سایر منابع:
سایر خبرها
خانه موزیسین مشهور ترکمن چگونه مصادره شد
آوازخوانی کردم؛ در زمان هایی که کار می کردم و برای مادرم هیزم می آوردم مدام در حال آوازخوانی بودم. در روستای ما دو هنرمند بودند که من نزد آنها می رفتم و می خواندم. حدود دوازده ساله بودم که نوازنده ای به اسم "دینو گرکزی" برخورد کردم که بسیار خوب دوتار ترکمنی می زد و من شیفته کار او شدم و از همان زمان نزد او شروع به تمرین کردم. وی در ادامه افزود: استادم یک روز به من گفت باید یک دوتار ترکمنی ...
قتل مسئول کمپ ترک اعتیاد توسط یک معتاد/ شرمنده مادر و دختر خردسالش هستم +عکس
دست گرفتم. وقتی امیر وارد خانه شد تا مرا به کمپ ببرد ترقه را مقابل پایش انداختم و ضربه ای به سینه اش زدم. وی درحالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: باور کنید من حال طبیعی نداشتم که دست به چنین کاری زدم. حالا شرمنده مادر و دختر خردسال امیر هستم. من او را نمی شناختم و خصومتی با او نداشتم فقط نمی خواستم بار دیگر به کمپ برگردم. سپس مادر قربانی اعلام کرد به خاطر نوه ام حاضرم با دریافت دیه از خونخواهی گذشت کنم. در این بین متهم که اشک می ریخت از قضات دادگاه مهلت گرفت تا طی چند روز آینده رضایت اولیای دم را جلب کند. رکنا 115 ...
مجری مشهور ایرانی به ازدواج مجدد فکر می کند!
شنبه ها آن را می خریدیم. جالب اینکه من و برادرم فرهاد فقط یک سال و هشت ماه با هم اختلاف سنی داریم ، هر کدام یک کیهان بچه ها برای خودمان می خریدیم. در واقع، اولین ارتباط ما با مکتوبات به وسیله مادرم برقرار شد. بعد ها که خودم شروع به خرید کتاب و مطالعه کردم، کتابهای انتشارات امیرکبیر را می گرفتم.. آن موقع هنوز فروشگاه های "کوروش" بود که اسمشان شده بود "قدس"، من از آنجا کتاب می خریدم. فرزاد ...
مراقبت مادر 98 ساله انگلیسی از پسر 80 ساله اش در خانه سالمندان
گروهی شرکت می کنند یا به تماشای تلویزیون می پردازند. آدا کیتینگ می گوید: من هر شب به تام در اتاقش شب بخیر و هر صبح هم، روز بخیر می گویم. ما با هم صبحانه می خوریم و وقتی من به آرایشگاه می روم او چشم انتظار است تا من برگردم و وقتی که برمی گردم تام بسوی من آمده و مرا در آغوش می گیرد. شما هرگز نمی توانید مادر بودن را به کناری بگذارید. تام نیز می گوید: بسیار خوشحالم که مادرم در اینجا ساکن ...
فرزاد حسنی و پرده برداری از آمادگی برای ازدواج مجدد
زندگی شخصی خودش صحبت کرده هست. او در بخشی از این گفت و گو می گوید; “زمانی که هنوز سواد نداشتم, مادرم برایم کتاب می خواند. مادرم مانند همه ی ی مامانها خیلی تاکید داشت بچه ها خواب بعداز ظهر داشته باشند و کتاب قصه میخواند تا بخوابیم. ادم هست “تام انگشتی” جزو نخستین کتاب هایی بود که برایمان خواند. گرچه اکثر وقت ها “کیهان بچه ها” میخواند که سه شنبه ها آن را می خریدیم. دیدنی این که من و برادرم ...
مسئولان، خانواده های شهدای مدافع حرم را تنها نگذارند / به خاطر مادرم، از سفر به سوریه جا ماندم
سر زد و بعد رفت. قبل از اعزام به عملیات به پسر عمویم زنگ زده بود و گفته بود من به عملیات می روم، شاید شهید شوم و دیگر برنگردم ، به مادرم بگو مرا حلال کند. یکی از دوستانش که بچه محل ما بود وقتی برادرم شهید شده بود به تهران آمد. بچه محلمان می گفت حیدر که در قسمت بهداری کار می کرد روز عملیات داشت زخمی های ایرانی را عقب می برد که عراقی ها پاتک می زنند و همه هجوم می برند به سنگرها. در هر سنگر چهار نفر ...
انکار اسیدپاشی روی مادر شوهر
آگاهی پایتخت به دستور قاضی مدیر روستا، بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران برای شناسایی عاملان اسیدپاشی وارد عمل شدند. در نخستین شاخه از تحقیقات پسر زن سالخورده از مرد جوانی که مستأجر قبلی مادرش بود به اتهام اسیدپاشی شکایت کرد. وی گفت: مادرم خانه بزرگ و چند طبقه ای در شهرک راه آهن دارد. سال قبل مردی همراه زن و فرزندش مستأجر مادرم شد. او همیشه به خاطر پارک خودرواش با مادرم درگیری داشت و چند بار ...
تماس های شیطانی دوست عروس خانم با تازه داماد
از او خواستگاری کرد. او جوانی خوش تیپ، مودب و از خانواده ای مرفه بود. از همه مهم تر این که علاقه عجیبی به تهمینه داشت و عاشق و دلباخته او شده بود. وقتی تهمینه با سروش ازدواج کرد غوغایی در خانواده ما به پا شد. مادرم مرا مورد سرزنش قرار می داد که عرضه هیچ کاری را ندارم. تهمینه حتی بعد از ازدواج هم زبانزد فامیل بود چرا که زندگی موفقی داشت و همه از علاقه او به همسرش سخن می گفتند. در همین روزها ...
وقتی زن برادرم در خانه تنها بود او را غافلگیر کردم! / زنم به او حسادت می کرد!
واقع در بولوار هدایت رساندم و با پیکر غرق در خون همسرم روبه رو شدم. بلافاصله او را به مرکز درمانی بردم ولی او جان خود را از دست داده بود. بنابراین گزارش، با اعلام این خبر به بازپرس ویژه قتل عمد تحقیقات در این باره آغاز شد و پسر بچه 3 ساله راز این جنایت هولناک را فاش کرد. او به مقام قضایی گفت: عمو معین مادرم را خونی کرد! لحظاتی بعد قاضی J وقت شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب دستور دستگیری ...
درخواست قصاص برای قطع انگشتان دست
. خواهش کردم تا به اورژانس زنگ بزند یا مرا به بیمارستان برساند اما گفت اتفاقی است که افتاده و کاری از دست او برنمی آید، سپس بی توجه رفت! شاکی در حالی که گریه می کرد، گفت: با این حرف خیلی دلم شکست و در این مدت حتی آنها به من و خانواده ام سر نزده اند. از این اتفاق خیلی زجر می کشم. اگر آن روز وارد درگیری نمی شدم و دستم آسیب نمی دید، شاید قتل اتفاق می افتاد. انتظار نداشتم پدر متهم و خانواده او آنقدر بی ...
ردپای عروس در پرونده اسیدپاشی به مادرشوهر
شامگاه 24مردادماه امسال پیرزنی پس از خروج از مطب پزشک به سمت خانه اش در غرب تهران در حرکت بود که در یک کوچه خلوت هدف حمله 2فرد ناشناس قرار گرفت. یکی از آنها پشت سطل زباله پنهان شده بود و دیگری روی موتور بود . هردو کلاه کاسکت به سر داشتند و یکی از آنها ظرفی در دست داشت که محتویات آن را روی پیرزن ریخت و هردو سوار بر موتور شدند و گریختند. همزمان با فرار آنها، مردم با شنیدن فریادهای پیرزن به کمکش ...
پاکی زن 50 ساله ای که 35 سال اعتیاد داشت
. دوباره دلالی مواد می کرد و شجاع تر هم شده بود. مجبور شدم به تهران برگردم و چاره ای جز این نداشتم که به خانه خانواده شوهرم بروم. آن روزها وضع اعتیادم به شدت بد شده بود. دوباره به خاطر شوهرم دستگیر شدم. من مواد فروشی نمی کردم اما شوهرم این کاره بود و مدام مواد را گردن من می انداخت. وقتی دستگیر شدم، مادرم که فکر می کرد اعدام می شوم سکته کرد و مرد. این بار پنج سال در زندان بودم. کلی طول کشید تا برایم سند ...
برای اینکه اعدام شوم به زنان تجاوز کردم!
موضوع آدم ربایی همراه با آزار و اذیت به دستور بازپرس سهرابی از شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران، پرونده در اختیار اداره شانزدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. زن جوان پس از حضور در آگاهی گفت: ساعت 6 بعدازظهر در خیابان دماوند - مقابل یک تالارمنتظرتاکسی بودم تا به خانه بروم. همان موقع خودرو پراید سفید رنگی ترمز کرد که سوار شدم و روی صندلی جلو نشستم. راننده مردی جوان بود که پس از طی مسیر ...
روایتی تلخ از زندگی دختر فراری که 4 بار خودکشی کرد
، گفتم با محسن می روم اما با پدر نه، این طور شد که از خانه پدری فرار کردم و حدود 5 روز را در خانه محسن بودم. خودکشی کردم و آسیب اش را امروز دیدم این دختر جوان همچنین در بخش دیگری از این گفت وگو با اشاره به آسیب های خودکشی،تأکید کرد: سه بار را در خانه پدری خودکشی کردم، هر بار دو برگه 20 تایی از قرص های مختلف مصرف می کردم، در آن زمان نگذاشتند که پدرم متوجه این موضوع شود، امروز هم ...
دلنوشته فرزند یک روحانی برای حجت الاسلام بحری
دل هم بعد از صحبت های من تکان بخورد بس است؛ ما باید به مصداق حدیث نبوی(س) "طبیب دوار بطبه" باشیم. شماره تلفن خانه ما هم که در دسترس همه است و مردم برای مشورت و استخاره و سوال شرعی و... وقت و بی وقت زنگ می زنند و پدر با آرامش به حرف های مردم گوش می کند و راهنمایی شان می کند؛ یادش بخیر یکبار یکی از دوستان دبیرستانی من شماره منزل ما را گرفته بود تا برای سوالات امتحان با من هماهنگ کند و ...
خلق رحیمِ ارباب مردم
.... او با خلق رحیم خود به واقع ارباب بود، اربابی که با رفتارش به تربیت مردم همت می گماشت. با مادرتان همراهی کنید یک روزی آقایی آمد خدمت آقای ارباب و گفت می خواهم از آن منزلی که فعلا ساکن هستم بروم بیرون اما مادرم اجازه نمی دهد و علتش آن است که در آن خانه برادرانم و همسرانشان ساکن هستند و چه بسا ممکن است چشمم به نامحرم بیفتد. ایشان فرمودند چشمتان به نامحرم نیفتد، من چهل سال این وضع ...
همه خاطراتم از خورشید ...
برای خبر دادن مادرم ، به طرف منزل دویدم ، دقایقی بعد دایی عزیز ..که آقا دایی صدایش می کردیم وارد منزل ما شد ، چهره ای متبسّم ، مهربان و زیبا داشت ، می دیدم که مادرم بسیار خوشحال و پرنشاط با برادرش حال و احوال و صحبت می کند... وقت خروج آقا دایی را ،کمی به خاطر دارم، در کنار باغچه کوچک خانه ما اندکی ایستاد ، از ورقه کاغذی که به درخت آویزان بود از مادرم سوالاتی پرسید ، چیزی گفت که در ذهن ...
آواره های خیابان چهارم
بیرون رفته بودم. می خواستم برای خانواده ام صبحانه بخرم. همسرم از خواب بیدار شده بود. داشت مهرشاد را که 9ساله است، آماده می کرد تا با هم به مدرسه بروند. چند دقیقه بعد از رفتنم با من تماس گرفتند. همسایه ها بودند. گفتند بیا که خانه ات خراب شد. خیلی شوکه شدم و به سرعت خودم را به خانه رساندم. وقتی به خانه رسیدید با چه صحنه ای مواجه شدید؟ از خانه و زندگی ام فقط خاک باقی مانده بود ...
سهل انگاری هایی به قیمت جان کارگران پالایشگاهی
تهران به بیمارستان شما انتقال یافته اند؟ {صدای آهنگ انتظار در گوشم پیچید. مشخص بود که برای جواب دادن به سوالم، اپراتور مرا به مسوول بالادستی وصل کرده است.} صدای جدیدی گفت: بفرمایید. سوالم را تکرار کردم اما جوابی که شنیدم این بود که چنین اطلاعاتی را نمی توانیم در اختیار شما قرار دهیم . اصرار کردم که خبرنگار هستم. مودبانه پاسخ گفت: که قصد جسارت ندارم ولی پاسخ همان است. تلفن را قطع کرد. مشخص ...
ترانه برایم افتخار نیست افتخارم غزل است
مادرم بی تاثیر نبود و از طرفی هم خنده بچه ها. آن خنده و گریه باعث شد شاعر شوم. شما از نیشابور شروع کردید شعر گفتن، بعدا آمدید تهران و الان ساکن تهران هستید. آیا سکونت در مرکز و پایتخت، یک معیاری می شود برای پیشرفت ادبی و شعر؟ ببینید! این نکته را که نمی شود کتمان کرد چون از هر زاویه که نگاه کنی امکاناتی که در تهران هست در دیگر جاهای کشور نیست اما چیزی که نمی شود از آن گذشت خلوتی است که ...
چند روایت از مصیبت دیدگان خطای پزشکی
پدر بیرون بیاید. الهه لحنش پر از درد است. یک جوری که توصیفش سخت است: پزشکان اصلا قائل به توضیح دادن نیستند اما همراه بیمار هم حق دارد درباره بیماری عزیزش بداند. زمانی همسرم را بستری کردیم که چهار روز تعطیلی رسمی در کشور داشتیم. حتی قبل از جراحی از پزشک پرسیدم عمل شوهرم چه تبعاتی دارد تا بهتر تصمیم بگیرم اما هیچ پاسخی نداد. انگار فقط می خواهند همراه را از سر باز کنند. اینجور وقت ها دائم ...
مسعود رجوی زنده است !/قاضی پور سند رو کرد،بقایی اولتیماتوم داد/درخواست باهنر از ناطق نوری/ پاسخ محسن ...
300 میلیارد تومان به موسسه خانه ایرانیان را منتشر نمائید که نتوانستید مدرکی جور کنید! اما بنظر می رسد خیلی تحت فشار روحی هستید و به همین خاطر حاضرم برای رضای خدا فرصت دیگری به شما بدهم و تا فردا ساعت 12 ظهر بوقت تهران مهلت جنابعالی را تمدید نمایم . بدیهی است بعد از گذشت این مدت زمان مهلت دیگری در کار نخواهد بود. کانال شخصی حمید بقایی محصوران هر کس را که بخواهند می توانند ...
روز فوت آیت الله لاهوتی و گریه هاشمی
ایران آنلاین / آیت الله حسن لاهوتی اشکوری که از زندانیان سیاسی برجسته در دوران حکومت پهلوی بود، در سال 1306 هجری شمسی در رودسر گیلان متولد شد. وی که از روحانیون هوادار نهضت امام خمینی بود، از سوی ایشان برای تبلیغات مذهبی به گرمسار اعزام شد و سال ها به فعالیت مذهبی - سیاسی در آن شهر پرداخت. او در اوایل دهه پنجاه توسط اسدالله تجریشی از بازاریان نزدیک به موتلفه با سازمان مجاهدین خلق ارتباط پیدا کرد و به همین دلیل چند بار بازداشت، بازجویی، ...
از آق قلا تا سوته همراه با سختی های تبلیغی یک طلبه (بخش سوم)
که یک جشنواره ای بگذارند برای معرفی طلبه های مهاجر نمونه . من هم از استان مازندران معرفی شدم و بعد هم بالاخره به خاطر توفیقی که داشتم در سطح کشوری نمونه شدم. حالا قرار بود که به من جایزه بدهند. جایزه هم یک سفر عمره بود. از حوزه زنگ زدند که اسم شما برای مکه در آمده . من پی گیری کردم دیدم که فقط به نام منه. به نظر شما من می تونستم سرم را بیاندازم پایین و بدون خانم برم پیش خدا. به نظرم پام به مکه ...
سالروز شهادت حسین فهمیده،رهبر 13 ساله و ققنوس کوچک+مداحی
روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که : من رفتم جبهه نگران من نباشید. در تهران یکی از ...
در ماجرای تسخیر سفارت، رهبر دانشجویان نبودم!
صلاح می دانست، به خاطر مخالفت رهبرش، کنار می گذارد. حمایت امام خمینی *وقتی وارد سفارت شدم، اولین کاری که کردم تلفن زدم به دفتر امام در قم؛ خواهش کردم که احمد آقا گوشی را بگیرند. پس از آنکه ارتباط برقرار شد، گفتم من الآن داخل سفارت آمریکا هستم، همراه دانشجویانی هستم که وارد اینجا شده اند (و هدف دانشجویان را هم توضیح دادم)، شما به اطلاع امام برسانید؛ اگر این کار را نادرست میدانند ...