من. پدرم همه را برد سر کار تئاتر. گوشه یکی از اعلامیه هایی که دادم موزه نوشته شده از نظمیه اجازه ورود خانم ها به ...
موتراشیِ دختران و کارِ اجباری کودکان کار در کمپ های بهزیستی!
سلامت نیوز :کودکان کار، این روزها بدترین خاطرات را از دستگیری و انتقال به مراکز سازمان بهزیستی دارند. به گزارش سلامت نیوز، قانون نوشت: من صغری هستم. به همراه خانواده ام از پاکستان به ایران آمده ایم و سر چهار راه ها دستمال می فروختم. هیچ وقت فکر نمی کردم اینجا موهایم را از ته بزنند. دوست نداشتم هیچ بچه ای را بدون پدر و مادرش در بهزیستی ببینم که گریه می کند . صغری بیش از 13 سال ندارد ...
فعالیت های قرآنی باید در همه شبکه های تلویزیون پوشش داده شود/ ضرورت تمرین بیشتر زنان در تجوید و وقف و ...
تربیت مدرس قرآن کریم و گذراندن دور ه های خاص. مشوق شما چه کسی بود؟ پدر و مادرم مخصوصاً مادرم که من و برادرهایم را به کلاس های قرآن می بردند، بهترین مشوقم پدر و مادر بودند و کلاً ما خانواده قرآنی هستیم برادرهایم حافظ قرآن هستند یکی از آنها حافظ کل قرآن است و یکی حافظ 10 جزء قرآن است، رتبه های بین المللی دارند و اینکه خانواده به این سمت و سو پیش رفته است خیلی کمک می کرد این انگیزه ...
تنها درخواستی که امام حسین(ع) از دشمن کرد/ 3 عامل مهم در قبولی نماز
درستی که نماز و مناسکم نسک یعنی عبادت ها نماز هم که عبادت است؛ اول گفته نماز بعد گفته نسک و مناسک عبادت ها یعنی نماز خط ویژه دارد، نماز به یک طرف و سایر عبادت ها هم به یک طرف. - تمام سخنرانی های امام حسین علیه السلام بعد از نماز بوده. در مسیر حرکت امام حسین علیه السلام سخنرانی های زیادی داشتند که در تاریخ ثبت شده و همه آنها بعد از نماز بودند. حضرت هدف از راه باز فکری را بند به نماز می فرمود ...
چه بلایی سر دانش آموزان دارد می آید؟
آموزش آشپزی است. من در مدرسه ای این کار را انجام دادم و هفته ای دو روز بچه ها در مدرسه می ماندند و غذایی را می پختند که وقتی خانواده شان به مدرسه می آمد، غذای دست پخت فرزندشان را با لذت می چشیدند. در این جریان به خانواده ها می گفتم انتگرال از هر 100 نفر به درد یک نفر می خورد اما آموزش مهارت برای همه دانش آموزان مفید و واجب است. آموزش وپرورش باید به استان ها تفویض اختیار کند؛ به عنوان ...
روایت دادکان از کنار گذاشته شدنش از دانشگاه آزاد/ در آخرین دیدار با هاشمی چه گذشت؟
سرمایه گذاری می کنند، نشان داده شده دوام ندارد. بعد از یکی، دو سال هم می روند. در سال های گذشته هم این گونه افراد را دیده ایم. همه می دانند که من علی کریمی را به خاطر خصوصیات خیلی خوبی که دارد، دوست دارم اما موافق رفتن او نبودم. اگر با من مشورت می کرد به او می گفتم: به این تیم هیچ زمانی نرود. می خواهند از اسم و شهرت تو استفاده کنند، هر موقع هم که بخواهند کنارت می گذارند . در مورد نحوه ...
به تور افتادن سران منافقین
گریست که دنیا را با تمام توان دوست دارند و دو دستی به دنیا و امیال آن چسبیده اند مگر کدامین انسان از دنیا نرفته و نمی رود انتخاب خوب مردن که همان شهادت است سعادت می خواهد و نصیب هرکس نمیشود. (در خلاصه برای مادرم) اینکه مادر عزیزم می دانم که در تمام طول عمری که داشتم نتوانستم فرزند خوبی برای تو باشم و نتوانستم زحمات تو را جبران کنم تورا به خدا قسمت می دهم تو را به خون شهیدان کربلا به خون شهیدان این انقلاب قسمت می دهم که مرا حلال کنید. منبع: ایسنا ...
هم خواننده هستم، هم بازیگر
های اکشن بازی می کردند را خیلی دوست داشتم، مثل سیلوستر استالونه و دیگران. بعد از یک مدتی و وقتی سنم کمی بالا رفت، کارهای ال پاچینو را خیلی دوست داشتم و نگاه می کردم و بازی او خیلی مرا تحت تاثیر قرار می داد. موسیقی هم که طبیعتا بود و جالب است که به صورت موازی جفت شان را دوست داشتم. آیا می شود گفت در آن سال ها که وارد دنیای هنر شده بودی، اگر کار بازیگری به شما پیشنهاد می شد و به صورت جدی ...
کاش دنیا جای زندگی باشد
.... درست یادم نمیاد، چه وقتی چشم به این دنیا باز کردم؛ اما خوب یادمه که اولین کسی که منو در آغوش گرفت و به گرمی به سینه اش چسبوند، زن خیلی مهربونی بود که بعدا فهمیدم باید مامان صداش کنم! اون، خیلی به من محبت می کرد و هر شب و هر روز، کارش شده بود رسیدگی به من و برآوردن نیازهای رنگ و وارنگم. یادم رفت از پدر و برادرم براتون بگم. اونا هم مثل مامانم، منو دوست داشتن و هر موقع که رو به راه ...
چرا خدا دعای شیطان برای گمراه کردن انسان را مستجاب کرد؟
داشت و همین الآن هم خدا را قبول دارد. دلیل بر اینکه خدا را قبول داشت: بعد از اینکه خدا به او گفت: فَٱخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ وَإِنَّ عَلَیْکَ لعنتی إلی یَوْمِ الدین و مذئوم، مدحور، مطرود برو! برگشت و گفت: خدایا من هزاران سال برای تو بندگی کرده ام و یک تقاضا از تو دارم! زین العابدین می فرمایند: دعا کرد، درخواست کرد، زین العابدین در اینجا یک نکته جالبی دارند و می فرمایند: شیطان ...
ساخت زیر دریایی برای سرو زیر آب / انصراف از پزشکی برای تئاتر و سینما/ اگر بمیرم هم با برخی کار نمی کنم
نزدیک به یک سال و اندی است قرار است که پروژه کلید بخورد اما نمی شود، شما از گرد راه نرسیده می گویید 25 روز دیگر کلید می زنیم! به آنها گفتم یا سر زمانی که گفتم فیلمبرداری آغاز می شود یا اطمینان داشته باشید دیگر کلید نخواهد خورد. در نهایت در زمانی که وعده کرده بودم پایش ایستادم تا اینکه قرار شد درست در بیست و پنجمین روز فیلمبرداری را آغاز کنیم که متأسفانه با درگذشت زنده یاد عباس کیارستمی ...
خورده شدن چشم راست پری توسط خرچنگ
مشکل کلیه دارد. 23 سالش است از من کوچکتر است. اوهم مدام مریض است. الان چکار می کنی؟ هیچ کاری نمی کنم. همه اش توی خانه ام. بیکارم. حتی نمی توانم غذا بپزم چون دکتر گفته نباید سر غذا بایستی و گرمای اجاق به چشمت بخورد. قبلا که چشم( Eye ) داشتم و سالم بودم می رفتم کوه هیزم جمع می کردم، می رفتم سرچشمه آب می آوردم، خمیر درست می کردم سر تنور نان می پختم. اما الان سه سال است این ...
از "بلی" روز الست تا "بلای" کرب و بلا
امام حسین(ع) ظاهر شد. در همین رابطه است که حضرت سیدالشهداء(ع) در جواب محمد حنفیه که اصرار داشت حضرت از مدینه خارج نشوند و نگران شهادت حضرت بود فرمودند: رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود: یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلًا ؛ ای حسین خارج شو! زیرا خدا می خواهد تو را کشته ببیند. محمد بن حنفیه گفت:إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. پس این زن و بچه را برای چه ...
امرار معاش از طریق فروش اسباب بازی/ آرزوی شهادت در جبهه ردخور نداشت
شده باشد. هر چی گفتیم ساعت خراب است و شاید ضربه خورده باشد، می گفت ساعت من خوب است و ردخور ندارد که تنظیماتش بهم بخورد. بعد از 6 دقیقه اخبار گفت. گفتم، دیدید ساعت شما عقب بود. برگشت و نگاهی به من کرد و گفت هرکی بوده دیشب ساعت را جلو برده و معلوم هست که این کار فقط کار تو است. همه می دانستند که فقط من در آن جمع بودم که از این شیطنت ها می کردم و بقیه بچه ها ایثار و گذشت زیادی داشتند. ...
راه های ساده برای تمرین نه گفتن
ما آدم های اهل تعارفی هستیم. اهل اول شما بفرمایید! اهل هر چی شما بگید. اهل چشم، این دفعه هم بخاطر تو باهات میام مهمونی اهل لبریز کردن بشقاب مهمان از انواع خوراکی ها. ما مهمانی هستیم که نمی توانیم محترمانه نه بگوییم و تمام محبت میزبان را یک جا سر می کشیم. و خلاصه اهل خیلی از پذیرفتن های اجباری و قرار گرفتن در شرایطی که هیچ لذتی از آن نمی بریم که هیچ، حتی گاهی حالمان را بد می کند. این ها مثال های ساده و کمتر آسیب رسان از شرایطی ست که دلمان میخواهد نه بگوییم اما نمی گوییم. نمی توانیم، دلمان شور می زند. شرایط پیچیده تر که شود، اوضاع هم بغرنج تر می شود، کشیدن یک نخ سیگار، لبیک گفتن به هر دعوت و مهمانی، هزینه کردن وقت و انرژی برای رفقا درست در ماه های قبل از کنکور و ... چرا نمی توانیم محکم، قاطع و محترمانه نه بگوییم؟ چرا باید نه بگوییم؟ جطور از نه محکم مان کوتاه نیایم؟ می خواهیم پاسخ این سوالات را در سبک زندگی این شماره با هم مرور کنیم ...
سرانجام نافرجام عشق های خیابانی
اختلافاتش با پدرش که شریک کاری اش بود می دانست. در ضمن اشکان خیلی بدبین بود و این را به عنوان علاقه زیادی که به من داشت مطرح می کرد. همیشه به من تهمت می زد و می گفت تو داری به من خیانت می کنی و مرا دوست نداری، تا اینکه یک روز بعد از یک مشاجره لفظی شدید تلفنی بر سر بدقولی مجددش سر خواستگاری، سخت در مقابلش ایستادم و گفتم که باید ارتباط ما قطع شود چون از این بلاتکلیفی خسته شده ام. ...
برای افزایش اعتماد به نفس کودکان چه باید کرد؟
را انجام دهید که والدین شما برای تقویت اعتمادبه نفس تان انجام دادند و بقیه را فراموش کنید. اگر این عمل برایتان دشوار است از یک متخصص کمک بگیرید. مطمئن باشید این کار به نفع هر دوی شما خواهد بود. تمامی تقصیرها را به گردن والدین خود نیندازید. والدین شما تا حدی که در توان داشته اند، برای شما زحمت کشیده اند. یادم می آید که یک بار مادربزرگی به مادری می گفت که من برای تو یک مادر بسیار خوب بودم ...